بخش دوم: خطهای قلمرو تمدن ایران
گفتار نخست: سرآغاز نویسایی
قلمرو: ایلام، خوزستان، فارس
زبان: خوزی (ایلامی)
دورهی رواج: ۱۰۵۰۰ سال پیش
اگر بخواهیم تاریخی جامع از خط به دست آوریم و به تصویری منسجم از سیر تحول این رسانه برسیم، نیازمندیم تا نخست تعریفی روشن و شفاف از خط و نویسایی در اختیار داشته باشیم. یک نویسه یا خط را میتوان به این شکل تعریف کرد: سامانهای پایدار در زمان که از نشانگان بینایی تکرار شونده با شمار محدود و دامنهی ارجاع مشخص تشکیل شده باشد و به معناهایی معلوم اشاره کنند و توانایی بازنمایی زیستجهان یک جامعه را در مقیاسی کاربردی داشته باشند.
بنابراین وقتی از یک نویسه سخن میگوییم، پیش از هرچیز یک نظام نشانگانی را در ذهن داریم که جایی ثبت میشود و «دیده میشود». یعنی خط راهی برای رمزگذاری جمعی زیستجهان در دستگاه بینایی است. این دستگاه نمادین باید علایمی محدود با دایرهی ارجاع مشخص داشته باشد و طی نسلهای متمادی ثبات خود را حفظ کند. بسامد تکرارش هم باید به قدری باشد که از چنین کارکردی انتظار داریم. یعنی اگر یک سامانه با چند میلیون نشانه داشته باشیم که هریک به چیزهای بسیار متنوعی اشاره کنند و تنها در یک نسل یا در بارهایی محدود به کار گرفته شوند، خط نداریم. چون چنین نظامی امکان بازنمایی زیستجهان را ندارد و کارکرد ارتباطی یک دستگاه نمادین و انتقال معنا بین نسلها را برآورده نمیکند.
تاکید بر مرزبندی ساختار و پافشاری بر کارکرد خط از اینروست که بتوانیم یک خط واقعی را از علایم جادویی، نشانهای خانوادگی، نمادهای شخصی، آرایههای نمادین تک، تزئینات هندسی یا چیزهای مشابه متمایز سازیم. درآمیختگی میان این مفاهیم در میان پژوهشگران این شاخه نیز گاه دیده میشود و به نتیجهگیریهایی بیبنیاد میانجامد که از مبهم ماندن مفهوم و کارکرد خط ناشی شده است.
مثال برجسته از این خطاها را در دعوی کسانی میبینیم که به وجود نوعی خط در عصر پیشاشهرنشینی باور دارند. چون برخی از یافتههایی باستانشناسی که به پیش از ظهور نخستین شهرها مربوط میشوند، در مقام نمونههایی آغازین از خط پیشنهاد شدهاند. در میانشان مشهورتر از همه علایم وینچا-تورداش[1] است که بر کف آوندها و سطح پیکرکهای سفالی در رومانی امروز کشف شده است. این آثار به هفت هزاره پیش (۴۵۰۰ تا ۴۰۰۰ پ.م) مربوط میشوند و توسط جامعهای با کشاورزی اولیه در دوران پیشابرنز تولید شدهاند. هستهی مرکزی این آثار سه لوح است که در محلی به نام تارتاریا[2] در رومانی کشف شده و علایمی بر خود دارد و تاریخش به ۵۳۰۰ پ.م تخمین زدهاند.
کوششهایی انجام شده تا این علایم را نوعی خط اولیه در نظر بگیرند. در بانک دادههای بزرگی که در این مورد بر اینترنت تشکیل شده، ۹۷۱ شیء فهرست شده که رویشان ۱۱۷۸ «کتیبه» ثبت شده که ۵۴۲۱ علامت را در بر میگیرند.[3] پژوهشگرانی مانند ماریا گیمبوتاس[4] این علایم را نوعی خط ویژهی جوامع هند و اروپایی آغازین دانستهاند و نویسندگانی دیگر حتا آن را آغازگاه نویسایی در جوامع بعدی از جمله میانرودان قلمداد کردهاند.[5] وین که اولین پژوهش منظم در این مورد را انجام داده میگوید که این نمادها از ۳۰ نشانهی مرکزی و ۲۱۰ علامت دیگر تشکیل شدهاند که مشتق آن هستهی مرکزی به حساب میآیند.[6]
با این حال این نتیجهگیریها شتابزده و نادرست به نظر میرسند. لوحهای تارتاریا به احتمال زیاد جعلی هستند[7] و علایمی که بر آوندهای وینچا یافت شدهاند شباهتی به نمادپردازیهای انتزاعی ندارند. در بخش اعظم این «کتیبه»های فرضی یک تا سه علامت دیده میشود و دنبالهای از آنها که بخواهد متن تشکیل دهد، تقریبا غایب است. از همه مهمتر این که ۸۵٪ از این نشانهها تنها از یک علامت تشکیل شده، و بنابراین حدس غالب آن است که در اینجا با نقشهایی تزئینی سر و کار داریم و نه علایمی حامل معنا. توزیع جغرافیایی این نمونهها بسیار محدود است و به غرب رومانی و غرب بلغارستان و جنوب شرقی مجارستان منحصر میشود. این جغرافیای کوچک را در ضمن باید با زمانی طولانی ملازم دانست. چون این نشانهها برای مدتی بسیار طولانی در حد چندین قرن بدون تغییر بر آثار دیده میشوند. بنابراین تا حدودی روشن است که با نوعی نقش هنری آیینی سر و کار داریم که طبق سنتی محافظهکارانه بر آوندها و اشیا ترسیم میشده است. علایم الواح گرادِشنیتسا[8]، غرب بلغارستان، هزارهی چهارم پ.م
علایم لوح تارتاریا، رومانی، ۵۳۰۰ پ.م (؟)
نکتهی مهمی که خط نبودن این علایم را نشان میدهد آن که با آغاز عصر برنز، یعنی با ارتقای پیچیدگی نظامهای اجتماعی به مرتبهای که به دولت و تجارت سازمان یافته مسلح میشوند، این خطها از بین میرود. در حالی که اصولا نویسایی ابزاری برای سازماندهی اطلاعات در سطوح بالاتر پیچیدگی است و در سراسر جهان ظهورش در اسناد تاریخی با گذار از جوامع کشاورز اولیه به دوران برنز مصادف است. بر اساس این دلایل، نمادهای وینچا- تورداش را باید نوعی نمادپردازی آیینی و هنری دانست، از همان جنسی که در شکلهای دیگر در نقاطی مثل گوبکلی تپه و هنر غارنگارهها سابقه داشتهاند.
گذشته از این موارد تخیلی، توافقی میان پژوهشگران وجود دارد مبنی بر این که ظهور خط پیامد شکلگیری نخستین شهرها بوده، و بنابراین طبیعی است که تاریخش به آغازگاه تاریخ بازگردد. چون تاریخ اصولا همان متن است و فرض این که پیش از تاریخ خطی وجود داشته که متنی نمینوشته، ناسازهای بیش نیست. اگر به دادهها و مستندات موجود بنگریم، تصویری روشن و شفاف از سیر تحول خط و مراکز و صورتبندیهایش به دست میآوریم.
در میان کانونهای آغازین ظهور خط، کانون مربوط به ایران مرکزی به شکلی شگفتانگیز نادیده انگاشته شده و تنها خط باستانی مهمی است که ناخوانده باقی مانده است. شگفتانگیز بودن این غفلت از آن روست که در ابتدای کار در صد و هفتاد سال آغازین تاریخ (۳۴۲۰ تا ۳۲۵۰ پ.م) که نخستین نشانههای نویسایی بر زمین آشکار شد، تنها دو کانون برای این فن داریم که یکی در میانرودان و دیگری در ایران مرکزی جای داشته است. کانون میانرودانی در سومر یعنی جنوب دجله و فرات متمرکز بود، در حالی که کانون ایران مرکزی که پیشا ایلامی نام گرفته، گسترش جغرافیایی چشمگیری داشت و سه شهر مهم کاشان (سیلک) و شیراز (انشان) و شوش را در بر میگرفت. در فاصلهی سالهای ۷۰ تا ۲۸۰ (۳۲۵۰ تا ۳۱۰۰ پ.م) کانون سومی به این دو افزوده شد و آن شمال مصر بود. بنابراین ظهور نویسایی در جهان باستان دو کانون ایرانی داشته که یکیاش ناخوانده و پژوهش ناشده باقی مانده است.
در تاریخهایی که دربارهی ظهور خط نوشته شده، دو خطای تکرار شونده به چشم میخورد که پیامد بیماری مرسومِ پارسهراسی است، و آن کوششی است آگاهانه یا ناآگاهانه تا هرآنچه که به حوزهی تمدن ایرانی مربوط میشود نادیده انگاشته شود، یا به واحدهایی کوچک و نوساخته فروکاسته گردد. یکی از این دو خطا، «عراقی» پنداشتن خاستگاه خط است.
این بدان معناست که پیشداشتی وجود دارد مبنی بر آن که جلگهی آبرفتی دجله و فرات و غرب زاگرس به شکلی ذاتی و استعلایی از جلگههای همسایهی کارون و دز و کرخه مهمتر و اصیلتر بوده است. در نتیجه آن قلمروی که انگلستان بعد از جنگ جهانی اول و پس از تجزیهی عثمانی اشغال کرد، و کشور عراق را از آن برتراشید، به خاطر پیوندهایش با متن عهد عتیق و جغرافیای مقدس مسیحیان اروپایی، خاستگاه همهچیز قلمداد شده است. این اشغال نظامی البته با حضور گشادهدستانهی گوردزدان و شکارچیان گنج فرنگی همراه بود، که بعدتر باستانشناسانی محترم معرفی شدند، و این به خاکبرداری از مراکز باستانی و تاراج آثار کهن و انتقالشان به اروپا دامن زد، که خود باعث شد این منطقه در مرکز توجه مورخان بعدی قرار بگیرد. در نتیجه اولین خطا آن است که سومر و خط سومری مهمتر از همهی زیرسیستمهای دیگر تمدن ایرانی قلمداد میشود.
دومین خطا، به نادیده انگاشتن تنوع شگفتانگیز و پیچیدگی شکلهای گوناگون خط در جنوب ایران مرکزی مربوط میشود. همزمان با سومر در مراکزی پیشاایلامی مثل چغامیش و ایلام و جیرفت و احتمالا نقاط دیگر شکلهایی بسیار متفاوت از خط ظهور کرد. شکلهایی که برای فهم روند شکلگیری خط اهمیتی چشمگیر دارند، اما همیشه همچون جزیرههایی تک افتاده و نامربوط به هم در نظرشان گرفتهاند، و به کلی به نفع خط میخی سومری نادیده انگاشته شدهاند.
این دو خطای روششناسانهی توجیهناپذیر، هیچ مبنایی جز پیشداشتهای شرقشناسانه و اصرار پژوهشگران برای انکار تمدن ایرانی ندارد. پیامد این خطاها اما پردامنه و مهلک است. چون بنا به تمام دادههای عینیای که در دست داریم، ایران زمین از ابتدای کار یک سیستم یکپارچهی تمدنی بوده و جدا جدا کردن زیرسیستمهایش و مهمتر شمردن یکی به سادگی به نامفهوم شدن کل آن و تخیلی شدن بازسازیهای تاریخی منتهی میشود، همچنان که تا به حال شده است. به ویژه که آن یکی در حاشیه و گوشهی این تمدن جای داشته باشد و نه در مرکز. بنابراین وقتی به آغازگاههای خط مینگریم، باید هوشیار و محتاط باشیم تا این اشتباههای بسیار مرسوم و جا افتاده را تکرار نکنیم.
در منابع دانشگاهی امروزین دو رویکرد کلی دربارهی ظهور خط وجود دارد که هرکدام یکی از این خطاهای دوگانه را مرتکب میشوند. از این رو مرورشان سودمند و دریافتن ایدههای مرکزیشان ضروری است. یکی از این نگرشها به دنیز اشمانت -بِسِرا تعلق دارد که میگوید نمادهای مربوط به ثبت اطلاعات مالی که در گویهای گِلی و مُهرهای قدیمی ابداع شده بودند، به تدریج پیچیدهتر و انتزاعیتر شدند و بازنمایی کلمات زبان را نیز بر عهده گرفتند.[9] این نگرش ارتباط میان شرق و غرب زاگرس را درمییابد و به این نکته توجه میکند که اولین نشانههای ظهور خط -گویهای گِلی- اغلب در قلمرو ایلام یافت شدهاند و نه سومر. با این حال به تنوع خطوط در ایران مرکزی توجهی ندارد و همچنان به نوعی سومرمداری مبتلاست.
خوانش اشمانت-بسرا از عناصر درون گویهای گلی هم در پژوهش پاول زیمانسکی نقد شد و او توانست نشان دهد که این نشانهها معنای مورد نظر وی را نداشته است. مثلا علامتی که اشمانت- بسرا علامت گوسفند قلمداد کرده بود، میبایست با توجه به اقتصاد جوامع آن روزگار بیشترین بسامد را داشته باشد، در حالی که بالاترین بسامد به علایمی تعلق داشت که به صورت «میخ» یا «انجام دادن/ کار کردن» خوانده شده بودند.[10]
نگرش دیگر را پیوتر میخالوفسکی پیشنهاد کرده و میگوید چندین نظام رمزگذاری خلاقانه و موازی با هم در شش هزاره پیش ظهور میکند که خط میخی تنها ادامهی یکی از آنهاست و موفقترین و کارآمدترین رسانه را نمایندگی میکند.[11] این جبهه به تنوع خطهایی مثل جیرفت توجه دارد، اما در شناسایی کارکرد پایهی خط دچار ابهام است و به اهمیت تجارت و راه-شهر در تمدن ایرانی اشارهای نمیکند.
آنچه که در هردو نگرش پذیرفته شده و بسیار مهم است، توجه به این حقیقت است که نقطهی چرخش سرنوشتساز در ظهور خط گذار از نمادهای نشانگر چیزها به نشانههای بیانگر مفاهیم بوده است. این یک گام بزرگ در راستای انتزاعی شدن خط بوده و از آنجا تا بازنمایی کلمات در زبان و پیوند خوردن نشانههای خط با واژگان گام بلند دیگری بوده که جداگانه برداشته شدهاند. تاریخ خط نشان میدهد که امکان دارد تنها یکی از این گامها برداشته شود. چنان که در همهی صورتهای خط اندیشهنگار (چه میخی سومری و چه هیروگلیف مصری و هیتی و چه خط چینی) تنها گام نخست برداشته شده است و از دومی خبری نیست.
در جنوب غربی ایران زمین این دو گام در امتداد هم برداشته شدهاند. اما این مسیری بوده که طی هشت قرن پیموده شده است. یعنی قدیمیترین نشانههای معنادار در ایران زمین بسیار قدیمی هستند و اولین علایمشان را در حدود ۱۰۵۰۰ سال پیش در ایلام و میانرودان و آسورستان میبینیم.[12] این نشانهها که به صورت مهرهها و حجمهای گلی ساخته میشدهاند، در حدود ۵۵۰۰ سال پیش در منطقهی شوش-اوروک به نمادهایی پیچیدهتر دگردیسی یافتند و با علایم مربوط به مالکیت شخصی گره خوردند.[13]
با مرور دادههای باستانشناسانه روشن میشود که فرایند ظهور خط ادامهی جریان دیرپا و پیچیدهی شکلگیری مُهرها و لولها بوده است. یعنی نشانههایی که هویت فرد یا نهادی را بازنمایی میکردهاند و به صورت مسطح (مهر) یا استوانهای (لول) بر سنگهای قیمتی و نیمهقیمتی تراشیده میشدهاند. نوشتههای روی لولها برای امضا کردن اسناد مالی، ثبت نام افراد بر اشیایی گرانبها مثل خمرههای حامل غله، یا مهر و موم کردن نامهها یا خمرههای دربسته مورد استفاده قرار میگرفته است. یک کارکرد آیینی از آن هم وجود داشته که به نوشتن تعویذها و طلسمها مربوط میشده است.
سیر تحول نمادهای مربوط به دادوستد به علایم نوشتاری در ایلام باستان
تقریبا تردیدی نیست که آغازگاه خط مُهرهایی بوده که در ابتدای کار نشانههای خاندانی و شخصی را نمایندگی میکرده است. این نمادها کم کم در پیوند با نشانههای دیگری به کار گرفته شدند که علامت چیزها و اموال بودند. یعنی خاستگاه خط در جنوب غربی ایران زمین از همان ابتدای کار به هویت فردی و مالکیت شخصی مربوط میشده و از ترکیب این دو متغیر بسیار مهم برآمده است. متغیرهایی که در سایر تمدنها بسیار دیر و دور ظهور یافتند. به همین خاطر در مصر و چین که مالکیت شخصی با پیچیدگی و شدت ایران زمین شکل نگرفت، خط هم هرگز از مرتبهای پیچیدهتر نشد و پیوندش با زبان مبهم و فاصلهدار باقی ماند.
اما خود این نمادهای مالی که به معنی دقیق کلمه اولین چیزهای «نوشته» شدهاند، از نمادپردازیهای سادهتر و متفاوتی مشتق شدهاند که قدمتی بسیار طولانی دارند و به همین ترتیب به تبادل کالا و ثبت اسناد خرید و فروش مربوط میشدهاند. این نمادها به کالای دست به دست شده مربوط میشدهاند و نه خریدار یا فروشنده. به همین خاطر میتوان این قاعده را در ظهور خط پذیرفت که خاستگاه اولیهی آن در ایران جنوب غربی در تبادل کالا ریشه داشته، و نخستین نمادها برای بازنمایی چیزها به کار گرفته میشدهاند. بعدتر این نمادها معرف افرادی شده که کنشگران فرایند تبادل هستند، و از همین مرحله است که نام و نشان افراد و اعداد و نام کالاها بر سطحی «نوشته میشود».
یکی از مراکز مهمی که این سیر تحول نظامهای نمادین را به خوبی نشان میدهد، تپهی چغامیش در چهل کیلومتری جنوب شرقی دزفول از مراکزی است که در همسایگی چند تپهی باستانی دیگر (چغازنبیل در جنوب و چغا بنوت در غرب) قرار دارد و اینها بعدتر در گذر تاریخ شهر جندیشاپور و بعدتر دژپُل (دزفول) را شکل دادهاند. در اینجا کهنترین خط سیر پیوستهای را میبینیم که از نمادهای قراردادیِ اقتصادی شروع شده و به مهرها منتهی میشود و از آنجا تا استقلال تدریجی خط و نویسایی از زمینهی مهرها امتداد پیدا میکند.
آثار یکجانشینی و روستاهای اولیه در چغامیش به ۹ هزار سال پیش باز میگردد. تپهی چغامیش در حدود ۶۸۰۰ سال پیش خالی از سکنه شده[14] و این همزمان با شکلگیری مراکز سکونتی در شوش در همان نزدیکی است. بنابراین چغامیش را میتوان بذر آغازین شهر دیرپا و بسیار مهمِ شوش دانست. متاسفانه آثار باستانی یافت شده در این مرکز باستانی که در قلعه خلیل در نزدیکی تپه نگهداری میشد در جریان انقلاب اسلامی مورد حملهی گروههای اسلامگرا-چپگرا قرار گرفت. در نتیجه بخش عمدهی این آثار بسیار مهم از میان رفت و برخی نیز غارت شد و به خارج از کشور انتقال یافت. چنین مینماید که جریان ایرانستیزی که بر ایران مستولی شده عمدی در نابودی این منطقهی باستانی داشته باشد. چون طی سالهای اخیر هم تپههای باستانی وابسته به این مجموعه فاقد حریم و نگهبان بوده و مدام مورد تعرض کشاورزان و سودجویان محلی قرار گرفته است.
این تپهی باستانی از این نظر اهمیت دارد که نخستین نشانههای خط جهان در آن یافت شده است. این آثار به قرنها پیش از نخستین نمونههای مشابه در میانرودان تعلق دارند و گویهایی سفالین هستند که درونشان اشیایی هندسی مثل گلوله یا مخروط از جنس گل نهاده میشده و رویش با نقش برجستههایی جانوری پوشانده میشده است. این سیستم ثبت دادهها که نخستین نمونهی «نوشتن» اطلاعات در جهان محسوب میشود، از ۱۰۵۰۰ سال پیش و همزمان با شکلگیری کهنترین شهرکهای باستانی در این منطقه نمایان میشوند و پس از پنج هزار سال تحول در حدود سال ۵۵۰۰ سال پیش در چغامیش به گویهای گِلی حامل نمادهای حجمی منتهی میشوند. این آثار طیفی وسیع از نمادها را در بر میگیرند و ۱۵۰ نمونهی سالمش تا به امروز باقی مانده است. نمونههایی مشابه در میانرودان و به خصوص شهر اوروک نیز کشف شده که چند قرن جدیدتر هستند و باید آن را وامگیریای از چغامیش در نظر گرفت.
این گویها که از چند سانتیمتر تا چند ده سانتیمتر قطر دارند، حامل حجمهایی هندسی هستند که احتمالا تعدادی مشخص از کالایی را بازنمایی میکرده است. این حجمها در کل تا جایی که پژوهشها نشان میدهد، ۱۴ نوع داشتهاند و همچون نوعی نظام رمزگذاری مفهومی و عددی عمل میکردهاند. مثلا حدس زدهاند که هرمهای کوچک علامت عدد ۲۰ بوده باشند. گوی گلیای که این حجمها را در خود جای میداده با یک یا دو نقش آراسته میشده که احتمالا اصلیاش به خریدار یا مالک آن اموال مربوط میشده و دیگری علامت فروشنده بوده است.
گوی چغامیش و عناصر درونش، حدود ۵۵۰۰ سال پیش
گوی مشابه از اوروک، حدود سال ۲۰۰/ ۳۲۰۰ پ.م
یک گوی شکسته با چهار گلوله و یک مخروط درونش
تصویری گرفته شده با CT-scan از یکی از گویها که عناصر نهاده شده درونش را نشان میدهد.
یک گوی گلی از چغامیش و عکس CT-scan از عناصر نمادین نهاده شده در درونش
بر این مبنا دادههای باستانشناختی به شکلی قاطع نشان میدهد گویهای سفالین حامل رمزگان حسابداری در ایران مرکزی پدیدار شده و از آنجا به منطقهی میانرودان و آسورستان گسترش یافته است. نمونههایی از این خط اولیه که در اوروک پیدا شده که ساخت مناطق مرکزی ایران هستند و احتمالا در پی روابط تجاری میان مناطق همسایهی چغامیش و جنوب میانرودان به این منطقه وارد شدهاند.[15]
دربارهی پیوند مهر و لول و زمانبندیشان بحثهای زیادی در جریان است. پژوهشگرانی مثل استفن برتمن[16] میگویند مهرها زودتر از لولها پدید آمدهاند، و این معقول هم هست. چون لولها ساختار پیچیدهتر و محتوای هنری پیشرفتهتری دارند. از نظر بایگانی تاریخی هم پیدایش مهرها اندکی زودتر از لولها بوده است. با این حال بر این نگرش دو نقد وارد است. یکی آن که فاصلهی زمانی پیدایش این دو چندان نیست که تعیین کننده باشد، و انگار هردو همزمان شکل گرفتهاند. دیگر آن که خاستگاه هردوی اینها گویهای گلی هستند که با لول بیشتر شباهت دارند، تا لوحها. به همین خاطر پژوهشگران دیگری مثل گویندالین لِیک[17] هردو را همزمان میدانند و به پیش و پس بودن یکیشان باور ندارند.
به احتمال زیاد هردوی این رسانهها از همان گویهای گلی مشتق شده باشند و رابطهی طولی با هم نداشته باشند. با اینحال میتوان پذیرفت که لولها به خاطر پیچیدهتر بودنشان قدری دیرتر از مهرها پدیدار شده باشند. در واقع لول را میتوان به لحاظ مفهومی همان گویهایی دانست که محتوای نمادینش به جای حجمهای گلی، در قالب تصویری بر سطح لول کندهکاری شده باشد. این دو به هر روی با هم پیوند داشتهاند و نکته در آن است که برای هزاران سال هردو در کنار هم به کار برده میشدهاند، و رواج بیشتر یکیشان در نقطهای تنها نشانگر سنت کاتبان آن منطقه بوده و زمینهای که قرار بوده نشانهگذاری شود.
نقش روی گوی گلی چغامیش که احتمالا هویت دارنده یا خریدار کالاها را نشان میداده است.
نمونههایی از اشیای نمادین نهاده شده: پایین) در گویهای گِلین چغامیش؛ مجموعه بالایی) در شوش، ۵۵۰۰ سال پیش
در کل چنین به نظر میرسد که خاستگاه جغرافیایی مهر منطقهی آسورستان و خاستگاه لول ایلام بوده باشد. با این حال در میانرودان سنت شکوفای هنریای داریم که بر محور لول استوار شده است. احتمالا این بدان خاطر بوده که استفاده از گوی گلی در جنوب غربی ایران زمین بیشتر رواج داشته و در آسورستان که لوح اهمیت بیشتری پیدا میکند، نشانهگذاری هم کم کم به انحصار مهرها در میآید. همچنین پیشرفتهتر بودن نظام دیوانسالاری در مناطق جنوبی و به ویژه اوروک را هم دلیلی برای رونق بیشتر لولها در این منطقه دانستهاند.[18]
استفاده از مهر و لول در ایران غربی برای چند هزار سال دوام آورد و شکلهایی از آن -مثل مهر بر انگشتر- تا دوران معاصر تداوم داشته است. حتا شکلی بسیار باستانی مثل گوی گِلی که خاستگاه اولیهی هر سه رسانهی مُهر و لول و خط بوده است، تا دو هزار سال بعد و دوران هیتیها رواج خود را حفظ کرده است. یکی از غنیترین بایگانیهای مهر و لول هیتی در سال ۱۳۱۵ (۱۹۳۶.م) در بیوک قلعه کشف شد که با نام «بایگانی زیگل»[19] شهرت یافته است.
کشف بزرگ دیگر در این زمینه نیم قرن بعد در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۰-۱۹۹۱.م) در بغازکوی انجام گرفت و طی آن بیش از سه هزار گوی گِلی دارای نقش لول در نشانتپه از زیر خاک خارج شد.[20] از مجموعهی ۳۵۳۵ گوی (بولا) که در این تپه کشف شد، ۶۰٪ با مهرهای دیوانسالاری سلطنتی آراسته شده بودند. تقریبا همهی گویهای باقی مانده نیز با مهرهایی با عنوان سلطنتی مثل پادشاه یا شاهزاده علامتگذاری شده بودند. بیشتر این نشانهها به دوران سوپیلولیوماس اول تا سوم یعنی قرنهای بیستم و بیست و یکم تاریخی (قرون سیزدهم و چهاردهم پ.م) مربوط میشوند.[21]
لوحی از جمدت نصر با خط پیشاسومری دربارهی مقادیری نان و آبجو، سال ۴۰۰ (۳۰۰۰ پ.م)
رو و پشت لوحی با خط پیشاایلامی
بالا چپ) لوح پیشا ایلامی از شوش، با ثبت پرداخت غله، نشانهها از راست به چپ نوشته شدهاند و به ترتیب عبارتند از: مثلث مودار که علامت دولت یا دیوان شاهی است، خیش که احتمالا کارگر کشاورز را نشان میدهد، و اعداد: (در بالا) ۱*۶۰ و ۳*۱۰، (در پایین) ۳، نشانهی خوشهی جو، ۶*۶ واحد عادی، یک واحد عادی، یک واحد کوچک. یعنی ۹۳ کارگر روی هم رفته ۵/۳۷ واحد غلبه دریافت کردهاند. یعنی به هریک روزانه یک واحد کوچک پرداخت شده است.[22]
یکی از نشانههایی که بدویت و ویرانگری حملهی مقدونیان را نشان میدهد این حقیقت است که بلافاصله پس از هجوم اسکندر استفاده از لول در سراسر قلمرو ایران زمین فروکش میکند و تا حدود سال ۳۱۰۰ (۳۰۰ پ.م) یعنی تنها سی سال پس از تازش مقدونیان این رسانهی مهم به کلی متروک میشود. این به معنای نقض پردامنهی مالکیت خصوصی و فروپاشی نظام مالی دقیق و دادگرانهی هخامنشیان است که مالکیت شخصی را به رسمیت میشناخته و پیوند آن را با هویتهای شخصی به رسمیت میشناخت. یعنی تازش اسکندر گذشته از فروپاشی نخستین دولت جهانی تاریخ، با گسستگی و نابودی سنتهای نویسایی (مثل خط میخی) و نهادهای پشتیبان مالکیت خصوصی (که در لول تبلور مییافته) نیز همراه بوده است.
پشت لوحی پیشاایلامی از شوش، دو ردیف نقش که یکی در میان چیرگی شیر بر گاو و گاو بر شیر را نشان میدهد، با متنی در بالا و پایینش. عدد بالای لوح جمعبندی (عددی بیش از ۱۲۰۰) محاسباتی را نشان میدهد که سوی دیگر لوح نوشته شده است.[23]
این سنت دیرینه که تا زمان اسکندر افزون بر سه هزار سال قدمت داشت، نخستین بار در دوسوی رشته کوه زاگرس شکل گرفت. نشانهگذاری مفاهیم در گویهای گلی انگار همزمان در شرق و غرب زاگرس تحول یافته و به پیدایش نویسههای پیشا ایلامی و پیشاسومری منتهی شده باشد. بر این مبنا این تصور که زاگرس حد فاصل دو نظام تمدنی متمایز بوده نادرست است و تنها دو روایت فرهنگی متفاوت با این رشتهکوه مرزبندی میشده، که اتفاقا سمت ایلامیِ شرقیاش پایدارتر و از نظر نوآوریهای صنعتی و فنی پیشروتر بوده است. یعنی در ربع جنوب غربی ایران زمین یک زیرسیستم یکپارچهی فرهنگی داریم که دو نسخهی ایلامی و سومری را پدید میآورد، که هردو منطق و زمانبندی و خاستگاه مشترکی دارند.
- Vinča–Turdaș script ↑
- Tărtăria ↑
- Merlini, 2009. ↑
- Gimbutas, 1974. ↑
- Palavestra, 2018: 9–30. ↑
- Daniels and Bright, 1996: 21. ↑
- Qasim, 2013: 307–318. ↑
- Gradeshnitsa tablets ↑
- Schmandt-Besserat, 1996. ↑
- Zimansky, 1993: 513-517. ↑
- Michalowski, 1994: 49-70. ↑
- Lewis and Feldman, 2015. ↑
- Woods, 2010: 33-50. ↑
- Alizadeh and Mahfroozi, 2004-2005. ↑
- Ross, 2013: 303-304. ↑
- Stephen Bertman ↑
- Gwendolyn Leick ↑
- Reichel, 2012: 34. ↑
- Siegel Depot ↑
- Herbordt, 2002: 53. ↑
- Herbordt, 2002: 54. ↑
- Friberg, 1982. ↑
-
Friberg, 1982. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: خط میخی ایلامی
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب