سوشیانس گفت: و حالا آن دوران گذشته است. ای مهر! نفرین تو آن بوده که در زمانهای تغییریافته، همچون گذشتهای آرمانی زندگی میکنی و ای مهردروج! مشکل تو آن است که آیندهای معماگونه را به دلیل حرصزدن در دانستن رازها از دست دادهای.
مهر گفت: اینها همه از فلسفهبافیهای آدمیان است. واقعیت آن است که امروز چیزی جز تداوم دیروز نیست.
مهردروج خندهای تلخ کرد و گفت: اهورایان هرگز این را درنمییابند که چنین نیست. امروز، دیباچهی فرداست.
سوشیانس گفت: سخنانتان بوی خطاهای قدیمی را میدهد. برای من، امروز تنها امروز است. من در پی آن هستم که این زمانه و تاریکیهایش را که در دیروز و فردا لانه کرده است از میان بردارم. آیا بهراستی هیچ یک از شما نیست که بخواهد به من کمک کند؟
مهر گفت: من میخواهم، اما نمیتوانم.
مهردروج گفت: من میتوانم ولی نمیخواهم.
- سوشیانس نام قهرمان داستانی اسطورهای با مضامین فلسفی است که شروین وکیلی نوشته است. نویسنده، دارنده مدرک دکتری رشته جامعهشناسی است و دانش دقیق خویش در زمینه اسطورهشناسی ایرانی را برای دخل و تصرفهایی زیربنایی در محتوای این اسطورهها و درآمیختن عناصر آشنا و کهن آن به کار گرفته است. مضمون اصلی داستان، چنان که از نام کتاب برمیآید، ماجرای ظهور نجاتبخشِ آخرالزمانی است که قرار است نبرد نهایی نیکی و بدی را آغاز کند و به چیرگی نیروهای ظلمت بر جهان پایان دهد. برخلاف شکل مرسومِ روایت داستان ناجی که معمولا نیمهکاره رها میشود و به بشارتِ ظهور وی محدود میشود، نویسنده این جسارت را داشته تا افسانه نجاتبخش را به پایان برساند و برداشت شخصی خویش از قیامت را برای مخاطبان خویش بازنمایی کند.
دستمایهی داستانهای اسطورهای، طرز تفکر راویان خویش و اوضاع و احوال زمانه خود را بازنمایی میکنند، از این رو میتوان با مرور متن سوشیانس به دلمشغولیهای خاص نویسنده نیز پی برد. دغدغههایی که گویا با اسطورههای آخرالزمانی ایرانی مربوط باشد. اسطورههایی که در موقعیت بحرانیای که امروز بر جامعه و فرهنگ ایرانی حاکم است، برجستگی و اهمیت یافتهاند. چنین موقعیتی پیش از این هم بارها در تاریخ فرهنگ کشورمان تکرار شده است. پس از ورود اسلام به ایران، در دورهی 50 سالهای در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری، دغدغههایی مشابه در عرصهی اسطورههای ایرانی پدیدار شد که به بازبینی و بازنویسی اسطورههای حماسی کشورمان به دست استاد طوس منتهی شد. اسطوره، اصولا بازگشت به گذشته است و شرایطی تاریخی است که این بازگشت را ایجاب میکند. در قرن چهارم هجری، تنها دستمایهی ایرانیانِ تازه مسلمانشده برای متمایزساختن هویت خویش از دیگر سرزمینهای فتحشده توسط مسلمانان، تاریخشان بود و زبانشان. امروز نیز گویا در برابر بحرانی که فرهنگ و هویتمان را درگیر ساخته است، سنگری جز اسطوره مبتنی بر این دو نداشته باشیم. احتمالا انگیزهی نویسنده از پرداختن به عناصری چنین گونهگون از اسطورههای ایرانی و تلاش برای تلفیقشان در یک پیکرهی یکپارچه و روایتی کلی، دستیابی به اسطورهای هویتبخش از این دست باشد. اسطورهای که هویت متمایز ایرانیان و اندوختههای غنی اسطورهایشان را برای مخاطبان امروزین به نمایش گذارد. عناصری که در این داستان به عنوان دستمایه مورد استفاده واقع شدهاند، از نام و نشان شخصیتها گرفته تا رنگ لباسها و توصیف مناظر و قواعد حاکم بر جغرافیای رویدادها، همه از اسطورههای زرتشتی و پیشازرتشتی و تاریخ باستانی ایران وامگیری شدهاند، بیآنکه در کنارشان اشارهی مستقیمی به نام ایران وجود داشته باشد. - محدودهی جغرافیایی داستان، ایرانزمینی است که کل سرزمینهای موجود در فلات ایران را از آسیای میانه گرفته تا مرزهای هند، در بر میگیرد. بنا بر تصویر ایرانیان باستان از نقشهی جهان، رشتهکوهی گرداگرد این قلمرو میانی را مرزبندی میکند. این مکان اسطورهای از نظر اقلیم و بافت زمینشناسی و پوشش گیاهی و جانوری با جغرافیای امروزین و آشنای این مناطق موازی و سازگار است و از این رو میتوان بهراحتی مکانهای روی نقشهی داستان را با جهان پیرامونمان شبیهسازی کرد. نام این بخشها با آنچه که در بندهش تصویر شده، یکسان است؛ یعنی سرزمین میانی خونیرث در آن با شش سرزمین پیرامونی احاطه شده است و قلهی دائیتی که همان دماوند خودمان باشد در میانهی آن جای گرفته است. نکته جالب آنکه کل داستان در مرزهای بیرونی خونیرث رخ میدهد که بنا بر اسطورههای ایرانی، زادگاه ایرانیان و جایگاه کشور کنونی ایران است. به تعبیری، فرشگرد یا قیامت در این داستان بر مبنای رخدادهایی شکل میگیرد که در مرزهای ایرانزمین و نه در درونش روی میدهد. نویسنده، این جغرافیای اسطورهای را با مناطق و جایگاههایی مانند شهر مردگان و دنیای زیرین که از ابداعات خودش هستند، آراسته است. هرچند ردپای این مناطق را نیز در اسطورههای کهن سومری و بابلی میتوان بازیافت.
گرایش نویسنده به عناصر اسطورهای شرقی و خاورزمین در معنای منسوب به جهات جغرافیایی هم دیده میشود. چنانکه میدانیم، در بسیاری از اسطورههای کهن، غرب به عنوان محل درگیری میان نیروهای نیک و بد مورد توجه است. با این وجود در این داستان قهرمان برای یافتن ریشههای خانوادگی و هویتش به سوی شرق حرکت میکند و در کرانهی شرقی جهان است که نبرد میان نیروهای نور و ظلمت رخ میدهد. - یکی از مفاهیم کلیدی داستان سوشیانس، زمان است. نویسنده بخش مهمی از طرح داستان خویش را بر محور تمایز دو نوع زمان استوار کرده است. زمان کرانمند و بیکرانه که در اسطورههای زرتشتی به همین ترتیب وجود دارند، اما برداشت خاص نویسنده از آنها بیشتر با عرفان خاورِ دور و بهویژه برداشتهای “زِن” پهلو میزند تا دیدگاههای سازگار با الهیات زرتشتی. زمان کرانمند، زمانی هنجارین و تکراری است که شکلی پیوسته و خطی دارد و سلطهی نیروهای ظلمت در بستر آن تداوم مییابد. دیگری زمان بیکرانه است که پشتوانهی نیروهای نیکی است و ظهورش نشانهی درهمشکستن سلطهی قدرتهای اهریمنی است. این مفهوم با “اکنونبودنی” که در فرهنگ ژاپنی وجود دارد و از زِن برآمده است شباهت دارد. یعنی برداشت خاصی از زمان که چیزی کامل و نامحدود مینماید و زیربنای هستی و آسمان و زمین است، نه ظرف تحولات آن.
- شخصیتهای داستان موجوداتی هستند که به یکی از چهار نژادِ آدمی، دیو، آهورا و اشموغ تعلق دارند. همچنین شماری از جانوران اسطورهای مانند سیمرغ و اژدها نیز در داستان وجود دارند که خصوصیات اسطورهای آشنای خود را در این داستان نیز حفظ میکنند. آهوراها که نام خود را از ردهای از خدایان باستانی هند و ایرانی گرفتهاند، نامها و نقشهایی شبیه به اسطورههای کلاسیک خود را بر عهده دارند. مثلا مِهر که نگهبان عهد و پیمان است در این داستان نیز به دلیل عهدی که بسته است از یاری به نیروهای نور کناره میجوید. این آهورا، تنها موجودی است که در کتاب توسط آدمیان پرستیده میشود و به شکلی بازنمایی شده است که با تصویرش در یشتها همخوانی دارد.
ردپایی از امشاسپندان هم در داستان دیده میشود؛ این شش فرشتهی زرتشتی بر مبنای اسطورههای اوستایی با رقیبان پلید خویش –کماله دیوان- در حال نبرد هستند. در سوشیانس نیز سرداران سپاه نور شش تن هستند که از سه زن و سه مرد تشکیل یافتهاند و با شش سردار سپاه ظلمت میجنگند.
قهرمان داستان، یعنی سوشیانس نیز چهرهای شبیه به رهاییدهنده مشهور در اسطورههای کهن ایرانی دارد. سوشیانس نامی است پارسی که در زبان اوستایی سَئو شینتَه خوانده میشده است و “آن کس که نجات خواهد داد” معنا میدهد. سوشیانس در دین زرتشت همتای کریشنای برهمنان، بودای پنجمِ بوداییان و مسیحِ یهودیان و مسیحیان است.
نویسنده در این کتاب، با وجود حفظ نام و سیمای شخصیتهای آشنای اسطورهای، در روایت ماجراها و ترسیم ویژگیهای شخصیتیشان از نگرش کلاسیک بسیار فاصله میگیرد و چنین بازنگری را بیش از همه در خودِ سوشیانس میتوان باز یافت.
در اسطورههای مرسوم، قهرمان کسی است که خود را نثار هدفی برتر از خویش میکند و به دو نوع کردار دست مییازد: کرداری جسمی که در آن دست به اقدامی شجاعانه میزند و در نبردی پیروز میشود یا جان کسی را نجات میدهد؛ و کرداری معنوی که در آن قهرمان گسترهی معناییای فراتر از زندگی روزمرهی آدمیان را تجربه میکند و با پیامی از این تجربهی خویش بازمیگردد.
هدفِ قهرمانِ اسطوره، دفاع از اندیشهای یا نجات قوم یا ملتی است. قهرمان خود را برای چیزی قربانی میکند و به همین دلیل از جنبهای اخلاقی بهرهمند است. این در حالی است که سوشیانس در این داستان خود را به عنوان قهرمان نمیپذیرد و همواره در مورد نقشی که باید بر عهده بگیرد شک دارد. جهان او آمیختهای از شک و ابهام است و با این وجود در نهایت وظیفهای را که بر عهده دارد بهدرستی انجام میدهد، بیآنکه مشتاق قربانیکردن خویش برای چیزی باشد. در واقع به نظر میرسد سوشیانس در این داستان موجودی است که با وجود دنبالکردن خطی اسطورهای برای معنابخشیدن به زندگی خویش، هنوز به اخلاقیات خاصی پایبند نیست و از منطقی خودساخته و مستقل از چارچوبهای ارزشی بیرونی پیروی میکند. سوشیانس اصرار دارد تا به شیوهای که خود میخواهد و میفهمد رفتار کند، نه چنانکه از او انتظار دارند و شاید رمز قهرمانشدنش نیز همین باشد. - تصویرسازیهای داستان سوشیانس بسیار دقیق و جزئی است. این شیوهی پرداختن به فضاسازیها، از سویی خواننده را در منظرهها و ماجراها غرقه میسازد و از سوی دیگر برداشت خاص نویسنده را به وی تحمیل میکند. در واقع چنین مینماید که نویسنده اصرار داشته تا مخاطبش دقیقا به همان شیوهای که خود میخواسته ماجراها را تصور کند و نه به شکلی دیگر. نقاشی روی جلد کتاب که اثری مشهور از بوریس والجو است، جنگجویی را نشان میدهد که یادآور ویژگیهای سوشیانس است و نماد اژدهایی که در صفحهی نخست کتاب آورده شدهاست، نقش بازوبند سوشیانس را به یاد میآورد. همچنین نقشهی سادهای که از کل گیتی ارائه شدهاست در دقیقتر کردن رابطهی میان فضاها و بخشهای گوناگون داستان در ذهن خواننده اثر دارد. با وجود این تاکید بر شکلدادن به تصورات خواننده، نویسنده در شکستن قالب ساده و رایج داستان تا جایی پیش میرود که در یکی از بخشهای کتاب سه روایت مختلف از یک ماجرا را به دست میدهد، بیآنکه سیر طبیعی داستان دچار وقفه شود.
رنگها نیز در این کتاب با ارزشی نمادین به کار گرفته شدهاند و هر یک برای نشانهگذاری معنایی کارآیی یافتهاند. طلایی، رنگ خورشید و روز است و به نیروهای نور مربوط میشود و نقرهای نمادی از ماه است و با نیروهای تاریکی پیوند خورده است. ارغوانی که رنگ شنل سوشیانس است و در چندین جای دیگر هم در توصیف سپاهیان نور مورد اشاره قرار میگیرد، نمادی از شاه- خداست. چنانکه میدانیم این رنگ، ویژهی شاهنشاهانِ پارس بوده است. - بسیاری از شخصیتها نیز بر مبنای توصیفی که از ایشان در اسطورهها وجود داشته است، با رنگ خاصی بازنمایی شدهاند؛ بوشاسپ که دیو سستی و تنبلی است، مانند اسطورههای کهن ایرانی با رنگ زرد تصویر شده است و خیشما که دیو خشم است، بدنی سرخرنگ دارد. اسپند که نماد تقدس است با آسمان و رنگ آبی پیوند میخورد و زُروان که در اسطورهها پدر اهورامزدا و اهریمن دانسته شده است، لباسی به دو رنگ سپید و سیاه در بر دارد.
- مضمون کلیدی داستان، چنانکه از نام قهرمانش برمیآید، نبرد میان نیروهای تاریکی و روشنایی است. این مضمون نهتنها در اسطورههای آریایی که در افسانههای همه تمدنهای شناختهشده سابقه دارد. اما نوآوریای که در این داستان دیده میشود، آمیختگی میان نیروهای نیکی و بدی است. شهرهای گنگدژ و سیاوشگرد که در اسطورههای پیشافردوسی صورتهای زمینی و آسمانی آرمانشهری یگانه تلقی میشوند، در این داستان به دو شهر در کرانههای باختر و خاورِ زمین تبدیل شدهاند. شهرهایی که همارز بودنشان در پایان داستان معلوم میشود. به همین ترتیب رهبران نیروهای نیکی و بدی، یعنی آژیدهاک و جم نیز وضعیتی مشابه دارند و برادر دوقلو دانسته شدهاند. برادرانی که در کشمکش با یکدیگر دچار اشتباهاتی شدهاند و به همین دلیل هم جهان را در ورطهی نبردهایی بیپایان فرو بردهاند. تبدیلشدن زمان بیکران به زمان کرانمند نتیجهی این خطاهاست.
وجود این تصاویر به خواننده نشان میدهد که نیروهای نور و ظلمت در سوشیانس بر خلاف اسطورههای کلاسیک به شکلی ذاتی از هم تفکیک نشدهاند و وضعیتی درهمآمیخته و همزور دارند و یکی از آنها بر دیگری برتری ندارد. این نکتهای است که قهرمان داستان نیز بهتدریج به آن پی میبرد، اما در پایان انتخاب میکند که برای معنابخشیدن به زندگی خویش، هوادار نیروهای نور باقی بماند. چیرگی نیروهای نور به این ترتیب و با این انتخاب ممکن میشود.
در پایان سوشیانس، واژهنامهای ضمیمه شده است که در آن نامهای خاصِ کتاب توضیح داده شدهاست. در این بخش برای هر نام دو نوع توضیح داده شده است: نخست، آنچنانکه آن نام خاص در اسطورههای ایرانی شناخته میشود و دوم آن گونه که تخیل نویسنده آن را در این کتاب پرورده است. این واژهنامه با وجود آنکه بخشهایی از کتاب را برای مخاطب قابل پیشبینی میسازد، اما به خوانندهی ناآشنا به اسطورهشناسی این امکان را میدهد تا اطلاعاتی کلی دربارهی اسطورههای ایرانی به دست آورد و از این رو میتواند برای ورود وی به قلمرو دانش اسطورهشناسی، تشویقکننده باشد.
در مجموع، سوشیانس نخستین نمونه از داستانهای اسطورهای نوین است که بر مبنای روایتهای ایرانی پرداخته شده است. حجم زیادِ نمادها و عناصر اسطورهایِ به کارگرفتهشده، به همراه دستکاریها و دگرگونیهای اعمالشده بر آنها، کل داستان را اثری نوآورانه و حتی جسورانه تبدیل کرده است. اسطورههای جدیدی که نگاشتنشان بهویژه در غرب رواج یافته است، مانند اسطورههای سنتی، معمولا با هدف تاکید بر مرزبندی میان نیکی و بدی و تثبیت برتری یکی بر دیگری ساخته شدهاند. از این رو این روایتها پاسخگویی به پرسشها را هدف قرار میدهند، نه طرح پرسش را و این نقشی است که به تداوم برداشتهای ایدئولوژیک کمک میکند. در این کتاب اما خواننده با کوهی از پرسشهای بیپاسخ روبرو میشود و مرزهای میان نیکی و بدی را بیش از پیش مبهم مییابد. این حقیقت که نویسنده در این کتاب داستان رهاییدهنده را به پایان رسانده و به ماجرای ظهور وی بسنده نکردهاست نیز در همین چارچوب میگنجد. نویسنده در سوشیانس اسطورههای قدیمی را برای برساختن اسطورههای نو واسازی کرده است. به این ترتیب، پرسشی در ذهن شکل میگیرد که سوشیانس کدام یک از اینهاست: یک اسطوره، یا تلاشی برای اسطورهزدایی؟
“سوشیانس رو به پدرش کرد و گفت: مردمان را عزیز میدارم و برای آزادکردنشان میکوشم. اما این کار را برای آن نمیکنم که مرا بستایند یا برایم احترام قائل شوند. این کار را برای خود میکنم. برای اینکه از زیستن چون شما و تحملکردنِ پلیدی زمان کرانمند بیزارم. بگذار مردم پهلوانی بینقص را ببینند. بگذار برچسبهای زشتشان را به نامم آویزان کنند. وقتی من و تو، پدر و پسر، نمایندهی قدرتهای نور و ظلمت در برابر هم نشستهایم، این حماقتهای ناچیز چه اهمیتی دارد؟”
درود
ایا کتاب سوشیانس لینک دانلود دارد ؟
کتاب سوشیانس لینک دانلود ندارد.
من خیلی به نوشته های تاریخی علاقمندم میشه خواهش کنم واسم ایمیلش کنین
سلام این کتاب رو چطور میتونم تهیه کنم؟
درود بر شما
چاپ سوم این کتاب تا یک ماه دیگر وارد بازار خواهد شد و میتوانید با شمارهای که بالای صفحه داده شده تماس بگیرید و سفارش دهید.