مفهوم دروغ در ایران باستان، فصلنامهی ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، شمارهی بیستم، پاییز 1389، ص: 173-198.
شروين وكيلی
دی 1387
کلیدواژگان: دروغ، اشه، اقتدار سیاسی، کتیبهی بیستون، اوستا، زرتشت، منثره، داریوش بزرگ، پارسی باستان.
Abstract: This article deals with the problem of emergence and evolution of the concept of “lie” as a ethico-political keyword in ancient Iran. First, the origin of the word Draoga is mentioned by referring Avestan literature, concentrating on its ethical value which is emerging De Novo in Gatha verses. Then, its continuity and transformation as a political concept in Achaemenid period is surveyed. The focal point of latter analysis is the political strategies invented during the civil war before the ascendance of Darius the great.
چکیده
در این نوشتار سیر تحول مفهوم دروغ در ایران عصر هخامنشی و چگونگی چفتوبست شدن آن با ساختارهای سیاسی مورد بررسی قرار میگیرد. تمدن ایرانی، نخستین و تنها تمدنِ عصر پیشامسیحی است که مفهوم دروغ در آن، هم طنینی سیاسی دارد و هم به مثابه کلیدواژهای مرکزی در دستگاهی اخلاقی کاربرد یافته است. چراییِ این اهمیتیافتن دروغ در دستگاه نظری ایرانیان باستان پرسش مرکزی این نوشتار است. بحث با وارسی مفهوم دروغ در گاهان و اوستا آغاز میشود و سیر تکامل مفهوم دروغ در متون اوستایی کهن و متاخر وارسی میشود. آنگاه این مفهوم به طور مقایسهای با متون پارسی باستان بهجامانده از شاهنشاهان هخامنشی مقایسه میشود و به ویژه کاربست مفهوم دروغ در کتیبهی بیستون مورد تحلیل قرار میگیرد.
چگونگی اتصال این مفهوم به مشروعیت سیاسی و پاسخ به برخی از پرسشهای کلیدی در مورد روند به قدرت رسیدن داریوش بزرگ، به این ترتیب با فهم دقیقتر واژهی دروغ، ابعادی تازه به خود میگیرند. به طور خلاصه در این نوشتار سیر تحول مفهوم دروغ در شاخههای موازی دینی و سیاسیاش از آغاز عصر اوستایی تا دوران هخامنشی نخستین تحلیل میشود و نوسان این کلیدواژه در دو سپهر مرتبط با قدرت و تقدس بررسی میگردد.
پیشدرآمد
1. فرهنگ ايرانی در بسياری از زمينهها، ويژه و منحصربهفرد است و در بسياری از موارد، بنيانگذار و آغازگاه. در ميان اين زمينهها و آن موارد، انديشهی دروغ، بیترديد يكی از بحثبرانگيزترين موارد است. از سويی، بحثهای شالودهشكنان امروزين دربارهی جفت متقابل معنايیِ راست و دروغ را میتوان تا دل اين فرهنگ و متون گاهانی دنبال كرد و از سوی ديگر، ردپای مفهوم «ارادت به حقيقتِ» فوكويی را هزارهها پيش از دورانی كه مورد توجه و تاكيد اوست[1]، میتوان در متونی باستانی رديابی نمود. از سوی ديگر، با قطعيتی بالا میتوان مفهوم عام و فراگير دروغ و ارتباط آن با گناه و لغزش و شيطان را زادهشده در اين حوزهی فرهنگی دانست. از اين رو، چه دربارهی خاستگاههای مفاهيمِ بنيادينِ برسازندهی امر قدسی كنجكاو باشيم و چه در موردِ تبارشناسی مفاهيم آغشته به قدرت، مشتاق، بدان نيازمنديم كه مفهوم دروغ را در ايران باستان به درستی بشناسيم.
ايرانزمين، نخستين فرهنگی است كه مفهوم دروغ را همچون تهديدی فراگير و جهانشمول مورد توجه قرار داد. كهنترين متنهايی كه كلمهی دروغ را همچون كليدواژهای عام و اخلاقی در زمينهای دينی به كار میگيرند، در اوايل هزارهی دوم و اواخر هزارهی سوم پ.م در ايران شرقی پديد آمدند و نخستين متونی كه اين كليدواژه را به جايگاهی سياسی و قدرتمدار بركشيدند، در ايران غربی و عصر زمامداری هخامنشيان نبشته شدند. مفهوم دروغی كه در فاصلهی 1200-1000 پ.م به دست زرتشت تدوين شد و كاربردی سياسی كه در 520-500 پ.م با نبوغ داريوش پيدا كرد، دو گامی بودند كه اين كليدواژه را از زمينهی عاميانه و مرسومش بركندند و به آن، موقعيتی مركزی بخشيدند و ارج و اهميت گرانيگاهی معنايی را بدان اهدا كردند.
اينكه چرا زرتشت، دشمنان خود را دروغزن ناميده و نه به تنهايی ديوپرست يا بدكار و شيطانی، و اينكه چرا داريوش نيز دروغ را به همراه خشكسالی و دشمن، يكی از سه تهديد بزرگ ايرانزمين دانسته، تنها زمانی فهميده میشود كه مفهوم دروغ را در بافت تاريخي كهنش دريابيم و سير دگرديسي و تكامل آن را در زمينه ايرانیاش وارسی كنيم. تنها آنگاه به بستری استوار، مسلح خواهيم شد كه امكانِ فهم مفاهيم نوساختهتر و تازهترِ دروغ را در چارچوب امروزينش برايمان فراهم خواهد كرد.
نخست: دروغ در گاهان و اوستای كهن
1. كهنترين متنی كه امروزه در دست داريم و از كلمه دروغ به عنوان مفهومی عام و فلسفی-اخلاقی بهره میبرد، گاهان زرتشت است؛ سرودهايی كه احتمالا توسط خود پيامبر ايرانی سروده شده و قدمتش به 1200-1000 پ.م بازمیگردد[2]. بايد به متون گاهانی چند بخشِ ديگرِ اوستای كهن (هفت هات و چند دعای كهن) را نيز افزود كه آنان نيز با فاصلهای كم نسبت به زرتشت و توسط شاگردان نزديكش تدوين شدهاند[3].
اوستای كهن، از نظمی دقيق و پيكربندی مفهومی روشن و استواری برخوردار است كه در متنی با اين قدمت، شگفت مینمايد. در گاهان و هفت هات، چندين جمِ (جفت متضاد معنايی)[4] تازه به پيروان زرتشت معرفی شدهاند. شكل تاكيدكردن بر اين كليدواژگان و الگوی قرار گرفتنشان در متن، نشان میدهد كه اين جمها آشكارا از همان ابتدا به صورت دوتايیهايی منطقی، انديشيده و تدوين شده بودند. شرح و بسطی كه در موردشان وجود دارد و شيوهی چفتوبست شدنِ دقيق و وسواسآميز آنها با هم نشان میدهد كه مفاهيمی نوآورانه و بیسابقه هم بوده و زرتشت و مغان نخستين ناگزير بودهاند در تعريفكردن و روشنساختن حدومرز معانی منسوب به آنها دقت نمايند و احتياط به خرج دهند تا اين كليدواژگان را از مفاهيمی كه قاعدتا در همان زمان در ميان مردم و زبانِ روزمرهشان رايج بوده، متمايز سازند.
جمهای مشهوری كه در اوستای كهن وجود دارند، منظومهای خوشتركيب و يكپارچه را برمیسازند كه در اينجا مجال پرداختن به آن وجود ندارد. تنها به عنوان مرور، میتوان اشاره كرد كه زرتشت، دست كم 10 جمِ تازه و تعيينكننده در تاريخ جهانی اديان را در اين متون معرفی كرده است[5]. اين جمها عبارتند از: مينو و گيتی؛ كه نسخه يونانیشده آن (doxa / ideos = جهان مثل و جهان مادی) شهرت بيشتری دارد و محور تمايز كليديِ آسمان/ زمين، معقول/محسوس، و دنيوی/ اخروی در اديان و نگرشهای فلسفی متاخرتر است. ديگری انگرهمينو در برابر سپندمينو است، كه بعدها به اهريمن و اهورامزدا و از آنجا به خدا و شيطان دگرديسی يافته است. سومی، سرای روشنايی (گرودمان) در برابر سرای رنج است كه مبنای جفتِ بهشت/دوزخ در اديان سامی است. چهارمی، ديو/ فرشته است كه كمی ديرتر به تمايز امشاسپندان از كمالهديوان منتهی شد و فرشتگان مقرب و ديوشناسی پيچيده اديان بعدی را نتيجه داد. پنجمی اشون/ دروند، يعنی همان مبنای مومن/ كافر و ديندار/بیدينِ بعدی است و مفهوم داوری واپسين و پذيرفتهشده يا مردود در آزمون اعمال اخروی است كه بر مبنای مفهوم گاهانی داتَه (داد، قانون) تعريف میشده است. هفتمی تمايز گفتار عادی در برابر گفتار آسمانی (منثره) است كه بعدها به چارچوب مفهوم وحی در اديان يكتاپرست تبديل شد. بعد، سه مفهوم كليدی مربوط به هم است: شادمانی/ برخورداری/ لذت/ سود در برابر غم/ رنج/ فقر/ زيان، كه در قالب جمِ لذت/ رنج در بينش زروانی ساده شده است. ديگری توانايی/ ناتوانی است، و سه ديگر زندگی/ پايداری/ ناميرايی در برابر مرگ/ بیدوامی/ موقتیبودن و اين همان بقا/ مرگ در نگرش زروانی ماست. در نهايت، جمِ بسيار مهمِ اشه/ دروج است كه مبنای بحث ماست.
10 جمِ يادشده در شبكهای پيچيده به هم مفصلبندی شدهاند و در اين زمينه، اشه/ دروج بیترديد اهميتی بنيادين دارد. اين جم، نيازمندِ آن است كه كمی بيشتر در موردش بنويسيم.
2. دروج در اوستا، همان است كه در فارسی امروزين به دروغ تبديل شده است و مانند كليدواژگان بنيادينِ ديگرِ دوران مهمِ ميان زرتشت تا داريوش از ديرپاترين واژگانِ باقيمانده در زبان فارسی نيز هست. اين واژه به همراه كلماتی مانند بوم، شادی، مردم و مينو، از كهنترين واژگانی هستند كه با دلالتی كمابيش پايدار در طول سه هزاره به بقای خود ادامه دادهاند و بنابراين، در كل زبانهای انسانی، استثنايی محسوب میشوند.
دروج، واژهايست اوستايی كه به همين شكل در ساير زبانهای ايرانی شرقی نيز رواج داشته است. ريشهی اصلی آن در زبانِ پيشهندواروپايی، dhrougho بوده كه از آن اسمِ dhrugh به معنای آسيب، زيان و «پيامدِ زيانبارِ رفتاری ارادی» ساخته شده است[6]. اين بنِ اوليه در زبانهای آريايی به اشكالی كمابيش يكسان دگرديسی يافته است. در اوستايی، اسم دروج و درَگوئَه agOard (draoga) را داشتهايم كه در متون گاهانی به خوبی حفظ شده است. همين واژه در پارسی باستان كه به اوستايی بسيار نزديک است، دوروج/ دوروغ (duruj) و دْرَئوگَه (drauga) تبديل شده و اسم «دروخش» از آن ساخته میشده است. در هر دوی اين زبانها، دروغ به معنايی شبيه به امروز با سخن و كلام پيوند داشته و حرفِ نادرست و گمراهكننده را نشان میداده است. همين واژه در سانسكريت به صورت دروه (druh) وجود داشته و آسيب/ زيان معنا میداده است. دو واژه سانسكريت ديگرِ droha و drogha به معنای آسيبِ ناشی از بدخواهی و نيتِ بد نيز وجود داشته است[7]. در زبانهای اروپايی شمالی نيز بقايای اين واژه با دلالتی ايرانی باقی مانده است. چنانكه حتی امروز نيز در آلمانی، فعل trugen به معنای فريبدادن را داريم.
در گاهان، دروغ، كليدواژهايست كه با دقت زياد و در موقعيتی حسابشده و سنجيده به كار گرفته شده است. دروغ، همواره در برابر واژه اشه آمده و جمِ اشون/ دروغزن، محور مرزبندی مردمان در ادبيات گاهانی است. فعل مشابهی برای دروغزن در پارسی باستان نيز وجود داشته است؛ يعنی در برابر «درِگوَنتِ» اوستايی، «درَوجَنَه» در پارسی باستان كاربرد داشته كه به همين ترتيب دروغزن معنا میدهد.
دروغ در گاهان، دلالتی پيچيدهتر از دروغِ امروزين دارد. تقابل آن با مفهوم اشه بدان معناست كه عناصر مفهومی نوآورانه و مهمِ منسوب به اشه به آن نيز نشت كرده و همچون نوعی پادمفهوم برای نظمِ حاكم بر گيتی عمل میكرده است. اشَه كه هنوز در زبان فارسی در قالب اسمهايی مانند «ارشيا» باقی مانده است، در گويش اوستايی به حالت اسمی، اَشا خوانده میشده و برابرنهادش در سانسكريت، رتَه (rta) و در پارسی باستان، اَرتَه (arta) است[8] كه در نامهايی مانند اردشير و اردوان و اردستان و اردبيل به يادگار مانده است. مفهوم دقيق اين واژه جای بحث بسيار دارد. در اينجا، تنها به طور خلاصه اشاره كنم كه میتوان آن را با «نظم حاكم بر جهان، به ويژه جهان مادی» مترادف دانست. از اين رو دروج، عبارت است از كژرفتاری و انحراف از نظم عادی و طبيعيی حاكم بر هستی. چنان مینمايد كه دروج در ابتدای كار ارتباطی چنين پيوسته و درونی با زبان نداشته باشد و تنها همچون ضدِ «نظمِ طبيعی و خوب» عمل میكرده است، چنانكه از طنينِ سانسكريت آن، چنين معنايی فهميده میشود و به عنوان يک قاعده بايد پذيرفت كه معانی باقیمانده در سانسكريت به شكلِ اوليه و ابتدايی محتوای واژگان در سپهر هندوايرانی، نزديکتر هستند و معمولا شكلِ قديمیتر و پيشازرتشتی فرهنگ آريايیهای اوليه را منعكس میكنند.
چنين مینمايد كه پيوند ناگسستنی ميان دروج و زبان و يكیگرفتنِ آن با «سخن ناراست و ناسازگار با نظمِ طبيعت» برداشتی زرتشتی باشد كه پس از انقلاب دينی زرتشتی رواج يافته باشد. باز در اينجا مجال آن نيست كه به شرحی گسترده بپردازم، پس تنها اشاره میكنم كه يكی از دستاوردهای بسيار مهم انقلاب فكری زرتشت، زبانمدارانه كردنِ نظام هستیشناسی/ اخلاق بود. به همين دليل هم كلماتی مانند ورد/ دعا (منثره) دلالتی بنيادين و هستیشناسانه يافتند و كل مفاهيم در زنجيرهای متراكم از ارتباطها با زبان پيوند خورد[9].
3. در گاهان، دروج، پادنهادی روشن و صريح در برابر اشه است. اين تمايز، ابداعی زرتشتی است و در ساير شاخههای فرهنگ هندواروپايی وجود ندارد، مگر آنكه از زرتشت وامگيری شده باشد. بارزترين كاربرد دروغ در فرهنگهای يادشده همدورانِ زرتشت، در متون ودايی ديده میشود كه در آن دروغ وجود دارد اما، مفهومی انتزاعی و حتی اخلاقی نيست و در برابر قانون طبيعی (رتَه) قرار ندارد.
اما در نگرش زرتشتی اين دو، يک جفت متضاد معنايی كامل را میسازند كه به جهان مينويی تعلق دارند[10] و بنابراين حضورشان در جهان مادی، تنها نمودی غير مستقيم دارد و در قالب نوعی قانون و نظم يا بینظمی است كه پديدار میشوند.
تفاوت اشه و دروج آن است كه اشه به سود/ لذت، و دروج به رنج/ زبان میانجامد[11]. چنانكه گفتيم، اشه، قانون طبيعی حاكم بر هستی است كه اگر رعايت شود و كردارها بر مبنايش تنظيم شود، مسيرِ رستگاری و شادمانی و پيروزی را نشان خواهد داد. دروج، برعكس، انحراف از اين راهِ راستين است. زرتشت، كسی است كه ادعای بازنمودن اشه را به مردمان دارد. برخلاف سنتِ مرسوم در اديان، زرتشت ادعا میكند كه سخنآوری نوآور است و در يسنه 28 كه سرآغاز گاهان است، میگويد كه اهورامزدا را چنان میستايد كه تا پيش از او كسی نستوده و پيامی را برای مردمان آورده كه تا پيش از او سابقه نداشته است. اين پيام، آن است كه مردم بايد از اشه پيروی كنند و از دروج بپرهيزند. در اين معنا، اشه تقريبا مترادف است با دين، راه راست، شريعت و قانون الاهی در اديان ديگر[12].
با اين تعبير، جمِ اشه/ دروج، در واقع نشانگر دوپارگي بنيادينی در جهانِ اخلاقی است. اشه به زرتشت و دروج به دشمنانش مانند بَندوَه وابسته است. پيام زرتشت به گوش هواداران اشه، نيک و خوشايند است، در حالی كه پيروان دروج آن را خوش نمیدارند[13]؛ چراكه ايشان تباهگران جهان طبيعی و در نتيجه مخالفِ سرزندگی و بالندگی آن در پرتو اشه هستند. جالب آنكه در گاهان، خودِ اهورامزدا و اهريمن هم در جبههی هواداران اشه و دروغ جا میگيرند؛ يعنی بندهایی است كه در آنها گويی اين خدايان فرازين، ماهيتی مستقل و وضعكننده ندارند و خودشان نيز تابع قانون عام حاكم بر هستی هستند. همانگونه كه در دين زرتشتی، موجودی نادان و نابخرد دانسته میشود و به دليل نادانیاش از اشه، پيرو دروغ شده است، آدميانِ هوادار دروغ نيز به همين ترتيب درگير خطا و گرفتارِ اشتباه هستند. آنان كه زاده سپهر دروغاند، «دُژآگاه» هستند؛ يعنی از دانش راستين برخوردار نيستند و از اين رو به تباهی جهان، ياری میرسانند. آنان در آزمون روز واپسين كه شكلی از وَر است و عبور از آهن گداخته میباشد، ناكام خواهند ماند[14] و گمراهیشان آشكار خواهد شد. در عين حال اين وضعيتی است خطير و نزديک كه هر كس ممكن است بدان آلوده شود؛ از اين روست كه زرتشت به مردان و زنان و پيروانش هشدار میدهد كه نگرانِ فريبندگی جهانِ دروغ باشند و از ايشان میخواهد تا پيوند خويش را با آن بگسلند و آن را از پيشرفت و توسعه باز دارند[15]. گويی دروغ از همان ابتدا در دل همگان رخنه كرده است و بختكی است كه همه با آن دست به گريبان هستند.
لحن كلام زرتشت در اوستای كهن به شكلی است كه گويی هنگام سخنگفتن از دروغزنان از گروهی خاص از مردمان، ياد میكرده است؛ يعنی اين كلمه را به عنوان صفت برای افرادی خاص و طبقههای اجتماعی خاصی به كار گرفته است؛ به طوری كه آن را مفهومی انتزاعی و عمومی نمیتوان دانست. دروغزنان در گاهان به شكلی سازمانيافته و منسجم بازنموده میشوند. كاهنان دين كهن ايرانيان كه «كرپن» ناميده میشوند و اميران محلی كه «كوان» خوانده میشوند، پشتيبانان اصلی دروج هستند. اينان خواستار آن هستند كه دروج بر اشه چيره شود و از اين رو مردمان را میفريبند و از كار نيک بازمیدارند[16].
خطرِ آلودگی به دروغ از اين رو تهديدكننده است كه در نهايت به واژگونبختی و رنج و ناراحتی منتهی خواهد شد. تمايز اصلی در ميان مردمان آن است كه هواداران اشه، يعنی اشونها از بهترين زندگی برخوردار خواهند بود، در حالی كه دروغ زنان زندگی بدی را از سر خواهند گذراند. دروج برای ايشان، بدترين رفتار را به ارمغان میآورد كه با كردار آميخته با پارسايی اهورامزدا و سپندترين مينو در تضاد است[17]. بندهای زيادی از اوستای كهن وجود دارد كه در آن به آخرتشناسی پيروان دروج اشاره شده است. زرتشت از اهورامزدا میپرسد كه پيروان اشه و دروج در پايان زمان چه بادافره و پاداشی را دريافت خواهند كرد[18]. پس اشونان با گسستن از دروغ به سرای منش نيک و جايگاه مزدا و اشه دست میيابند و رستگار میشوند، در حالی كه دروغزنان، دستخوش رنجی بزرگ خواهند شد[19].
از جمعبندی آنچه كه گذشت به اين نتيجه میرسيم كه در گاهان، مفهوم دروغ برای نخستين بار به عنوان كليدواژهای دينی و مستقل به اين شكل صورتبندی شده است:
نخست؛ با قانون حاكم بر گيتی پيوند دارد و دقيقا واژگونه اشه محسوب میشود.
دوم؛ در قالب كردار آدميان تبلور میيابد؛ يعنی كسانی كه قانون اشه را نمیدانند، كارهايی در تعارض با آن انجام میدهند و در نتيجه برای خودشان رنج و برای گيتی، تباهی به بار میآورند.
سوم؛ كسانی كه كردارشان به دروغ آغشته است، خطاكارانی هستند كه به شكلی سازمانيافته و بر مبنای باورهايی دينی (و پيشا/غير/ضد زرتشتی) چنين میكنند. پيروان دروغ همانند پيروان اشه (زرتشتيان) گروهی اجتماعی با هويت مشخص و مستقل هستند. به بيان ديگر، كنشِ ناشی از دروغ، امری تصادفی و ناشی از خطاهای موضعی نيست، كه امری انداموار و يكپارچه و متمركز است.
چهار؛، آزمونی الاهی (ورِ آهن گداخته) وجود دارد كه در آخر زمان، حقيقتِ اشه و دروج را در چشم همگان آشكار میكند. از اين رو پيروان دروغ در آخرت تباه میشوند، در حالی كه پيروان اشه رستگار میگردند.
پنجم؛ دروغ، همكارانی از جنس ديوها (مانند خشم) و رهبر/ سروری (به نام انگرهمينو) دارد؛ يعنی در شكلی تشخصيافته و همچون شيطانی با هويت مستقل در برابر ايزدان نيک ( به ويژه هماوردش ارديبهشت كه همان اشه تشخصيافته است) ظاهر میشود.
ادامه دارد…
[5] وکیلی،1387.
[6] کنت، 1384: 622 و 623.
[7] کنت، 1384: 620.
[8] کنت، 1384: 548 و 549.
[9] وکیلی،1389: گفتار دوم.
[10] يسنا، هات 10، بند 16.
[11] گاهان، هات 49، بند3.