پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان – گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی – سخن نخست: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خط، زبان و ادبیات یونانی

بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان

گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی

سخن نخست: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خط، زبان و ادبیات یونانی

یکی از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين شاخص‌‌‌‌‌‌‌‌های مؤثر بر سیر تاریخی همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های باستانی، نویسایی و قالب‌‌‌‌‌‌‌‌بندی خط در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن فرهنگ است. در یونان، چنان که گفتیم، دو دوره از کاربرد خط وجود داشته است. دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست، یعنی عصر تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌های موکنای و مینوآ با ورود مهاجران دوری پایان یافت و برای مدت چند سده‌‌‌‌‌‌‌‌ گسستی فرهنگی در این قلمرو بروز کرد. پس از آن که بار دیگر شهرنشینی در یونان احیا شد و بافتارهای پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اجتماعی از نو پدیدار شدند، نیاز به حاملی برای ثبت اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌ها – که در تمام سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي متمدن همسایه رواج داشت – در یونان نیز جلوه نمود. نتیجه آن بود که برای مدتی به نسبت طولانی، خط فنیقی مورد استفاده قرار گرفت. تاریخ ورود خط فنیقی به یونان را در برخی منابع تا سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي دوازدهم پ.م. عقب برده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ای که هنوز یونان در دوران تاریک به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌برد و به نظر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌رسد ضرورتی برای کاربرد خط وجود داشته باشد. برداشت‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگری که تاریخ این وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری را در حدود سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي نهم و دهم پ.م. قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند[1]، درست‌‌‌‌‌‌‌‌تر به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌رسند.

یونانیان خط فنیقی را برای دست‌‌‌‌‌‌‌‌کم یک سده مورد استفاده قرار دادند، و پس از آن نوآوری‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را بر آن اعمال کردند. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين نوآوری یونانیان، افزودن علامت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای مصوّت‌‌‌‌‌‌‌‌ها بود که پیش از آن هم در خط‌‌‌‌‌‌‌‌های آوانگار دیگر وجود داشت، ولی در خط فنیقی به شکلی عام دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شد. قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌ترین کتیبه‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی به سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هشتم پ.م. تعلق دارند. حرف‌‌‌‌‌‌‌‌هاي آنها كاملاً شبیه به علایم فنیقی است. شباهتی که در خطوط امروزین اروپایی هم باقی مانده است. نخستین خطوط یونانی مانند فنیقی از راست به چپ نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌هايي که برای مصوت‌‌‌‌‌‌‌‌ها در این خط به کار گرفته شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، چنان که از شواهد تاریخی بر می‌‌‌‌‌‌‌‌آید، این خط نخست در منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آسیای صغیر و در میان دولت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي نوهیتی ابداع شد و آن‌‌‌‌‌‌‌‌گاه توسط یونانیان شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری شد و با خط فنیقی درآمیخت.

خط‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در سده‌‌‌‌‌‌‌‌هاي هشتم تا چهارم پ.م. در آسیای صغیر رواج داشتند، همه از فنیقی وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری شده بودند و به سه رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اصلی تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند:

1) خط لیکیایی، که از راست به چپ نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شد و بقایای آن بر 150 گورنوشته‌‌‌‌‌‌‌‌ی باستانی حفظ شده است. این خط 17 علامت شبیه به یونانی و دوازده علامت متفاوت داشته است.

2) خط لودیایی، که آثارش در پنجاه متن باقی مانده است، شانزده علامت شبیه به یونانی و سیزده علامت شبیه به لیکیایی دارد.

3) خط کاریایی که حدود پنجاه علامت دارد و ترکیبی از نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌های الفبایی شبیه به یونانی و نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌های هجایی (شبیه به خط قبرسی) را داراست و بر بیش از صد متن باستانی حفظ شده است. این خط از سویی به خط اتروسکی منتهی شد که خط رومی و خط جدید اروپاییان از آن مشتق شده، و گویا از سوی دیگر جد خط یونانی هم محسوب شود.

دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی مانند شهرهای فنیقی انسجام سیاسی زیادی نداشتند و، بر خلاف آنها، در بیشتر مواقع در حال جنگ و ستیز با یک‌‌‌‌‌‌‌‌دیگر بودند. از این رو خط یونانی تا مدت‌‌‌‌‌‌‌‌ها مانند خط فنیقی یک‌‌‌‌‌‌‌‌دست و استانده نشد و به شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌های محلی متنوعی نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. گیرهِه‌‌‌‌‌‌‌‌کوروف این خط‌‌‌‌‌‌‌‌های محلی را به سه رده‌‌‌‌‌‌‌‌ی اصلی تقسیم کرده است[2]:

نخست – خط‌‌‌‌‌‌‌‌های منسوخ منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنوبی یونان، که به قبيله‌‌‌‌‌‌‌‌هاي دوری تعلق داشتند و بقایای‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیشتر در جزيره‌‌‌‌‌‌‌‌هايی مانند کرت و ملوس یافت شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

دوم – الفباهایی که زیر تأثير منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آسیای صغیر و ایونیه قرار داشتند و در منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آتیک و آرگوس و اژه رواج یافتند.

سوم – خط‌‌‌‌‌‌‌‌های بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های غربی که در لاکونیا، بوئتیا، تسالی، و مهاجرنشینی‌‌‌‌‌‌‌‌های ایتالیا و سیسیل رواج یافتند.

هر یک از این خط‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای ثبت یکی از گویش‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی تخصص یافته بودند. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين این گویش‌‌‌‌‌‌‌‌ها عبارت بودند از ایونی که در آسیای صغیر و شمال یونان کاربرد داشت، و دوری که در جنوب یونان بیشتر رایج بود.

از میان این سه رده زبان/خط، زبان ایونی – به ویژه شکل رایج آن در آسیای صغیر – نخستین زبان ادبی یونانیان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. با ردیابی شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ثبت آثار ادبی یونانی و زبان و گویشی که برای سرودن نخستین شعرها و نگاشتن نخستین آثار زبانی هنرمندانه به کار گرفته می‌‌‌‌‌‌‌‌شد، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان درکی دقیق‌‌‌‌‌‌‌‌تر از جریان‌‌‌‌‌‌‌‌های فرهنگی جهان باستان به دست آورد.

چهار زبان در یونان باستان رواج داشتند که همگی گویش‌‌‌‌‌‌‌‌های خویشاوندی از زبان‌‌‌‌‌‌‌‌های «ویرو»ی شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌ی هند و اروپایی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. این زبان‌‌‌‌‌‌‌‌ها عبارت بودند از دوری، ایونی، آیولی، و آتیکایی.

زبان دوری، که از نظر ساخت و آوا کهن‌‌‌‌‌‌‌‌ترینِ این زبان‌‌‌‌‌‌‌‌ها محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد، برخی از ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌های قدیمی زبان‌‌‌‌‌‌‌‌های هند و اروپایی را در خود حفظ کرده بود. مثلاً واج «آ»ی کشیده را در نام‌‌‌‌‌‌‌‌ها حفظ کرده بود و «س» را در انتهای واژگان تلفظ نمی‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. با وجود اين، واج «پ» در بسیاری از واژگان آن به «ت» تبدیل شده بود. زبان آیولی هم مثل دوری ساختی قدیمی داشت و حتی در برابر این تبدیل «پ» به «ت» هم مقاومت به خرج می‌‌‌‌‌‌‌‌داد. زبان ایونی در تماس با زبان‌‌‌‌‌‌‌‌های قفقازی و سامی آسیای صغیر بیش از بقیه دگرگون شد و «آ»ی کشیده را در بسیاری از نام‌‌‌‌‌‌‌‌ها به «اِ» تبدیل کرد. زبان آتیکی در واقع همان زبان ایونی بود که در کرانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی غربی هلسپونت رواج داشت و هنوز برخی از خصوصیات قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌تر خود را حفظ کرده بود.

نخستین اثر ادبی به زبان یونانی ایلیاد اثر همر است. همر خود از ساکنان شهر خیوس (ازمیر کنونی) در آسیای صغیر بود و این منظومه را در اواسط سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هشتم پ.م. سرود. او بنیاد‌‌‌‌‌‌‌‌گذار وزن حماسی یونانی با بیت‌‌‌‌‌‌‌‌های شش وتدی (هگزامتر: ) است و زبانی که برای سرودن اشعارش به کار گرفته است، زبان ایونی است. ادیسه هم، چه به راستی توسط همر سروده شده باشد و چه به شاعری متأخرتر مربوط باشد، به همین زبان ایونی و در همین وزن حماسی سروده شده است. هر دو منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایلیاد و ادیسه از بیست و چهار کتاب تشکیل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌اند اما ادیسه در کل بسیار کوتاه‌‌‌‌‌‌‌‌تر است و در برابر 15693 بیتِ ایلیاد، تنها 11670 بیت دارد. همر این دو منظومه را برای آخائی‌‌‌‌‌‌‌‌هایی سروده بود که به تازگی زیر فشار دوری‌‌‌‌‌‌‌‌ها از آسیای صغیر به شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان کوچیده بودند. به همین دلیل هم از پهلوانانی نام می‌‌‌‌‌‌‌‌برد که ساکن این منطقه هستند. اما معلوم است که خودِ همر این اثر را در آسیای صغیر سروده است، چون اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌های جغرافیایی و اقلیمی‌‌‌‌‌‌‌‌اش با یونان همخوانی ندارند و به زیستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌ سراینده‌‌‌‌‌‌‌‌اش در آناتولی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. تاریخ تصنیف این آثار را بین 750-850 پ.م. دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. با توجه به این که در آن زمان هنوز خط و نوشتار در میان یونانیان رواج نیافته بود، و حجم و ساختار این آثار پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آن است که به سادگی حفظ گردد و به شکلی سینه به سینه منتقل شود، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان پذیرفت که نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن، هسته‌‌‌‌‌‌‌‌ای را تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌داده که در زمان حکومت پیسیستراتوس بر آتن بازنویسی شده و با اضافاتی درآمیخته و نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌های کنونی را پدید آورده است.

آثار همر، به پیدایش نخستین موج ادبیات یونانی انجامید که از حدود 750 پ.م. تا 550 پ.م. دوام آورد. این موج دو رده از آثار را پدید آورد:

نخست – آثار تروایی؛ مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين دنباله بر ایلیاد، آئیتیوپس نام دارد که توسط آرکتینوس میلتی سروده شده است و داستان مشهور آخیلس و «پنته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سیلئیا»، ملکه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آمازون‌‌‌‌‌‌‌‌ها، و مرگ آخیلس به دست پاریس را بازگو می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. ایلیاد کوچک را لِسخِس موتیلنه‌‌‌‌‌‌‌‌ای سرود و بازگشت‌‌‌‌‌‌‌‌ها (نوستوی) را هاگیاسِ ترویزنی سرود. جدیدترین نسخه از این مجموعه، تلِگونیا نام دارد و توسط مردی به نام اِئوگامون سروده شده که گویا ساکن کورنه در مصر بوده است. این اثر باید به سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. مربوط باشد.

دوم – آثار تبسی؛ که عبارتند از اوئیدیپوئیدیا (داستان اودیپ) در 6600 بیت اثر آرکتینوس میلتی یا ائوملوس کورینتی، تبائیس در هفت هزار بیت و دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌اش اپیگونوی منسوب به همر، و تصرف اوئیخالیا اثر همر یا کرئوفولوس ساموسی.

تمام این آثار به زبان ایونی سروده شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و چنان که آشکار است، تقريباً همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی شاعران‌‌‌‌‌‌‌‌شان از بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های شرقی هلسپونت و قلمرو آسیای صغیر برخاستند. گذشته از این حماسه‌‌‌‌‌‌‌‌ها، سی و سه سرود همری هم از سده‌‌‌‌‌‌‌‌هاي هفتم و ششم پ.م. به جای مانده که با همین وزن و زبان سروده شده و عمدتاً به ستایش خدایان و ذکر داستان‌‌‌‌‌‌‌‌هایی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایشان اختصاص یافته است.

دومین شاعر اثرگذار در تاریخ یونان، هِسیود است که نخستین ادیب شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان هم محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. او در دهکده‌‌‌‌‌‌‌‌ی آسکرا در بوئتیا زاده شد و نخستین کسی بود که در زبان یونانی اشعاری سرود و از افکار و عقاید شخصی خویش در آن سخن گفت. دو اثر مهم از هسیود بر جای مانده است: زایش خدایان (تئوگونیا: ) که نخستین ثبت منظم اساطیر یونانی بر مبنای الگویی فنیقی است، و روزها و کارها (اِرگو: ) که نامه ی سرگشاده ای به برادرش پرسِس است که ارثیه ی او را غصب کرد. هسیود، بر خلاف همر که برای اشراف و پهلوانان نیمه خدا شعر می سرود، با زبانی ساده و عامیانه سخن می گفت و موضوع سخنش هم مردم عادی کشاورز و دهقان بودند. با وجود آن که این شاعر در بوئتیا زندگی می کرد، اما آثارش را به زبان ایونی و با وزنی همری تدوین کرد. پیروان هسیود مکتبی ویژه را پدید آوردند که ذوق شاعرانی از بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي یونانی نشین را برانگیخت. کینائیتون اسپارتی، کارکینوس نائوپاکتوسی، پرودیکوس فوکیسی، و دو شاعر گمنام از میلتوس و آرگوس از زمره‌‌‌‌‌‌‌‌ی افرادی هستند که در این مکتب آثاری از خود به یادگار گذاشته اند. برخی از نویسندگان جدید – کسنوفانس کولوفونی و امپدوکلس آکراگاسی – را نیز در میان پیروان این مکتب قرار می دهند[3]. زبان تمام این سرایندگان ایونی، و وزن گفتارشان حماسی شش وتدی بود.

در سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم، این وزن شش وتدی فاخر و رسا، که برای بیان موضوعاتی سبک تر و عامیانه تر کارآیی نداشت، به تدریج جای خود را به وزنی داد که امروز با نام «ایامبیک» شهرت دارد. این وزن نام خود را از واحدهایی وزنی به نام «ایامبوس» () گرفته است که از یک واج بلند و یک واج کوتاه تشکیل می شود. این وزن به خاطر ساده بودنش و نزدیکی بیشترش به زبان روزمره برای بیان طنز و داستان و هجو کارآمدتر است. در همین زمان، وزن رثایی نیز با افزودن سکته‌‌‌‌‌‌‌‌ای در سومین هجای وزن حماسی و تکرار برخی از واحدهای وزنی آن پدید آمد. این وزن را یونانیان «ایلیگوس» می‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند. برخی از نویسندگان معتقدند که این نام کوتاه شده‌‌‌‌‌‌‌‌ی عبارت «ای‌‌‌‌‌‌‌‌اي لِگیون» () است، که یعنی: «بگو افسوس، افسوس!» اما حدس درست‌‌‌‌‌‌‌‌تر آن است که این نام را از واژه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آرامی «اِلِگو» که فلوت معنا می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، مشتق بدانیم. چون نخستین نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌های این اشعار را با نوعی فلوت، که از فنیقیان وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری شده بود، می‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند.

به این ترتیب، وزن رثایی خاستگاهی شرقی داشت و معمولاً همراه با نواختن نی خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که خود سازی با خاستگاه سومری بود. مضمون و هویت نخستین شاعران رثایی نیز سرچشمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی شرقی این سبک ادبی را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. نخستین سراینده‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرثیه در زبان یونانی کالینوس از مردم اسمورنا بود که در اوایل سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم پ.م. می‌‌‌‌‌‌‌‌زیست و در یکی از اشعارش اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌ای به حمله‌‌‌‌‌‌‌‌ی کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌ها به آسیای صغیر وجود دارد و نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که او هم ساکن این منطقه بوده است. در آثار سایر شاعران هم‌‌‌‌‌‌‌‌ردیفِ وی نیز این ارجاع‌‌‌‌‌‌‌‌ها به منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی آسیای صغیر فراوان دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. میمنرموس کولوفونی که در اواخر سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم پ.م. می‌‌‌‌‌‌‌‌زیست اشعار عاشقانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیادی در وصف زنی شرقی به نام «نانو» دارد. از اشعار دموکودوس تنها شش بیت برایمان به یادگار مانده است که مضمونش این است: «تمام مردم کاپادوکیه رذل و بی شرف هستند!». زبان تمام مرثیه‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی، ایونی است.

در نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم پ.م.، یعنی هم‌‌‌‌‌‌‌‌زمان با دومین جنگ مسنی، شاعر اثرگذاری در اسپارت ظهور کرد که تورتائیوس نام داشت. او مرثیه و حماسه را به خوبی می‌‌‌‌‌‌‌‌سرود و اشعار زیادی در برانگیختن اسپارتیان به جنگیدن دارد. اشعار رزمی او به زبان دوری سروده شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. شاعر دیگری که در این سبک طبع‌‌‌‌‌‌‌‌آزمایی کرد، سولون آتنی است که در شعری ایامبیک با زبانی ایونی خدماتش را برای مردم شهرش شرح داده و در شعر دیگری که خطاب به فوکوس نامی سروده، خود را به خاطر همت بلند و پشتکار بی‌‌‌‌‌‌‌‌نظیرش ستوده است!

شاعر دیگر این سبک، تئوگنیس مگارایی از سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. است که محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌کاری مرتجع بود و مرثیه‌‌‌‌‌‌‌‌ای با 1400 بیت در سرزنش دموکرات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و جبارها دارد. 150 بیتِ آخر این مرثیه شرح عشقی است که شاعر به پسربچه‌‌‌‌‌‌‌‌ای در همسایگی‌‌‌‌‌‌‌‌اش داشته است! شاعر نام‌‌‌‌‌‌‌‌دار دیگر این دوران آرخیلوخوس تاسوسی (واقع در تراکیه) بود که احتمالاً مادرش کنیزی مصری بوده است[4]. او در قالب شعر نوعی خودزندگی‌‌‌‌‌‌‌‌نامه از خود به جای گذاشته است. او همان کسی است که شعار اسپارتی «یا بر سپر یا با سپر» را به مسخره گرفت و شرح گریختنش از نبرد و جا گذاشتن سپرش نزد دشمنان را با خاطری آسوده روایت کرد. او، با وجود بی‌‌‌‌‌‌‌‌میلی‌‌‌‌‌‌‌‌اش برای ابراز دلاوری در میدان نبرد، هنگام جنگ با مردم ناکسوس کشته شد.

از میان شاعران اواخر سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم پ.م. می‌‌‌‌‌‌‌‌توان به سیمونیدس ساموسی اشاره کرد که شعر مشهوری درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنان دارد و در آن ایشان را به حشرات تشبیه کرده است! هیپوناکس افسوسی هم در اواخر سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. می‌‌‌‌‌‌‌‌زیست و اشعار زیادی با زبانی عامیانه و وام‌‌‌‌‌‌‌‌واژگان فراوانِ لودیایی دارد که در آن کوشیده امور جنسی را با زبانی بی‌‌‌‌‌‌‌‌شرمانه و صریح بازگو کند. در اواخر سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هفتم پ.م. دو شاعر مشهور از شهر تئوس در ایونیه برخاستند که یکی آناکرئون و دیگری پوترموس نام داشت و هردو درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی شادخواری و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و معشوق می‌‌‌‌‌‌‌‌سرودند. نکته‌‌‌‌‌‌‌‌ی طنزآمیز آن که وزن آناکرئونی (تُ تُ تُن تُ تُن تُ تُن تُ) بعدها به وزن معیار برای سرودهای کلیسایی مسیحیان یونانی تبدیل شد! یک نسل بعد از او سافو و آلکائیوس شهرتی به هم رساندند. آلکائیوس یک اشرافی تبعیدشده و ضد دموکرات بود و به زبان آیولی شعر می‌‌‌‌‌‌‌‌سرود. سافو به ویژه به دلیل ابراز عشق صریحش به زنان و بیان نخستین اشعار همجنس‌‌‌‌‌‌‌‌گرایانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنانه در یونان شهرت فراوان یافت. سافو از شهر موتیلنه در لسبوس برخاسته بود و هم‌‌‌‌‌‌‌‌شهري ترپاندروس محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که نخستین گروه‌‌‌‌‌‌‌‌های هم‌‌‌‌‌‌‌‌سرایی تئاتری را با یازده خواننده شکل داد و چنگ هفت سیمی را – احتمالاً از آسیای صغیر – وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری کرد. سرودهای او با نوای چنگ و سازهای بادی خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد و این نشانگر ورود سخت‌‌‌‌‌‌‌‌افزار موسیقایی شرقی به ادبیات یونانی بود. او هم مانند شاعر معاصرش، آلکمان ساردی، هواداران پرشوری در میان اسپارتی‌‌‌‌‌‌‌‌ها یافت.

در این زمان، دربارهای جبارهای یونانی به تدریج در چشم شاعران جذاب جلوه می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. به همین دلیل هم آدیون مِتومِنایی، که به روایت هرودوت وزن دیتورامب را ابداع کرده بود، به همراه لاسوس هرمیونی به آتن رفت و مهمان هیپارخوس شد. ایبوکوس رگیونی هم، که به دلیل میل شدیدش به دوستی با پسران نوجوان شهرت داشت، به ساموس رفت و مهمان پلوکراتس شد.

در سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. شاعرانی در یونان ظهور کردند که سبک‌‌‌‌‌‌‌‌هایی متنوع‌‌‌‌‌‌‌‌تر را ابداع کرده و به دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌ی گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری از موضوع‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختند. آنان در زمان درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌های ایرانیان و یونانیان می‌‌‌‌‌‌‌‌زیستند و موضع‌‌‌‌‌‌‌‌گیری‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی شفاف‌‌‌‌‌‌‌‌تر، و نسبت به فرهنگ و زبان ایونی دِین کمتری احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. یکی از ایشان، تیموکرئون رودسی بود که به خاطر توانایی‌‌‌‌‌‌‌‌های شعری‌‌‌‌‌‌‌‌اش، مهارتش در ورزش، و کینه‌‌‌‌‌‌‌‌توزی‌‌‌‌‌‌‌‌اش در جهان باستان شهرت داشته است. او هوادار ایرانیان بود و به همین دلیل در جریان حمله‌‌‌‌‌‌‌‌ی آتنی‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شهر زادگاهش ایالوسوس از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا تبعید شد. پس از آن که تمیستوکلس، تبعیدکننده‌‌‌‌‌‌‌‌ی او، به ایرانیان پناه برد تیموکرئون شعری گزنده در وصفش سرود. دیگری پیندار تبسی است که در جوانی به آتن رفت و شاگرد لاسوس هرمیونی شد. او شیفته‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوری‌‌‌‌‌‌‌‌ها بود و پایان عمر خویش را در آرگوس، که از مراکز تمدن دوری بود، گذراند. او یکی از درخشان‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌های شعر به زبان دوری را به جهان یونانی اهدا کرده است.

مرور این نام‌‌‌‌‌‌‌‌ها نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که تا اواسط سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م. بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌ی شاعران مطرح در ادبیات یونانی از سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي ایونیه و آسیای صغیر برخاسته بودند و شاعران مقیم شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان هم اشعار خویش را به زبان ایونی و با وزن ابداع‌‌‌‌‌‌‌‌شده توسط ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌سرودند. هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين سازها و مضمون‌‌‌‌‌‌‌‌های به کار گرفته شده در سازماندهی موسیقایی اشعار هم همگی خاستگاهی شرقی داشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. بررسی نام و نشان شاعران یونانی و زبان و سبک و سیاق اشعارشان به روشنی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که حدس این کتاب درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی موقعیت اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان و تمدن یونانی درست بوده است. یونانِ راستین، یعنی آن جایی که ادبیات یونانی در آن پدید آمد و تکامل یافت، در ایونیه واقع بود، نه شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان. یونانیان شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره تا قرن‌‌‌‌‌‌‌‌ها وام‌‌‌‌‌‌‌‌دار سبک سخن و قالب‌‌‌‌‌‌‌‌هایی ادبی بودند که در کرانه‌‌‌‌‌‌‌‌های شرقی هلسپونت، در «آسیا»ی صغیر، ابداع شده بود. به این دلیل بود که حتی شاعران مرثیه‌‌‌‌‌‌‌‌سرایی که زادگاه بیشترشان دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان بود نیز از زبان ایونی و مضمون‌‌‌‌‌‌‌‌هایی شرقی برای بیان عواطف‌‌‌‌‌‌‌‌شان بهره می‌‌‌‌‌‌‌‌بردند. با مرور اشعار کهن یونانی، متوجه می‌‌‌‌‌‌‌‌شویم که وامِ یونانیان به فنیقیان چیزی بیش از خط بوده است.

در سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي پنجم پ.م. نفوذ سیاسی آتن بر یونان و انباشت ثروت و ازدحام مهمانان فرهیخته‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از گوشه و کنار جهان یونانی به آتن روی آورده بودند، باعث شد تا زبان ایونی، که حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از آثار به زبان دوری را در اطراف خود ترشح کرده بود، مرکزیت خود را در ادبیات یونانی از دست بدهد. به این ترتیب زبان آتیکی، که گویش غربی ایونی بود، به عنوان زبان شعر و نثر یونانی رواج یافت. طراح اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی این محوریت آتن در ادبیات، پیسیستراتوس بود که بنیادگذار مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی درام در آتن بود و نخستین مسابقه از این دست را در 544 پ.م. برگزار کرد.

در همین دوران وزن دیتورامب برای ثبت داستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها و قصه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی مورد استفاده واقع شد که بعدها بر اساس مضمون‌‌‌‌‌‌‌‌شان به دو گروه اصلی تقسیم شدند: کمدی که توسط سوساریون مگارایی ابداع شد و نام خود را از دو بخشِ «کوموس» () به معنای مست و «اویدیا» () به معنای سرود گرفته است و روی هم رفته «سرود مستان» معنی می دهد. دیگری تراژدی است که توسط تسپیسِ ایکاریایی معرفی شد و نام خود را از تروگوس () یعنی بز و اویدیا یعنی سرود گرفته است. این سبک در ابتدا اشعاری را شامل می شد که در ستایش دیونوسوس خوانده می شدند. از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا که دیونوسوس خدایی شرقی بوده و احتمالاً از سوریه و فنیقیه به یونان راه یافته بود، بخش مهمی از سروده‌‌‌‌‌‌‌‌های اولیه این رده، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در مورد مناسک مرموز دیونوسوسی را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. نخستین تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی که آثارش به دست ما رسیده است فرونیخوس است که سه اثر مهم دارد: پارسیان، فنیقی‌‌‌‌‌‌‌‌ها و غارت میلتوس. هر سه‌‌‌‌‌‌‌‌ی این تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شرح شورش ایونیه و چگونگی شکست یونانیان طغیانگر می‌‌‌‌‌‌‌‌پردازند. دولت‌‌‌‌‌‌‌‌مردان آتنی نمایش غارت میلتوس را، به دليل اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که به نقش آتن در بدبختی مردم این شهر داشت، ممنوع کردند. در 476 پ.م. تمیستوکلس آتنی رهبر گروه همسرایان او بود.

در 484 پ.م.، آیسخولوس آتنی نخستین جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را در مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی درام دریافت کرد. او سربازی بود که در ماراتون جنگیده بود و از پیروان دين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي رازآمیز یونانی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که در شرق ریشه داشتند. برخی او را پوتاگوراسی دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند و برخی دیگر از تعلق خاطرش به مراسم الئوسیسی خبر داده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. از نود نمايش‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌ی او هشت تا به دست ما رسیده است. مشهورترینِ این آثار، پارسیان است که در سال 472 پ.م. تصنیف شد و نوعی بیانیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سیاسی برای تبلیغ فتوحات آتن در نبرد سالامیس بود. در 469 پ.م. آیسخولوس مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی درام را به رقیبی نیرومند واگذار کرد که سوفوکلس نام داشت. او در 442 پ.م. آنتیگونِه را نوشت و بعدها با نوشتن اودیپ جبار شهرتی دیرپا یافت. آن گاه اوریپیدس به عرصه وارد شد و در 438 پ.م. آلکستیس و در 431 پ.م. مدئا را بر صحنه برد. در 416 پ.م. وقتی آتنیان، بدون بهانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای معقول، اهالی جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوری‌‌‌‌‌‌‌‌نشین ملوس را قتل‌‌‌‌‌‌‌‌عام کردند و بازماندگان‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به بردگی فروختند اوریپیدس به قدری سرخورده شد که تراژدی زنان تروایی را نوشت و آن را در فروردین 415 پ.م. نمایش داد. پس از اوریپیدس دیگر چهره‌‌‌‌‌‌‌‌ی ماندگار و درخشانی در عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تراژدی ظهور نکرد.

کمدی، احتمالاً، برای نخستین بار توسط سوساریون مگارایی در حوالی سال‌‌‌‌‌‌‌‌هاي 560-580 پ.م. ابداع شد. اوج آثار کمدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان با دوران زوال تدریجی تراژدی انطباق دارد. در میان کمدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان کهن می‌‌‌‌‌‌‌‌توان از فرکراتس، ائوپولیس، و آریستوفانس نام برد که از این آخری کامل‌‌‌‌‌‌‌‌ترین مجموعه از آثار بر جای مانده است. کمدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان آتنی هوادار اشراف محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌کار بودند و معمولاً دموکرات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌پردازان‌‌‌‌‌‌‌‌شان یعنی سوفیست‌‌‌‌‌‌‌‌ها را مسخره می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

بسیاری از تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان یونان‌‌‌‌‌‌‌‌مدار اعتقاد دارند که آثار ادبی یونان باستان منحصر به فرد و یگانه هستند. این نظر نادرست است. آثار یونانی باید در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌ای پیچیده و بسیار غنی از آفریده‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی نگریسته شوند که به تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌های کهن‌‌‌‌‌‌‌‌سالی مانند میانرودان، مصر، چین، هند و ایران تعلق دارند. از برخی از این تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌ها – مانند ایران و چین در این دوران – داده‌‌‌‌‌‌‌‌های اندکی بر جای مانده است. اما همان مقداری که از سایر حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌های فرهنگی باقی مانده، نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که باور به یگانگی جایگاه ادبی یونان در جهان باستان برداشتی متعصبانه و جانب‌‌‌‌‌‌‌‌دارانه است. هم‌‌‌‌‌‌‌‌زمان با تدوین آثار همری، در هند حماسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهابهاراتا سروده می‌‌‌‌‌‌‌‌شد که طولانی‌‌‌‌‌‌‌‌ترین حماسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جهان است و دویست هزار بیت – هشت برابر مجموع ابیات ایلیاد و ادیسه– را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنين رامایانا با 96 هزار بیت، که هم‌‌‌‌‌‌‌‌زمان با تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌هاي سوفوکلس و اوریپیدس نوشته شده، بی‌‌‌‌‌‌‌‌تردید از نظر محتوای فلسفی و عمق مطالب از آثار يادشده برتر، و از نظر حجم نیز از مجموع کل درام‌‌‌‌‌‌‌‌هاي بازمانده از یونان باستان حجیم‌‌‌‌‌‌‌‌تر است. سرودهای گاهان – که نگارنده در کتابی دیگر محتوای فلسفی عمیقش را نشان داده و چهار سده پیش از همر توسط زرتشت سروده شده بود – نیز نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از ادبیات اوستایی است که از نظر محتوای فکری به سادگی مرز روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های اساطیری ساده‌‌‌‌‌‌‌‌بینانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی را درمی‌‌‌‌‌‌‌‌نوردد.

همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اين‌‌‌‌‌‌‌‌ها البته بدان معنا نیست که آثار ادبی به جا مانده از یونان باستان بی‌‌‌‌‌‌‌‌ارزش یا بی‌‌‌‌‌‌‌‌اهمیت هستند. درام آتنی، با وجود منحصر به فرد نبودنش، از چند جنبه در تاریخ فرهنگ اهمیت دارد. نخستین و بدیهی‌‌‌‌‌‌‌‌ترین دلیل آن که این متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها از زمانی باقی مانده‌‌‌‌‌‌‌‌اند که حجم کلی آثار بر جای مانده از آن هنگام بسیار اندک است. بنابراین کمدی‌‌‌‌‌‌‌‌ها و تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی منبع ارزشمندی برای درک شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی و اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌های مردم باستانی را در اختیارمان می‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و از این روی در کل تاریخ فرهنگ مراجعی چشم‌‌‌‌‌‌‌‌گیر تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. دلیل دیگر مهم بودن این متن‌‌‌‌‌‌‌‌ها، آن است که نفوذ سیاست و ادبیات در هم را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تنیده شدن این دو را از دورترین دوران‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای‌‌‌‌‌‌‌‌مان آشکار می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. با وارسی محتوای اشعار کهن یونانی و محتوای درام‌‌‌‌‌‌‌‌ها چند نتیجه به سرعت آشکار می‌‌‌‌‌‌‌‌شود:

– نخست آن که شاعران کهن یونانی معمولاً از طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اشراف برخاسته بودند، معمولاً گرایش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به شرق – ایران و سرزمين‌‌‌‌‌‌‌‌هاي ایونی – داشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و از نظر سیاسی محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌کار و مخالف دموکراسی بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند؛

– دوم آن که درام و کمدی یونانی نیز توسط نویسندگانی وابسته به طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اشراف و از نظر سیاسی محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌کار نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شده است، که از قید زبان ایونی رها شده و از گویشی آتیکی استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در این میان چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که دولت‌‌‌‌‌‌‌‌مردان دموکرات در جلب حمایت برخی از تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان کامیاب بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما راهی برای کاستن از فشار حملات کمدی‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌یافته‌‌‌‌‌‌‌‌اند؛

– سوم آن که دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی اعتلای شعر یونانی، که از سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي هشتم تا پنجم پ.م. به طول می‌‌‌‌‌‌‌‌انجامد، با دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی درام یونانی که سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي پنجم و چهارم را شامل می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، تفاوت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بنیادین دارد. در دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست، زبان معمولاً ایونی است، ادیبان از آسیای صغیر برخاسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و کشمکش‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی به شکلی موضعی و محلی در اشعار بازتاب می‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. در دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم زبان معمولاً آتیکی است و از پراکندگی ادیبان کاسته شده است. تبار بیشتر نویسندگان آتنی است و بقیه هم در آتن به طبع‌‌‌‌‌‌‌‌آزمایی مشغول‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به همین دلیل هم محتوای سیاسی آثار بسیار عریان‌‌‌‌‌‌‌‌تر و روشن‌‌‌‌‌‌‌‌تر است و به درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کلان‌‌‌‌‌‌‌‌تر مانند نبرد با پارسیان و جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های پلوپونسی پرداخته می‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

آثار ادبی یونانی، گذشته از اهمیت‌‌‌‌‌‌‌‌شان برای روشن‌‌‌‌‌‌‌‌تر شدن ساخت قدرت در جهان باستان، از نظر فهم شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی مردم عادی هم مهم هستند. با مرور محتوای اشعار و مضمون داستان‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌توان به دغدغه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و چالش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که پیشاروی یونانیان باستان قرار داشته پی برد، و نكته‌‌‌‌‌‌‌‌هاي ظریفی را در مورد نظم حاکم بر زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌شان دریافت. در این میان، درام‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دلیل ساخت روایی و مضمون‌‌‌‌‌‌‌‌های متنوع‌‌‌‌‌‌‌‌شان ارزشمندتر تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. وارسی محتوای درام‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی، نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که نظم حاکم بر زندگی یونانیان تا چه پایه لرزان و آغشته به ابهام بوده است. برای آن که بهتر به الگوهای معنایی نهفته در این آثار بنگریم، بد نیست فهرستی از مضامین به کار گرفته شده در آثار برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌ترین درام‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان باستانی را با هم مرور کنیم:

از هفت تراژدی بازمانده از آیسخولوس:

– متقاضیان درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرار زنی از دست شوهرش است؛

– مصریان درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنانی است که شوهرشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشند؛

– پارسیان درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی نبرد یونانیان و ایرانیان است؛

– هفت سرکرده بر ضد تبس مجموع سه تراژدی است: لائیوس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردی است که به مرد دیگری که مهمانش است تجاوز می‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اودیپوس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی پدرکشی و زنای با محارم است، و هفت سرکرده در اطراف محور برادرکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌گردد؛

– پرومتئوس در بند و پرومتئوس از بند رسته درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی شکنجه شدن یک غول است؛

– اورستئیا مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سه متن است: آگاممنون درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی آدم‌‌‌‌‌‌‌‌خواری و شوهرکشی و هووکشی است، خوئه فوروئه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادرکشی است، و ائومنیدس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی محاکمه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک مادرکُش است.

از هفت تراژدی به جای مانده از سوفوکلس:

– آیاکس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیوانگی و خودکشی این پهلوان آخائی است؛

– آنتیگونه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسی است که خواهرش را زنده به گور کرده و بعد خودکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛

– اودیپ جبار درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنای با محارم و پدرکشی است؛

– الکترا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی قتل به خاطر زنای با محارم است؛

تراخینیائه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی کشتن شوهر به خاطر آوردن هوو است؛

– تجاوز به هلن مضمونی دارد که از نامش هویداست؛

و هیپونوموس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسی است که دخترش را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد.

از تراژدی‌‌‌‌‌‌‌‌های به جای مانده از اوریپیدس:

– مدئا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنی است که برادرش را به خاطر معشوقش می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، و بعد او را با هوویش، پدرِ هوویش، بچه‌‌‌‌‌‌‌‌های خودش و هوویش به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌رساند و در نهایت خودکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛

– هیپولوتوس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی عشق زنی به پسرخوانده‌‌‌‌‌‌‌‌اش است و این که چگونه او را به تجاوز کردن به خویش متهم می‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛

– هکوبا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی قربانی کردن انسانی برای روح آخیلس، کشتن بچه‌‌‌‌‌‌‌‌ها، خیانت و کور کردن هکوبا است؛

– آندروماخه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنی است که هوو و فرزند هوویش را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد و بعد خودکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛

– دو کودک هراکلس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردی است که دخترانش را برای پیروزی در جنگ قربانی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند؛

– زنان تروایی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی فتح یک شهر، تجاوز به زنان شهر، و قتل‌‌‌‌‌‌‌‌عام مردم آن است؛

– هراکلس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیوانگی و قتل خویشاوندان است؛

– ایفیگنیا در تاوریس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی قربانی کردن انسان برای ایزدبانو آرتمیس است؛

– ایون درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی تجاوز یک خدا به یک دختر، سر راه گذاشته شدن بچه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ناشی از این آمیزش، و تلاش ناآگاهانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادر برای کشتن پسرش است؛

– الکترا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دختری است که با هم‌‌‌‌‌‌‌‌دستی برادرش به خونخواهی پدرش، مادرش را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد؛

– زنان فنیقی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی قربانی کردن انسان برای حفاظت از یک شهر است؛

– اورستس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیوانگی، و اعدام کسی است که مادر خود را کشته؛

– ایفیگنیا در آولیده درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی قربانی شدن دختری به دست پدرش است؛

– هوپسیپوله درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دختری است که به خاطر نکشتن شوهرش و نجات دادن پدرش توسط زنانی که تمام خویشاوندان مردشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشند، تبعید می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. آن‌‌‌‌‌‌‌‌گاه توسط دزدان دریایی ربوده شده و به برده تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛

– آنتیوپه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دختری است که باردار می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از ترس پدرش فرار می‌‌‌‌‌‌‌‌کند، اما پس از مرگ وی توسط برادرش دستگیر می‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در نتیجه بچه‌‌‌‌‌‌‌‌اش سر راه گذاشته شده و خودش برده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛

– آئیکئوس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنای با محارم است؛

– آلکمئون در پسوفیس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسی است که مادرش را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد؛

– اینو درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی زنی است که هنگام تلاش برای کشتن فرزندان هوویش، کودکان خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشد‌‌‌‌‌‌‌‌؛

– ملانیپه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خردمند درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردی است که زنش توسط خدایی باردار می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و سعی می‌‌‌‌‌‌‌‌کند نوزادان ناشی از این آمیزش را بسوزاند؛

– ملانیپه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دربند درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی رقابت فرزندانی ناتنی است که توسط مادران‌‌‌‌‌‌‌‌شان برای کشتن هم دیگر ترغیب می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و در نهایت هنگام اقدام به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌میرند، و دختری که توسط پدرش کور می‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛

– پلیادس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دخترانی است که با نیرنگ جادوگری پدرشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌کشند؛

و فوئینیکیس درباره‌‌‌‌‌‌‌‌ی پسری است که به تحریک مادرش به کنیزِ مورد علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پدرش تجاوز می‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به همین دلیل به دست پدر کور و تبعید می‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

با همین مرور کوتاه بر درخشان‌‌‌‌‌‌‌‌ترین آثار ادبی باقی‌‌‌‌‌‌‌‌مانده از یونان باستان می‌‌‌‌‌‌‌‌توان دریافت که مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين دغدغه‌‌‌‌‌‌‌‌ی این مردم چه بوده است. تقريباً تمام آثار اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به تنش‌‌‌‌‌‌‌‌های بسیار شدید درون خانواده دارند و اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌های فراوانی که به قتل زن، شوهر، دختر، پدر، مادر، برادران و خواهران ناتنی، و هوو وجود دارد نشانگر آن است که خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی مکانی چندان امن برای زیستن نبوده است. مضمون‌‌‌‌‌‌‌‌های اساطیری که برای این نویسندگان محوری تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند هم جالب هستند. در کل محبوب‌‌‌‌‌‌‌‌ترین ماجراها نزد درام‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان باستانی را می‌‌‌‌‌‌‌‌توان در سه افسانه خلاصه کرد:

– داستان آگاممنون که دخترش را کشت و به دست زنش مرد و انتقام خونش توسط فرزندانش، که مادرشان را کشتند، گرفته شد؛

– داستان اودیپ که پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد؛

– و داستان هلن که از خانه گریخت، باعث کشت و کشتار میان هواداران عاشقانش شد، دزدیده شد، و مورد تجاوز قرار گرفت.

شاید اشاره به این نکته هم مفید باشد که ارزیابی و داوری در مورد ادبیات یونان باستان، معمولاً با تمرکز بر پاره‌‌‌‌‌‌‌‌متن‌‌‌‌‌‌‌‌هایی خاص از آثاری ویژه و نقل کردن مکرر همان بخش‌‌‌‌‌‌‌‌ها همراه است. اگر کلیت آثار ادبی به جا مانده از یونان باستان را در نظر بگیریم، آنچه بیشتر شگفتی‌‌‌‌‌‌‌‌مان را برمی‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزد، تداوم تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بخت بلندی بوده که به حفظ و باقی ماندن این آثار منتهی شده است، وگرنه ارزش ادبی آنچه باقی مانده در بسیاری از موارد کمتر از آن است که سزاوار انبوه ستایش‌‌‌‌‌‌‌‌های تاريخ‌‌‌‌‌‌‌‌نويسان امروزین باشد. به عنوان مثال، تراژدی پارسیان که به روایتی بهترین اثر آیسخولوس است، با این بندها پایان می‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. بندهایی که در زبان یونانی جز چند واژه‌‌‌‌‌‌‌‌ی بی ربط، معنایی ندارند[5]:

ایه ایه، ایو ایو!

ایو ایو، دایمونِس!

نِئا نِئا، دوا دوا!

هُرو هُرو،

پاپای، پایاپ

آیای آیای، دوا دوا

اوتوتوتوتوتوی

اوتوتوتوتوتوی

آنی آنیا

اویوی اویوی

ایو ایو….

 

 

  1. فریدریش، 1368: 149-148
  2. فریدریش، 1368: 131
  3. رز، 1378: 113-115.
  4. نام مادرش، انیپو، شاید ساده‌شده‌ی انی‌پتاح بوده باشد.
  5. پارسیان، بخشی از بندهای 1069-1003.

 

 

ادامه مطلب: بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان – گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی – سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دین یونانی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب