داستانهای صوفیانه
نشست نهم- شنبه۲۲ شهریور ۱۳۹۹
شباهنگ رشیدی: با توجه به درسگفتار سنایی و اشارههایی که به اشعری بودن او شده، در مقایسه با دیگر شعرا، نمیدانم چهقدر این برداشت من صحیح باشد؟ اگر جبر و اختیار را یکی از موضوعهای مورد اختلاف دو گروه اشعری و معتزلی بدانیم و آن را در اشعار حافظ و مولوی و سعدی بررسی کنیم، به نتایجی شگفت میرسیم: «من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم / اینم از روز ازل حاصل فرجام افتاد // من اگر خارم اگر گل چمنآرایی هست / که از آن دست که میپروردم میرویم // به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش / که هرچه ساقی ما کرد عین الطاف است // در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را // در پس آینه طوطیصفتم داشتهاند / آنچه استاد ازل گفت بگو، میگویم». حافظ به گمانم پیرو اندیشهی جبرگرایانه است و تنها مولوی است که با پیگیری خاصی از اختیار دفاع کرده.
مریم خالصی: شباهنگ جان، اشعار حافظ اشاره به بنمایههای فرهنگ کهن ایران دارد. حافظ جبرگرا نیست. تقابل رند و زاهد دقیقا تقابل اختیار و جبر است. اگر اشاره به فرجام و ازل میکند و به جام اشاره دارد، نشانهی اعتراض او به شرایط حاکم آن دوره است. در بعضی از اشعار مولانا هم نگاه جبری و در بعضی کاملا داستان اختیار وجود دارد.
شباهنگ رشیدی: بهنوعی انگار ضمن قبول علم خداوند بر کل و جزء، اختیار آدمی را نیز میپذیرد. قبول قدرت کاملهی خدا در بیت «تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت / گفت ایزد: ما رمیت اذ رمیت» دیده میشود. همچنین این را منافی اختیار نمیداند: «من اگر ننگ مغان یا کافرم / آن نیم که بر خدا این ظن برم // که کسی ناخواه او و رغم او / گردد اندر ملکت او حکم جو». بگذریم که غزلی کاملا جبری هم دارد: «اختیاری هست ما را بیگمان / حس را منکر نتانی شد عیان // سنگ را هرگز بگوید کس بیا / از کلوخی کس کجا جوید وفا // آدمی را کس نگوید هین بپر/ یا بیا ای کور تو در من نگر// گفت یزدان ما علیالاعمی حرج / کی نهد بر کس حرج ربالفرج / کس نگوید سنگ را دیر آمدی / یا که چوبا تو چرا بر من زدی // اختیار آمد عبادت را نمک / ورنه میگردد بناخواه این فلک // گردش او را نه اجر و نه عقاب / که اختیار آمد هنر وقت حساب // گر نبودی اختیار این شرم چیست / وین دریغ و خجلت و آزرم چیست // در جهان این مدح و شاباش و زهی / ز اختیارست و حفاظ آگهی».
مریم خالصی: حافظ هم این بیت را سروده: «سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست / معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست».
شباهنگ رشیدی: علی بن عثمان هجویری آورده است: «از جنید میآید که وقتی وی را تب آمد، گفت بارخدایا مرا عافیت ده. به سرش ندا آمد تو کیستی که در ملک من سخن گویی و اختیار کنی؟ من تدبیر ملک خود از تو بهتر دانم. تو اختیار من اختیار کن، نه خود را به اختیار خود پدیدار کن».
مینا حسنی: «گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد // فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید / دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد». به نظر میآید که این اشعار حرکت در میان مرزهای جبر و اختیار باشد؛ نه جبرگراییای مطلق یا اختیارگراییای مطلق.
محبوبه شکوهیفر: با شما موافقام. به گمان من هم این شاعران در میان مرز جبر و اختیار در حرکت بودهاند.
مینا حسنی: حتا شاعران و فیلسوفان هم در تاثیر از شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگیشان بودهاند. میشود انتظار داشت که آنها دچار نوسانات ذهنی شده باشند که شاید این در خط سیر اشعارشان ردیابی بشوند.
مریم خالصی: من متوجه ارتباط جبر با بیتی که شما آوردهاید نمیشوم مینا جان.
مینا حسنی: این بیت خیلی دوپهلو هست. از سویی اشاره به فیض روحالقدس (یعنی نقش حتمی او) و از سویی دیگر اشاره دارد به توانایی دگرگونی هر نفسی به مسیح.
مریم خالصی: این شعر با مصرع «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد» شروع میشود که بیشتر نقد اندیشهی جبرگرایانه است.
مینا حسنی: بله، مریم جان این شعر با اشاره به کند و کاو انسان و ماهیت جستوجوگر او شروع میشود، اما در جایی همین انسان دچار تلاطم شده و به پیر پناه میبرد. پیری که به او خاموشی و تسلیم را پیشنهاد میدهد.
مریم خالصی: به نظر من پیر خاموشی و تسلیم را توصیه نمیکند. پیر خردمند شده است و مراحل کامل آزمونهای خرد را پشت سر گذاشته است.
مینا خالصی: درست است، اما اشاره به پیر در اشعار حافظ معمولا با سکوت و پذیرش نظم ازلی همراه است: «مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش / کو به تایید نظر حل معما میکرد // دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست / و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد».
مریم خالصی: این اشاره به جام یا یام و جم یا یم دارد. پیمانه در ایران وسیلهی اندازهگیری خرد است. مثلا حافظ میگوید: «صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد». خرد در ایران با شراب ارتباط داشته است.
علیرضا کسمایی مقدم: مریم جان، عرفان با زمان بیکران و نفی علیت میتواند جبر را کنار بگذارد.
مریم خالصی: ارتباطش با تسلیم چیست علی جان؟
علیرضا کسمایی مقدم: وقتی است که خود را جزئی از جریان هستی بدانی و در مسیر آب روان شوی.
مریم خالصی: آیا اینکه انسان خود را جزئی از طبیعت ببیند، با تسلیم شدن تفاوت دارد یا خیر؟
علیرضا کسمایی مقدم: من اين گونه میبينم. بدون تفاوت آن یکی که کاهلترین هر سه بود!
مریم خالصی: متوجه نمیشوم. میشود لطفا توضیح بدهید؟
علیرضا کسمایی مقدم: در نگاه زرتشت بزرگ ما جوهرهایی، همزاد اهورامزدا، ازلی و ابدی داریم که قدرت عمل در عرض اهورا را دارد. زمانی که توحید و یکپارچگی را بپذیریم، نمیتوانیم وجود مستقلی برای انسان در نظر بگیریم. همه بخشی از جریان هستی هستیم که این همان مهمترین اعتراض بودا به زرتشت بوده است.
مریم خالصی: در نگاه معتزله مفهوم حق یا اشا قانون حاکم بر طبیعت است. به اعتباری دیگر، جبری در جهان به نام راستی و جود دارد؛ اما کدام راستی؟ مفهوم اشاوهشیتا (بهترین راستی) مربوط به حیطهی مینو (اندیشه) است و زمانی که شما بهترین راستی را انتخاب میکنید، در حیطهی اختیار هستید.
علیرضا کسمایی مقدم: من فقط در تئوری سیستمهای پیچیده دیدهام که آزادی امکان طرح شدن را دارد و نجات پیدا میکند.
مریم خالصی: همان طور که گفتم اشا، به معنای آبستنی، یا راستی قانون زایش و آفرینش است. فرشوکرتا هم به معنای نوسازی است. پس، اندیشهی زرتشت بر مبنای راستی استوار است. گرچه راستی طبیعت بهگونهای جبر حاکم بر طبیعت است. انسان با گزینش بهترین راستی میتواند در حیطهی اختیار حرکت کند.
مریم خالصی: داستان کیکاوس و سیاوش و کیخسرو را لطفا بخوانید علیرضا جان. مفهوم بیمرگی و جاودانگی و نگاه ضد جبرگرایانهی زرتشت در این داستان کاملا مشهود است.
علیرضا کسمایی مقدم: این شعر از شیخ محمود شبستري صراحت بیشتری دارد: «کدامین اختیار ای مرد عاقل / کسي را کو بود بالذات باطل».
محبوبه شکوهیفر: در نظریهی سیستمهای پیچیده هم اختیارِ سیستم پیچیدهای مانند انسان فقط در فضای حالتش تعریف میشود. بنابراین، چنین نوسانی میان جبر و اختیار طبیعی و منطقی به نظر میآید.
علیرضا کسمایی مقدم: چیزی هست ازلی و ابدی که اشا را انتخاب میکند یا نادانی را که این از توانمندیهای اهورا است.
مریم خالصی: در طبیعت زایش وجود دارد، چه ما بخواهیم چه نخواهیم. هر آنچه که در راستای آفرینش و زایش قرار گیرد، راه راستی است. این خرد کل، یا اهورامزدا یا خدا، در طبیعت جاری و ساری است. ما میتوانیم بهترین راستی را برگزینیم که این هم میشود اختیار.
علیرضا کسمایی مقدم: در بحث سیستمهای پیچیده پاسخی روشن به این داده میشود. فکر میکنم گرایش عمدهی جریانهای فکری جبرگرايانه است.
شباهنگ رشیدی: «چندان بگردم گرد دل کز گردش بسیار من / نی تن کشاند بار من نه جان کند پیکار من // غربیلم اندر دست او در دست میگرداندم / غربیل کردن کار او، غربیل بودن کار من // مثل کلابه است این تنم، حق میتند چون تن زنم / تا چه گلوله میکند او زین کلابه تار من». حد اعلای جبر این است که حق میتند چون تن زنم.
علیرضا کسمایی مقدم: اگر علیت خطی و زمان کرانمند را بپذیریم، راهی مگر جبر نداریم.
شباهنگ رشیدی: «همچنان بحث است تا حشر / بشر در میان جبری و اهل قدر». انگار خیام هم در دنبالهی روش آزاداندیشانه و شکاکانهاش معتقد به جبر بوده است و آدمی را بازیچهی بیارادهی تقدیر میدیده است: «ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز // بر لوح نشان بودنیها بودست / پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است // در روز ازل هرآنچه بایست بداد / غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است».
مریم خالصی: خیام با جبر مخالف است شباهنگ جان و اشعارش نقد نوعی از نگاه جبرگرایانه است.
شباهنگ رشیدی: به گمانم دو گونه میشود دید که یکی اعتقاد داشتن به قضا و قدر و سرنوشت بدون تغییر و پذیرفتن مشیت و عنایت الهی است و دیگری باور به انقیاد کامل انسان در قیود قوانین طبیعی و اجتماعی که این شاید منظور خیام باشد. قبول قانونمند بودن طبیعت و جامعه و پذیرش محدودیت ارادهی انسانی در چارچوب قوانین طبیعی و اجتماعی بهنوعی ریشهی مادی اعتقاد به قضا و قدر است.
محبوبه شکوهیفر: مریم جان، شاهد شما چیست؟ خیام در بیشتر اشعارش این را نمیگوید.
مریم خالصی: در نگاه خیام گذشته و آینده کاملا مردود است. تقریبا در تمام اشعارش جبر حیطهی گذشته و آینده را در برمیگیرد.
محبوبه شکوهیفر: از اشعارش چنین برمیآید که گذشته و آینده را از روی استیصال و جبر طرد میکند، چون به گمانش کوشیدن بیهوده است. اختیار به اقدام در لحظهی اکنون مربوط است، نه فقط به حضور منفعلانه در لحظهی اکنون.
مریم خالصی: حضور منفعلانه نیست. عرض کردم نقد نوعی از اندیشه است. خیام نومید نیست، بلکه اصرار دارد که فقط لحظهی اکنون اعتبار دارد. به نظر من هیچ شاعری مانند خیام چنین موضع روشن و صریحی ندارد. ریاضیدانی چون او نمیتواند منفعل و نومید باشد.
محبوبه شکوهیفر: میتوانید در تایید این گفته نمونهای از اشعارش بیاورید؟ ما بر اساس خود متن میتوانیم به این نتایج برسیم؟ ریاضیدان بودن دلیل خوبی بر باور به اختیار نیست. چنانکه امروزه بسیاری از دانشمندان و ریاضیدانان به جبرگرایی معتقداند.
مریم خالصی: برای نمونه: «از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست // آن لاله که پژمرد نخواهد بشکفت // دریاب که از روح جدا خواهی رفت // جامی و بتی و بربطی بر لب کشت/ این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت».
محبوبه شکوهیفر: سپاس از نمونههایی که آوردید، ولی هیچ یک نشانی از باور به اختیار در کلام خیام ندارند. همه در حول همان محور «دم را غنیمت شمر چون کاری ازت برنمیآید» میچرخد. به نظرم در برخی آثار مولانا و حافظ بهتر و روشنتر میشود رگههای اعتقاد به اختیار را دید تا در اشعار خیام، مگر اینکه استدلالی محکمتر آورده بشود.
مریم خالصی: به نظر شما شکست تقارن و اختیار در کدام زمان صورت میگیرد؛ گذشته یا آینده یا اکنون؟
محبوبه شکوهیفر: از لحاظ نظری در اکنون. با این حال، خیام نمیگوید که در اکنون انتخاب و اقدام کن. بهروشنی میگوید که کاری از ما برنمیآید و همه چیز از پیش تعیینشده است: «بر لوح نشان بودنیها بودست / پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است // در روز ازل هر آنچه بایست بداد / غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است». انتخاب در اکنون در کجای شعر خیام نهفته است؟
مریم خالصی: در سیستم نظری زروان این مجادله این گونه حل میشود: اینکه ما و در چه شرایطی و کجا به دنیا آمدهایم، هیچ اختیاری نداریم که این جبر است. با این حال، با شکست تقارن و انتخاب میتوانیم وارد حیطهی اختیار شویم.
مینا حسنی: به نظر میآید، در میان شاعران و فیلسوفان، اندیشهی فردوسی بیش از دیگران در بخش گرایش به اختیار سنگینتر است؛ اختیاری که نتیجهی خردمندی است.
مریم خالصی: بله درست است. چون فرودسی شاهنامه را بر اساس خداینامهها سروده است. در داستان کیخسرو اوج اختیار را میبینم.
ادامه مطلب: داستانهای صوفیانه : نشست دهم- دوشنبه۷ مهر ۱۳۹۹
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب