سه شنبه , مرداد 2 1403

اندرزهای یاریگری

اندرزهای یاریگری

(ده پیشنهاد برای تضمین اخلاقی بودنِ یاری‌رسانی‌های داوطلبانه)

نوشته شده برای انجمن یاریگران خورشید، نوروز ۱۳۹۳

 

پیش درآمد: انگیزه‌ی آغازین نوشتن این سطور، انباشته شدن پرسشهایی بود که از سه خاستگاه متفاوت برخاست. نخست، شاخه‌ای کارآمد و تاثیرگذار از یاران موسسه‌ی خورشید راگا با سرپرستی خانم آزاده ساسانی در قالب گروه بچه‌های کوره به یاری‌رسانی به کودکان تهیدست مشغول هستند، و در پایان سال ۱۳۹۲ وقتی درگیرِ برگزاری جشن نوروز خورشید بودیم، با دوست دیرین مهندس پیمان اعتماد و خودِ خانم ساسانی بحثی درباره‌ی کیفیت بازنمایی و ارائه‌ی گزارش این گروه پیش آمد که ارزشِ نقل شدن را داشت. دوم، گپ و گفتهایی که با دوستان گرامی‌ام در انجمن باور داشتم، و به خصوص آنچه که میان من و محمد مقدم گذشت، و سوم، که ماشه‌ی نهایی را کشید، خواندن یادداشتی از دوست گرامی‌مان استاد مصطفی ملکیان بود که دقیقا در همین زمینه هشت شرط سنجیده و اندیشیده را طرح کرده بودند. حقیقت آن که برخی از شروط استاد ملکیان برای اخلاقی بودنِ یک کردار مددکارانه، برایم جای چون و چرا داشت و جای شرطهایی دیگر را خالی می‌دیدم، و این البته هیچ جای تعجب نداشت، چرا که استاد ملکیان –که مهری بزرگ به خودشان و ارجی فراوان برای اندیشه‌شان قائلم- از دیدگاه فردگرایی افراطی و در بستر فلسفه‌ی تحلیلی به امور می‌نگرد و این یکسره ناسازگار است با دیدگاهی سیستمی که مورد نظر من است. چنین بود که سودمند دیدم شرایط اخلاقی شدنِ یاری‌رسانی را از دیدگاه سیستمی صورتبندی کنم. سزاوار است این متن کوچک را پیشکش کنم به مصطفی ملکیان، آزاده ساسانی، پیمان اعتماد و محمد مقدم.

تعریف: یاری‌رسانی را به اشکال گوناگون تعریف کرده‌اند، در حدی که کمابیش علمی به نام مددکاری و امدادرسانی بر این مبنا شکل‌ گرفته است که طیفی وسیع از «کمک کردنِ من به دیگری» را در بر می‌گیرد؛ از لایه‌ی روانشناختی که بیشتر با کلمه‌ی مددکاری می‌شناسیم‌اش، تا سطح اجتماعی که معمولا امدادگری خوانده می‌شود. تعریفی که از یاری‌رسانی در ذهن دارم عبارت است از «کنش فعال، هدفمند و برنامه‌دار برای افزودن بر منابع قلبم در دیگری‌ای که از این منابع محروم است.» قلبم هم در اینجا سرواژه‌ی چهار شاخص مرکزیِ سیستمهای انسانی است، یعنی قدرت، لذت، بقا و معنا را نشان می‌دهد که به نظرم غایتِ رفتارِ تمام سیستمهای اجتماعی، روانی، زیستی و فرهنگی هستند. بنابراین در اینجا با یک گروه مشخص سر و کار داریم که یاری‌گیرندگان هستند و از دستیابی یا استفاده از منابع قلبم محروم‌اند، و یک گروه دیگرِ یاری‌رسان را هم داریم که یا این منابع را برای اهدا در اختیار دارند و یا می‌توانند راه بهره‌برداری از آن را آموزش دهند. یاری‌رسانی می‌تواند کرداری فردی و شخصی باشد، و در این حالت هم معیارهایی که در این نوشتار گوشزد می‌کنم درباره‌اش راست است. با این وجود تمرکزم بیشتر بر یاری‌رسانی گروهی است که رواج بیشتری دارد و نابسامانی‌های اخلاقی هم در زمینه‌اش بیشتر بروز می‌کند. به نظرم هفت شرط هست که اخلاقی بودنِ یک کنش یاری‌گرانه را تضمین می‌کند:

۱. یاری رسانی به دیگری رفتاری هدفمند و سازمان یافته است که باید آماجِ خود را برآورده سازد. بنابراین یاری‌رسانی کاری شهودی و مبهم نیست که تنها بر اساس نیتِ فاعل تعریف شود. یاری‌رسانی یعنی افزودن بر توانمندی، سلامت، شادمانی یا معنای زندگی دیگری‌ای که از منابعِ قدرت، لذت، بقا و معنا (قلبم) محروم است. هنگام یاری رسانی باید از همان ابتدای کار روشن کرد که قصدِ افزودن بر کدام لایه از قلبم در کار است، و با کدام راهبرد چه دستاوردی را انتظار داریم. به عبارت دیگر، یاری‌رسانی کرداری عینی و بیرونی است که باید با شاخصهایی روشن و معلوم رسیدگی‌پذیر باشد و بتواند بعدتر مورد نقد و بهبود واقع گردد. در این حریم، اعمال تنها با نیتهای نیک افراد تعریف نمی‌شوند. یاری‌رسانی‌ای که تنها از نیتِ خوبِ فاعل برخاسته باشد و از برنامه و قصدِ روشن و معیارهای ارزیابی تهی باشد، چه بسا نتایجی ناخوشایند و واژگونه به بار آورد.

۲. هنگام یاری‌رسانی به دیگری، باید به این نکته توجه کرد که معمولا دریافت‌ کننده‌ی یاری، به خاطر محرومیت از منابع قلبم است که شایستگی دریافت کمک را پیدا کرده است. یعنی موضوعِ کنشِ یاری‌رسانی، طبقه‌ای، گروهی، خانواده‌ای، یا فردی که به منابع قدرت، معنا، لذت و سلامت به قدر کافی دسترسی ندارند. گاهی این محرومیت از رخدادهایی تصادفی و طبیعی مثل سیل و زلزله و جنگ‌زدگی ناشی می‌شود، و گاه مسئله به ناتوانیِ دریافت کننده در برخورداری از منابع یا مدیریت‌شان باز می‌گردد. به ویژه در حالت دوم، باید به این نکته توجه کرد که هدف یاری‌رسانی افزودن بر قلبمِ دریافت کننده‌ی یاری است، و نه برآورده کردنِ خواستها و نیازهایی که وی اعلام می‌کند. یعنی چه بسا کسی نیازی را طرح کند که فرعی و حاشیه‌ای باشد و اصولا تمرکز بر آن دلیلِ اصلیِ محرومیت‌اش از منابع قلبم بوده باشد. به ویژه هنگام یاری‌رسانی به تهیدستان، باید توجه داشت که نیاز لحظه‌ای و اعلام شده‌ی برخی از ایشان (دریافت پول) گاه بر قلبم‌شان به شکلی پایدار و ماندگار وضعیت‌شان را بهتر نمی‌کند. درباره‌ی کسانی که به اعتیاد آلوده شده‌اند که این وضعیت شدت و حدت بیشتری دارد و برآورده‌ کردنِ نیاز لحظه‌ایِ ایشان (اهدای پول یا مواد!) در عمل خیانت به ایشان محسوب می‌شود. در این موارد بهتر است راهبردهایی درازمدت‌تر را برگزید که چه بسا برای دریافت کننده‌ی یاری در ابتدای کار نامفهوم هم باشد. اما همواره آموزاندن ماهیگیری از اهدای ماهی سودمندتر است. البته این نکته به جای خود باقی است که باید این راهبردها را با دریافت کنندگان سهیم شد و ایشان را توجیه کرد و آموزش‌شان داد. اما در نهایت معیار عینی و بیرونیِ افزایش قلبم است که تعیین کننده‌ی کامیابی و درستی یک کردارِ یاریگرانه است.

۳. هرگز نباید دریافت کنندگان کمک را ماهیتهایی منفعل و ناتوان و عاری از خلاقیت در نظر گرفت. در کنش یاری به نیازمندان، موضوع اصلی دریافت کنندگانِ کمک هستند و باید توجه بر ایشان تمرکز یابد. باید یاری‌گیرندگان در سیاست‌گذاری‌ها مورد مشورت واقع شوند، مسائل‌شان از زبان خودشان شنیده شود، و بخشی از ساماندهی یاری‌ها به خودشان محول شود. به عبارت دیگر، کنش یاریگری یک فاعل و یک مفعول ندارد، بلکه دو فاعل و یک موضوع دارد. در اینجا یاریگر و یاری‌گیرنده با هم همفکری و همکاری می‌کنند تا موضوعی مثل بی‌سوادی و فقر و بیماری از میان برداشته شود. هر کنش یاری‌گرانه‌ای که هویت و خودمختاری و اراده‌ی آزاد دریافت کنندگان کمک را نادیده بینگارد، غیراخلاقی است. البته روشن است که احترام به اراده‌ی آزاد یاری‌گران هم نباید مخدوش شود و این همان است که در بند پیشین بدان اشاره کردیم.

۴. هنگام یاری‌رسانی باید در حد امکان خودانگاره‌ی یاری‌رسان و سازمانی که یاری‌رسانی می‌کنند، در سایه پنهان بمانند. یعنی خودِ کردار یاری‌گرانه است که باید با هدفِ ترویج این نوع کارها نمایانده شود، و نه هویت و انگاره‌ی فاعلانش. اگر قرار است تبلیغی برای جذب کمکهای مردمی و یاری‌های داوطلبانه انجام شود، شرح درد و رنج و فقر دریافت کنندگان بسنده است و نیازی نیست هویت یاری‌رسان‌ها زیاد مطرح شوند. اشاره به هویت یاری‌رسان‌ها و سازمان‌شان تنها زمانی جایز است که جلب اعتمادی برای جذب کمکهای مردمی ضرورت یافته باشد. وگرنه چنین کاری یک کنش خودخواهانه است که می‌تواند به سادگی به رفتاری سیاست‌بازانه برکشیده شود. در این شرایط دریافت ‌کنندگان یاری به بازیچه‌هایی برای نمایش انگاره‌ی نیک و زیبای یاری‌دهندگان، یا جذب مشروعیت و اعتبار سیاسی‌شان بدل می‌شوند و این نه تنها از کارآییِ یاری‌رسانی می‌کاهد، که رفتاری غیراخلاقی هم هست.

۵. یاری‌رسانی ممکن است از عواطف و هیجانهایی مثل مهر و همدردی و مشابه اینها برخیزد، اما نباید در این دایره باقی بماند. یاری‌رسانی رفتاری گروهی و سازمانی است که باید با انضباط و هماهنگی و طبق برنامه‌ای روشن انجام شود و به اهدافی ملموس و عینی منتهی شود. رفتار همدلانه‌ای که صرفا از عواطف و هیجانها برخیزد، در واقع نوعی ارضای شخصی و اقناع روانشناختی است و با نیازهای محرومان ارتباطی برقرار نمی‌کند. البته این نکته بدیهی است که کنشگرانی که برای یاری پا به میدان می‌گذارند، خود از این کار لذت می‌برند و این کار برایشان معنادار است و بنابراین انگیزه‌هایی شخصی هم دارند که باید به رسمیت شمرده شود. بسیاری از این انگیزه‌ها خاستگاهی عاطفی-هیجانی دارند و این به خودیِ خود ایرادی ندارد. یعنی کنشِ یاری‌گرانه‌ی کاملا عاری از انگیزه‌های شخصی و تهی از محتوای عاطفی-هیجانی امری ناممکن است که به نظرم نامطلوب هم می‌رسد. در قلمروی عاطفه و هیجان، سالمترین و نیکوترین‌شان هنگام اجرای کنش یاریگرانه، مهر است و ترحم و دلسوزی بدترینِ آنهاست. مهر هم‌سرشتی و ارتباط انسانی میان دو سو را ممکن می‌سازد و ترحم و دلسوزی پیش‌فرضِ خودبرتربینانه‌ی خوار شمردن دیگری را در خود نهفته است و از این رو غیراخلاقی است.

۶. در عین حال باید انگیزه‌ها و خواستهای درونی یاری‌دهندگان را نیز به رسمیت شمرد. رانه و نیروی اصلیِ پشتیبان کردار یاریگرانه، مهر است، و مهر مردمان به هم همسان نیست. این کاملا طبیعی و عادی است که مردمان بخواهند به کسانی که هویتی همسان با خودشان دارند یاری رسانند. یعنی در ذهن هیچکس، خویشاوندِ فقیرش که در همسایگی‌اش زندگی می‌کند، با فلان بومی آفریقایی ناشناخته که دست بر قضا نیازمندتر و فقیرتر هم هست، همسان و هم‌ارز نیست. اگر کسی ادعا کرد که به چنین برابری‌ای باور دارد، باید به انگیزه‌هایی فراتر از مهر در کارش شک کرد. کمی بدبینانه بگویم، وقتی شعار برابری میان انسانها در حوزه‌ی یاری‌گری مطرح می‌شود، معمولا نیتی سیاسی در کار است و اگر کمی بکاویم، ردپای استفاده از کمکهای دولتی یا بین‌المللی را هم در این میان می‌بینیم. البته این بسیار خوب و نیکوست که افراد بکوشند تا به همه‌ی آدمیان، و همچنین همه‌ی جاندارانی که رنج و لذت را تجربه می‌کنند، کمک کنند و محتوای قلبم همه‌ی مردم/جانوران روی زمین را افزون کنند. اما در عرصه‌ی عمل چنین کاری به شکلی متقارن ممکن نیست. یعنی ناممکن است که یک کردار بر همگان تاثیری دقیقا یکسان بر جای بگذارد. از این رو انتخاب اهمیت می‌یابد و باید با این زمینه، گزینشهای یاری‌رسانها را به رسمیت شمرد. مهر نیرویی است که یاری‌رسانی را به امری معنادار بدل می‌کند و دیگری را در مرکز این کردار می‌نشاند و خودخواهی‌های مرسوم «من» را خلع می‌کند. باید مهر را پرورد و بدان میدان داد و اجازه داد که مردمان به کسانی که مهرِ بیشتری نسبت به ایشان دارند، بیشتر یاری رسانند. چرا که این روند پایدارتر و ماندگارتر است. تجربه هم نشان داده که مهر مسری است و وقتی تمرینی کافی درباره‌اش انجام شده باشد، از خویشان و آشنایان و همشهریان و هم‌زبانان به دیگری‌های دورتر تعمیم می‌یابد. اما تعمیم زودهنگام و فرمایشی این حس ناممکن است و سازمانِ یاریگر را دچار شعارزدگی می‌کند. وظیفه‌ی سازمان یاریگر آن است که رفتارهای یاریگرانه‌ی اعضای خود را ساماندهی و بهینه سازد، و زمینه را برای بروز مهر و پرورده شدن و بالیدن و گسترش یافتن‌اش فراهم سازد.

۷. هرکسی را بهر کاری ساخته‌اند و قرار نیست همگان همه کار بکنند. هنگام تقسیم کار میان همیاران و یاری‌رسانان باید به این نکته توجه کرد که خودشان چه می‌خواهند، و در ضمن باید به این نکته هم توجه کرد که اندرکنش ایشان و دریافت کنندگان کمک چه تاثیری بر یاری‌گیرندگان به جای می‌گذارد. به هیچ عنوان در فعالیتهای یاری‌گرانه نباید کاری را به یاری‌رسانان تحمیل کرد. به همین ترتیب نباید ارتباط با یاری‌رسانی که تنش‌برانگیز و ناخوشایند است را به دریافت کنندگان یاری اجبار کرد. آب جاری شفافترین و پاکیزه‌ترین آبهاست، و باید میدان داد تا کردارهای نیکخواهانه‌ی یاران در مجراهای طبیعی و انتخاب شده‌ی خودشان جاری شود. مجراهایی که انتخابهای دریافت کنندگان کمک شکل و ساخت‌شان را تعیین می‌کند.

 

 

ادامه مطلب: درباره‌ی زمان و تمرکز

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب