پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش پنجم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی یونان

بخش پنجم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی یونان

و زمانی که نگاهت بر رفاه، ثروت، جامه‌‌‌‌‌‌‌‌های سلسله‌‌‌‌‌‌‌‌دارشان، تدهین شدن‌‌‌‌‌‌‌‌شان با مُر، شمار همراهان و وابستگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن‌‌‌‌‌‌‌‌شان، و همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جلوه‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر پارسیان خیره می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از درک فروپایگی خویش شرمنده می‌‌‌‌‌‌‌‌شوی[1].

هنگامی که سخن از سطح پیشرفت یک فرهنگ و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اصالت تمدن یک قوم سخن به میان می‌‌‌‌‌‌‌‌آید، نخستین مشکلی که رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید، مسأله‌‌‌‌‌‌‌‌ی ابهام در معیارهاست. این که بر مبنای چه معیاری می‌‌‌‌‌‌‌‌توان یک فرهنگ را پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌تر از دیگری دانست و تمدنی را اصیل و نیرومندتر از همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌اش فرض کرد، چالش اصلی تمام روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی است.

برای پرهیز از دام ابراز سلیقه، و دستیابی به روشی معقول برای رفع این ابهام، چند حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی را در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرم و تنها بر یک عامل – یعنی سطح پیچیدگی ساختارها و کارکردهای مرتبط با آن – تمرکز می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم و به مقایسه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تمدن یونانی با تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌های همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌اش می‌‌‌‌‌‌‌‌پردازم. هر کار دیگری جز این، تکرار اشتباهاتی است که پیش از این بسیار تکرار شده است. ممکن است یک اروپایی علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌مند به اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی، نگاه خود را بر مجسمه‌‌‌‌‌‌‌‌های آکروپلیس متمرکز کند و آن را بر مبنای معیارهای طبیعت‌‌‌‌‌‌‌‌گرایانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خویش شاهکارهایی نبوغ‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز و بی‌‌‌‌‌‌‌‌نظیر بداند. از سوی دیگر، این امکان هم وجود دارد که یک محقق چینی به فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌ی طبیعت‌‌‌‌‌‌‌‌گرای تائوئیستی که در همین زمان تکوین می‌‌‌‌‌‌‌‌یافت بیندیشد و آن را در مقایسه با سخنان تالس و آناکسیماندر نبوغ‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز و ژرف بداند، یا پژوهشگری ایرانی عظمت تخت‌‌‌‌‌‌‌‌جمشید و فلزکاری‌‌‌‌‌‌‌‌های لرستان را گواهِ برتری تمدن مربوط با خویش بداند.

با وجود آن که انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اصلی از نوشتن این متن، در هم شکستن اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی و واسازی ساختار ایدئولوژیک برتری یونان/ غرب بر ایران/ شرق است، اما در اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا سرِ آن ندارم که با ذکر نكته‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مثبت یا منفی مردمانی که در زمان‌‌‌‌‌‌‌‌ها و جهان‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌زیسته‌‌‌‌‌‌‌‌اند و ربطی به اکنون و اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا ندارند، غرور ایرانیان را تقویت یا غرور دیگران را خدشه‌‌‌‌‌‌‌‌دار کنم. هدف، واسازی مفهومی ایدئولوژیک است، که اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا و اکنون حضور دارد و در معادلات سیاسی بین‌‌‌‌‌‌‌‌المللی نقشی برجسته ایفا می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این بحث برای رهایی از زیر بار سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌ای هژمونیک انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نه تثبیت دیدگاهی سلیقه‌‌‌‌‌‌‌‌مدار و یا تأييد زیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ملیت یا قومیتی خاص. از این رو، خواهم کوشید با نگاهی سیستمی، تنها با تکیه بر شواهد عینی، متغیرهایی سنجش‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر و مستند را مورد بررسی قرار دهم و تمدن یونانی را از نظر پیچیدگی نهادها و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی با همسایگانش مقایسه کنم.

در «نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌های پیچیده» مفهوم پیچیدگی را در ساده‌‌‌‌‌‌‌‌ترین حالت می‌‌‌‌‌‌‌‌توان با این گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌ها صورت‌‌‌‌‌‌‌‌بندي کرد:

الف) پیچیدگی یک سیستم عبارت است از تعداد عناصر آن، به همراه تعداد روابطش.

ب) پیچیدگی یک سیستم عبارت است از محتوای اطلاعاتی نهفته در آن، نسبت به مقدار ماده و انرژی‌‌‌‌‌‌‌‌ای که عناصرش را بر می‌‌‌‌‌‌‌‌سازد.

پ) پیچیدگی یک سیستم عبارت است از تراکم روابط نسبت به عناصر در آن.

ت) پیچیدگی یک سیستم عبارت است از تعداد کلی سطح‌‌‌‌‌‌‌‌هاي سلسله‌‌‌‌‌‌‌‌مراتبی در آن، یعنی شمار سطح‌‌‌‌‌‌‌‌هايی که به دلیل تراکم اطلاعات، قوانین جدید در آن زاییده می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

ث) پیچیدگی یک سیستم مرتبط است با سطح سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌یافتگی آن، یعنی حضور یا عدم حضور گرانیگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های تعادلی و گره‌‌‌‌‌‌‌‌های کنترل‌‌‌‌‌‌‌‌کننده‌‌‌‌‌‌‌‌ای که مرزبندی سیستم و محیط را تضمین کنند و پویایی آن را در محیطی آشوبناک مدیریت نمایند.

ت) پیچیدگی یک سیستم متناسب است با شمار و مقیاس زیرسیستم‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در سیستم پدید آمده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و حجم کلی روابطی که این زیرسیستم‌‌‌‌‌‌‌‌ها با هم دارند.

در یک نظام اجتماعی، می‌‌‌‌‌‌‌‌توان چند حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمومی تعریف کرد، به طوری که این حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ها در تمام تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌ها وجود داشته باشند، و به سازماندهی نهادها و ساختارهایی اجتماعی منتهی شوند و محتوای اطلاعاتی‌‌‌‌‌‌‌‌شان در قالب منش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی مستند و ثبت‌‌‌‌‌‌‌‌شده قابل ردیابی باشد. حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌های اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در این زمینه می‌‌‌‌‌‌‌‌شناسیم عبارتند از: سیاست، نظامی‌‌‌‌‌‌‌‌گری، اقتصاد، حقوق، خط و زبان، دین، ادبیات و هنر. تا این‌‌‌‌‌‌‌‌جای کار دو حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نخست – یعنی نظامی‌‌‌‌‌‌‌‌گری و سیاست- را به تفصیل وارسی کردیم و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پیچیدگی و کامیابی آن نسبت به شاهنشاهی ایران را به محک نقد سنجیدیم. حالا باید ببینیم تمدن یونانی در عصر اوج معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانی (قرن پنجم پ.م.) در سایر این حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ها از چه غنایی برخوردار بوده و سطح پیچیدگی آن نسبت به تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌های همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌اش چگونه بوده است. از آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا که قلمرو اقتصاد کمی‌‌‌‌‌‌‌‌ترین داده‌‌‌‌‌‌‌‌ها در مورد پیچیدگی نظام‌‌‌‌‌‌‌‌های اجتماعی را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، از این حوزه آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم و پس از آن به قلمرو مرتبطِ حقوق می‌‌‌‌‌‌‌‌پردازیم. سایر حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌ها در بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های بعدی بررسی خواهند شد.

ساختار هر نظام اقتصادی از این عناصر بنیادین تشکیل یافته است:

الف) طرفین معامله، یعنی کنشگرانی انسانی که با هدف بیشینه کردن برخورداری/ سود/ بهره/ لذتِ خود، به شکلی فعال در امر تولید و تبادل اقتصادی شرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

ب) کالا یا خدمات، یعنی آن چیزی که با صرف هزینه/ نیرو/ منابعی تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، در مقابل بهایی تبادل می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از دید خریدار به افزایش لذت، قدرت یا معنا منتهی می‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

پ) واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادل، یعنی یکا یا واحدی استانده که به عنوان معیار کمی کردن ارزش همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی کالاها و خدمات کاربرد داشته باشد. واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادل در تمام نظام‌‌‌‌‌‌‌‌های تبادلی وجود دارد. واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادل در نظام‌‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی ساده که به روش پایاپای داد و ستد می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از کالای عام و فراگیر- مانند غله یا فلز – است. به تدریج با پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌تر شدن نظام اقتصادی این واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تبادلی هم نمادین می‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تعمیم می‌‌‌‌‌‌‌‌یابد و پول نام می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

از نظر کارکردی، نظام اقتصادی چند متغیر اصلی دارد:

الف) درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌یافتگی روند تبادل، و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تمرکزیافتگی‌‌‌‌‌‌‌‌اش در قالب نهادهای تجاری، بانک‌‌‌‌‌‌‌‌ها، سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌های بازرگانی با شعبه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در نقاط متفاوت، و دولتی شدن یا نشدن بخش‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از تجارت.

ب) درجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تخصص‌‌‌‌‌‌‌‌یافتگی روند تولید، پیدایش نهادهای تخصصی برای تولید (مثلا کارگاه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي بزرگ و مراکز جغرافیایی مشهور به تولید کالایی خاص)،

پ) پیچیدگی روند تبادل، نقش کتابت و حسابداری در سازماندهی تبادلات، و نسبتی از ساز و کارها که در قالب سند و خط تثبیت می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

پیچیدگی در تمام نظام‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر مبنای روندهای تمایز[2] و شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌زایی[3] افزایش می‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. تمایز، عبارت است از شکسته شدن تقارن میان دو عنصر، و تفکیک یک عنصر یا کارکرد، به دو یا چند عنصر و کارکرد.

الگوهای تمایزیابی اصلی در نظام اقتصادی عبارتند از:

الف) پیدایش تاجر، که نوع خاصی از کنشگر تبادل‌‌‌‌‌‌‌‌کننده است که تنها از تبادل، و نه بهره‌‌‌‌‌‌‌‌برداری از کالا یا دریافت بهای آن، سود می‌‌‌‌‌‌‌‌کند (مثلا پیدایش واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ای به نام بازرگان در میان تولیدکننده‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوزه و خریدار آن(.

ب) پیدایش تخصص، که عبارت است از رده‌‌‌‌‌‌‌‌هایی تمایزیافته از کردارها که برای تولید رقابتی نوع خاصی از کالا یا خدمت تخصص یافته است (مثلاً پیدایش کوزه‌‌‌‌‌‌‌‌گری که متخصص ساختن کوزه است و دیگری که برای لعاب دادن آن تخصص دارد، یا تفکیک حسابدار از فروشنده).

پ) پیدایش پول‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با درجه‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگون ارزشمندی و استانده بودن (مثلاً تفکیک پول طلا از نقره و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌بندی انواع متفاوت پول طلا، و ارزش نمادین و شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عیاربندی آن).

 

 

  1. افلاطون، آلکیبیادس.
  2. differentiation
  3. bifurcation

 

 

ادامه مطلب: بخش پنجم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اقتصادی یونان – گفتار نخست: داستان ثروت یونانی – سخن نخست: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پول یونانی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب