پنجشنبه , آذر 22 1403

آغازگاه

آغازگاه

در حدود دو هزار و ششصد سال پیش، پیرمردی خردمند در كشور تازه بنیاد چین زندگی‌‌می كرد. پیرمرد، مسافری بود كه در راه خود،‌‌می بایست از استان «چو» بگذرد. به هنگام گذر از مرز این ایالت، مرزبان كه او را مردی فرزانه و خردمند یافته بود، از او خواست تا برایش چكیده‌‌ی دریافت خود را اززندگی، بنویسد. پیرمرد، كه علاقه‌‌ی مرزبان را دید، یك روز در آن پاسگاه مرزی ماند، و خلاصه‌‌ی آموزه‌‌های خود را در كتاب كوچكی نگاشت. سراسر این كتاب، تنها پنج هزار واژه را در بر‌‌می گرفت، ولی همین به دیده‌‌ی پیرمرد كافی بود. او پس از نوشتن این كتاب، از مرز گذشت، و سفر خویش را پی گرفت.

نام این پیرمرد، استاد لائو (“لائو تسه “) بود، و كتابی كه نگاشت، “تائوته جینگ ” نام گرفت. آن مرزبان بعدها از مبلغان بزرگ آموزه‌‌های این كتاب گشت و به تدریج پیروان فراوانی یافت، و به این ترتیب آیین تائو زاییده شد. از آن پس، برای قرنها به ده‌‌ها زبان، هزاران كتاب در مورد تائو ته جینگ نگاشته شد، و با این وجود همه بر این نكته هم رایی بودند كه عمق آن را كاملا در نیافته اند.

به این ترتیب، لائو و تائو، افسانه شدند. لائوتسه، نه تنها با نگاشتن كتاب خود پیروان بسیار پیدا كرد، كه با روش زندگی خویش، و راه نوشتن كتاب مهمش نیز درسی بزرگ به خردمندان داد. شاید بتوان عصاره‌‌ی آموزه‌‌های او را در، در شیوه‌‌ی نگارش كتابش روشنتر یافت، تا در خود كتابش.

این موضوع كه لائوتسه كه بود و چگونه زیست و چگونه مرد، هرگز آشكار نخواهد شد. او نیز همچون سایر چهره‌‌های بزرگ تاریخ، به تدریج در تار و پود تور عقاید عامیانه دارای هویت، زندگینامه و تاریخچه‌‌ای شد، ولی با این وجود، در این تاریخچه‌‌های جعلی حل نشد. هر پژوهشگری به سادگی می‌‌تواند حقیقت و دروغ را درباره‌‌ی زندگی او از هم تمیز دهد. هركس كه اندكی به رخدادهای تاریخی و دقایق پیرایش آنها از خرافات و اساطیر آگاه باشد، خواهد دید كه در مورد زندگی این استاد باستانی، تنها یك حقیقت مستند وجود دارد. و آن هم گذشتنش از مرزی در ایالت چو است. او به سادگی پیرمردی بود كه در سفری با آغاز و پایان ناشناخته، از مرزی عادی عبور كرده و یك شب از زندگی‌‌اش را صرف تعلیم مرزبانی كنجكاو نموده بود. در مورد زندگی او چیز بیشتری نمی دانیم. در مورد اینكه او در كجا به دنیا آمد، چگونه زیست، در كجا و چطور مرد، هیچ چیزی نمی توان گفت. او موج كوچكی بود، در اقیانوس مبهم تاریخ، كه لحظه‌‌ای چهره نمود و باز آرام گرفت. با این وجود، از همین چهره نمودن كوتاه مدت، به خوبی آشكار است كه این موج گمنام، مرواریدهای فراوان در كام خود داشته.

این نوشتار همچون هزاران متن مشابه، از آن رو نگاشته‌‌می شود كه روزی پیرمردی گمنام، برای آموزاندن لختی درنگ كرد.

 

 

ادامه مطلب: گفتار نخست: تاریخچه

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب