پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ک

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ک

كاپاك

كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به گمان بسیاری از مورخان مقدس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نژاد در سراسر كیهان هستند. سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زادگاه آنان ناشناخته است، چون براى نخستین بار آثارشان را در ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار سنگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى یافتند كه از منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذشت و به نام خودشان كاپاك نام گرفته است. جمعیت كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، هنوز هم در همان ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار متمركز شده و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان این جرم آسمانی را خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دانست. آنها در اندرون این تخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سنگ غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیكرِ سرگردان معبدى بزرگ و باشكوه دارند كه در آن زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این معبد تنها نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى بر این ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار است و تنها ساكنانش نیز به نژاد كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تعلق دارند. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مقیم این معبد، راهبانى هستند كه خدایی غریب را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستند که با زنجیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پیچیده از آداب و مناسک گرامی داشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

این موجودات قدی کوتاه – در حدود نیم متر- دارند و ظاهرا در حالت عادی بدنشان تنومند و چاق و خپل است و از پشمی بلند و تیره پوشیده شده است. اما معمولا با وسواس زیادی کل موهای بدنشان را از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند و در این حالت پوست برهنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زرد و پر چین و چروکشان را در ردایی بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشانند. یکی از فرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان با تراشیدن موی بدن مخالف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و خرقه هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشند و برهنه با پوستی پشمالو در انظار عمومی ظاهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عمومی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى معبد و سیارك كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار اندک است. چون چندان مهمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نواز نیستند و هرگز كسى را به درون معبد خود راه نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به همین دلیل هرآنچه كه در موردشان بر سر زبانهاست از شایعه و حدس و گمان سرچشمه گرفته است. یكى از معدود افرادى كه موفق شده در داخل معبد آنها نفوذ كند، ماجراجویی از نژاد مولوك بود كه پس از سانحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى مجبور شد بر روى سیارك آنها فرود آید و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خبر وارد معبدشان شود. كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به او صدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى نزدند ولى روى خوشى هم به او نشان ندادند و محترمانه در اتاقكى زندانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش كردند تا سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش تعمیر شد و توانست از آنجا برود. گزارش این مولوك یكى از معدود منابع خبرى ما در مورد ساختار درونى سیارك كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. بر مبنای این گزارش معبد اصلی این مردم یک هرم غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیکر است که بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حجم سیارک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشاند.

بر مبنای همین گزارش منحصر به فرد است که برخی از پژوهشگران معتقدند اجرام کیهانی مرموز و مهیبی که هرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند توسط کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تولید شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. هرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چیزی بین سیارک و شهر فضایی هستند و سازندگانشان معلوم نیست و اطلاعاتی بسیار ناچیز درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در دست است. اما روشن است که موجودات هوشمند توسط ساکنان هرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دزدیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و در داخل این سفینه-سیارک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیم مدتی نگهداری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. برخی از این ربوده شدگان بعدتر آزاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و جالب آن است که همگی طی این مدت به دینی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گروند که شباهتی با مذهب و مناسک کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد. خودِ کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ارتباطشان با هرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اظهار نظری نکرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و با این حال چون در ساخت سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیم مهارت دارند، محتمل است که این معبدهای سرگردانِ شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایشان باشد.

گذشته از هرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که سازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان معلوم نیست، خودِ کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شکلی فعال دین خود را تبلیغ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و نزد بسیاری از نژادها به عنوان موجوداتی مقدس و خردمند اعتبار دارند و به ویژه به خاطر پیشگویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان شهرت پیدا کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. برخی از آنان با نگریستن به نوعی صدف نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هوشمند بومی سورات و لمس کردن بدنش الهام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دریافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و آنها را به صورت پیشگویی بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. البته آزمایشهای علمی نشان داده که این پیشگویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تقریبا همیشه غلط از آب در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، اما چون پیشگویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بعدی توجیهی برای قبلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، ایمان آورندگان به کیش کاپاک خطاها را به کلی نادیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و در عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی راسخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خدشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای وارد نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گردانندگان اصلى فرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مرموزی هستند كه در سراسر كیهان گسترده شده و در شایعات زیادى درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش وجود دارد. مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای مدتها با این فرقه مبارزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و كوشیدند آن را ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كن كنند. اما در این راه ناكام ماندند. یکی از دلایل مهم شکست مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آن بوده که سیاركِ سرگردانِ كاپاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان ردگیری کرد و بر صفحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رادارها نامرئی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید. به همین خاطر هرگز سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى جنگى امپراتورى نتوانستند جایگاهش را بیابند و آن را مورد حمله قرار دهند. دلیل دیگر آن بود که بسیاری از نژادهای هوشمند کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را مقدس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و از ایشان حمایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. دین کاپاک بسیار رازآمیز و متعصبانه است و تنها براى برخى از نژادها جذاب است كه تمایل به زندگى قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى و فضاهای بسته دارند. اما این فرهنگها اتفاقا سرسخت و مقاوم هم هستند و در برابر فشارهای سیاسی و نظامی با مهارت از خود دفاع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

چرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی کاپاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به کلی ناشناخته است. به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد جنسیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های متمایزی نداشته باشند و هیچ گزارشی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جفتگیری و فرزندآوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در دست نیست. به همین خاطر بسیاری از نژادهای پیروشان معتقدند موجوداتی جاویدان هستند. با این حال خیلی زود نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روشنی از پیری و ناتوانی در بدنشان نمایان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رونده و توسعه یابنده هم هست. به شکلی که اغلب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان موجوداتی رنجور و فرسوده و ناتوان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمایند. از نوشتارهای یافت شده از فرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که به دلایل دینی از هر نوع لذتی رویگردان هستند و به ویژه خوراک خوب و تماشای آثار هنری را بسیار پلید و گناه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که تنها با زبان خود سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند و زبانهای موجودات دیگر را فرا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. با این حال زبان خودشان آنقدر ساده است که علاقمندان و پیروان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به سادگی بر آن مسلط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. تنها مهارتی که دارند ساخت سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بزرگ و تا حدودی بی در و پیکر است که برای حمل مبلغان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به اطراف و اکناف کهکشان به کار گرفته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و گویا در معماری و به خصوص ساخت معبدهای هرمی هم چیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست باشند.

ریشه: نام این موجودات از اسم نوعی قارچ زمینی گرفته شده است!

fg

G:\draw\my works\2D Art\Untitled-2322.jpg

کاپور

کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از موجودات نیمه هوشمند سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دارماى آبى هستند. آنها در شهرهایى شناور و حبابى شكل كه در دل اقیانوسهاى دارما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. هرچند در خشکی هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند فعالیت کنند و بر سطح دارمای خشک هم کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ایجاد کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. مردمانی منزوی هستند و به ندرت از شهرهای گنبدی عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. بیرون از حصار شهرها همیشه در قالب گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى چند صدتایى دیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. این شایعه وجود دارد كه نوعى انرژى خاص از بدن این موجودات بیرون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند كه ضامن بقاى اطرافیانشان است. یعنى اگر یك کاپور بیشتر از حد خاصى از همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى همنوعانش فاصله بگیرد به دلیل خارج شدن از این میدان انرژى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرد. شواهد زیادى در تأیید این شایعه وجود دارد. چرا كه گهگاه در شهرهاى ساحلى دارماى آبى اجساد کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى پیدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه به شكلى عجیب متبلور شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. ظاهرا وجود این میدان انرژى از تبلور مواد درون بدن کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جلوگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و در غیاب آن چنین واکنش فیزیکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و باعث مرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

بدن کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در واقع محلولى است بسیار غلیظ كه گوشت و خون در درون آن از هم تمایز نیافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. درون پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى لزج و كلفت روى بدن کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خمیر مانند نیمه سیالى به رنگ آبى پر رنگ وجود دارد كه به آرامى در بدنشان گردش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و با ساز و كارى ناشناخته فرآیندهاى حیاتى را برایشان انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

این موجودات اندامهاى تولید یا درك صدا ندارند، اما در مقابل بویایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خیلى حساس است. از راه شكار كردن نوعى هشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاى نیمه هوشمند دریایى و خوردن آن زندگى خود را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرانند و گاه در قالب گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى چند صدتایى به سطح آب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و با جست و خیزهایى بلند از آن بیرون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرند. این ظاهرا نوعى مراسم مذهبى است كه در فواصل نامنظم زمانى تكرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

پس از ورود آسگارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دارماى آبى، کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر خلاف سایر نژادها مقاومتى در برابرشان نشان ندادند و به زودى در بافت جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كلان دو دارما جا افتادند. آسگارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم كه خیلی زود به مردمانى متمدن و صلحجو تبدیل شدند، زیاد در مورد این موجودات بدوى كنجكاوى نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. این وضع ادامه داشت تا اینكه مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دارماى آبى رسیدند و به دلیل ناشناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى با یك گروهان دویست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تایى کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كه مشغول شكار بودند برخوردند و با آنها درگیر شدند. در جریان این درگیرى کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با دلاورى غریبى جنگیدند و تا نفر آخر كشته شدند. حتى یكنفر از آنها هم فرار نكرد و این مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سلحشور را بسیار تحت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تأثیر قرار داد. پس از این حادثه سفرایى از سوى امپراتور به شهر کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفتند و بابت برخوردى كه روى داده بود عذرخواهى كردند و نوعی دوستی میان این دو نژاد برقرار شد. پس از آن کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در جریان فتح دارماها به دست نیروهای امپراتور واکنشی نشان ندادند و به این ترتیب یكى از معدود نژادهایى بودند كه در جریان استیلای امپراتور بر منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان آسیب زیادى ندیدند. این تنها موردى است كه از نقش سیاسى این نژاد ذكرى در تاریخ رفته است.

کاپور‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در ظاهر تنها یك جنس دارند و روش تولید مثل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان جوانه زدن است. یعنى زایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى دراز و مار مانند در یك انتهاى بدنشان پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كه به تدریج رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و پس از جدا شدن به یك موجود جدید و كوچك تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این موجودات سلسله مراتب خاصى در بین خود ندارند و ظاهرا همه با هم در هر كارى توافق دارند. گویا روش ارتباط برقرار كردنشان با یكدیگر از راه امواج مغزى ناشناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است که در پیوند با همان نیروى مرموز زیستى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این زبان ذهنی برای سایر موجودات نامفهوم است و به همین خاطر قدری دست و پا شکسته زبان نژادهای دیگر را هم یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و برای ارتباط از آن استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

ریشه: نام این مردمان از اسم ماهی کَپور گرفته شده است!

k

G:\draw\my works\2D Art\0هیولابیی.jpg

کادیشو

این نژاد هوشمندترین و نامدارترین گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تکامل یافته در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دانتای است. كادیشوها موجوداتى جنگجو و دوزیست هستند كه دو دست و دو پاى باله مانند دارند و کارهای ریز و ظریف را با دم عضلانى و درازشان انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. از دورانهای بسیار قدیم مهاجرنشینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زیادی از کادیشوها در قلمرو دانتای پراکنده شده که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در قالب یک پادشاهی مقتدر با هم متحد شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. همین پادشاهی بود که در زمان حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دانتای بیشترین مقاومت را در برابرشان نشان داد و هرگز به طور کامل مطیع امپراتوری نشد.

کادیشوها در جریان سکونت در سیارک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پرشمار دانتای به انگلی عصبی به نام سوپْریگو آلوده شدند که در اصل یکی از گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تکامل یافته بر سیارکی بزرگ و دورافتاده بود، و به شکلی نامنتظره با بافتهای بدن کادیشوها سازگاری داشت و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عصبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را به مغز این موجودات متصل کند و رفتارشان را تنظیم نماید. این انگل که در حالت عادی موجودی آرام و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سروصدا و خجالتی بود، در پیوند با کادیشوها به هیولایی مهیب تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که از اعمال خشونت لذت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. به همین خاطر کادیشوهای مبتلا به این انگل به قاتلانی زنجیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و همنوعان خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دزدند و با خشونتی باورنکردنی آنها را به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند. در دانتای این شایعه رواج دارد که مبتلایان به این انگل بسیار از زندگی وحشیانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان لذت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند و به همین خاطر گاهی افراد داوطلبانه خود را به این انگل آلوده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. برای چندین قرن در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کادیشوها این کار نوعی اعتیاد خطرناک محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و مبتلایان اگر شناسایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند به سرعت اعدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. اما در نهایت روزی شاه کادیشوها هم به این انگل مبتلا شد و پس از آن ورق به نفع این موجودات چرخید.

سوپریگوها به گردن میزبان خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چسبند و از آنجا رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را به اعصاب مغز بزرگ کادیشوها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستند و رفتارشان را دستکاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. شاه کادیشو پس از ابتلا به این مرض استفاده از نوعی گردنبند پهن و سنگین را بین رعایایش رواج داد که روی انگل را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشاند و به این ترتیب تشخیص مبتلایان از سالمها را ناممکن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت. پس از آن آمار دقیقی از این که چند درصد از کادیشوها به انگل دچارند، در دست نیست. اما برخی از مورخان اعتقاد دارند کل کادیشوها چنین وضعیتی دارند و گسترش پادشاهی کادیشو که با سرکوب خونین موجودات دیگر و اعدامهای دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی و خشونت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز مخالفان همراه است را پیامد حضور این انگل در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کادیشوها دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. ژلاتین که موضوع اصلی داستان «دازیمدا» است، نواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این انگل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

ریشه: اسم این نژاد از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آرامی-عبری «کادیش» گرفته شده که همان قدیس در عربی است و یعنی مقدس و محترم.

کاسوری

زادگاه این موجودات، قعر دره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارمشتگاه است. تمدنى پیشرفته دارند و از موفق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهندگان ناوگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى فضایى محسوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. آنها در بین خود از نوعى زبان پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى وابسته به حس بینایى استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در کل فاقد اندامهای درک صدا و بو هستند، یا دست کم در دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که باقی نژادهای کیهانی زبانهای صوتی و بویایی را به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، کر و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حس محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. ولى استعداد شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی در تحلیل حالت چهره و زبان بدن سایر نژادها دارند.

این موجودات بدنى به درشتى یك شترمرغ قوى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هیكل را دارند و بدن خمره مانندشان از پشمى زبر و بنفش پوشیده شده است. بر سه پاى عضلانى و دراز تكیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و یگانه بازوى لاغر و نحیفشان كه براى انجام كارهاى ظریف به كار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود از زیر شكمشان بیرون زده است. زبان خودشان عبارت است از الگوهاى متنوعى از لكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى رنگى كه بر سطح پوست لخت و نازك صورتشان پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. پوست سرشان به همراه پوشش زمخت و شاخی پاهایشان تنها بخشی از بدنشان است از از پشمهای بلند بنفش پوشیده نشده است و این دو ناحیه در ارسال پیامهای زبانی اهمیت زیادی دارند.

کاسوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همیشه در گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تایى به سفرهاى فضایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. این دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سه تایى براى تولید مثل این موجودات لازم است و حكم خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پایه را برایشان دارد. البته تفاوت جنسى مشخصى در بین تك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تك این موجودات دیده نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تنها چیزى كه براى تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاریشان مهم است، وجود سه نسخه از كد ژنتیكى خاص گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است. هر خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تایى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تا بیست و هفت تخمِ سبز رنگِ لوله مانند بگذارد. نوزادانِ بیرون آمده از این لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از طى دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى رشد سریعى كه در پیش رو دارند، خود به صورت خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى سه نفره در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و پس از ساختن سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى جدید، به ناوگان والدینشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیوندند. به همین خاطر معمولا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان آنها را در گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بزرگ دید که ممکن است ده بیست سفینه و سی تا شصت کاسوری را در بر بگیرد.

این موجودات در دوران هرج و مرج پس از فروپاشى امپراتورى مولوك دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى متشكل را ایجاد كردند و به راهزنى فضایى پرداختند. اما پس از ظهور جمهورى كیهانى قلع و قمع شدند و تنها ناوگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى قانون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مدار و تاجر در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باقى ماندند. بیشتر جمعیت این نژاد در فضا و در سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خاص استوانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى شكلشان زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، و فقط عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اندكى در ارمشتگاه باقى مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

شهر آنها در ارمشتگاه نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى بزرگ شده از ناوگانهاى فضاییشان است. در آنجا هم سیستم قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى و خانوادگى محكمى ساختار اجتماعى را تعیین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و كل جامعه توسط سیصد و پانزده قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگ هدایت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه هریك صدها هزار عضو دارند. مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى معدود از خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى کاسوری هم وجود دارند كه خارج از این طیف هدایتگران جامعه قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. این خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پست، نقشى در تعیین سرنوشت اجتماعى شهرشان ندارند و به ویژه به دلیل رنگ خاكسترى پوستشان و سپید بودن پشمهایشان شناخته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. این خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها معمولا كارهاى پست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر را در جامعه بر عهده دارند و بیشتر كارگران و مستخدمان جامعه از این خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هستند. آنها فقیرترین طبقات اجتماع هم هستند و در بین خود هم از اتحاد و انسجام برخوردار نیستند. با اینهمه حقوق اجتماعیشان چندان هم كم نیست و با وجود تحقیرى كه از سوى سایر همشهریان پاك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژاد خود دریافت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، از مزایاى پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى تعلق به جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى کاسوری برخوردارند.

شهر این موجودات در دره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بسیار عمیقى قرار دارد كه به اسم خودشان کاسوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دره نامیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. نمای بیرونی این شهر به شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از سكوهاى پرتاب و لنگرگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تعمیر و تولید سفینه شبیه است و مهمترین شغل ساکنانش تولید کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایى تندرو و سبك است. این موجودات اعتقادات نژادپرستانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خاص خود را دارند و بسیار متكبر و خودبین هستند. هنر در میانشان شناخته شده نیست و جز ساختن سفینه و شكار در جنگلهاى انبوه ارمشتگاه كار دیگرى انجام نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شگفت آن که استفاده از رایانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و پردازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اطلاعات مصنوعی را بدشگون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند و با این که یکی از بزرگترین مخترعان و تولید کنندگان رایانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیشرفته هستند، خودشان در سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان تنها بر اساس محاسبات ذهنی ناوبری را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. برخی از جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان اعتقاد دارند به همین خاطر است که برای هدایت هر سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان سه کاسوری باید حضور داشته باشند و با یکدیگر همکاری کنند.

ریشه: نام این موجودات از کاسوآر گرفته شده که نام نوعی شترمرغ استرالیایی است.

G:\draw\my works\Encylopedia\Untitled-9.jpg

كالخو

کالْخو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نژادهاى وابسته به كادیشوها بودند و ابتدا در جریان توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبى پادشاهان كادیشو با آنها متحد شدند. آنها به صورت قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از مردان و زنان جنگجو سازمان یافته بودند كه بر پشت اسبهاى پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند و همانجا هم در جریان جنگهاى بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پایانشان كشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. كالخوها در جریان كشورگشایى كادیشوها به كمك آنها شتافتند و ناوگانهاى نیروهای شورشی را كه در سطوح بالاى جو حركت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند، مورد حمله قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند.

كالخوها پس از غلبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متحدشان بر منظومه، و دریافت اینكه همواره نقش نژاد درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دوم را خواهند داشت، در زمان اوج قدرت كادیشوها سر به شورش برداشتند و با قوای پادشاهى جنگیدند. اما این سوارکاران آسمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نورد نتوانستند در برابر ناوگان نیرومند کادیشو مقاومت كنند و همگى بر پشت اسبهایشان قتل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عام شدند. هواپیما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تندروی کادیشو که به تازگی اختراع شده و تولیدشان آغاز شده بود، در نبردهای هوایی برتری خرد کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بر سوارکاران کالخو داشتند و در نتیجه این شورش به نسل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشى کاملی منتهی شد که در جریان آن نژاد کالخو به طور کامل منقرض شد.

امروز تنها بقایایی از فرهنگ و تمدن کالخوها باقی مانده که فقط برای باستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان کنجکاو جذاب است. وابستگان به این نژاد در علم و هنر و فلسفه چندان دستى نداشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و بقایاى فرهنگى قابل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توجهى از ایشان به جاى نمانده است. شاید یكى از علل این كمیاب بودن تولیدات فرهنگى، نحوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى آنها باشد. چون همیشه بر مركبهاى غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیكری سوار بودند و تمام عمرشان را در آسمان سپرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این اسبهای پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تیزرو در بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بادكنك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی انباشته از گازهای سبک داشتند و هرگز از ارتفاع خاصى پایینتر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند. چون سقوطشان به ارتفاعات پایین، باعث انبساط كیسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پر از گاز و منفجر شدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و سقوط آزادى مرگبار را موجب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. جمعیتهایی وحشی از این مرکب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آسمانی پس از انقراض کالخوها همچنان باقی مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و امروز هم در آسمان ارمشتگاه دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

در این مورد كه كالخوها دقیقا در چه زمانى با اسبهایشان همزیست شدند و به آسمان رفتند، اطلاعات چندانى در دست نیست. گروهى از مورخان معتقدند كه در ابتدا نژاد این موجودات و كادیشوها یكى بوده، اما كالخوهایى كه زندگى بر پشت این اسبهاى پرنده را برگزیدند و به آسمان رفتند، به تدریج با زندگى کوچگردانه بر آسمان سازگار شدند و بر آن مبنا تغییر شكل یافتند. آنچه كه مسلم است اینكه قبایل متحد كالخو پس از رام كردن این اسبها در گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى ناشناخته، از لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که به همراه مركبهاى غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیكرشان به آسمان ارمشتگاه عروج کردند، دیگر پایین نیامدند و هرگز سطح سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زادگاهشان را ندیدند.

چگونگى رام شدن این موجودات به دست كالخوها هم راز بزرگ دیگرى است. چون ارتفاع پرواز معمول این توسن به قدرى زیاد است كه هیچ جاندار غیرپرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به آنها دسترسى ندارد. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این شواهد به نفع دیدگاهى است كه تكامل كالخوها و اسبهایشان را موازى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و معتقد است هردوى این موجودات گام به گام همراه با تغییر كردن محیط زیستشان تغییرات ساختارى پیدا كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به این ترتیب كه مرکب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی كه قبلا در روى زمین هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند فرود بیایند، كم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كم ماندن در آسمان را برگزیدند و اربابان جنگاور خود را نیز همراه خود برده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این گزینش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند از میلیونها سال قبل آغاز شده باشد، چرا كه كادیشوها از زمانهایى بسیار دور به ارمشتگاه سفر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و آنجا کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

شواهد باستانی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که محور اقتصاد كالخوها شكار نوعى قورباغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بومىِ ارمشتگاه بوده که خوراک اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داده است. کالخوها از پوست و استخوان این جانوران برای ساخت جامه و سلاح و نوعی پیکرک آیینی بهره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، که طی مراسمی از آن بالا به زمین فرو انداخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. توسن کالخو نژادی گیاهخوار است و بر نوعى گیاه بنفش شناور در هوا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چرد که به صورت توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى اسفنج مانند و پر از گاز در پهنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی گسترده از طبقات بالای جو ارمشتگاه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید.

ریشه: نام این موجودات از شهر کالحو/ کالخو گرفته شده که یکی از چهار شهرِ دولت جنگاور و نیرومندِ آشور بوده است و امروز ویرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شهر باستانی نمرود در نزدیکی موصل از آن باقی مانده است.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0حکیم.jpg

كالدا

کالِداها به صورت قبایلى پراكنده در میان كوهستانهاى عظیم سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى رگا زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. اطلاعات كمى در مورد این قبایل كم جمعیت و وحشى وجود دارد، و آنچه هم كه ثبت شده حاصل كوششهاى مورخان از جان گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارشتاد است. چون كالداها از مراكز متمدن و شهرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گریزند و دور از دسترس پژوهشگران زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در ضمن به دلیل وحشیگرى و خونخواریشان هم شهرت دارند. تا به حال عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زیادى از زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان و مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان علاقمند به آنها، به عنوان قربانى به پیشگاه خدایان رنگارنگ آنها تقدیم شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در این حد معلوم است که هر قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کالدا از نظامى مادرسالار پیروى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و داراى خداى خاصى است كه فقط توسط مردم آن قبیله پرستیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اعضای هر قبیله نسبت به خدای ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود تعصب خاصى دارند و سراسر تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در زد و خوردهاى بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پایان بین پیروان خداهاى گوناگون خلاصه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كالداها با یك موش صحرایى برابر است و عمرى كوتاه -در حد یك سال رگا- دارند. خود را برترین موجودات كهكشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پندارند و در شهرهایى تپه مانند زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه از هزاران حجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى چند وجهى گِلى درست شده است. فضای داخلی خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان داراى سطوحی تخت با لبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تراشیده است و خدایانشان هم به كاریكاتورى با زوایاى تیز از خودشان شباهت دارند. اصولا در فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خطوط صاف و زوایای برنده و تیز را زیبا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. شگفت آن که در بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هیچ خط صاف یا بخش زاویه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به همین خاطر برخی از اشراف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که دلیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را با کشتن چندین حریف از قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر اثبات کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، این حق را پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند تا بر سر خود یک جفت شاخ نوک تیز و چند تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی باریک نصب کنند.

كالداهای کودک و نوجوان بدنی ساده دارند بر شش پای بلند و چالاک سوار شده است. دو دست با شمار زیادی انگشتان باریک و پرتحرک دارند. در دوران پیش از بلوغ یک سر کوچک و گردنی دراز دارند و مهمترین اندام سرشان یک چشم درشت یگانه است. آنان در این دوران به ندرت با دیگران ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در یادگیری فنون جنگی و اعمال خشونت استعداد زیادی از خود بروز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به همین خاطر رویارویی با بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کالدا خطرناک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از بزرگترهایشان است. در جریان بالغ شدن گردنشان به تدریج کوتاهتر و سرشان حجیمتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و چشمشان به تدریج به اندامی متناسب در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پیشانی بدل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. پاهایشان با آن که چالاک و نیرومند است، اما استخوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی محکمی ندارد و به همین خاطر در جنگهای تن به تن به راحتی آسیب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند و بریده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. به شکلی که کالداهای بالغ معمولا سه چهار پا بیشتر ندارند.

این مردمان بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زا هستند و دو جنس نر و ماده دارند كه در نوزادى با هم جفتگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. ماده به تدریج همزمان با طى كردن مراحل رشد و بلوغ، تخمهاى فراوانى را هم در شكمش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرورد. پس از مرگ جنس ماده، شكم او مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تركد و دو تا پنج فرزند از آن خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و پس از تغذیه از باقیمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مادرشان، همانجا جفتگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و بعد از هم جدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. اینها همان موجودات شش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پا و جنگاوری هستند که وصفشان کردیم.

چشمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى نفتى رگا یكى از مهمترین عناصر سازماندهى اجتماعى كالداهاست. آنها شهرهاى آبى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ خود را در نزدیك چشمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پرفشار نفت درست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى از این نفت جارى را به داخل لانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان منتقل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. نفت براى این موجودات به منزله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى غذایى مكمل عمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و كالداهایى كه نتوانند در طول عمرشان بیش از حد خاصى نفت بخورند، قدرت زایش خود را از دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به همین دلیل هم رهبر قبیله كه معمولا بزرگترین -و بنابراین زادآورترین- ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى قبیله است، در پایینترین بخش لانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان و در نزدیكترین فاصله نسبت به چشمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نفتى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. بعد از او به ترتیب ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى اشرافى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر در كنار نفتها جایگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و بالاخره در بالاترین سطوح، كارگران و جنگجویان ساده و طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پست زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در عمل قدرت هر ماده براى جایگرى در سطوح پایینتر لانه، چیزى است كه مرتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اجتماعى او را مشخص مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند.

نرها در این اجتماع موجوداتى حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و تا حدودى به صورت انگلى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. عمر آنها خیلى از ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كمتر است و جثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم كوچكتر است. بیشتر نرها در جریان عملیات نظامى انتحارى بر ضد قبایل همسایه خود را نابود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. نرها از دسترسى به منابع نفتى محرومند و گروهى از پژوهشگران علت عمر كوتاهشان را همین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند.

tre كالداها فاقد اندامهاى شنوایى و تولید صدا هستند و به كمك حركات پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه به انگشتان ریشه مانندشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند با هم ارتباط بر قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. زبان آنها هنوز كدگشایى نشده است، اما آشكار است كه تمام قبایل كالدا به زبانی مشترك سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند. هیچ نوع هنر و فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عمیقى در تمدن آنها یافت نشده است و به ویژه با دانشمندان دشمنى زیادى دارند و هر از چندى متهمان به آموختن علوم غیرمجاز را براى خدایانشان قربانى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

ریشه: نام این موجودات از ترکیب صفت پارسی «کال» به معنای خام و ناپخته و بنِ هند و ایرانی «دا» به معنای دانستن ساخته شده است.

G:\draw\my works\2D Art\ششش ب(3).jpg

کوبا

کوبای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی به نسبت كمیاب، و بسیار بسیار هوشمند، كه در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ورجمکرد زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بدنی حجیم و چندگوشه با زوایایی تیز دارند و حرکاتشان بسیار آرام و منظم است. مدتی بسیار طولانی عمر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هستند و در توالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زمانی بسیار دقیقی فرزندانی همسان با خود از دریچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در بالای بدنشان خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

این موجودات بزرگترین ریاضیدانان و استادان منطق كل كیهان از این نژاد برخاسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چون حتا لاروهای صدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی كوبا كه مغزشان درست رشد نكرده، در محاسبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ریاضی و استدلال منطقی نابغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رقیب محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به محض عبور از مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی لاروی چهار جفت دست و پای لاغر و باریك از اطراف بدنشان بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و بعد زبان پیچیده و بغرنج مردمشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزند. این زبان برای تمام موجودات هوشمند دیگر نامفهوم است، و بیشتر به مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از معادلات ریاضی شباهت دارد. اما این موضوع مانع ارتباطشان با دیگران نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. چون كوباها به سرعت هر زبانی را رمزگشایی كرده و به آسانی یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند.

هیچ كاری به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی محاسبه كردن برای كوباها جذاب نیست. پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین معادلات را در چشم بر هم زدنی حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند همزمان در چند دستگاه ناسازگار راهی برای فهم چیستانهای منطقی بیابند. پدیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را هم مثل مسائل ریاضی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. مثلا جانداران در چشمشان ماشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه در دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مشخص انتخابهای رفتاری انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به همین خاطر كافی است هر جاندار هوشمندی را ده دقیقه ببینند تا رفتار آینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را بر اساس الگوی انتخابهای گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی كنند. مهمترین مراكز جمهوری از همین استعداد كوباها برای مقابله با دزدان استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند.

در میان کوباها برخی از عناصر فرهنگی مانند اسطوره و حماسه و شعر و ادبیات داستانی تحول نیافته است. با این حال پس از واقعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوری که در جریان پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنایی «ژلاتین» برای این مردمان رخ داد، یک ادیب یگانه در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان پدید آمد. این شخصیت که در فرهنگ کوبا با اسم ۵۶۶۸۳۸۳۱۸ شهرت دارد، نابغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نامداری است که به خاطر آشنایی با آثار موجودی مرموز به نام دیوان، سبکی به کلی نو از صورتبندی معادلات ریاضی را ابداع کرد و این شیوه از نگاه نژادهای دیگر به ادبیات و شعر شباهتی دارد. دیوان ادیبی از نژاد منقرض شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی انسان بود که متنهایی را آفرید که قرنها پس از درگذشتش کشف شدن و برای نخستین بار چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمود که رمزگشایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش برای کوباها ناممکن باشد.

ریشه: نام این موجودات از ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سامی «کعب» گرفته شده که مکعب در پارسی مشتقی از آن است. این نام به خاطر شیفتگی این موجودات به حجمهای منتظم به ایشان داده شده و به این حقیقت اشاره دارد که اغلب عناصر معماری و شهرسازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بر شکلهای مکعبی کامل استوار است.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\۳قق۲ففققیففث۳لب0.jpg

کوچان

کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نژادهاى هوشمند سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات هستند. مركز تمدنشان در قعر جنگلى بسیار انبوه و دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیافتنى قرار گرفته است و خیلى كم از این جنگل خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. موجوداتى با مغز بزرگ هستند و در اختراعات و ابتكارات نظرى استعداد چشمگیری دارند. بدنی دراز و لاغر با پوستی زرد دارند و بر سرشان مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای متنوع از شاخکها و شاخها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید که در هریک با بقیه تفاوت دارد. موجوداتی بكرزا هستند و در جریان پیر شدن به تدریج پوستشان چروك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و سخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. طوری که پس از مرگ به صورت پیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى محکم در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید كه پس از مدتى چند فرزند جوان از آن سر بر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد.

برخی از مورخان معتقدند کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نژادهای متمدن کیهانی هستند. با این حال در مورد شهرشان و نوع زندگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چیزهاى بسیار اندكى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم. چون تا به حال هیچ جهانگردى نتوانسته گزارش دیدار از شهرشان را منتشر كند و آنچه که انتشار یافته بیشتر تخیلی به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. ماجراجویانى كه به جستجوى این شهر پرداخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و کشف سبک زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را هدف گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اغلب سکوتی حکیمانه و رازورانه را درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موضوع رعایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و بسیاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم هرگز از این ماجراجویی بازنگشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به همین خاطر تمام اطلاعات ما در مورد این شهر، بر گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خود کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تبعیدی و مطرود استوار شده كه در سایر بخشهاى سورات سرگردان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

از این گزارشها بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که نظام اجتماعى درون این شهر خیلى سخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرانه و پرهیزگارانه باشد، چون ماندن در آن کاری دشوار است و عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى به نسبت زیادى از این موجودات به صورت تبعیدى در سایر شهرهاى سورات زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این مهاجران به دلیل دارا بودن توانایى فنى و استعداد فراوان در ساختن ابزارهاى پیچیده همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا با استقبال روبرو مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوچان که در پرورش این نوابغ کارنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی درخشانی دارد، ظاهرا به دست ابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و نادان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین گروه از اعضای این نژاد اداره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هستند که قواعد اجتماعی عجیب و غریب و نامعقولی را برای شهرشان وضع کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تبعیدى به ندرت در مورد شهر و مردمشان حرف مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و هرچند همیشه از طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حاکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ابراز نفرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، اما همیشه از مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان و جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه آنها را رانده با احترام یاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. به شکلی که به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد در این موجودات گروهی پست و فرومایه از جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان، بر کل جامعه مسلط شده و همچون گروهی فاتح و ستمگر بر آن فرمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌راند. تبعید شدن از شهرهای کوچان برای اعضای این نژاد بسیار غم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز و گرانبار است، چون پس از خروج از شهرشان توانایى تولید مثل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را از دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

امپراتوران ایكچوا، بارها تلاش كرده بودند تا با نفوذ به درون جنگلهاى تاریك و مه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلود مسكن آنها، شهرشان را كشف و تسخیر كنند، اما هربار در این مورد شكست خوردند و گردانهاى مجهزشان همیشه در دل جنگلهاى مرموز اطراف شهر کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. تا اینكه پانزدهمین امپراتور سلسله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ایكچوا تصمیم گرفت با سوزاندن و نابود كردن جنگل بر این عقده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى قدیمى غلبه كند. اما پیش از اینكه در این مورد موفقیتى به دست آورد، مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قرار گرفت. آنها در سه سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كوچك از دل جنگل بیرون آمدند و پس از خاكستر كردن ناوگان امپراتور، به مقر شخصى امپراتور حمله كردند و آنجا را هم بمباران كردند.

امپراتور از این حمله جان سالم به در برد، اما وقتى دید هر سه سفینه سالم به درون جنگل برگشتند و در پشت سر خود ردى از آتش و دود به جاى گذاشتند، عاقلانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر دید كه دیگر مزاحم این قوم مرموز و نیرومند نشود. توانایى کوچان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دفاع از خود در كل كیهان مشهور است و حتى امپراتوران مولوك هم نتوانستند آنها را مطیع خود كنند. در دوران امپراتورى چندین گروه تحقیقاتى به درون جنگلهاى سورات گسیل شدند تا اطلاعاتى در مورد این نژاد افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به دست آورند. ظاهرا این گروه كه سربازان و پژوهشگرانى زبده را در خود جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد، موفق به یافتن این شهر افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى شد و به داخل آن هم راه یافت. اما سرنوشت این گروه و آنچه كه به راستى تجربه كرده بودند براى همیشه در پرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از ابهام فرو رفته است.

lki تنها ردپایى كه پس از ناپدید شدن این گروه در جنگلهاى سورات به دست آمد، یك مولوكِ سالخورده بود كه سالها بعد در قعر همین جنگلها پیدا شد. این مولوك ظاهرا تنها بازمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گروه تحقیقاتى مزبور بود و به میل خود زندگى در انزواى جنگل را به بازگشت به پایگاه امپراتورى ترجیح داده بود. این مولوك در كلبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى بر روى درختان زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و براى ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سال با كسى هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صحبت نشده بود. او پس از برخورد با چند نفر از مردمان نژاد اولای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ -كه وجودش را به مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گزارش كردند- توضیحى در مورد خود نداد و تنها به ذكر این نكته بسنده كرد كه ترجیح مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد در كنج خلوت خود باقى بماند. این آخرین شاهدى بود كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست در مورد شهر عجیب این موجودات اطلاعاتى به دست دهد، اما پس از آن برخورد، ردپایش براى همیشه ناپدید شد و گشتى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى متعدد مولوك هم كه به دنبالش مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گشتند نتوانستند هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژاد خود را پیدا كنند.

ریشه: نام این موجودات از واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پارسی «کوچ» گرفته شده است.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0شاخدار.jpg

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0خرطوم.jpg

کوفران

کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مردمانی كوچك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندام و چالاک هستند که رشیدترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان حدود یك و نیم متر قد دارد. بدنی عضلانی و کشیده با دو دست و دو پای بلند دارند و سرشان بر گردنی عضلانی و کلفت سوار شده که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند کشیده و دراز شود و تا حدی چشمگیر از بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فاصله بگیرد. دمی پهن و گوشتی دارند که انتهایش به دو زایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى چسبناك خمیر مانند متصل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه مثل پاى حلزون عمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به سطوح مختلف بچسبد و به حرکتشان کمک کند. بر سرشان تاجی تیغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار دارند که بینشان پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نازکی روییده با آن ارتعاشهای هوا و صدا را درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

این موجودات دو جنس نر و ماده دارند که هردو تخمگذارند و هریک جنسی همسان با خود را تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. با این حال برای تخمگذاری باید جفتگیری کنند. بنابراین در واقع جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از دو جور ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذار تشکیل شده که در فصلی خاص با هم جفتگیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و برای یک سال همدیگر را بارور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. برخی از جانورشناسان معتقدند دم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان علاوه بر کارکردی که در تخمگذاری و شکار دارد، در واقع اندام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جنسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم هست.

نوزادان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وقتی از تخم خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند به پوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ناقص شباهت دارند و سیاه رنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این لارو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دست و پایی کوچک دارند که با آن روی زمین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند، اما دم ندارند و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند شکار کنند و برای دریافت خوراک به مادران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وابسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما به سرعت پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان رشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مستقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به تدریج كه سن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، رنگشهان روشنتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بر دم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خارهایی زهرآگین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید که به خصوص هنگام رویارویی با هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برگ برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در سنین پیری دم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و به تدریج تحرکشان کم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در این حالت بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان متورم و چاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و استخوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان به تدریج در بافتهای دیگرشان حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. طوری که در پایان عمر به خمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای انباشته از مایعی مغذی و نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شفاف بدل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و بعد از آن که جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم حل شد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. این خمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های باقی مانده از مرگ کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سالخورده مانند منبعی غذایی برای نوزادان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مادران فرزندان نوزادشان را بر لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی والدین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند تا شهد انباشته شده در آن را بمکند. موادی در این این جسدهای مغذی وجود دارد که باعث رشد سریع و دگردیسی نوزادها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مردمی دلاور و جسورند و مدام در حال نوآوری و نقد همدیگر هستند. به همین خاطر عمر سنتهای اجتماعی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بسیار کوتاه است و به سادگی آداب و رسوم تمدنهای دیگر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرند و در میان خود رواج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. برخی از بزرگترین شهرهای سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى رگا را این مردم ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و سربازانی شجاع و فناوری جنگی به نسبت پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند. جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در قالب دولتشهرهایى مستقل و بزرگ سازمان یافته که همگی مدعى سیادت و ریاست بر بقیه هستند. اعضای هر دولتشهر به شدت بر ویژه بودن خود پافشاری دارند، اما از نظر یک جهانگرد کیهانی همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این شهرها دقیقا مثل هم هستند و از الگوهاى اجتماعى و قواعد و رسوم مشابهى پیروى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

همین مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دولتشهرهاى رگا بر سر قدرت، عاملی بود که باعث شد پس از ورود نخستین نماینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اعزامى از سوى امپراتورى مولوك نتوانند در برابر دشمن مشترکشان متحد شوند. چون همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شهرها ادعا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند رهبری قوای مدافع رگا را بر عهده دارند و به همین خاطر بیشتر نیرویشان صرف جنگیدن با همدیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. به شکلی که وقتی نخستین موج از سپاهیان مولوک به رگا قدم نهادند، شهرهای کوفران پیشاپیش همدیگر را نابود کرده و در وضعیتی اسفناک قرار گرفته بودند.

پس از آن مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سادگی رگا را فتح کردند و دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که از مدافعان غیرتمند کوفران باقى مانده بودند را دستگیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و به عنوان برده برای کار در کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نظامی مولوک به سراسر کیهان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستادند. این برده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوفران به خاطر تخصص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در امور فنی موقعیتهایی والا پیدا کردند و بعدتر انجمنی مخفی تاسیس کردند که در قلمرو امپراتوری صاحب نفوذ و اقتدار فراوان شد.

پس از حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امپراتوری، برخی از کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با هوانوردهایی کوچک از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زادگاهشان به ماه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر همان منظومه گریختند و در آن مناطق نخستین مهاجرنشینى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نژادشان را تشكیل دادند. این مراکز بعدها گسترش یافت و به تمدنی كشاورز تبدیل شد که اغلب با مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درگیری داشت. کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های باقی مانده بر رگا تابع مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شدند و آسیب چندانی ندیدند.

ایشان مردمی مهمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نواز هستند که جهانگردان را با تعریفهاى چندین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى داستانهایی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظمت دولتشهرشان و خواری و فروپایگی سایر دولتشهرها به ستوه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. همچنان به همان شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در جو سبز رنگ رگا که از تركیبات آلى انباشته است، قارچهایی عظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کارند كه محصولاتش در میان نژادهاى گیاهخوار كیهان هواخواه زیادی دارد. پس از فروپاشی امپراتورى مولوک سرزمینشان که پیشتر پایگاه فضایى مهمی بود و بین نیروهای موافق و مخالف امپراتوری دست به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، اهمیت خود را از دست داد. اما هنوز هم بندرگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مهمى در شهرهایشان وجود دارد. یكى از جاذبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى جهانگردى دولتشهرهایشان بازیهاى سالانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است كه برگزار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و در آن به قهرمانانشان در ورزشهاى عجیب و غریب و مختلف جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى غیرمعمول و گاه نفرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که دریافت کردنش اغلب از برنده شدن در مسابقات خطرناک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است!

ریشه: اسم این نژاد از ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سامی کهن «کفر» به معنای پوشاندن و سرکشی کردن گرفته شده است.

G:\draw\my works\2D Art\514544554.jpg

کیمالا

سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی كیمالا تنها یک نژاد متمدن دارد که به همین خاطر با نام کیمالا شهرت یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این مردمان موجوداتی نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شفاف با بدنی پهن شبیه به ورقه هستند که با شناور شدن در هوا حركت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و با تابش آفتاب بر پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فتوسنتز کرده و مواد خوراکی خود را تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این موجودات عجیب كه در تجارت سنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى معدنى خبره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، قدرت شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی برای همرنگ شدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با محیط دارند و اغلب در وضعیت استتار شده بر سطوح مختلف آرام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. بدنشان به تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى نازك و پهن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند که فقط موقع پرواز کردن به چشم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. ردیفى از نقاط نورانى زرد رنگ بر بالای تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قراردارد كه اندام بینایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است. در بخش پیشین بدنشان سری دارند که دو چشم مرکب و حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شنوایی و بویایی را بر خود جای داده است.

کیمالاها ظاهرا تنها یک جنس دارند و با تقسیم شدن بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در راستای خطی میانی تولید مثل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. زبانهای تمدنهای دیگر را تنها به صورت رمزهای نوشتاری یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و ابزارهای دقیقی ابداع کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که گفتارهای نژادهای دیگر را به نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به زبان خودشان ترجمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به همین ترتیب سخن خودشان را که همواره به صورت نوشتاری است، به زبانهای دیگر بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرداند. انحصار معادن در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کیمالا در اختیار این گونه است و تنها این موجودات هستند که با بدن ورقه مانندشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به معدنهای طبیعی این سیاره نفوذ کنند و مواد گرانبها را استخراج کنند.

ریشه: اسم این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مشابه در زبان سانسکریت گرفته شده که «نیلوفر» معنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0سرچین.jpg

کینشار

كینْشار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نژادهاى مقیم ارمشتگاه هستند كه در زمان آغاز نخستین امپراتورى كیهانى به مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كمك كردند تا جهان را فتح كنند. آنها مردمى بسیار همبسته و متحد هستند و مردان و زنانشان ریش و یالى به رنگ سبز دارند كه فقط با توجه به آرایش آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان جنسیتشان را تعیین كرد. در زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ضمیرهای جنسی متنوع و بسیار تفکیک شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای وجود دارد و با این حال شکل ظاهری و زنان و مردان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در چشم نژادهای دیگر تفاوتی با هم ندارد. شاید به همین خاطر بسیار از این که با جنسیتی دیگر اشتباه گرفته شوند خشمگین و آزرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. رسمی میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هست که بر چکمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی رنگی ترسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و با نگاه کردن به آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان مرد یا زن بودن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را دریافت.

این موجودات پس از پیدایش امپراتورى اول در چهارچوب ادارى آن دولت به مقامهایی والا دست پیدا کردند. با آن که در ابتدای کار مردمی جنگاور بودند، به تدریج از جنگ و نبرد كناره گرفتند و بیشتر به تولید و صنعت پرداختند. كینشار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى كنونى صنعتگرانى ماهرند و به ویژه در صنعت ساخت روباتهاى هوشمند شهرتی دارند. یک گروه بزرگ از ایشان که مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را مقدس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند، به عنوان خدمتکار و مباشر نزد مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به کار گمارده شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خودشان بابت این شغل ستوده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، چون تضمین کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوستی نژادشان با مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جنگاور و مغرور محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. یکی از قهرمانان تاریخی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خدمتکار و ملازم پهلوان نامداری از نژاد مولوک بوده و همراه با او طی سفرهایی جنگی سراسر کیهان را سیاحت کرده است.

غیرعادی بودن زندگینامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این کینشار از آنجا ناشی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که سوخت و ساز بدن این موجودات با بیشتر نژادهاى دیگر كیهانى تفاوت دارد. به همین خاطر نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بدون لباس فضایى هواگیرى شده به سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر سفر کنند. از این رو به ندرت در خارج از ارمشتگاه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و فقط برخى از تاجرانشان را در دنیاهای همان منظومه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان دید كه به خرید و فروش مواد خام و وسایل مربوط به تولید سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى هوشمند مصنوعى مشغول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

ریشه: نام این موجودات از ایزدی سومری –کین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شار- گرفته شده که نامش «محور زمین» معنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و با مرکز خشکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زمین –یعنی سرزمین سومر- همتا انگاشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است.

G:\draw\my works\Encylopedia\jhy.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف گ

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب