بخش هشتم: تمایز – گفتار نخست: مفهوم تمایز

بخش هشتم: تمایز

گفتار نخست: مفهوم تمایز

اگر مزاجِ بزرگان تفقدی می‌‌داشت        چرا کناره گرفتی ز دست و پا انگشت

موافقت اگر آیین همدمی می‌‌بود        ز دست‌ها ندمیدی جدا جدا انگشت

تعمیم فرآیندی است که بازنمایی سیستم را هم به بخشی از بازنمایی محیط تبدیل می‌‌کند. سیستم برای آن‌که بتواند خط‌راهه‌‌ی خود را تحلیل کند ناگزیر است پویایی خود و محیط را در چارچوبی یکسان بنگرد و قواعدی مشابه را در مورد هردوی آن‌ها استنتاج کند. این بدان معناست که سیستم برای بازنمایی دقیق خویش ناچار است از خود فاصله بگیرد و به خود همچون بخشی از محیط بنگرد. یعنی باید شکست پدیده‌‌ای را که برای شناسایی محیط به کار می‌‌گرفت به خود هم تعمیم دهد. سیستم از راه تعمیم دادنِ قواعد حاکم بر محیط به خود انتظارهایش را پدید می‌‌آورد. تعمیم محصولِ نشت کردنِ شکست پدیده به داخل مرزهای سیستم است.

این امر تنها پیامدهای شناختی به دنبال ندارد. زمانی که عناصر و روابط داخلی سیستم هم درگیر شکست پدیده شوند، مانند روندهای بیرونی، بر مبنای شباهت‌هایشان دسته‌‌بندی و تفکیک می‌‌شوند و در خوشه‌‌‌هایی متمایز جای می‌‌گیرند. به این ترتیب، ساختارهای مشابه در کنار هم جای می‌‌گیرند و کارکردهای همگون با هم چفت می‌‌شوند. مرزی میان ساختارهای متفاوت و کارکردهای ناهمسان شکل می‌‌گیرد و سیستم پدیده‌‌های درونِ خود را هم می‌‌شکند.

نشت کردنِ شکست پدیده به درون سیستم پیامد‌های بسیار مهمی به همراه دارد. سیستمی که برای شناسایی محیط رخدادهای ورودی را طبقه‌‌بندی می‌‌کرد و بخش‌های مشابه آن را به صورت پدیده‌‌‌هایی مستقل ادراک می‌‌کرد، به طور عمده، برکارکردهای خود متکی بود و اطلاعات کارکردی خود را برای این عملیات به کار می‌‌گرفت. هیچ سیستمی با مشاهده‌‌ی محیط تقارنِ مه‌روند را نمی‌‌شکند. آنچه در جریان شکست پدیده‌‌ی منسوب به محیط رخ می‌‌دهد تقسیم‌‌بندی و مرزبندی تصویر محیط است، نه خودِ آن. ما با نگاه کردن به جهان و تشخیص دادنِ یک آدم در زمینه‌‌ای از افراد او را در جهان خارج از آدم‌های پیرامونش جدا نمی‌‌کنیم. در آن بیرون، زمینه‌‌ی متقارن و درهم تنیده‌‌ی همیشگی مه‌روند وجود دارد و ما تنها در سطح بازنمایی‌‌های درونی خود است که تصویری را از تصویری دیگر جدا می‌‌سازیم.

اما هنگامی که شکست پدیده به درونِ سیستم نشت کند، حوادث دیگری رخ می‌‌دهد. در اینجا اطلاعات ساختاری با اطلاعات کارکردی در هم تنیده‌‌اند. سیستمی که دو زیر واحدِ خود را از هم تفکیک می‌‌کند و آن دو را پدیده‌‌‌هایی مستقل می‌‌پندارد تنها به بازی با اطلاعات در سطح بازنمایی مشغول نیست. این شکست پدیده فرآیندی است که در ساختار اثر می‌‌گذارد. سیستمی که اسلحه‌‌ی شکست پدیده را برای رویارویی با یکپارچگی گنگِ محیط ابداع کرده بود، زمانی که آن را به سوی خود نشانه رفت، گرفتارِ چندپارگی شد. شکست تقارنی که برای تقسیم‌‌بندی بازنمایی‌‌های محیطی تخصص یافته بود، آنگاه که در داخلِ سیستم پژواک یافت، به توفانی تبدیل شد که تقارن پیشینِ سیستم را درهم شکست و آن را تکه تکه نمود.

تعمیمِ یادشده مرزبندی‌‌‌هایی واقعی را در داخل سیستم ایجاد می‌‌کند. همان‌طور که سیستم با مرزی از محیط جدا می‌‌شد، خوشه‌‌‌هایی همگون از اجزای آن هم با مرز‌هایی از هم تفکیک شدند و شکافی که سیستم در میان خود و محیط گشوده بود به درون خودش هم راه باز کرد. به این ترتیب، تمایز[1] یافتنِ سیستم‌‌ها آغاز گشت. و این چنین بود که یوکاریوت‌‌ها از پروکاریوت‌‌ها مشتق شدند!

یاخته‌‌‌هایی که مانند باکتری‌‌های ساده فقط یک مرزِ منفرد داشتند، به تدریج، به مجموعه‌‌‌هایی عظیم از سطوح تو در تو تبدیل شدند. باکتری اولیه آبگوشتی (مشتمل بر آب و نمک و کمی مواد آلی) بود که با مرزی از جنس چربی از زمینه‌‌ی آبی پیرامونش جدا می‌‌شد. هنگامی که این سلول به یوکاریوتی پیچیده تبدیل شد، بخش‌هایی را در بر گرفت که هر یک با غشایی از بخش‌های دیگر جدا می‌‌شدند. هر سلول بدن ما، علاوه بر غشای سلول که آن را از محیط جدا می‌‌کند، اندامک‌هایی[2] مانند میتوکندری و واکوئل را هم در بر می‌‌گیرد که در اطراف خود غشایی دیگر دارند و خود را از زمینه‌‌ی سیتوپلاسمِ سلولی تفکیک کرده‌‌اند. برخی از آن‌ها -مثل میتوکندری- نوادگان باکتری‌هایی مهمان هستند که میلیاردها سال پیش به سلول‌‌های اجداد ما وارد شدند و کاملاً به این زمینه همچون محیط می‌‌نگریستند.

این مرزبندی درونی پدیده‌‌ای است که در تمام سطوح تکرار می‌‌شود. سلول‌‌ها غشای دولایه‌‌ای را که بین خود و جهان خارج قرار داده بودند به دور زیرواحدهای خود هم کشیدند و بدن‌ها با بافت پوششی‌‌ای که با همین هدف پدید آورده بودند لفافی برای اندام‌های درونی خود تولید کردند. جوامع، علاوه بر مرزبندی‌‌هایی که بین خودشان انجام دادند، فضای درونی خود را هم به استان‌ها و شهرستان‌ها و شهر‌ها و محله‌‌‌ها و خانه‌‌‌ها و اتاق‌ها تقسیم کردند و زبان‌های گوناگون، لهجه‌‌‌ها، گویش‌ها و سبک‌های شخصی حرف زدن را در دل خود پروردند.

 

 

  1. differentiation
  2. organells

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: تخصص

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب