تبارشناسی وای
پژوهشنامهی ادب حماسی، شمارهی چهاردهم، سال هشتم، پاییز و زمستان 1391، صص: 65-88.
چکیده
در این نوشتار تحول سیمای ایزد وای و تکامل دلالتهای مفهومیِ منسوب به وی مورد بررسی واقع شده است. ابتدا سیمای وای در اساطیر هند و ایرانی وارسی شده، و بعد چگونگی اخلاقی شدنِ این ایزد و دگردیسیاش در منابع اوستایی مورد تحلیل قرار گرفته است. بعد از آن شرحی دربارهی ایزدان همسان با وای به دست داده میشود. یعنی از همسانیها و تفاوتهای وای با ثواشه، رام و دیوهایی مانند استویدات سخن به میان میآید. شواهدی برای مربوط دانستنِ اصطلاحِ عامیانهی «وای بر تو/ای وای» با این ایزد ارائه میشود. آنگاه دربارهی نقش میانجیگرانهی ایزد باد و خویشکاری او به عنوان نیرویی که میان آسمان و زمین حایل است، شرحی به میان میآید. در نهایت دلالتهای افسانهآمیزِ وابسته به مفهوم باد که در عصر اسلامی وجود داشته و در تفسیرهای قرآن راه یافته است، تحلیل میشود.
کلیدواژگان: وای، ایزد باد، اساطیر هند و ایرانی، ثواشه، وای به و وای بد، گاهان، اوستا، رام، یشتها، آسمان/ زمین، میانجی، تفسیر، بادهای چهارگانه.
باد در اساطیر هند و ایرانی
وای یا وایو یكی از كهنترین خدایان دوران هند و ایرانی است. نامش به همین شكل هم در اوستا و هم در وداها وجود دارد و در دوران یگانگی این دو قوم ایزدی بوده كه بر فضای میان گنبد آسمان و سطح زمین فرمان میرانده است. در اینجا برای این که بحث کمی دقیقتر شود، از نام وای برای اشاره به این خدا در اساطیر ایرانی استفاده خواهم کرد و نام وایو را برای ارجاع به متون هندی نگاه خواهم داشت. هرچند در متون ایرانی و هندی هر دو نام وای و وایو برای نامیدن این ایزد به کار گرفته شدهاند. ناگفته نماند که در متون كهن ایرانی معمولا عنوان “اندروا” (تهیا، فضای خالی) به جای وای استفاده میشود. در ویسپرد او به همراه عناصر دیگری مانند آسمان و دریای فراخكرت كه نماد فضای خالی و پهناور هستند، ستوده شده است[1].
ایزد وای با وجود حضور ماندگار و گستردهاش در زبانهای ایرانی، موجودی معمایی و پرسش برانگیز است. با این فرض كه اساطیر ودایی شكلی كهنتر و قدیمیتر از روایتهای هند و ایرانی را حفظ كردهاند، میتوان به وداها نگریست و سیمای وای را در دوران چندخدایی كهن آریایی و پیش از انقلاب زرتشتی بازسازی كرد.
در وداها، وایو ایزدی مقتدر و مهم است كه به همراه برادرش ایندرَه بر هوا، یعنی قلمرو میان آسمان و زمین حاكم است. نام مرسوم او در متون ودایی وایو ( ) است اما او را با اسامی دیگری نیز میشناسند: پرانا ( ) یعنی تنفس، پاوانا ( ) به معنی پاک کننده، گندَهَهدَهَه (رایحهآور)، ساتاگَه (همواره در حركت) و واتا ( ) که شکل دیگری از کلمهی باد در فارسی است[2].
وایو در ادبیات هندی ایزدی مقتدر است که بر گردونهای سوار است که توسط چهل و نه یا هزار اسبِ سپید و ارغوانی کشیده میشود و درفشی سپید بر آن افراشته شده است. او در ضمن موجودی خطرناک و خونریز است و در ردهبندی ایزدان هند و ایرانی به طبقهي دیوها (دِوَه) تعلق دارد[3].
وای در متون هند و ایرانی به نسبت دقیق توصیف شده است. اوست كه سوار بر ارابهای تندرو به آسمان میتازد و رعد و برق پدید میآورد یا به سوی زمین تاخت میكند و گرد و غبار بر میانگیزد[4]. در منابع هندی متاخرتر وایو مستقیما از دمِ هستی بخشِ پوروشا زاده شده و با این وجود خاستگاهش در ریگ ودا همچون معمایی جلوهگر میشود. چنان كه در سرودی برای ستایش وایو میخوانیم: ” او در كجا تولد یافته است ؟ و از كجا برخاسته است؟ او به اراده خویش روان است.[5]“
وایو ایزدی توفنده و نیرومند است كه مانند ایندره به طایفهی دیوها تعلق دارد. پدری نامدار است كه از میان فرزندانش میتوان به خدای میمون –هانومان- اشاره كرد. او با دخترِ نجار آسمانی –تْوَشتری- هم ازدواج كرد و ماروتها كه خدایان توفان باشند از این آمیزش پدید آمدند. وای در اساطیر هندی خالق جزیرهی سریلانكا نیز دانسته میشود. او كسی است كه به درخواست خردمندی به نام ناراد به كوه مِرو –محور اتصال زمین و آسمان- تاخت و قلهی آن را ویران كرد و با وجود آن كه گارودا بالهایش را برای حفاظت از این كوه بر فرازش گسترده بود، توانست بخشی از آن را بكند و به میان دریا پرتاب كند، و این همان سریلانكاست.
تصویری از وایو در نقشهای دینی امروز هند.
نگهبانان مکان قدسی (دیکپالاس) در معبد جاینیِ پارشْواناتا در کْهاجوراهو: وارونا در طرف راست به رنگ تیره از جهت غرب و وایو در طرف چپ از شمال غربی حراست میکند.
سیمای وای در اوستا و بازماندهی آن در زبانزدهای پارسی دری
در اوستا نام وای در چندین جا به چشم میخورد. نکتهی چشمگیر آن كه این نام در گاهان وجود ندارد و از این رو برخورد زرتشت با آن به رفتارش با مهر شبیه بوده است. ولی در اوستای نو وای را هم در كنار سایر ایزدان كهن ایرانی میبینیم. یكی از یشتها كه رام یشت خوانده میشود، سراسر به ستایش او اختصاص یافته است. القاب وای در اوستا آمیختهای از عناصر مثبت و منفی را در بر میگیرد. در رام یشت فهرستی بلند از ویژگیهای او را میخوانیم، وای تنومند و نیرومند (تَخمو)، قوی (اَئوچَه)، تندرو (اَئوروَه)، بر همگان چیره شونده، پیش رونده، پس رونده، دلیرترین، سخت، دیوستیز، خیزابآور، زبانه كِشَنده، بسیار فرهمند، یابندهی فره[6]، استوار، زبردست، دیدهبان آفریدگان[7] و چابكدست است. با این وجود او را به چنگ آورندهی آفریدگان، زیانرسان، بیرحم، آزمند، شكارچی و مرگبار هم خواندهاند. و چنین آمده كه میتوان از اژدها و راهزن و سپاهی زیناوند گریخت، اما فرار كردن از وای ناممكن است.
گریزناپذیر بودنِ وای و چیرهگری وی احتمالا دستمایهای بوده که او را به نمادی از بلاهای طبیعی تبدیل کرده است. به همین دلیل وای یكی از دیرپاترین واژههای زبان فارسی هم هست. چون بازماندهاش در فارسی میانه (وات/ واد) همچنان در زبان امروزین ما كاربرد دارد، و همان واژهی “باد” است. همچنین خودِ عبارت وای احتمالا همان است كه در شبه جملههایی مانند “ای وای”، و “وای بر تو” همچنان باقی مانده است. برای آن که قدمت این اصطلاح را بنماییم و ریشه گرفتنش از آیین وای را تایید کنیم، کافی است به کهنترین بخش از اوستا، یعنی گاهان بنگریم:
“تا بدان هنگام که دل و جان شما سرشار از شور و مهر است و خواه در فراخی و خواه در تنگنا با یکدیگر میجوشید، از پاداش مغان برخوردار خواهید شد. اما اگر مینوی دروغزن بر شما دست یابد و از مغان روی برتابید، سرانجام بانگ وای و دریغ بر خواهید آورد[8].”
همچنین در اردیبهشت یشت، در آنجا که اهریمن از هماورد خویش به تنگ میآید، میگوید:
اهریمن تباهکار گفت: وای بر من از (دستِ) اردیبهشت.
این سخن اهریمن را باید در کنار این اشارهی رام یشت دید که نام وای را باید به هنگام رویارویی با دشمنی تشنه به خون، و زمانی كه فرد اسیر حریف شده است، برخواند[9]. و به نظرم اصطلاح “وای بر من” نیز احتمالا از همین موقعیت برخاسته است.
بنابراین شاید اصطلاحِ “وای بر من”، “وای بر تو”، یا “ای وای” که امروز در فارسی رواجی چنین چشمگیر دارد، در ابتدای کار تکیه کلامی بوده که در میان محفل پرستندگان وای رواج داشته است. به همین دلیل هم کهنترین منابع زرتشتی آن را به کسانی که بیرون از حلقهی مغان قرار دارند، و یا خودِ اهریمن نسبت دادهاند.
تعبیر یاد شده حتی به قرآن هم راه یافته است. مثلا در آیهی دوم از سورهی ابراهیم میخوانیم که:
“…وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ”، یعنی “…وای بر کافران از شکنجهی سخت”. عبارت “ویل” که همچون تدبیری بلاغی بارها در قرآن به کار رفته، در عربی ریشهای ندارد و شکل به کار بردن آن نشانگر آن است که منظور زنهار دادن و هشدار دادن همراه با افسوس بوده است. این شبه جمله بیشتر در آیات مکی دیده میشود و در ابتدای کار بیشتر به شکل خالص و تنها آمده است و نامِ بعد از خود را مخاطب قرار میدهد. مثلا ویل لکل همزه لمزه (وای بر اشاره کنندگان با چشم و ابرو)، ویل للمصلین (وای بر نمازگزاران)
محمد بن حسان که فرزند حسان بن ثابت، شاعر مداح پیامبر اسلام است، این عبارت را با وایِ فارسی برابر میداند و تمام مفسران و مترجمان قرون نخست اسلامی نیز این عبارت را در فارسی به “وای بر…” برگرداندهاند. این به احتمال زیاد وامگیریای از عبارتِ وایِ فارسی است که درگویش عربی دگرگون شده و به ویل تغییر شکل یافته است. جالب آن است که در آیات قدیمیترِ مکی این عبارت همواره به تنهایی و نزدیک به وضعیت فارسیاش به کار گرفته میشود، اما به تدریج صرف شده و همچون واژهای مرکب با ضمایر متصل چفت و بست میشود (مثل ویلکم، ویلنا،…).
این عبارت در فارسی احتمالا فراخوانی از ایزد باد (وای) بوده که متولی بخت و رخدادهای تصادفی نیز دانسته میشده و هنگامی که مردمان با رخدادی ناخوشایند روبرو میشدند آن را برای بیان ناخشنودی و حسرتشان به کار میگرفتند. میبدی بدون این که خاستگاه آریایی کهن این عبارت را بشناسد، توضیحی در مورد کاربردهای آن به دست داده است که بازگو کردنش سودمند است. او نیز ویل را با وای یکی گرفته و گفته که در فارسی وای را در چهار مورد به کار میبرند. وای یا از سرِ آز است، یا نیاز، و یا نام و یا ننگ[10]. یعنی بابت از دست رفتن نام و ننگ یا غلبهی آز و نیاز است که پارسیان وای را فرا میخوانند.
چنین مينماید که در زمان نگاشته شدنِ تفسیرهای اولیهی قرآنِ ارتباط وای و ایزد باد فراموش شده یا به هر دلیلی پوشیده مانده باشد. از این روست که برخی از مفسران سختگیرتر کوشیدهاند به ترتیبی این عبارت ناآشنا را بفهمند و تعبیرهای متاخرتر به رویکردهایی خلاقانه گرایش یافتهاند. مثلا مجمع البیان حدیثی را از پیامبر نقل میکند که بر مبنای آن ویل نام چاهی است در انتهای جهنم، که اگر کسی به درونش بیفتد،چهل سال طول میکشد تا به انتهایش برسد[11]!
سورآبادی ویل در آیهی 60 از سورهی طه را “ؤاوایلی” ترجمه کرده که همان “واویلا” است که امروز هم در فارسی کاربرد دارد. به نظر او ویل جایی است که در دوزخ که ماران و کژدمان خطرناکی دارد و هر روز از خداوند به زاری درخواست میکند که از گناهکاران انباشته شود[12]. اسفراینی از ابن عباس نقل کرده که یعنی “سختی گرما” و از سعید بن مسیب نقل شده که وادیای در دوزخ است که اگر تمام کوههای جهان را در آن بگذارند، بگدازدشان[13].
از این بحثها روشن است که دست کم در میان مترجمان و مفسران ایرانیِ قرآن، پیوند میان وای و ویل در عربی، و همچنین دلالت منفی و اهریمنی وای همچنان معلوم بوده و از این رو آنچه که به ویل یا وای مربوط میشده را به گناهانی مانند آز و نیاز یا مکانهایی مثل دوزخ مربوط میدانستهاند. چنین مینماید كه این تصویر منفی از وای به دیو بودنش در اساطیر كهن ایرانی مربوط باشد. شاید زرتشت به همین دلیل او را نادیده گرفته، و از ایزدكدهی خود رانده باشد. با این وجود مغانِ بعدی، او را نیز مانند مهر و بهرام به زمینهی زرتشتی راه دادند و برای آن كه میان سویهی تاریك و نیكِ وی تمایز قایل شوند، به دو نوع باد اشاره كردند: وای بِه، و وای بد.
وای به، كه با صفتِ جالب توجهِ “زروان داد”، یعنی “زادهی زمان” یا “آفریدهی زمان” مشخص شده، سویهی نیكوكار باد است. این شخصیت احتمالا از در آمیختن دو رده از ویژگیها پدید آمده است. یك رده صفاتی را در بر میگیرد كه با زروان در ارتباط بوده و به ایران شرقی مربوط میشده، و دیگری ویژگیهایی را شامل میشود كه از ایران غربی برخاسته است. در ایران شرقی، لقب زروان داد برای این ایزد رواج داشته و او را آفریننده و نگهبان پل چینوت میدانستند. این نقش احتمالا از خویشكاری كهنتر وای ناشی شده باشد، كه حامی و تسكینگر ارواح بوده و ایشان را در سفرشان به آسمان همراهی میكرده است. ناگفته نماند كه موقعیت میانی وای در میان زمین و آسمان چنین نقشی را ایجاب میكرده، چنان كه او نه تنها ارواح، كه پیشكشهای نمازگزاران و دعاهای ایشان را نیز به ایزدان دیگر میرسانده است و همچون دروازهبان آسمان عمل میكرده است. این را میتوان از آنجا دریافت كه بارها به همراه دامویشاوپَمَن، ایزدِ حاملِ پیامها و نمازها ستوده شده است[14]. ویژگی دیگر وایِ به كه گویا از ایران غربی برخاسته باشد، آن است كه نمایندهی فضا و مكان است. او در اینجا با درنگخدای یعنی فاصلهی زمانی دوازده هزار سالهی تاریخی مربوط میشود، و به خصوص با ثواشَه پیوند میخورد.
ثواشه و مکانمندیِ امر قدسی
ثواشه نامی است كه در اوستا كمتر از ده بار به كار رفته است. ثواشه همواره با زروان و زمان همراه است[15] و معنای آن “مکان” است. از شكل قرار گرفتن آن با وای در جملاتی كه نام هر دو را در بر میگیرد، آشكار است كه این واژه مترادفی برای وای دانسته میشده است. روز بیست و یكم هر ماه نیز به ثواشه/ وای اختصاص یافته بود و باز از اینجا یكسانی این دو بر میآید[16]. اگر به منابع ودایی بنگریم، میبینیم كه از روزگارانی بسیار دور پیوندی میان این دو مفهوم برقرار بوده است.
ثواشه ( ) در اوستا، همان است كه در زبان سانسكریت و متون ودایی به صورت توَشتری وجود دارد که در ریگ ودا شصت و پنج بار به نامش اشاره شده است. هردوی این واژگان از ثوارتَهی هند و ایرانی مشتق شدهاند كه جا و فضا معنا میدهد. این واژه از ریشهی هند و اروپایی “تْوَر/ ثْوَر” به معنای شتافتن و حركت كردن مشتق شده است. از ردگیری بقایای این واژه در زبانهای اروپایی میتوان به دامنهی معنایی آن پی برد. این واژه همان است كه به سپَش (spash) در آنگلوساكسون كهن، و space در زبان انگلیسی امروزین منتهی شده است[17]. در زبان فارسی امروزین از همین ریشه سپهر را داریم كه همان معنای كهنش به معنای آسمان و “فضای آسمانی” را حفظ كرده است.
تواشتری در وداها ایزدی آسمانی است كه حامی هنرمندان و به ویژه نجاران دانسته میشود. نامش در سانسكریت به معنای نجار و گردونهساز است و تراشیدن چیزها و شكل دادن به اشیا بر عهدهی اوست. اوست كه پیكر انسان را شكل داده است و از این روست كه او را نخستزاده مینامند، چون پیش از آدمیان وجود داشته است. او حامی هنرمندان و مجسمهسازان هم هست و نمادی است كه آفرینش گیتی در فضا را نشان میدهد. این موجود از كهنترین خدایان هند و ایرانی است كه در قرن هفدهم پ.م نامش در عهدنامهی میتانی و هیتی نیز آمده است.
تواشتری در اساطیر هندی نقشی مركزی بر عهده دارد. برخی او را با پرَجاپَتی آفریننده یكی میگیرند. او به خصوص به خاطر روابط خویشاوندی مهمش با سایر موجودات آسمانی اهمیت دارد. دختر او، سارانیو، همسرِ وایو است و همان كسی است كه در دو مرتبه، دو جفت دوقلوی نامدار را میزاید[18]. یكی یمه و یمی كه همان جم (جمشید) و جمیگِ ایرانی هستند و نخستین انسانها دانسته میشوند، و دیگری اشوینها كه ایزدان دوقلوی خورشیدی هستند و با كاستور و پولوكس یونانی و مهرِ ایرانی ارتباط دارند. تواشتری همچنین پدرِ تریسیراس هم هست كه ایزدی جنگاور بود و در نبرد با ایندرَه كشته شد. تواشتری در مقام انتقام، اژدهای هولناكی به نام وْرَترَه ( ) را آفرید كه او نیز به دست ایندره كشته شد. بعد از آن بود كه ایندره با لقبِ ورتَره- هَنَه (یعنی كشندهی ورتره) شناخته شد[19]. این لقب همان است كه در اوستایی به ورثرغنه و در نهایت به ورهرام و بهرام تبدیل شده است.
به این ترتیب تواشتری در اساطیر هندویی كه شكلی دست نخوردهتر از روایتهای هند و ایرانی كهن را نشان میدهد، پیوندی دوگانه با ایزدان مقیمِ اقلیمِ هوا برقرار میكرده است. از سویی دخترش با وایو كه سویهی خوب و سودمندِ هوا را نشان میداده، وصلت میكند، و نخستین آدمیان و عناصری خورشیدی را ایجاد میكند. از سوی دیگر پسرش به دست ایندره به قتل میرسد.
از این داستانها بر میآید که تمایز میان وای بد و وای به در اساطیر ایرانی، شكل كهنی در دوران هند و ایرانیها داشته است و تواشتری عنصری بوده كه این تمایز را نمایان میكرده است. در آن روزگار انگار هوا دو نمایندهی مقتدر داشته است. یكی وایو بوده كه به رویهی نیكوكار و سودآور و ملایمِ باد و هوا اشاره میكرده، و دیگری ایندرهی خشمگین و جنگاور كه نماد توفان ویرانگر و تباهكار بوده است. تواشتری از راه دو فرزند نرینه و مادینهاش با این دو ارتباط برقرار میكند. در نتیجه دخترش مادرِ تمام آدمیان و ایزدان خورشیدی میشود، و با زایندگی و باروری پیوند میخورد، و در مقابل پسرش همچون اژدهایی زیانکار است که به دست ایندره كشته میشود.
به این شكل ایزدی كه نمایندهی قدرت خلاقه و صنعتگرِ خدا بوده است، در برخورد با هوا زایندگی و مرگ پدید میآورد. دوسویه بودنِ رخسار این ایزد در دوقلو بودنِ نوادگانش (جم/ جمیگ و اشوینها) به خوبی تبلور یافته است. این جمِ[20] زندگی/ مرگ، و تولید كردن/ ویران كردن كه به دو سویهی متضاد از هوا نسبت داده شده، از تجربهی مردمان آن روزگار بر میآمده است. چرا كه باد میتوانسته هم آورندهی ابر و باران و سرزندگی برای زمین باشد، و هم سیلاب و آذرخش و سیل ایجاد كند و كشتزارها و خانهها را ویران نماید. این دو در قالب دو ایزدِ متفاوت، اما گاه مترادف تبلور مییافتهاند و این نیروی خلاقهی فضا بوده كه هویت هریك را تعیین میكرده است.
نكتهای كه در اینجا سزاوار یادآوری است، آن كه تواشتری در وداها با سومَه (هوم) نیز ارتباط دارد، و این ارتباط از نوعی است كه بعدها در اساطیر مربوط به مهر و جمشید اهمیت مییابد. تواشتری هندی ایزدی است كه آفرینندهی گاو نخستین دانسته میشود و از این رو شباهتی به اهورامزدا در آیین زرتشتی دارد. در ضمن او كسی است كه جام مقدسِ مخصوص گردآوری و اهدای سومَه (هوم) را میسازد. بنابراین با آیین اهدای اكسیر نامیرایی به خدایان ارتباط دارد[21]، و این همان است كه بعدها به جام جم تبدیل میشود.
ثواشه در اوستا، بیتردید بازماندهای از همین تواشتری است. با این تفاوت كه خصلت مستقل خود را از دست داده و كاملا در وای جذب شده است. او معمولا با لقب “جاویدان” و “همیشگی” ستوده میشود و نامش همواره با زروان و وای همراه است. ارتباط وای/ ثواشه با میترا در اوستا نیز باقی مانده است. چنان كه بارها همراه با مهر و همراهان وی ستوده میشود[22]. این نقش در وداها هم وجود دارد. چون تواشتری هم گذشته از ارتباط خویشاوندی با ایزدان هوا، خودش نیز با آسمان و ایزدان آن مربوط است. او آفرینندهی آذرخش دانسته میشود و همان كسی است كه سلاح مهم میترا یعنی وجره را بر میسازد، و این وجره همان تندر است.
3. كاركرد دیگرِ وای در یشتها كه او را به مهر نزدیك میكند، ارتباطش با جنگ است. چون اوست كه بوی جنگاوران را به روان نیکوکاران (فروشیها) میرساند و ایشان را به همراه مهر و رشن و سروش به شتافتن به میدان نبرد وا میدارد و به این ترتیب برندهی جنگ را تعیین میكند[23]. وای همچنین با رخساری همچون جنگاوران بازنموده شده است. در رام یشت او دلیر، زرین خود، زرین تاج، زرین طوق، زرین گردونه، زرین چرخ، زرین سلاح، زرین كفش، و زرین كمر دانسته شده است[24]. در سكههای كوشانی، نقش او را به صورت مردی ریشو و احتمالا سالمند كه مو و ریش بلندش در باد آشفته شده است نمایش میدادند، و نام سغدیاش “واد” را در زیر آن مینوشتند. در یشتها، هنگامی كه به محل برگزاری نیایشهایش گام میگذارد تا خواستهی نمازگزاران را روا دارد، در قالب مردی است كمربند بر میان بسته، با کمری استوار، گامهایی بلند، سینهای گشاده، تهیگاهی نیرومند، چشمانی بیآلایش، كه همچون شهریاری یگانه فرود میآید[25]. و جالب آن كه در همین متن، او خود را نیزهی سرتیز، نیزهی پهن، و نیزهی آخته مینامند. یعنی گویی نیزه در ابتدا نماد این ایزد دانسته میشده است[26].
به این ترتیب وای به، یا سویهی نیكِ باد در اوستا موجودیتی مستقل پیدا كرده و با تواشتری باستانی تركیب شده است. در اوستا اشارهای به این كه وای پدر جمشید است دیده نمیشود، ولی نقش آفریننده و زایندهی تواشتری در بعضی جاها به او نسبت داده میشود.
وای و ایزدانِ همانندش
وای، گذشته از پیوند و تركیب شدنش با ثواشه، با ایزدی دیگر نیز همسان پنداشته میشود، و او رام است. رام ایزدی است كه در اوستا چندین بار نامش ذكر شده است، اما توصیفی بسیار ناقص و اندك از او در دست است. در ادبیات اوستایی، نام او به صورت موجودی مستقل از وای، و همواره در كنار مهر آورده شده است. لقبش در اوستا بخشندهی چراگاه فراخ است، كه از سوی دیگر لقب مهر هم هست، و در تمام مواردی كه از او یاد شده، نخست نام مهر آمده و این هر دو با لقبهای مشابهشان ستوده شدهاند. در بعضی از جاها نامش به صورت خواستَر آمده كه هوا-باد معنا میدهد و دستیار مهر بوده است. با وجود پیوند آشكار او با مهر، معلوم است كه از همان دوران باستانی رام و وای را یكی میدانستند، چنان كه یشتِ ویژهی وای، به نام رام نامیده شده است[27]. این یكتایی از آنجا معلوم میشود كه در ادبیات پهلوی رام (یا گاهی رامَن) به صراحت همان وای دانسته شده است. بنابراین سه ایزدان باد هند و ایرانی باستان (وایو و تواشتری و ایندره)، در قالب یک ایزد ایرانی با سه نام (وای- ثواشه-رام) که در برابر نسخهای اهریمنی (وای بد) قرار میگیرد، تبلور یافته و پیوند باستانی خود را با مهر و جمشید حفظ كرده است.
در مقابل این ایزد مرموز و نیك، وای بد قرار میگیرد كه معمولا در اوستا با لقب استوویذَتو ( ) مورد اشاره قرار گرفته است. این واژه در متون جدیدتر به صورت استویهاد در آمده و نامی برای دیوِ مرگ است[28]. اما در اصل لقبی برای وای بد بوده و “استخوان شكن” معنا میدهد. نام استویهاد در متون كهنتر اوستا مانند یشتها و گاهان و یسنهها وجود ندارد، و تنها در وندیداد دیده میشود. در بند جالبی از وندیداد كه در نكوهش روزه گرفتن آمده، انسان سیر بدان دلیل ستوده شده است كه میتواند در برابر دیو استویهاد پایداری كند[29]. استوویهاد ایزدی چندان سهمگین است كه اگر كسی را لمس كند، او را به خواب میبرد، و اگر سایهاش بر كسی بیفتد او را به تب دچار خواهد كرد. چشمان او مرگبار هستند و نگریستناش به مردمان ایشان را از پای در میآورد.
در بندهش او نقشی هم در روایتهای عصر قیامت بر عهده دارد. چون كیخسرو در پایان زمان او را به خاطر تباهكاریاش سرزنش میكند و بعد او را به شكل شتری زرد در آورده و سوار بر او به دور جهان میتازد و در نهایت او را به قتل میرساند. شاید گوشزد كردن این نكته در اینجا سودمند باشد كه مفهوم استخوان در هستیشناسی زرتشتی استعارهای مهم است و به سختی و استحكامِ جهان مادی اشاره دارد. چنان كه صفتِ مرسوم برای گیتی (در برابر مینو) استومند یعنی استخواندار است. از این رو وای بد كه استوویذتو است، با نابود كردن ماده و در هم شكستن استخوانِ قالبهای گیتیانه است كه مرگ را پدید میآورد، و این دقیقا همان كاری است كه توفان و تندباد انجام میدهد، آنگاه که تیرک و شالودهی ساختمانها و بناها یا تنهی درختان را از جا میکند. وای از سوی دیگر با تیشتر نیز پیوندی دارد كه در متون هندی همانندی ندارد. اوست كه باعث جنبش ستارهی تیشتر و فر ایرانی میشود[30]، و تیشتر در سپیده دم در راهی دور از باد به سوی آبها میشتابد[31].
در رام یشت، در صحنهای كه یادآورِ آبان یشت است، اهورامزدا در قالب موبدی ظاهر میشود كه برای وای نماز میگذارد و از او میخواهد تا اهریمن را درهم بشكند. در اینجا وایو ایزدی بزرگ است كه درخواست اهورامزدا را میپذیرد و او را بر دشمنش برتر میدارد[32]. ایزد هوا آشكارا در اینجا از اهورامزدا برتر است و عجیب نیست كه در بسیاری از جاها با لقبِ خوذاتَه (یعنی خودآفریده) ستوده شده است و این عنوانی است برازندهی اهورامزدا كه به زعم زرتشت نخستین و تنها ایزدِ خالق بوده است. این محکمترین سندی است که پرستش وای در ایرانِ پیشازرتشتی را نشان میدهد و ورود عناصری از آیین وی به منابع زرتشتی را اثبات میکند.
در رام یشت پس از اهورامزدا، فهرستی بلند از پهلوانان میآید كه مانند هرمز از وای یاری میطلبند. هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون، گرشاسپ، هوتَوسا (آتوسا) از خاندان نوذر، همه از او درخواست كردند و برایش نیایش نمودند و كامشان روا شد[33]. آژیدهاكِ سه كلهی سه پوز اما، به همراه اوروَسار از نماز خویش سودی نبرد و وای درخواست ایشان را اجابت نكرد. درخواست آژیدهاك طبق معمول تهی كردن هفت كشور از مردمان و كشتن همگان بود. اما اوروَسار، میخواست تا بر كیخسرو چیره شود و از چنگ او برهد. اوروَسار كه در اوستا نامش آمده، به گمان برخی پهلوانی از یاد رفته با روایتی ناشناخته است. در مقابل این نظر محتاطانه، نظر كریستنسن قرار دارد كه این واژه را لقبی برای افراسیاب میداند و داستان را همان كشمكش مشهور كیخسرو و افراسیاب میداند. از آنجا كه اوروَسار به اوستایی به معنای نیرومند است، حدس او درست مینماید.
در مورد آیین نماز گزاردن برای وای، چند نكته جالب است. نخست آن كه گویی این مراسم به شكلی متفاوت از سایر خدایان انجام میشده است. تمام پهلوانان و ضدپهلوانان و حتی اهورامزدا، هنگام نیایش وای بر تخت زرین، بر بالش زرین، و بر فرش زرین نشستند و ایزد باد را با دستانی سرشار ستودند. مراسم ستودنش با آنچه كه در مورد سایر ایزدان دیده میشود و ماهیتی زرتشتی دارد، یكسان است. یعنی از هومِ آمیخته به شیر و برسم گسترده و منثره و نماز با بانگ بلند سخن در میان است.
درخواستهای پرستندگان وای بیشتر ماهیتی جنگی دارد. با این وجود، این حقیقت كه یكی از نمازگزاران (هوتوسا یا همان آتوسا) زن است و ازدواج با گشتاسپ را طلب میكند، باید مورد توجه قرار گیرد. به خصوص كه درست در بند بعدی گفته شده كه دوشیزگانِ شوی ناگزیده، با همان فرش و تخت و بالش زرین وای را میستایند تا شوهرانی ارجمند و برومند نصیبشان شود[34]. از اینجا معلوم میشود كه یكی از قدرتهای وای، رساندن زن و مرد به هم بوده است، و این از ارتباطش با آناهیتا و هوم نیز معلوم میشود. در آبان یشت آناهیتا از وای نیرومندتر دانسته شده. چون انگار وای است كه ارابهی آناهیتا را به اطراف میبرد. گردونهی آناهیتا به چهار اسب بسته شده كه باران و ابر و تگرگ و باد هستند.
جالب آن كه در تیر یشت این خوارشماری باد و این تصور كه باد به گردونهی آناهیتا بسته شده، بدون اشاره به نام ایزدبانو واژگونه شده است. در اینجا میخوانیم كه باد است كه ابر و تگرگ و باران را به هفت كشور میراند[35]. در رام یشت هم آمده كه وای خیزابآور، خیزاب فرو ریز، و خیزاب برانگیز است[36]. یعنی موجودی است كه آب به فرمانش حركت میكند. این شاید نشانگر وجود نوعی تنش در میان پیروان ایزدبانوی باستانی آب و خدای باد بوده باشد. تنشی كه به ویژه در مناطق ساحلی با تجربهی مردمان از توفان و درهم تاختنِ آب و باد سازگاری داشته است.
ایزدان باد میانرودانی
فهم ماهیت وای بدون اشاره به ایزدان وابسته به باد در قلمرو میانرودان و ورارود (سوریه و فلسطین) ناممکن خواهد ماند. آریاییهایی که پرستندگان ایزد وای بودند و پس از ورود به مرزهای ایران زمین به دو شاخهی هندی و ایرانی تقسیم شدند، در غرب ایران زمین با تمدنهایی مستقر و کهنسال روبرو شدند که ساختار ویژه و باورهای دیرپای خویش را داشتند و تصویر خاصی را از ایزد باد پدید آورده بودند. وای نیز مانند سایر ایزدان آریایی، در جریان درآمیختگی اقوام گوناگون در ایران زمین با خدایان همتای خویش در تمدنهای ایلامی و سومری و آشوری و کلدانی و آرامی در آمیخت، و در نهایت به تصویری چند رگه و لایه لایه دست یافت که در اوستا نشانش را میبینیم.
وای، بیتردید ایزدی هند و ایرانی و بومی قبایل آریایی نو آمده بوده است. با این وجود این بدان معنا نیست که پیش از ورود پرستندگان وای به فلات ایران، سابقهای از تکریم ایزد هوا در این مرز و بوم وجود نداشته است. دست کم از قلمرو جنوب غربی ایران زمین، شواهدی بسیار در دست داریم که به بزرگداشت ایزد هوا دلالت میکنند. در اساطیر سومری و اکدی، ایزدی وجود داشته به نام ایشکور، که میتوان او را با وای همتا دانست. ایشکور در ایزدکدهی سومریان خدایی درجه دوم بوده است، اما با ورود قبایل سامی از جنوب و غرب، به تدریج بر ارج و اهمیت وی افزوده شد.
ایشکور ایزدی نرینه است که در سومر فرزند نانا (خدای ماه) و نین گال (ایزدبانوی گاوچرانان) دانسته میشد. در برخی روایت ها، او را فرزند مستقیم “کی” و ” آن” –یعنی ایزد آسمان و ایزدبانوی زمین- دانستهاند. در این روایت او در سلسله مراتب زایش خدایان یک نسل مسنتر نموده میشود و به ایزدان کهنسال اولیه نزدیکتر است.
وقتی مهاجران اکدی در میانهی هزارهی سوم پ.م به سومر وارد شدند، نام ایزد باد را در زبان خویش به صورت عَداد ثبت کردند. ایشکور یا عداد خدایی است که توفان و پدیدههای جوی را زیر فرمان دارد. به صورت گاوی آسمانی تجسمش میکردهاند که نعره زدنش به صورت تندر نمایان میشود. مرکز پرستش اصلی او شهر کرکره در مرز عراق و سوریه بوده است، اما بعدتر در بسیاری از شهرها برایش معابدی ساختند. چنان که در حدود سال 1100 پ.م تیگلت پیلسر اول، شاه آشور برای او و آنو (خدای آسمان)، در شهر آشور معبدی بنا کرد، و او را با ” آننو”، خدای آسمان، در این پرستشگاه سهیم کرد. چنین مینماید که این حرکتِ او به سنتی مربوط باشد که ایشکور را فرزند مستقیم ” آنو” درنظر می گرفت.
طبق اساطیر سومری، ایشکور با ایزد بانویی به نام “شالا” ازدواج کرد که همان “ناگان” و “گوبارا” در سنن محلی دیگر میانرودان است. شالا مربوط به غلّه، جنگ و باروری زمینهاست. او همواره با گرزی نمایش داده میشود که سری شبیه به شیر دارد. حاصل ازدواج ایشکور و گالا ایزدی به نام “گیبیل” بود که سازنده و نگهبان سلاحهای جنگی پنداشته میشد. گیبیل به آتش مربوط بود و در زبان اکدی او را “گِرّا” می نامیدند. او همان کسی است که راز ذوب آهن را به مردمان آموخت و خدای آهنگران و فلزکاران پنداشته میشد.
ایزد هوا به ویژه در میان اقوام کلدانی و آرامی که در قرن دوازدهم و یازدهم پ.م به میانرودان و سوریه وارد شدند، بسیار مورد احترام بود. آموریها او را با خوانشی نزدیک به اکدیان، هَداد مینامیدند، و احتمالا خدای بزرگشان آمورو که قبایلشان نیز بدان شناخته میشد، هم او بوده باشد. لقبش در زبان آرامی ریمون بوده است که از “ریممون” گرفته شده و تندرساز معنا میدهد. این لقب را در اکدی به صورت رامَن و در آرامی به شکل ریمون ثبت کردهاند[37]. شباهت این کلمه با رام و رامنِ اوستایی و پهلوی تاملبرانگیز است و بعید نیست که در میان فرهنگ اکدی و اوستایی وامگیریای در مورد نام این ایزد رخ نموده باشد.
ساکنان ورارود، یعنی سوریه و فنیقیه و فلسطین او را با نام هوریاش –تِشوب- میشناختند و هیتیها او را با عنوان تسحوب میپرستیدند. نام این ایزد در زبان هیتی از ریشهي لوویاییِتارو گرفته شده و نام دیگر این موجود در تمدن هیتی تارهون بوده است. این خدای اخیر، که توسط نخستین موج از مهاجران آریایی در آناتولی پرستیده میشد، احتمالا شکلی ابتدایی و کهنسال از وایو بوده که در ترکیب با ایزدِ هوای اقوام سامی و هوری خصلتی دو رگه و چندچهره یافته است. ناگفته نماند که هیتیها و میتانیها، یعنی برسازندگان نخستین دولتهای آریایی در قلمرو شمال غربی ایران زمین، ایزد هوای بومی خویش را داشتند. چنان که در کتیبهی نوزی از ایندره نام برده شده است و چه بسا که تسحوب نمایندهی برادر وی، یا همان وای باشد.
در مورد ایشکور یا عداد، یک نکتهی جالب وجود دارد و آن هم این که او نیز مانند وای ایزدی دو چهره دانسته میشد. ایشکور از سویی ویرانگر و از سوی دیگر بارورکنندهاش بوده است. به همین دلیل هم در همان شکل باستانی و کهنش، به وای بد و وای به شباهتی دارد. تمایز میان این دو نوع باد، که معمولا در جهتهایی متضاد نیز میوزیدهاند، در سومر و اکد باستان نیز سابقه داشته است. این باور به دو شکلِ متضادِ باد، حتی در دوران جدیدتر تمدن ایرانی نیز ادامه پیدا کرده است، چنان که مثلا از حضرت محمد حدیثی روایت شده که بر مبنای آن پیروزیهای سپاه اسلام به همراهی بادِ سبا (که از خاور میوزد) و نابودی قوم عاد به وزش باد دَبور (برآمده از باختر) مربوط شده است[38].
در واقع چنین مینماید که تجربهی زیستهی مردمان جهان باستان و ارتباطی که با عنصر باد پیدا میکردند، در قلمروهای فرهنگی گوناگون به نتایجی مشابه منتهی شده باشد. یعنی در سرزمینهای گوناگون و میان اقوام قفقازی و سامی و آریایی، باد در نهایت همچون ایزدی سیال و بزرگ و مقتدر بازنمایی شد که دو سویهی متضاد و دو نوع رفتار زیانبار یا سودرسان را از خود نشان میداد. قدمت ایشکور و عداد از یک سو، و وای و ایندره به قدری زیاد است که نمیتوان یکی از آن دو را وام گرفته از دیگری دانست. با این وجود، آشکار است که قبایل آریایی پس از ورود به ایران زمین در میان ساکنان پیشین این قلمرو با ایزد هوایی روبرو شدند که ساختار کلیاش با وای همسان بود.
وای در مقام ایزدی میانجی
چنان که دیدیم، در چشمانداز كهن هند و ایرانی، جهان سه طبقه داشت كه عبارت بودند از زمین، هوا و آسمان. همین سه طبقه شالودهای بوده كه هستیشناسی آسمانِ چهار طبقهای زرتشتی بر مبنای آن تاسیس شده است. طبقات آسمان در نگرش ایرانیان کهن سپهرهای مربوط به خورشید، ماه، اختران و گرودمان (بهشت) را شامل میشوند. وایو موجودی بوده كه بر قلمرو میانی یعنی فاصلهی میان زمین و آسمان حاكم بوده و به همین دلیل هم وضعیتی واسطهگونه و میانجیگرانه داشته است. قلمرو نفوذ و قدرت او از سطح زمین آغاز میشده و تا پایینترین طبقهی سپهر ادامه مییافته است.
وای به خاطر موقعیت مكانیاش در میان آسمان و زمین، و به دلیل ماهیت دوسویهاش كه هم ویرانگر است و هم سازنده، به عنصری ابهامآمیز در میانهی جفتهای متضاد معنایی میماند. او بر خلاف سایر ایزدان جایگاهی شفاف و صفاتی روشن و دقیق ندارد كه بتوان در جبههی اهورامزدا یا اهریمنش جای داد. شاید به همین دلیل هندیان باستان ناچار شده بودند این دو سویه را به دو موجود متمایز مانند وای و ایندره نسبت دهند. با این وجود، در ایران زمین دوچهره بودنِ وای پذیرفته شد و همچون پرسشی دغدغه برانگیز در قلب اساطیر ایرانی باقی ماند. كردهی یازدهم رام یشت به خوبی این خصلت دوپهلوی وای را نشان میدهد:
“ای زرتشت اشون، به راستی اندروای نام من است. از آن روی به راستی اندروای نام من است كه من هر دو آفرینش، هم مخلوق سپندمینو و هم مخلوق انگره مینو را میرانم.
ای زرتشت اشون، جوینده نام من است. از آن رو جوینده نام من است كه من به هر دو آفرینش سپندمینو و انگره مینو میرسم.
ای زرتشت اشون، بر همگان چیره شونده نام من است. از آن روی بر همه چیره شونده نام من است كه من بر هردو آفرینشِ سپندمینو و انگرهمینو چیرگی مییابم[39].”
به این ترتیب، وای ایزدی است كه هردو عنصر نیك و بد و آفریدگان سپندمینو و انگرهمینو را در خود میگنجاند و بر هر دو مسلط است. از این رو اندروای و سپهرآسا و فراگیر است، و چنان كه در سی روزهها ستوده شده است، باید همچون “بادی که در پیش است، بادی كه در پس است، بادی كه در بالاست و بادی كه در پایین است” بزرگ داشته شود. پیش رونده و پس رونده نام اوست[40]، پس او نماد تقارنی است كه بر جمهایی مانند پیش و پس و زیر و زبر حاكم است. از این روست كه خصلت آمیختهاش در آیین زرتشت همواره خاستگاه ابهام و تنش بوده است. در حدی كه در رام یشت، در دو بند پیاپی میخوانیم كه “آن بخشی از تو را كه از آنِ سپند مینوست، میستاییم! [41]“
سیمای باد در عصر اسلامی
وای در دوران اسلامی نیز همچنان به عنوان نیرویی مهم و تعیین کننده در ادبیات دینی ایرانی باقی ماند. در دوران اسلامی روان انسانی را با نام نفس یا روح مورد اشاره قرار میدادند که در هر دو حال به پیوند این نیرو با باد تاکید داشت. بدنهی تصویر باد در دوران اسلامی بر مبنای تفسیرهایی استوار شده که نویسندگان قرون میانه بر مبنای متن قرآن پدید میآوردند. در قرآن بارها به باد در مقام یکی از دستیاران و نیروهای گوش به فرمانِ الله اشاره شده است. مثلا در آیهی نهم از سورهی فاطر میخوانیم:
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ
یعنی: “و الله كسى است كه بادها را روانه مىكند پس ابرى را برمىانگيزند و آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم و آن زمين را بدان پس از مرگش زندگى بخشيديم همچنان است آفرینش مجدد.”
همچنین است در سورهی اعراف:
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ 57 وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ 58
یعنی: “و او کسی است که بادهای برانگیزنده را از پیش بخشایش خویش گسیل میدارد، تا ابرهای گران را بدان جا به جا کند، که بدان شهری مرده را آب دهیم. پس به آن آبی فرو فرستیم که بدان همهی میوهها را بیرون آوریم. همچنان مردگان را بیرون میآوریم، شاید که پند گیرید (57) و شهر پاکیزه گیاهانش را به فرمان پروردگارش بیرون میآورد، و آن که پلید است جز خاری بیرون نمیآورد، همچنان نشانههایمان را برای گروهی که سپاس میگزارند، میگردانیم (58)”
در آیهی 57، معمولا عبارت ” وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا” دیده میشود، که باید آن را چنین ترجمه کرد:”او کسی است که بادها را مژدهرسان گسیل میکند.” اما این عبارت نه با محتوای آیه همخوانی دارد و نه مژدهرسانی باد به کارکردِ بعدی آن که بارش باران و بارور کردن ابرهاست ارتباطی مییابد. به احتمال زیاد در اینجا با خوانش نادرستِ کلمهی نشراً روبرو هستیم که به نادرست بشراً خوانده شده. سورآبادی میگوید در کل روشهای گوناگون برای خواندن این کلمه رواج دارد. برخی آن را بُشْریَ میخوانند که یعنی مژدگانی، برخی دیگر میگویند بشراً است، که اسم جمعی است برای بشیر، و یعنی مژدهرسانان، گروهی دیگر آن را نَشْراً میخوانند که یعنی پراکنده، و آن به چهار باد گوناگون اشاره دارد. خودِ سورآبادی این تعبیر را بیشتر پسندیده[42] و در این مورد پیرو طبری است که این کلمه را “پراکنده” ترجمه کرده است[43]. از سوی دیگر ابن کثیر این کلمه را نُشراً خوانده است که شکل جمع از نُشُر است و انگیزنده معنا میدهد و به بادهایی اطلاق میشود که ابرها را بارور و پرباران میسازند. مجمع البیان نیز همین شکل را درست دانسته و گفته که اهل مدینه این آيه را به این شکل میخوانند[44].
در سورهی جاثیه میخوانیم:
حم 1 تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ 2 إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ 3 وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ 4 وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاء مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ 5 تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ 6
یعنی: حم (1) فرو فرستادن شدن كتاب از الله چیرهگر حکیم است (2) به راستى در آسمانها و زمين براى گرویدگان نشانههايى است (3) و در آفرينش خودتان و آنچه از جنبنده پراكنده مىگرداند نشانههايى است براى مردمى كه يقين دارند (4) و پياپى آمدن شب و روز و آنچه الله از روزى از آسمان فرود آورده و به آن زمين را پس از مرگش زنده کرده و گردش بادها براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى است (5) آنک نشانههای الله كه به راستى آن را بر تو مىخوانيم پس بعد از الله و نشانههاىش به كدام سخن خواهند گرويد؟ (6)
و در سورهی الذاریات:
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ 20 وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ 21 وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ 22 فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ 23
یعنی: و روى زمين براى اهل يقين نشانههايى است (20) و در خود شما پس مگر نمىبينيد (21) و روزى شما و آنچه وعده داده شدهايد در آسمان است (22) پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه واقعا او حق است همان گونه كه خود شما سخن مىگوييد (23)
در سورهی مرسلات با نوعی ردهبندی انواع بادها روبرو میشویم:
وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا 1 فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا 2 وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا 3 فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا 4 فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا 5 عُذْرًا أَوْ نُذْرًا 6 إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ 7 فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ 8 وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ 9 وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ 10 وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ 11 لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ 12 لِيَوْمِ الْفَصْلِ 13 وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ 14 وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ 15
یعنی: سوگند به فرستادگان پىدرپى 1 كه سخت توفندهاند 2 و سوگند به افشانندگان افشانگر 3 كه جداگرند 4 و القاكنندهی وحىاند 5 پوزشی باشد يا هشدارى 6 به راستی که آنچه وعده يافتهايد رخ خواهد داد 7 پس وقتى كه ستارگان محو شوند 8 و آنگاه كه آسمان بشكافد 9 و آنگاه كه كوهها از جا كنده شوند 10 و آنگاه كه بریدان گرد آيند 11 به کدام روز تعیین شده؟ 12 براى روز جدایی 13 و تو چه دانى كه روز جدایی چيست 14 آن روز واى بر دروغ دارندگان 15
پنج آيهی نخست به پنج نوع باد گوناگون اشاره میکنند و هریک را متولی انجام کاری میدانند. مفسران مسلمان آنان را با فرشتگان یکسان گرفتهاند: مرسلات را طبری و سورآبادی به “فریشتگان” ترجمه کردهاند[45] و آن را از ریشهی رسل به معنای فرستادن گرفتهاند و با ریشهی فرشته (به معنای فرستاده) یکی دانستهاند. با این وجود در مورد بقیهی واژگان تردیدی وجود ندارد. عاصفات یعنی بادهای تند، ناشرات یعنی بادهایی که ابرها را بارور میکنند و بارانزا هستند[46]. فارقات یعنی بادی جدا سازنده و بیشتر برای جدا شدن کاه از خرمن به کار میرفته، هرچند سورآبادی گفته منظور بادی است که تنها را از زمین جدا میکند و مانع گندیدگی زمین میشود، و بعد معنای آن را به جدا شدن حلال از حرام تعمیم داده است[47]. ملقیات هم در لغت یعنی درافکنندگان، اما در اینجا به معنای کسی که وحی را فرود میآورند به کار رفته است، چنان که طبری آن را “وحی اوکنان” ترجمه کرده است[48].
بنابراین در اینجا با پنج نوع باد سر و کار داریم: مرسلات، عاصفات، ناشرات، فارقات، و ملقیات. از دیرباز معنای این پنج کلمه برای مفسران دردسرآفرین و برای منتقدان خطرساز بوده است. میگویند مردی به نام صبیغ در عراق زندگی میکرد که در زمان عمر نزد او رفت و از معنای ذاریات و مرسلات پرسید. عمر هم دستور داد تا او را تازیانه بزنند و از آن به بعد “ذاریت مرسلات پرسیدن” به صورت زبانزدی درآمد برای اشاره به مشکلات و ابهامهای دینی. ناگفته نماند که این صبیغ که قاعدتا با توجه به برخاستنش از عراق ایرانی بوده، چندان هم بی غرض و مرض نبود و میبدی دربارهاش گفته که “پیوسته از معضلات آیات پرسیدی.” عمر به شلاق زدنش بسنده نکرد و نامهای به ابوموسی اشعری نوشت تا او را زندانی کنند و او آنقدر در زندان ماند که توبه کرد. شافعی با اشاره به اوست که میگوید: “حکمی فی اهل الکلام کحکم عمر فی صبیغ.[49]” یعنی داوریام در مورد متکلمان مثل داوری عمر دربارهی صبیغ است، یعنی آنان را کژدین میدانم.
میبدی با وجود نقل این داستان، خطر کرده و خود این کلمات را شرح کرده است. ازدید او اینها چهار باد هستند که به چهار فصل و چهار عنصر مربوط میشوند. مرسلات باد بهاری است که نرم و گرم است. عاصفات باد تابستانه است که خشک و گرم است. ناشرات باد پاییزی است که سرد و نرم است و فارقات باد زمستانی است که خشک و سرد است. بحثی هم کرده در این مورد که چرا بادی که از لب خارج میشود سرد، و آن که از بینی خارج میشود گرم است، که در جای خود جالب است[50]. از دید میبدی این چهار باد با چهار رود اصلی زمین مربوط هستند که عبارتند از سیحان (سیردریا)، نیل، فرات، و جیحان (آمودریا) که همگی از منبعی در زیر صخرهی بیت المقدس سرچشمه میگیرند[51]. این همان تصویر ایرانیان باستان در مورد رودهای زمین است که همهشان از خاستگاهی مشترک در پای کوه دائیتی بیرون میجوشد.
تصویر مشابهی در ابتدای سورهی الذاریات نیز دیده میشود:
وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا 1 فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا 2 فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا 3 فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا 4 إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ 5 وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ 6 وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ 7
یعنی: سوگند به بادهاى پراکننده که میپراکنند (1) و بردارندگانِ بار گران (2) و روان شدگان به آسانی (3) و پخش کنندگان فرمان (4) كه آنچه وعده داده شدهايد راست است (5) و دین هست (6) سوگند به آسمان موجدار (7)
الذاریات از ریشهي “ذری” به معنای پراکنده کردن و پاشیدن گرفته شده است. ذاریات به طور خاص به معنای بادی است که گرد و غبار و کاه و خس و خاشاک را با خود میبرد[52] و بنابراین هنگام خرمن کردن محصول کشتزارها اهمیت دارد. طبری[53] آن را “بادهای سخت” و میبدی[54] “بادها که خرمن میپراکنند” و سورآبادی[55] “بادهای پاشنده” ترجمه کردهاند.
“حاملات وقر” که در لغت به معنای “بردارندگان چیزهای سنگین” است، به ابرهایی اشاره میکند که باران را بر میدارند[56].
جاریات یعنی آنچه که روان میشود و جاری میکند. طبری آن را “رانندگان” ترجمه کرده و گفته که منظور از آن کشتیها هستند[57].
“مقسمات امر” یعنی کسانی که فرمان یا کار را توزیع و تقسیم میکنند. سورآبادی میگوید منظور از آن فرشتگان هستند[58].
کشف الاسرار معتقد است این چهار عاملِ یاد شده در ابتدای سورهی ذاریات، به چهار فرشتهی مقرب اشاره دارند: اسرافیل که به نفخ صور میپردازد، عزرائیل که متولی مرگ است، میکاییل که رحمت و ارزاق را توزیع میکند، و جبرئیل که غلظت و شدت دارد. بنابراین او به طور تلویحی این چهار فرشته را به ترتیب با ذاریات، حاملات، جاریات و مقسمات برابر دانسته است.
برای فهم این چهار عبارت، باید به آیهی 7 نگریست. در آنجا بعد از دو آیه که در آنها بر راست بودن دین تاکید شده، بار دیگر به آسمان اشاره شده و خدا به آن با صفتِ “ذات الحبک” سوگند خورده است. ذات یعنی دارندهی و حبک یعنی موج، راه، موی فرفری، و به طور خاص رد باد که به شکل موجهایی بر آب یا ماسه باقی بماند[59]. بنابراین ذات الحبک یعنی موجدار، و احتمالا محمد هنگام اشاره به این ویژگی آسمان، باقی ماندن رد باد بر ابرها را در نظر داشته است که شکلهایی موج مانند پدید میآورند. اگر این آیهی پایانی را به عنوان جمع و چکیده ای از بخشهای پیشین بدانیم، به این نتیجه میرسیم که کل این خوشه از آیات به امری آسمانی اشاره میکنند و کاملا روشن است که منظور بادها هستند. اما گویی چهار نوع باد گوناگون از هم تفکیک شدهاند. بادی که کاه را از خرمن جدا میکند (ذاریات)، بادی که به شکل ابر بارانرا حمل میکند (حاملات)، بادی که کشتیها را در دریا جا به جا میکند (جاریات)، و بادی که نعمتها را میان بندگان خدا توزیع میکند (مقسمات). این چهار کارکردِ نیکِ خدا، تقریبا برابر هستند با صفتهایی که در رام یشت برای وارد –خدای باد- برشمرده شده است.
نتیجه
وای یکی از کهنترین و دیرپاترین نیروهای مینویی اساطیر ایرانی است، که از دورانهای دوردستِ یگانگی هند و ایرانیان در بافت باورها و آیینها حضور داشته و با وجود فراز و نشیبهای گوناگون در تمدن ایرانی، همچنان هستهی معنایی مرکزیاش را حفظ کرده است. بحث دربارهی ارتباط میان ایزدان باد و هوا با مقتدرترین خدای ایزدکدهی مردم میانرودان و ایلام و آسورستان، سخنی است که در این تنگنا مجال پرداختن به آن وجود ندارد. اما نگارنده در نوشتارهایی دیگر بدان پرداخته است.[60] اما این نکته از شواهد و اسناد بر میآید که روایتهای مربوط به وای از سویی با ایزدان باستانی باد در اقوام دیگر بده بستان و آمیختگی داشته، و از سوی دیگر در اتحاد با آنها راه را برای تصویرسازیِ ایزدِ یکتای قدرقدرتی مانند مردوک یا اهورامزدا هموار ساخته است.
چنان که از مرور شواهد ذکر شده بر میآید، برای وای میتوان قایل به سه دورهی متمایز تاریخی شد. نخست، دوران پیشازرتشتی که در آن وای یکی از ایزدان بلندمرتبهی ایزدکدهی هندو ایرانیان بوده است. بعد، دوران یکتاپرستی زرتشتی فرا میرسد که طی آن برخی از صفات وای (به ویژه مفهوم مهم اسماء الاهی چنان که در رامیشت میبینیم) با اهورامزدا ادغام میشود و در متونی مانند هرمزدیشت انعکاس مییابد. در همین دوران، همزمان با فرو کاسته شدن از پایگاه وای و گنجیدناش در ذیل سلسله مراتب مینوییِ زرتشتی، شکافته شدن او در قالب دو ایزدِ نیک و بد را نیز میبینیم. همین روند در دوران پس از اسلام تداوم یافته و این سومین دوران تکامل این چهرهی اساطیری است. در دوران اسلامی وای از موقعیت خداوندیاش عزل شده و به مرتبهی مفهومی انتزاعی یا یک ماهیت مبهم مینویی فرو کاسته شده است. اما همچنان پیوند خود را با مفهوم روح حفظ کرده و ردپایش را در نامهای مقدسی مانند روحالقدس همچنان باز میبینیم.
این سیر تحول دیرپا و طولانی، پرسشهای تازهای را به ذهن متبادر میکند که باید در پژوهشهایی دیگر بدان پرداخت. این که وای در عصر هخامنشی چگونه از ایزدانِ بادِ اقوام دیگر شاهنشاهی تاثیر پذیرفته و چگونه بر آنها تاثیر نهاده، و به خصوص ارتباط مفهوم باد (روخا) در تورات با وای، مسائلی است که تحقیقی گسترده و مستقل را میطلبد. به همین ترتیب، ارتباط وای با مفهوم روح و بادگونه نمودنِ روان انسانی پژوهشی مستقل را میطلبد، به خصوص که این رگه از ارتباط میان وای/ باد با نفس و روح انسانی به پیامدهای چشمگیری در کیمیاگری و باورهای حروفی انجامیده است که باز باید به جای خود مورد کنکاش واقع گردد.
کتابنامه
اوستا، ترجمهی جلیل دوستخواه، مروارید، 1374.
بندهش هندی، ترجمهی رقیه بهزادی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
ريگ ودا، ترجمهي دكتر سيد محمدرضا جلالي نائيني، نشر نقره، 1372.
سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری، تفسیر سورآبادی، ترجمهی سعیدی سیرجانی، فرهنگ نشر نو، 1381.
سیوطی، الاتقان، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی؛ همو، الدر المنثور، بیروت، 1993م.
سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن کمال، الدار المنثور فی التفسیر المأثور، دارالفکر، بیروت، 1414 ه ق/ 1993 .م.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (ج.1)، ترجمهی ابوالقاسم پاینده، اساطیر، تهران، 1362.
طبرسی، شیخ ابوعلی الفضل ابن حسن، ترجمهی تفسیر جوامعالجامع، ترجمهی احمد امیری شادمهری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1386.
طبرسی، شیخ ابوعلی الفضل ابن حسن، تفسیر مجمع البیان، دکتر محمد مفتح، موسسه انتشارات فراهانی، 1360.
میبدی، رشیدالدین فضل الله، کشف الاسرار و عده الابرار، ویرایش علی اصغر حکمت،انتشارات امیر کبیر،1382.
وکیلی، شروین، اسطورهی آفرینش بابلی، به همراه ترجمهی متن انوما الیش (به قلم آزاده دهقانی)، انتشارات علم، 1393.
یشتها، ابراهیم پورداوود، جلد نخست، برگِ ۴۷۳.
Bhattacharji, S. Literature in the Vedic age, K.P. Bagchi, 1984.
Bukhari, Sahih, Translator: M. Muhsin Khan, CMJE and the University of Southern California, 2009.
Darmesteter, J. “Le Zend-Avesta, I”, Annales du Musée Guimet (Paris: Musée Guimet), 21, 1892.
Hadad, H. and Mja’is, S. Ba’al Haddad, A Study of Ancient Religious History of Syria, 1993.
Hegemonius, Acta Archelai: The acts of Archelaus, trans. by Mark Vermes, Brepols, Turnhout, 2001.
Jansen, E. R and Langham, T. The book of Hindu imagery: The Gods and their Symbols, Binkey Kok Publications, 1993.
Macdonell, A. A. “Abstract Gods”. Vedic mythology, Vedas, Motilal Banarsidass Publication, 1995.
- ویسپرد، 7، 4. ↑
- Jansen and Langham, 1993. ↑
- Bhattacharji, 1984. ↑
- ریگ ودا، سرود 53. ↑
- ریگ ودا، سرود 53. ↑
- رام یشت، كرده 11، بندهای 43-47. ↑
- پیش درآمد یسنه، بند 9. ↑
- یسنه 53، بند 7.. ↑
- رام یشت، كرده 11، بندهای 49-51. ↑
- میبدی، 1382 (ج.1): 245. ↑
- طبرسی، 1380 (ج.1): 321. ↑
- سورآبادی، 1381 (ج.4): 2435 و 2436. ↑
- اسفراینی، 1375 (ج.1): 121. ↑
- مثلا در مهریشت، كرده 2، بند 9 و خورشید نیایش، 8. ↑
- مثلا در یسنه، هات 72، بند 10. ↑
- سی روزهی بزرگ و كوچك، 21. ↑
- Macdonell, 1995: 116-118. ↑
- ریگ ودا، 8، 26. ↑
- Mac Donell, 1995: 116-118. ↑
- در متن کنونی اگر مانند اینجا، منظور از جم اشاره به جمشید یا شخصیت اساطیری همتای وی نباشد، سرواژه و کوتاهی شدهی “جفت متضاد معنایی” را میرساند. برای بیشتر دانستن در مورد این مفهوم بنگرید به مقالهی “دربارهی جم” از نگارنده. ↑
- Mac Donell, 1995: 116-118. ↑
- مهر یشت، كرده 4، بند 16 و كرده 5، بند 21. ↑
- فروردین یشت، كرده 12، بندهای46-48. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 56. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 53. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 48. ↑
- Darmesteter, 1892. ↑
- وندیداد، فرگرد 5، 2، 8 و9. ↑
- وندیداد، فرگرد 4، 3 (الف)، 49. ↑
- اشتاد یشت، 5. ↑
- تیریشت، كرده 7، بند 35. ↑
- رام یشت، كرده 1، بندهای 2-5 . ↑
- رام یشت، كردههای 2-9. ↑
- رام یشت، كرده 10 و 11. ↑
- تیریشت، كرده 6، بند 33. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 47. ↑
- Hadad and Mja’is, 1993. ↑
- Bukhari, Volume 5, Book 59, Number 430. ↑
- رام یشت، كرده 11، بندهای 43 و 44. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 45. ↑
- رام یشت، كرده 11، بند 56. ↑
- طبری، 1354 (ج.2): 757. ↑
- طبری 1354 (ج.2): 506. ↑
- طبرسی، 1352 (ج.9): 136. ↑
- طبری، 1354 (ج.7): 1971؛ سورآبادی، 1381 (ج.4): 2748. ↑
- طبری، 1354 (ج.7): 1971. ↑
- سورآبادی، 1381 (ج.4): 2748. ↑
- طبری، 1354 (ج.7): 1971. ↑
- میبدی، 1382 (ج.10): 335. ↑
- میبدی، 1382 (ج.10): 344. ↑
- میبدی، 1382 (ج.10): 340. ↑
- طبرسی، 1380 (ج.23): 991. ↑
- طبری، 1354 (ج.7): 1751. ↑
- میبدی، 1382 (ج.9): 302. ↑
- سورآبادی، 1381 (ج.4): 2422. ↑
- سورآبادی، 1381 (ج.4): 2422. ↑
- طبری، 1356. ↑
- سورآبادی، 1381 (ج.4): 1756. ↑
- طبرسی، 1380 (ج.23): 991. ↑
- دربارهی چگونگی ادغام شدنِ صفات و نمادهای منسوب به ایزدِ باد با اهورامزدا و همچنین همگرایی او و مردوکِ بابلی بنگرید به «اسطورهی آفرینش بابلی» به قلم نگارنده. ↑
ادامه مطلب: ستارهی داود و صلیب شکسته
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب