پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جغرافیایی یونان – گفتار دوم: داستان نژاد یونانی – سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عصر کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشينی

بخش دوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جغرافیایی یونان

گفتار دوم: داستان نژاد یونانی

سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عصر کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشينی

برای درک ماهیت جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی و موقعیت سیاسی دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای این منطقه، باید علاوه بر موجِ نخست مهاجرت‌‌‌‌‌‌‌‌های کلانی که شرحش گذشت به جریانِ کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشینی[1] هم اشاره کنیم. این جریان، که دومین موج تحرکات جمعیتی پس از ورود آریایی ها بود، از سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هشتم پ.م. آغاز شد و تا سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. به طول انجامید. خودِ یونانیان، کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشين های‌‌‌‌‌‌‌‌شان را آپویکیا () می نامیدند که «دور از خانه» معنی می دهد. جنبش کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشینی به این شکل بود که دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی از حدود 750 پ.م. شروع کردند به صدور جمعیت اضافی خویش. این جمعیت اضافی در بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف شبه جزیره ی یونان و مناطق دوردست تر ساکن شدند و دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهایی شبیه به جامعه ی مادر خود را پدید آوردند. تأسيس هر کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشين توسط یک رهبر و بنیان گذار (اویکیستِس: ) مدیریت می شد. کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشين‌‌‌‌‌‌‌‌ها معمولاً با همسایگان شان در حال جنگ و جدال بودند، ولی اغلب ارتباط دوستانه‌‌‌‌‌‌‌‌شان را با دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر مادر حفظ می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. هرچند موارد استثنای زیادی هم در این زمینه وجود داشته است.

در مورد دلیل آغاز این جریان نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگونی وجود دارد. آنچه امروزه بیش از همه پذیرفته شده است، آن است که افزایش جمعیت مردم در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای کشاورز و یکجانشین و محدودیت مساحت زمین‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی در یونان، دلیل اصلی این مهاجرت‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است.

نظر هرودوت، که حمله‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها به یونان را دلیل این ماجرا می‌‌‌‌‌‌‌‌داند و نخستین کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشینان را مردم فوکایا می‌‌‌‌‌‌‌‌پندارد، بی‌‌‌‌‌‌‌‌تردید نادرست است[2]. اما این واقعیت دارد که دلایل سیاسی نیز در این میان بی‌‌‌‌‌‌‌‌تأثير نبوده است. این درست است که نیمی از اهالی فوکایا، که در جریان شورش ایونیه و فتح یونان توسط ایرانیان پا به فرار گذاشتند، بنا به روایت تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان یونانی با قصدِ تن زدن از پذیرش سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارس‌‌‌‌‌‌‌‌ها، و شاید به خاطر کشمکش درونی‌‌‌‌‌‌‌‌شان با لایه‌‌‌‌‌‌‌‌های غالبِ جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود، به حرکت درآمدند. این مهاجران ابتدا راه منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تِئیاس در تراکیه را در پیش گرفتند، اما بعد گروهی از ایشان با اشتباه یک حاکم سیسیلی، که پذيرفته بود میزبان‌‌‌‌‌‌‌‌شان باشد، به آن سو تاختند و پس از غارت شهرهای میزبا‌‌‌‌‌‌‌‌ن‌‌‌‌‌‌‌‌شان به دزدان دریایی خشنی تبدیل شدند.

شکل‌‌‌‌‌‌‌‌گیری کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین تاراس در جنوب ایتالیا هم دلایل سیاسی داشته است. در اسپارت دوری‌‌‌‌‌‌‌‌های غیربرده اما محروم از مشارکت سیاسی که پارتِنیای () خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و به تدریج نیرومند شده بودند خواستار مداخله در امور دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر بودند و به این ترتیب برای پرهیز از جنگ داخلی همه‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به این کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشین فرستادند، یا در واقع تبعید کردند.

در برخی موارد، ملاحظه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي جنگی و منافع دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر بود که تأسيس کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشین را ایجاب می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. مثلاً اسپارت‌‌‌‌‌‌‌‌ها هنگام تأسيس شهر هراکلِئیا در اوبوئیا به دنبال پایگاهی نظامی برای سازماندهی حملات‌‌‌‌‌‌‌‌شان به دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای همسایه می‌‌‌‌‌‌‌‌گشتند. در برخی موارد هم ماجراجویی‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی یا اختلافات درون‌‌‌‌‌‌‌‌قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌ای دلیل اصلی مهاجرت بود. به عنوان نمونه، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان به تنها کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشین اسپارت‌‌‌‌‌‌‌‌ها در آفریقا اشاره کرد که توسط شاهزاده‌‌‌‌‌‌‌‌ای به نام دوریئوس تأسيس شد که پس از قدرت گرفتن برادرش – کلِئومِن – تصمیم گرفت زادگاهش را ترک کند.

با تمام این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌ها، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان افزایش جمعیت یونان و نیاز برای دستیابی به منابع طبیعی تازه را مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين انگیزه برای جنبش کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشینی یونانی دانست. در حدود سال 750 پ.م. جمعیت یونان، به دليل توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی روش‌‌‌‌‌‌‌‌های کشاورزی، ناگهان زیاد شد. این مشکل افزایش جمعیت تا قرن‌‌‌‌‌‌‌‌ها بعد گریبان‌‌‌‌‌‌‌‌گیر منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی بالکان بود، و وقتی قرن‌‌‌‌‌‌‌‌ها بعد دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌اش به مقدونیه کشیده شد، هجوم قوم‌‌‌‌‌‌‌‌هاي بالکانی به شاهنشاهی هخامنشی و ساکن شدن‌‌‌‌‌‌‌‌شان در قلمروهای شرقی را موجب شد.

در هر صورت، از 750 پ.م. دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی، که بیشترشان هنوز توسط مقامی بین شاه و رئیس قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌ رهبری می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، شروع کردند به صدور جمعیت اضافی خود. این جمعیت اضافی از سرزمین یونان خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و در مناطق همسایه شهرهای مهاجرنشین را پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند. از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا که سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌یافتگی سیاسی خاصی در یونان وجود نداشت، روند مهاجرنشینی نيز سازمان و برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاصی نداشت و تا حدودی با مهاجرت تصادفی قوم‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مالایایی و پراکنده شدن‌‌‌‌‌‌‌‌شان در جزيره‌‌‌‌‌‌‌‌هاي منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنوب شرقی آسیا شباهت داشت. گروه‌‌‌‌‌‌‌‌های مهاجر در هر جا که می‌‌‌‌‌‌‌‌توانستند زمین را از صاحبانش به زور بگیرند، ساکن می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و در بسیاری از موارد ارتباط سیاسی خاصی هم با دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر مادرشان نداشتند. بعدها در تاریخ یونان به موارد بسیاری از درگیری میان این دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای مادر و فرزند برمی‌‌‌‌‌‌‌‌خوریم و چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که تنها ارثیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پایدار جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مادر برای مهاجرنشین‌‌‌‌‌‌‌‌ها مسیرهای تجاری‌‌‌‌‌‌‌‌شان بوده باشد، و خدایان‌‌‌‌‌‌‌‌شان، و زبان‌‌‌‌‌‌‌‌ یونانی‌‌‌‌‌‌‌‌شان.

جنبش مهاجرنشینی حدود دو سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي به طول انجامید. این جریان از 750 تا 550 پ.م. ادامه یافت و در این فاصله گروه‌‌‌‌‌‌‌‌های آپویکیا در جزيره‌‌‌‌‌‌‌‌هاي دریای اژه، حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی غربی ایتالیا، و سواحل شمال لیبی ساکن شدند. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين مهاجرنشینی‌‌‌‌‌‌‌‌های این دوره عبارتند از: سوراکوزای (سیراکوز)، هیمِرا و آکراگاس در سیسیل، تارِنتوم، سوباریس، کروتون، پوزیدونیا، نِئاپولیس (ناپل) و رِگیوم در ایتالیا، مارسیلیا (مارسی) در فرانسه، کورنِه در شمال لیبی، ناوکراتیس در مصر، و سینوپ و ترابوزان در ساحل دریای سیاه.

جنبش مهاجرنشینی در یونان، چندین پیامد مهم برای فرهنگ و تمدن یونانی به دنبال داشت. نخست، اهمیت یافتن دریانوردی و قدرت یافتن دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای شمال یونان که دریانوردان ماهری را در دامن خود می‌‌‌‌‌‌‌‌پروردند. این شهرها تا پیش از این به خاطر پیاده‌‌‌‌‌‌‌‌نظام نیرومند منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی لاکدمونیا در جنوب، در سیاست منطقه وضعیتی حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌ای داشتند.

دوم، رواج تجارت و پیدایش شکل خاصی از سازماندهی اجتماعی که بر محور ثروت و تبادلات تجاری شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت و از برخی زوایا با بورگ‌‌‌‌‌‌‌‌های عصر نوزایی در اواخر قرون وسطای اروپایی شباهت داشت.

دولت‌‌‌‌‌‌‌‌های مهاجرنشین از سویی در تبادل اقتصادی دایم با سرزمین مادری به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌بردند، و از سوی دیگر با مردمانی از نژادها و فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های متفاوت اندرکنش برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و به همین دلیل هم، در این دو قرنی که جنبش مهاجرنشینی در یونان شدت داشت، ترکیبی بسیار متنوع از آرا و عقاید و دين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي متفاوت به یونان راه یافت و این منطقه را به گذرگاهی فرهنگی تبدیل کرد. ارتقای سطح فرهنگی یونانیان پیامد عملی این گشوده شدن مرزها بر فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های بیگانه بود.

 

 

  1. Colonization
  2. هرودوت، کتاب یکم، بند 163.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جغرافیایی یونان – گفتار دوم: داستان نژاد یونانی – سخن سوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌نشینی یونانی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب