ایرانشهر– در ادامه میزگرد انجمن فرهنگی ایرانزمین (افراز)، دکتر زاگرس زند، ایرانشناس و زبانشناس به تفصیل به نقد کتاب تاریخ کوروش هخامنشی پرداخت و گفت: کوروش یکی از گرانیگاههای تاریخی ماست. به ویژه اینکه امروز جوانان ما نیازی برای فهم و بازگشت به خویشتن خویش احساس میکنند. ولی شرط این قضیه آن است که با منطق و خرد به تاریخ نگاه کنیم. دکتر وکیلی در بیشتر موارد بدون دخیلکردن احساس و با دیدگاهی زمینی و منطقی به کوروش نگاه کرده است. او تلاش میکند انگیزههای اجتماعی و سیاسی و تبلیغاتی برای کوروش بیان کند؛ نه انگیزه های متافیزیکی و نه برای باورهای قلبی. کتاب، بیربط و پراکنده نیست و دارای یک نظام و هدف است که نویسنده از آغاز تا پایان، آن را گم نکرده است. دیپلماسی کوروش و سیاستپیشگی و زیرکی کوروش مورد بحث قرار گرفته است. از منابع خارجی خوبی هم استفاده شده است.
——————————
بخش نخست
——————————
به گزارش ایرانشهر، زند در ادامه افزود: در ایران روشن نیست که این مشکلات ویراستاری به ناشر برمیگردد یا به نویسنده؟ ولی حتی اگر ایرادات به ناشر هم برگردد باز هم نویسنده مسئولیت بخشی از ایرادات ظاهری را بر عهده دارد. کتاب اعلام یا فهرست نامها و نام جایها ندارد. در حالیکه کتابهایی از این دست که پر از نامها و نام جایها و کتابها و پژوهشهاست، حتما باید این ویژگی را داشته باشد. اشتباهات کوچک و بزرگ تاریخی هم دارد. من گمان میکنم ویراستاری بایستهای هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ ادبی نشده است.
دکتر زند افزود: طرح روی جلد کتاب از مُهری برگرفته است که مربوط به تپه مرجان بهبهان است و نمیدانم پیوند آن با کوروش چیست؟ و دیگر اینکه املای کوروش که روی جلد نوشته شده با کوروشی که در همه کتاب است، فرق دارد. کتاب، نامهای ناآشنایی دارد که برابر انگلیسی ندارد. در بعضی جاها هماهنگی برای واژهگزینی نیست. برای نمونه هم خاور داریم و هم شرق. در جایی به جای باغهای معلق بابل، باغهای آویخته بابل نوشته شده است که خیلی سختگیری است ولی در جای دیگر واژگان بیگانه زیادی داریم که برابرنهادهای فارسی خوبی دارد. از جمله الحاق، ربع، مشابه، مثلا، انعکاس. همچنین ناهماهنگی در ریخت زبانی داریم. برای نمونه هم آژیدهاک داریم و هم آستیاگ و هم اشتیاک یا هم بروز داریم و هم بروسوس. نام کتابها در متن برخی موارد ایرانیک نیست و برخی موارد هست. برای واژه دوم و سوم تشدید به کار رفته که اشتباه است چون در فارسی تشدید نداریم. واژگان ناآشنایی چون “تنبلانه” یا “زورآور” یا “خورگرفتی” که به گوش ناآشناست و ما برابرنهادهای آشنایی داریم. بسیاری از جاها اطلاعاتی داده شده است که منبع ندارد. من از مقدمهی جناب آقای روشنضمیر چنین برداشت کردم که این ویژگی نیک یک نویسنده است که همچون کتابهای غربی نباشد که خط به خطش ارجاع است. بله! آنجا که تحلیل است درست است، ولی وقتی دادهای را بیان میکنیم، حتما نیاز به منبع دارد.
زاگرس زند سپس چنین ادامه داد که در بسیاری جاها، منبعی دارد که در کتابنامه نیست، همچون گاهان و کتاب اشعیا و استوانه بابلی کوروش و از همه مهمتر تواریخ هرودوت. در کتابنامه اصلا تواریخ هرودوت نیست. حال آنکه بیشترین مطلب درباره هخامنشیان را ما از هرودوت داریم یا روشن نیست چگونه آثار سرشناسی که ایرانیان تولید کردند، مثل مرحوم شاپورشهبازی یا پرویز رجبی و دیگران اصلا مورد استفاده قرار نگرفته است. بسیاری جاها هم که ارجاع دارد، شماره صفحه ندارد. برخی جاها به چیزها یا جاهایی اشاره کرده که هیچ توضیحی دربارهاش نداده است؛ حال آنکه مخاطب احتمال زیاد آن را نمیشناسد. همچون “مدارک نراق” یا “ستون کرکسها” یا “کاهنان لاوی”. در پیوست، نوشتههای آرشام و آریارمنه آورده شده است که هیچ معلوم نیست از کجا آمده است و ترجمه کیست؟ اگر خودشان مستقیم ترجمه کردند که باید اشاره کنند. به نظرم نباید خودشان ترجمه کنند؛ چون ما اینهمه متخصصان خط میخی داریم.
در آغاز کتاب هیچ بخشی درباره کمبودهای موضوع و بایستگی پژوهش وجود ندارد. این لازم است؛ چرا این کتاب نوشته شده، آیا منابع نویی به کار گرفته شده است؟ مثلا جیمز کوک میگوید: من به این دلیل کتاب نوشتم که کتاب اومستد کهنه شده و منابع جدیدی افزوده شده است.
دیگر اینکه نیاز به یک کتابشناسی و نقد آثار پیشین داشت که منابع را طبقهبندی کند. این نشان میداد که نویسنده همه منابع را خوانده، ولی نیاز به یک نگاه تازه را احساس کرده است.
و یک بخش برای جمعبندی هم لازم بود که چکیدهای از کتاب باشد. درباره انسان بالدار پاسارگاد، دیدم چند جا دربارهاش سخن گفتهاند ولی شوربختانه همچون دیگر کتابها توضیح کاملی درباره چیستی و چراییاش ندیدم. اگر کتاب، ادعای کاملبودن داشت، لازم بود آن را توضیح دهد. همچنین درباره ذوالقرنین، همچنانکه میدانیم تفسیر سورآبادی احتمالا یگانه منبع کهن درباره قرآن است که به کوروش اشاره دارد و بر بنیاد آن ما میتوانیم ادعا کنیم که دست کم بخشی از نخبگان جامعه ما در طول تاریخ، کوروش را فراموش نکرده بودند. نویسنده اشاره دارد که «ما ایرانیان در طول تاریخ با کوروش زندگی کردیم» که البته من مخالفم. ولی حالا که چنین نوشته، باید دستکم به این منبع یا کتاب کوروش هخامنشی و ذوالقرنین از ابوالکلام آزاد، وزیر فرهنگ هند اشاره میکرد که امیدوارم این ایرادات در چاپ بعدی درست شود. ضمن اینکه خود نویسنده در بخش دیگری مینویسد که ایرانیان تا ۲۰۰ سال پیش کوروش را فراموش کرده بودند.
زند سپس به نقد محتوایی کتاب پرداخت و گفت: در دیباچه آمده که کوروش چه در زمینه اندیشه و چه از نظر سیاسی از جمله نخستین پایهگذاران است. حال آنکه در هر دو مورد مخالفم. در زمینه اندیشه، زرتشت را داریم و در زمینه سیاسی هم مادها پیش از کوروش هستند یا نوشتهاند: کوروش نخستین شاه کشور ایران بوده است؛ نه نخستین امپراتور که نخستین شاه! حال آنکه مادها هم در همین قلمرو ایران، شاه بودند.
درباره نام کوروش به گمان من دکتر حسن رضاییباغبیدی بهترین پژوهش را تا امروز درباره نام کوروش کردهاند که بر اساس آن، همه این اشارهها؛ چون رود کر و خورشید و قوچ اشتباه و من درآوردی است.
درباره بینیِ هخامنشیان بحث مفصلی شده است و گفتهشده که بینی بزرگ نشانهی بزرگی مرد است. حال آنکه اصلا در نگارههای تختجمشید بینیها، بزرگتر از حد طبیعی نیست. اگر اینطور باشد در بیستون، هم بینی شاه باید بزرگتر از بقیه باشد که چنین نیست.
درباره زمان زرتشت، ایشان نوشتهاند که با نظر شاپورشهبازی و نیولی موافقاند که زرتشت در ۱۲۰۰ پ.م بوده است. حال آنکه شاپورشهبازی و نیولی ۱۲۰۰ پ.م را مطرح نکردند و عددهای کوچکتری دادهاند.
بخش آخر کتاب به استوره کوروش پرداخته شده است. درست هم هست که استوره را نباید با تاریخ آمیخت. استوره برداشت و بیان احساسی یک ملت از یک شخصیت یا یک دوران است. همچنانکه درباره زرتشت و داریوش و اردشیر بابکان هم استورهسازی شده است؛ ولی ای کاش نویسنده بیشتر به استوره کوروش میپرداخت که حالا امیدوارم جداگانه پرداخته شود.
سپس شروین وکیلی در سخنان خود ضمن سپاس از نقد زاگرس زند، به شوخی گفت: انتظار داشته است که نقد او بیرحمانهتر از این باشد. او در پاسخ با پذیرش مشکلات ویرایشی گفت: کتاب با شتاب چاپ شده و البته بخشی از مسئولیت ایرادات ویرایشی بر من است ولی نه همهی آن. سپس افزود: درباره ریخت کلمات و املای تیتر کتاب نیز سخن شما درست است. درباره زبان من هیچ تعصبی بر اینکه واژه بیگانه نباشد، ندارم. فقط یک نکته را مهم میدانم و آن اینکه واژگان شیوا و رسا و مفهوم باشد. واژگانی که هزار سال است در فارسی به کار میرود، ایرانی است چه یونانی باشد، چه عبری و عربی. در مورد نامها، ممکن است جایی به منبعی یونانی اشاره میرود یا گاهی از منبعی یونانی استفاده شده است و بدین دلیل با ریخت آن زبان آوردهام. درباره نقش روی جلد، این نقش طوقواره مربوط به دوران مادهاست و پیش از کوروش است. نکتهای که دارد کمی خارج از بحث ماست. من گمان میکنم آن زمان یک چارچوب نظری وجود داشته است و من به آن پارادایم نظری پیشاداریوشی پرداختم و بهتر دیدم از نقشی استفاده کنم که مربوط به دوران داریوش به بعد نباشد؛ چون ما نقشی که مربوط به دوران کوروش باشد نداریم. این را یا به دور دست میبستند یا به دور گردن میانداختند که بعدا در دوران ساسانی هم همچنان در نقشها هست و نماد پیمان است.
شروین وکیلی در پایان چنین گفت: بخشی از اختلاف نظرها به دلیل خوانش متن است. درباره بینی هخامنشیان، من همچنان معتقدم که سنت هنری ایران و میانرودان این است که بینی را بزرگتر میکشیدند. او همچنین افزود: من گمان میکنم کوروش نخستین شاه کل ایرانزمین است. اتفاقا من باور دارم که مادها خیلی بزرگتر از بقیه اقوام آریایی بودند و حتی تمدن بلخ تحت تاثیر ماد بوده است، ولی اینکه کل ایرانزمین را یک شاه حکومت کرده باشد، کوروش نخستین شاه است. درباره نام کوروش هم من نتیجهگیری نکردم. ضمن اینکه پژوهش آقای باغبیدی پس از چاپ کتاب به دست من رسید.
ادامه دارد