اندیشیدن دیالکتیک
چیزی هست به نام استدلال. همهی ما طی زندگی روزانه و تصمیمگیریهای شخصی در مورد مسائلی استدلال میکنیم و مقدماتی را به نتایجی وصل میکنیم. قواعدی را رعایت میکنیم و چیزهایی را درست و چیزهایی را نادرست میدانیم. به عنوان مثال ممکن است در جایی مطلبی را بشنویم و بگوییم فلانی سفسطه میکند یا مغالطه میکند.
زمانی که در حال بحث با دیگری هستید سعی کنید منطق و دستگاه استدلالیتان یکی باشد؛ گاهی شما از روندی برای استدلال استفاده میکنید که برای دیگری قابل قبول نیست. این به این معنی است که احتمالاً شیوهی اتصال نتایج به مقدمات اشکال دارد. با شیوهای وارد بحث شوید و مقدمات و نتایج را به گونهای به هم متصل کنید که برای طرف مقابل قابل فهم باشد.
تجسم کنید من مقالهای خواندهام که در آن گفته شده ناقلهای عصبی فردی را هنگام تابش آفتاب اندازهگیری کردهایم و متوجه تغییراتی در آن شدیم و اینگونه نتیجه میگیریم که افزایش خودکشی در زمستان مربوط به آن ناقل عصبی خاص است. ممکن است من آن مقاله را خوانده باشم و شیوهی کار عصبشناسان را بدانم و متوجه شوم که طرف چگونه این تغییرات ناقل عصبی را به خودکشی وصل کرده است، ولی در بسیاری مواقع هنگام بحث کردن وقتی این دو را با هم میگوییم طرف مقابل ربط آنها را نمیفهمد. ممکن است من منطقش را بدانم، ولی بقیه نمیدانند. به همین دلیل باید با شیوهای استدلال کنید که طرف مقابل نیز بفهمد. ممکن است شما اطلاعاتی را به کار ببرید که بقیه نمیدانند، اشکالی ندارد، ولی حق ندارید از روش استدلالی استفاده کنید که کسی نمیفهمد.
ادامه مطلب: تمرین (5)