پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ب

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ب

باتلاى

این جانداران با بدنی شبیه به حلزون در اعماق جنگلهاى نقره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى تاژ زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. بسیار آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خطرند و از مواد آلى و لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های در حال فسادی تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه در طى دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گرما بر كف جنگلهاى تاژ فراوان یافته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بویى بسیار بد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و گوشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به شدت سمى است. بوى بدشان به قدرى شدید است كه اگر بومیان تاژ ساعتی را در نزدیکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بگذرانند، مسموم شده و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. تنها دفاع این موجودات بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دفاع در برابر شكارچیان گوناگون تاژ، همین تنفس زهرآگین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است.

هرچند شکل ظاهر باتْلاى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تنبل و خنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید، اما هوشمند و متمدن هستند و در خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با چهل پنجاه عضو زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. قطر بدنشان حدود پنج متر است و از اینجا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به بوى بد شدید برخاسته از محل تجمعشان پى برد. از راه جوانه زدن تولید مثل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و فاقد نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جنسی هستند. پس از گذر از سن بلوغ که با تحولی معنوی در مغزشان مصادف است، بر پشت بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان صفحاتى سخت پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كه پس از جدا شدن از پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با تندبادهای سخت تاژ به آسمان برده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و اگر در آب بیفتد لاروهایی چابك و لاغر از آن بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند كه گوشتى خوراكى و غیرسمى دارند و دوران لاروی کوتاه ولی فعال و پرتحرکی را در دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاژ سپری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

باتلاى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مشهورترین قصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوهاى كهكشان هستند. آنها به زبان باستانى خود كه در میان اهل ادبیات هواخواه زیادى دارد، داستانهایى غریب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند و با صداى بلند در جنگلهاى مرطوب تاژ آن را فریاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و هر وقت کسی از نفس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد، یکی دیگر از خویشاوندانش ادامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی داستان را پی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. هدف آنها از این كار هنوز معلوم نیست. بومیان تاژ معتقدند هر داستان گفته شده توسط یك باتلاى روزى به حقیقت خواهد پیوست. زبان باتلای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای بیشتر ساکنان هوشمند تاژ قابل درک است و از این رو بسیاری از رهگذرانی که با گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از باتلای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های برخورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، چندان شیفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این داستانها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند که بر جای خود باقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند و گاه در اثر بوی بد مسموم شده و همان جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. با توجه به این که باتلای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موجودات دیگر تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، برخی معتقدند مهارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرایی در واقع روشی برای شکار کردن و فراهم آوردن خوراک باشد. داستانهای باتلای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را محققان بسیاری گردآوری کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی مشهور از آن به زبانهای گوناگون کیهانی ترجمه شده است.

ریشه: نام این موجودات از اسم شهری کوچک (باتلی: Batley) در انگلستان گرفته شده که همچون نام خانوادگی در میان شمار زیادی از مردم این کشور رواج دارد. اغلب دارندگان این نام در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگ فعال هستند و بسیاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هنرپیشه و داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس از آب در آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

Untitled-20

باسوگا

باسوگاها از موجودات نیمه هوشمندی هستند که در سراسر کیهان پراکنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زادگاهشان نا مشخص است. اما شواهدی هست که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در یکی از ماههای سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ارمشتگاه تکامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چون گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای با ساختار ژنتیکی شبیه به آنها در این سیاره زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، که البته شکل و توانایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ذهنی به کلی متفاوتی دارد و دانشمندانش هم سرسختانه منکر هرنوع ارتباط خویشاوندی با باسوگاها هستند.

این موجودات قدى بلند -حدود دومتر- دارند و بدنشان از زرهى سخت و متخلخل پوشیده شده كه بیشتر فضاى درونش خالى است و از گازى بدبو پر شده است. این گاز در واقع مدفوع موجود است كه در داخل بدنش انباشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بر بدنشان لكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى رنگینى وجود دارد كه به هنگام شنیدن سخنانى بر خلاف عقایدشان به رنگ سرخ در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و مقدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است براى حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به طرف مقابل.

باسوگاها یک دست ناتوان و خمیده دارند و فاقد پا هستند. در مقابل بالشتکی گوشتی زیر بدنشان قرار گرفته که غدد زیرش مایعى لزج ترشح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و با موج انداختن به آن مثل حلزون به کندی حرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. با دستشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سبک را بگیرند و در تیراندازی به نسبت ماهر هستند. چون از کودکی برای جنگیدن پرورش داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. بر پشتشان یك بافت تورینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى ظریف قرار گرفته كه در تاریكى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درخشد و اندام تخمگذارى آنهاست. این موجودات تک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنسی و تخمگذارند و هرجا كه شرایط را مناسب ببینند به تعداد زیاد زاد و ولد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. شاید تنها چیزى كه جمعیتشان را كنترل كرده میل سوزان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است برای آن که خود را در راه هدفى قربانی کنند.

باسوگاها دو گوش کوچک و تقریبا ناشنوا و چشمانی سرخ و نزدیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین دارند. اعضای این نژاد تک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنسی هستند و ظاهر نحیف و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزارشان گول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زننده است. چون در کنار آن بدنِ دراز و لاغر و یگانه بازوی باریک و ضعیف به سلاحی مرگبار مجهزند و آن دماغ تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند و بزرگشان است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند فواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از اسید سوزاننده را تا فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای چشمگیر شلیک کند.

عجیبترین بخش بدن باسوگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، همین دماغشان است كه تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دراز و نوك تیز است، با دو سوراخ عمیق و پهن. این سوراخها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به عنوان نوعى اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پاشنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اسید مورد استفاده قرار گیرد. این دماغ دراز و مضحك یكى از خطرناكترین اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى است كه در قالب بدن موجودات زنده تكامل یافته است. باسوگاها مغزی بسیار کوچک دارند، چون بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حجم کاسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سرشان را همین غده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تولید کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اسید اشغال کرده است.

این موجودات به سادگى اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دیگران را جذب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و در راه تحقق آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنگند. به همین دلیل هم هزاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست كه دیگر به صورت جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى حقیقى و مستقل زندگى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و هریك از آنها در گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از كهكشان ساكن شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زیادى از باسوگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در هر سیاره و قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان یافت كه به آیین و سنت زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به دلیل تعصبى كه در آن زمینه دارند شهرت یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زیادى از معتقدان متعصب به خدایان قومى صدها جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مهمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر در صدها سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گوناگون، به این نژاد تعلق دارند. بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تردید بیشترین تعداد شهداى مذهبى را هم در میان همین موجودات باید یافت. به همین دلیل هم نام مقدسین و افراد اساطیرى زیادى را در میان اعضاى این نژاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان سراغ كرد.

باسوگاها فاقد هر نوع نظام اجتماعی و ساخت خانوادگی هستند و به خاطر بلاهت و ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لوحی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هر موجودی را که پس از بیرون آمدن از تخم ببینند، سرور خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پندارند و تا پایان عمر به او خدمت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. به همین خاطر سیاستمداران در دنیاهایی متفاوت در سراسر کیهان از آنها به عنوان سیاهی لشکر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی وفادار استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. در واقع تخم باسوگاها در رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نظامی رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تجارت آن با قوانین تجارت کیهانی تنظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و خرید و و فروش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بازار اسلحه جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. دلیل نامعلوم بودن خاستگاه این گونه نیز همین است. چون طی هزاران سال در سراسر کیهان پراکنده شده و هر از چندی دستکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ژنتیکی هم برای سازگار کردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با اقلیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های متفاوت انجام پذیرفته است.

باسوگاها هرگز در آسیب رساندن و کشتن تردید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و درك دقیقی هم از مفهوم زخم و درد ندارند. یعنی از قید و بندهای اخلاقی و وجدانی به کلی رها هستند و تا پای جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنگند. به همین خاطر با وجود ضعف بدنی و ذهنی، سربازانی مطیع و کارآمد محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. رفتارهای خودجوش بسیار به ندرت از آنها سر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند. به همین خاطر هرگز خودشان موفق به تولید تمدن پیشرفته نشده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و هرگز آیین و دین خاص خود را تولید نكرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یعنی در هر زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، نقش محیط آنجا را به خود گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آنان فاقد فرهنگ هستند، به هیچ نوع هنرى علاقه نشان نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و نسبت به چیزهای زیبا نوعی نفرت مادرزاد دارند. به همین خاطر ورودشان به مراکز فرهنگی و موزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ممنوع است. چون ممکن است با ترشحات اسیدى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان آثار هنرى را نابود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

در واقع تنها رفتار خودجوش و ارادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در این موجودات دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، همین واکنش عاطفی و هیجانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در برابر شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی است که از حدی پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و متقارن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر باشند. شواهد نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که طرحها و شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عصبانیت باسوگاها هستند همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هستند که در فرهنگهای گوناگون زیبا قلمداد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به همین خاطر موجوداتی که بدن رنگارنگ و زیبا دارند بهتر است از حدی به باسوگاها نزدیکتر نشوند چون ممکن است مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قرار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند.

G:\draw\my works\Dazimda\باسوگا.jpg این اصرارشان برای از بین بردن چیزهای زیبا باعث شده که زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نوعی اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بیولوژیک عجیب برای مقابله با آنها اختراع کنند. این اسلحه زمانی اختراع شد که در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ونگوهن جنگى بین پتاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درگرفته بود و سرداران پتاح از باسوگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به عنوان سربازانی مطیع استفاده کردند. زوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای از میان بردن ایشان بمب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى نرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزارى در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریختند و اینها عبارت بود از مکعبهایی رنگین که رویش نقش و نگاری زیبا حک شده بود و از ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بسیار مقاوم به اسید ساخته شده بود. باسوگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خشمگین با دیدن این آثار هنری جنگ را فراموش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و دیوانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كوشیدند تا این حكاكى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را محو كنند. اما سلاح مهیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دماغی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تاثیری بر آن نداشت و آنقدر اسید ترشح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند كه سر و مغز كوچكشان در اثر غلظت آن ذوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، و به این ترتیب صد تا صد تا در برخورد با یك اثر هنرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردند.

ریشه: نام باسوگا دو خاستگاه دارد. یکی از برچسبی سیاسی و رایج در روزگار ما مشتق شده، و دیگری از اسم بازوکا گرفته شده که سلاح پرتابی قدرتمندی است و در حوالی جنگ جهانی اول اختراع شد. سلاح بازوکا نام خود را از یک آلت موسیقی به همین نام و همین شکل گرفته که در همان حدود در آمریکا بین نوازندگان جاز رواج یافته بود.

G:\draw\my works\books\222.jpg

G:\draw\my works\Encylopedia\uy.jpg

بَشی

این موجودات از بومیان سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ونگوهن هستند و از نژادهای صلح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو و مهمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نواز این منظومه محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. كوچك اندام و سبز رنگ هستند و جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پهن و بزرگی دارند که کل مغزشان را فرو نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشاند. طوری که بخشهایی از مغزشان از حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روی جمجمه نمایان است و تنها با غشائی نازک از بافتهای پیوندی پوشیده شده است. بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حدود یک متر و نیم قد دارند و بدنشان بسیار سبک است چون عضلات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از حبابهایی فراوان انباشته شده که وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تنفس را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تساوی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب و آرام زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و کشاورزند. عمری به نسبت کوتاه دارند و تنها برای فروش محصولات کشاورزی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از شهرشان خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تابوهای پیچیده و عجیب و غریبی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امور جنسی وجود دارد و با این حال تقریبا سراسر دوران بلوغ خود را به جفتگیری با هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرانند. با این حال به ندرت بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و کودکانشان را به پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جمعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سپارند و دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. طوری که فرزندان و والدین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همدیگر را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند.

بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مردمی دیندار هستند و بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوقات فراغتشان را صرف فعالیتهای مذهبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. محور این فعالیتها عبارت است از سوراخ کردن بستر سنگی سخت و نفوذناپذیری که شهرهایشان را بر آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند، و با حفر تونل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در اعماق زیاد آن معبدهایی باشکوه برای خدایشان برپا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این سنگها بسیار سخت و استوار هستند و بنا به سنتی نامعقول بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تنها مجاز هستند با کشیدن انگشتان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بر آن و خراشیدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش، تونل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مقدس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را بکنند. اما این کاری بسیار طاقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرساست. چون بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ناخن و چنگال ندارند و این کار به زخم شدن نوک انگشتان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان منجر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. با این حال بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها طی هزاران سال با همین روش شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای درهم و برهم و گسترده از تونلها را زیر شهر خود حفر کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و مراسمی مرموز را در آنجا برای پرستش خدای خود اجرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. برخی از خبرنگاران گزارش کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که این موجودات بر خلاف ظاهر آرام و ملایم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خودشان قواعدی وحشیانه و خونبار دارند و در همین تونل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به طور منظم افراد سرکش و نیرومند جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را برای خدایشان قربانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

بیشتر شهروندان قلمرو جمهوری کیهانی با شنیدن نام بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به یاد خبر داغی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند که برای مدتی طولانی بر سر زبانها بود. این ماجرا به یکی از بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود به همستگان گریخته بود و در مصاحبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش مطالب سهمگین و مهیبی را درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نظم حاکم بر آن افشا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. او ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد خودش از کسانی بوده که قرار بوده در معبدهای زیرزمینی این مردم قربانی شود، اما با یاری بشی دیگری که جفت جنسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش بوده، موفق به گریختن شده است. جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها البته ادعاهای او را رد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که به اختلال روانی مبتلاست. این بشی کمی بعد به شکلی مرموز درگذشت و بحث درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مستند یا تخیلی بودن سخنانش همچنان ادامه دارد.

ریشه: نام بشی از محمد سعد البِشی گرفته شده که جلاد مشهوری است در کشور عربستان سعودی و هر از چندی تصویرش در حال گردن زدن مخالفان خاندان سعودی منتشر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

G:\draw\my works\books\444 (2).jpg

G:\draw\my works\Dazimda\مورانا.JPG

بولورها

این موجودات در ماه نهم همستگان زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و از عجیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین صورت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى شناخته شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى حیات در سراسر کیهان هستند. مستقیما از مواد كانى و معدنى سر بر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و تولیدمثل مرسوم در بین سایر جانوران در آنها دیده نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ماه نهم همستگان در مرکزش قیف سنگى بزرگى دارد كه در اثر برخورد شهابسنگی باستانی پدید آمده و سطحش از تركیبات گوگردى و فسفرى پوشیده شده است. این ناحیه از فشار و دمایی ویژه برخوردار است و به همین خاطر بلورهایی با ساختار شیمیایی پیچیده بر سطح صخره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى درشت و صاف آنجا پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند. این بلورها، در واقع جنین موجودات بلورى هستند.

اگر شرایط پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه تشكیل آنها را موجب شده ادامه یابد، این بلورهاى ساده به سیستمى خودسازمانده و پیچیده تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و آنقدر رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند تا به موجودى متحرك و خودآگاه تبدیل شوند. طرح بدن همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این موجودات با هم فرق مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و دو نمونه از آنها را نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان یافت كه شبیه به هم باشند. برخى از آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند حركت كنند و با بازوهاى مار مانند و سنگی خود بر خاك بخزند. برخى دیگر شكارچیانی کمینگر هستند و بلورهاى دیگر را شكار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و به كمك اسیدهاى معدنى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که ترشح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند خوراک خود را هضم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. بعضى نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم بر سطح سنگلاخى جهانشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند و از مواد معدنى ریخته بر سطح خاك تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى ساكنى هم در این میان وجود دارد كه عمر طولانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و فعالیت كمترى دارند و از نور خورشید همستگان تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند تا ابعادى غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آسا رشد كنند، اما همیشه پس از دگرگون شدن شرایط محیطى و نامساعد شدن بومشان بدون برجاى گذاردن اثرى تجزیه شده و از بین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند.

یك نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ویژه از آنها كه در اعماق زیاد دریاهاى شور این ماه زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و جثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كوچك دارد، ظاهرا هوشمندترین نژاد از این بولورهاست. این موجودات از گرماى مواد مذاب درون پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ماه تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. در مورد درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هوشمندى این جانداران هیچ نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پذیرفته شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى وجود ندارد، اما مسلم است كه زبان، ابزار، و روابط اطلاعاتى بین افراد در میانشان وجود ندارد.

یکی از مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان مشهور نژاد دازیمدا در رساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ادعا کرده که بولورها توانایی استفاده از زبان را دارند. این دازیمدا مدتی در کنارشان زیسته و در مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش از ارتباط با ایشان را منتشر کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. با این حال محتوای این رساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به قدری شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز است که اغلب محافل دانشگاهی آن را نامعتبر قلمداد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

ریشه: آشکار است که نام این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بلور گرفته شده است.

Untitled-19

Untitled-17

بویان

نژادى بسیار كهن و قدیمى هستند كه از دوران پیش از ظهور امپراتورى اول هجرت بزرگ خود را آغاز كردند و از زادگاهشان كه سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى ناشناخته در خوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پروین بود، خارج شدند. این سیاره در ظاهر به دلیل کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سو شدن خورشیدش دیگر برای پشتیبانی حیات مناسب نبوده است. آنطور كه از فیزیولوژی بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، این موجودات و حیوان/گیاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزشان -یعنى پَرتوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها- تنها بازماندگان آن سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گمنام هستند. آن طور كه از جداول نجومى بر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، خاموش شدن این خورشید و ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کن شدن حیات از منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش باید در حدود پنجاه هزارسال پیش از ظهور جمهوری اول رخ داده باشد و در این صورت این موجودات یكى از كهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین تمدنهاى فضانورد هستند.

بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مشخص زندگى دارند. در مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اولیه، بدنى كوچك و شبیه به كرم دارند كه تنها بخش تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آن، سرشان است. این سر به كاریكاتورى از موجود بالغ شبیه است و از دو چشم درشت، یك بینى حساس متحرك، دو گوش و یك خرطوم مكنده تشكیل یافته است. این موجودات ساده، پس از اینكه از رحم مادرشان به بیرون پرتاب شدند، روى زمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند و وارد محوطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى پرتوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. این مراکز رشد پرتوش همیشه در نزدیك زایشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بویان ساخته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. لاروها آنجا از تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یك پرتوش بالا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و به كمك خرطومشان خون او را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مكند. پرتوشها واكنش خاصى در برابر این انگلها نشان نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و آسیب زیادى هم از این كمخونى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند.

پس از مدتى لارو بویان به گرد خود تارى از جنس الیاف فلزى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تند. این تار توسط غددى در كنار سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى لارو ترشح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تركیب آن به كیفیت خون میزبان بستگى دارد. لارو مدت زیادى را در مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى شفیرگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند و پس از خروج از پیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به جانورى بالغ و نیرومند تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بدنی پهن و دو دست و دو پا و دمی دراز دارد. این موجودات در حالت بالغ به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یك قورباغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متوسط هستند و پوست سینه و شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان پوشیده از پشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی رنگارنگ است که نمایان شدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دلالت جنسی شدیدی دارد و به همین خاطر تابو دانسته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به همین خاطر همیشه لباسی محکم و سبک بر تن دارند که پشمهای تن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را پنهان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. بیرون آوردن لباس تنها هنگام جفتگیری مجاز است و اگر کسی بدون رعایت قواعدی پیچیده موهای تنش را نمایان کند بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رحمانه به اعدام محکوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمر خود را در همین مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم سپری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در این دوران فعال هستند. به تدریج با بیشتر شدن سن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ورم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و در نهایت به هنگام مرگ به خمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى پر از مایعى گندیده تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه تركیباتش به شدت براى خود بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سمى است اما براى رشد پرتوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سودمند و ضروری است و نقش کود را برایشان ایفا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. وقتی سن بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از حدی گذشت، به حالت اغما فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و دیگران ایشان را به محل پرورش پرتوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها منتقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سالخورده همانجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند و بدنشان تجزیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زا هستند و بخش مهمى از عمرشان را صرف جفتگیرى و آمیزش آزاد با هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اما تنها در سنین بالا و درست پیش از آن که تورم بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان آغاز شود، بارور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

این موجودات از بهترین ردیابها و راهنماهاى كل كیهان هستند. در میان تمام نژادهاى هوشمند شناخته شده در كیهان، پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى حسى را دارند. بینى درشت و پر حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آنها تمام بخش بالایی سرشان را پوشانده و از دو سو مثل تاقی به اطراف رشد کرده است. این بینی گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دارد که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند یك مولكول خاص را در هوایى انباشته از بوهاى مختلف شناسایى كند. گوشهایشان از پره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاردار سبزرنگ و ظریفی تشکیل شده که روی دمشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید و هر ردیفش براى تشخیص بسامدهایى ویژه تخصص یافته است. دو جفت چشم هم دارند که یک جفتش روی بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نشسته و به همین خاطر مشهور است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بوها را «ببینند».

در جوامعى با انظباط شدید زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند که نظمی وسواس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز بر آن حاکم است. جوامعشان از نوعى مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سالارى پیشرفته برخوردار است و با این همه هركس كه برخلاف مقررات جامعه رفتار كند به شدت مجازات مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. آنها در مجتمعهاى عظیم فضانوردى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه مانند سیاركهایى كوچك در فضا سرگردان است. در تولید ابزارهاى رایانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای و فناورى پروازهای فضایی پیشرو هستند و عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از آنها به عنوان استادان و مهندسان در دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سراسر جمهورى شهرت دارند. به دلیل تحرك زیادشان، هرگز مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جدى قرار نگرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما گزارشاتى در دست است كه از نابود شدن چند مجتمع فضایى آنها به دست مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خبر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

در فرهنگ بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داستانی مشهور درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آغازگاه ارتباط این موجودات با پرتوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وجود دارد که منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مشهوری بر مبنای آن سروده شده و اغلب بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سالمند چند روایت از آن را در حافظه دارند. بر مبنای این داستانها، شرایط زندگی در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زادگاه بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار خطرناک و غیرعادی بوده و آنچه که همزیستی این دو گونه را ممکن ساخته، گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهاجم دیگری بوده که هردوی این نژادها را تهدید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده، و در نهایت به دنبال اتحاد ایشان منقرض شده است. از این گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سوم هیچ ردپای مستندی باقی نمانده و برخی از اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پژوهان معتقدند این نژاد خطرناک باستانی تخیلی است و چیزی همتای شیطان در فرهنگهای دیگر است. با این حال برخی از پژوهشگران این داستانها را جدی گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و چنین سناریویی را برای آغازگاه همزیستی این دو گونه پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

ریشه: نام بویان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از دماغ عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان گرفته شده و به کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پهلوی «بوی» به معنای هوشمندی و ادراک و «بویان» یعنی پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برنده و درک کننده باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد.

G:\draw\my works\2D Art\786776۴78ه.jpg

بینسابا

بینْسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، همان قوم ناشناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مشهورى هستند كه جادوگران شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات از بینشان برخاسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این موجودات، به گواهى تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانان در ابتدای کار مقیم كوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مقدس تنها قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این سیاره بودند و همان نژاد مرموزی بودند که امپراتورى نیرومند و سركوبگر ایكچوا را برانداختند. بنیاد اقتدار این موجودات نامشخص است و با آن که حجم عظیمی پژوهش درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش انجام شده، جزئیات زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان همچنان در پرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ابهام باقى مانده است. آنچه كه معلوم است، جادوگران بینسابا كه به قولى پانزده نفر و به قولى دیگر شصت و سه نفر بودند، پس از خروج از اقامتگاه دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیافتنى و پنهانی خود، در سراسر قلمرو وسیع ایكچواها پراكنده شدند و با عملیاتى باورنكردنى آنان را از مسند قدرت برانداختند. پس از كشته و فرارى شدن سران ارتش ایكچوا، مردم نژادهاى دیگر بر باقیمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این امپراتورى لرزان شوریدند و بازماندگان این نژاد ددمنش را نابود كردند.

kol یکی از شواهد درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این مردم، نقابی فلزی است که اعضاى یك هیأت اكتشافى در كوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مقدس یافتند. این نقاب چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که با انگاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بازمانده از بینساباها شباهتی دارد. البته ماجراجویان دیگری که از این کوههای مرتفع و خطرناک صعود کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، هیچ نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نیافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه بر حضور موجوداتى هوشمند در آن مناطق گواهى دهد. اما ناگفته نماند كه كوه هاى مقدس به گمان عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى انتها ندارند، و بخشهاى بالایی آن تا ابرهاى ارغوانى بالای جو سورات پیش رود و آنجا محیطی نفوذ ناپذیر را پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد.

در دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این كوهستان مقدس هنوز هم این اعتقاد در بین مردم بومى رواج دارد كه خدایانی جاویدان و نیرومند در قله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این کوهها زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. برای قرنها این باور عمومی در رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اسطوره و خرافه گنجانده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. تا آن كه این موجودات با اعلامیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى حضور خود را در قلمرو امپراتورى ایکچوا اعلام كردند، و سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این قوم وحشی بر سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سورات را غیرمشروع دانستند.

در همین اعلامیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نژادهای متمدن دیگر سورات چیزهایی ساده ولی نامنتظره خواسته شده بود. مثلا تقاضا شده بود که در برابر ایکچواها به هیچ کردار خشونت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیزی اقدام نکنند و کار انتقامجویی را به بینسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها واگذار کنند. عجیبترین بخش این اعلامیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دعوت به بازی پیچیده و شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی بود که جداگانه برای نژادهای گوناگون طراحی شده بود و مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آزمونها و بازیهای جمعی ساده و لذتبخشی را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت که به تنهایی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خطر و نامربوط به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید. یعنی نه پیوندی با سیاست و اقتدار ایکچواها برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد و نه به کارهایی در ارتباط با آنها منتهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

با این حال این بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار لذتبخش و جذاب بود و به همین خاطر با استقبال گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادهای هوشمند سورات روبرو شد. پس از آن رخدادهایی غریب آغاز شد و مراکز قدرت ایکچواها یک به یک فرو افتادند. امروز مورخان معتقدند هر بخش از این بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کرداری جمعی را ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده و سامان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داده که به تنهایی خطری برای ایکچواها نداشته، اما در ترکیب با هم به یک انقلاب تمام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عیار و خونین منتهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چفت و بست شدن این روندها با هم از خود جادوگران بینسابا تشکیل یافته بود که همچون بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردانانی در این زمینه عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و شمارشان را هم بر مبنای همین امر تخمین زده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. عملیات غریب و حماسى بینسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که هنوز ماهیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش درست شناخته نشده، با این چارچوب دور از چشم دیگران انجام پذیرفت و ایکچواها زمانی به خود آمدند که از هر سو ضربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ویرانگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردند و دیگر مجالی برای ممنوع ساختن بازی بزرگ در اختیار نداشتند.

جادوگران بینسابا پس از انجام مأموریت بازیگوشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود بار دیگر به كوهستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مقدس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بازگشتند و از دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مردم پنهان شدند. در واقع هیچكس تا به حال یك بینسابا را ندیده است، و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آنچه كه از آنها شناخته شده به نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اطلاعیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى برمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد كه در دوران انقلاب عجیبشان منتشر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و در میان مردم نژدهاى گوناگون پخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. با این همه بر مبنای گزارشهایی که از شاهدان عینی آن روزگار در دست داریم، تا حدودی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم سیمای نژادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را بازسازی کنیم.

آنچه که روشن است آن که این موجودات بدنی به نسبت تنومند و درشت با دو دست و دو پا دارند و تعدادشان بسیار اندک است. عمرشان به ظاهر بسیار طولانی است و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سبک زندگی و محل استقرارشان تقریبا هیچ چیز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم. تنها اطلاع مستندى كه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شکل ظاهری این مردم در دست است، به تصویرى مربوط است كه یکی از قهرمانان جنگهای استقلال سورات که در ضمن برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نهایی بازی بزرگ بینسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم بود، از چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایشان تهیه کرده است. بر اساس این تصویر این موجودات سری شاخدار با سه چشم دارند.

این برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نامدار به عنوان بخشی از روند بازی قرار بود جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را به طور مستقیم از دست بینسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بگیرد، و چنین اتفاقی هم افتاد. هرچند او تصویری منحصر به فرد از این موجودات را برای دیگران به یادگار گذاشت، اما هرگز چیزی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که دریافت کرده بود، بروز نداد. کمی بعد از فرو افتادن ایکچواها او که به قهرمان مشهور جنگهای استقلال و در ضمن نفر اول بازی بزرگ بدل شده بود، رد پاهای خود را به تدریج محو کرد و نام و نشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در تاریخ ناپدید شد. هرچند شواهدی هست که برای زمانی بسیار طولانی زیسته و طی این مدت تاثیرهایی پردامنه در میان نژادهای سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به جا گذاشته است.

ارتباط بینسابا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با بازیگران هم به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی طرح کلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که برای بازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان داشتند، مرموز و آمیخته با پنهانکاری بود. چنان كه پس از سقوط امپراتورى، خبرنگاران نتوانستند حتا یك نفر را بیابند كه عضوی از نژاد بینسابا را از نزدیك دیده باشد. بسیاری از تمدنهای بومی سورات هنوز بر این باورند كه خردمندان بینسابا در كوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مقدس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قد برافراشته و به زیر پاى خود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگرند و آماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند تا اگر بار دیگر ظلم و ستمی بر دنیایشان چیره شد، بازگردند و خودكامگان وحشى را نابود كنند.

ریشه: نام این موجودات از عبدالله بن سبا گرفته شده که شخصیتی تاریخی و از بنیانگذاران جنبش غُلات شیعه بوده است و داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ضد و نقیض درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در دست است.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0مقام.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف پ

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب