دیباچه
نیاسر روستایی است زیبا در سی کیلومتری شمال غرب کاشان، که از جملهی دیدنیهایش غاری است مشهور. آغازگاه این مسیر دهانهی غاری طبیعی است که به تالارهایی و مسیرهایی دستکند منتهی میشود. مسیر اصلی این غار نزدیک به یک کیلومتر (۹۵۰ متر) درازا دارد و با شاخههایی فرعی پیوند خورده که اغلب بنبست هستند یا گاه به دیوارهی کوه ختم میشوند که آن نیز بیراهه محسوب میشود و این ساختار آن را به معنای دقیق کلمه به یک ماز تبدیل میکند.
غار نیاسر دو مسیر اصلی دارد، یک مسیر حلقوی است و دیگری مستقیم، در سه طبقه. طول کلی بخشی از آن که تا به امروز باقی مانده، به دو و نیم کیلومتر بالغ میشود. عرض مسیر در برخی نقاط یک متر است، اما در راهروهای فرعی کمتر هم میشود و گاه به عرض شانهها نزدیک میشود. جالب آن که این مسیرها دست کم بیست اتاق کوچک و یک تالار بزرگ در میانهی خود دارند که احتمالا به عنوان استراحتگاه و ایستگاهی هنگام اجرای آیینی مورد استفاده قرار میگرفته است. مساحت این اتاقها روی هم رفته کمتر از دویست متر مربع است که بدنهاش به تالار میانی با ۲۸ متر درازا مربوط میشود. متاسفانه طی سالهای گذشته بخشهایی از این غار به خاطر زلزله و مداخلهی ابلهانهی انسانی تخریب شده است.
غارهایی شبیه به این در سراسر ایران زمین فراوان یافت میشوند و اغلبشان به همین ترتیب ورودی و آغازگاهی طبیعی دارند که به شبکهای از راههای ساخته شده و دستکند منتهی میشود. نمونهای دیگر از آن را در شهر باستانی آرشاموکرت در کوههای شرق آناتولی در نزدیکی صخرهنگارهی مشهوری یافتهام که آنتیوخوس کوماگنهای و ایزد مهر را نشان میدهد. توصیفی از آیینهای مربوط به این غار در آثار رومی قدیمی یافت میشود. آنچه ما یافتیم با توجه به جایگیری مرکزیاش بین صخرهنگارهها احتمالا همان است که نویسندگان رومی وصف کردهاند، هرچند در همان اوایل مسیر دچار ریزش شده و مسدود گشته بود. حدسم آن است که آن غار هم به مازی مشابه ختم شود و به آیین گذار همانندی مربوط باشد.
یکی از علایق صاحب این قلم غارنوردی است، و به ویژه یافتن و پیمودن غارهایی دستکندی که کارکرد آیینی داشتهاند. به همین خاطر در سالهای پایانی دههی ۱۳۷۰ و ابتدای دههی ۱۳۸۰، یعنی زمانی که غار نیاسر هنوز بین گردشگران شهرتی پیدا نکرده بود، چند نوبت مسیرهای داخی آن را پیمودم. بر اساس این تجربهها حدسم آن است که این سازه برای اجرای نوعی آیین گذار -احتمالا در چارچوب آیین مهر- ساخته شده باشد. از سویی به خاطر سوگیری غار و ساختارش، و از سوی دیگر به خاطر بازماندههایی از آیین مهر که در نیاسر باقی مانده است. چندان که هنوز در این روستا به هنگام عید قربان، گاو قربانی میکنند و نه گوسفند. این مراسم گاوکشی که در میدانگاهی نزدیک خروج غار و نزدیک آتشکدهی نیاسر انجام میپذیرد، شباهتی چشمگیر به بازماندههای آداب قربانی مهری دارد که در منابع رومی و یونانی ثبت شده است.
عبور از این غار برای نخستین بار و با فرض چند بار گمراه شدن در شاخههای فرعی، حدود چهار ساعت به درازا میکشد و این در حالی است که بسیاری از شاخههای فرعی فرو ریخته و مسدود شدهاند. یعنی نقشهی اصلی این ماز مفصلتر و عبور از آن زمانگیرتر بوده و زمان کلیاش را با فرض چند بار گمراه شدن یا یکی دوباری گرفتار آمدن در چنبر مسیر حلقوی، پنج تا شش ساعت تخمین میزنم.
احتمالا کسی که قرار بوده آیین گذار را از سر بگذراند، نیمه شب وارد غار میشده و نزدیک سپیدهی بامدادی از سفرش در دل کوه بازمیگشته است. با توجه به اهمیت زروان کرانمند و بیکرانه در اندیشهی ایرانی، حدسم آن است که زمانبندی پیمودن غار هم مهم بوده و کسی در عبور از آن کامیاب پنداشته میشده که در زمانی درست و پیش از (و قاعدتا نزدیک به) زمان طلوع خورشید از دهانهی دیگر آن خارج شود، و نه دیرتر.
در میان بارهایی که به این غار وارد شدم، به ویژه خاطرهی یکیاش در یادم حک شده است. آن هم نوبتی بود که کوشیدم مراسم باستانی گذار و اهلیت را بازسازی و اجرا کنم. در نتیجه نیمهشب وارد غار شدم و مسیر را بدون چراغ و هیچ وسیلهی اضافی پیمودم. زمانی که چنین کردم، شب قبل از عید قربان بود و به همین خاطر وقتی همزمان با سر زدن پگاه از خروجی کمتر شناخته شدهای در میانهی کوه بیرون آمدم، دیدم که روستاییان گاوی آراسته را در میدانگاه زیر همان صخره میگردانند و بعد هم قربانیاش کردند. آیینی که شاید در گذشتههای دور هم به همین شکل در همین جا اجرا میشده است.
تجربهی پیمودن غار نیاسر از بسیاری جنبهها الهامبخش و ارجمند بود. مهمترین آموختهاش آن بود که پیمودن غارها در شکل اصلی و باریکشان کاری به لحاظ بدنی دشوار بوده که بسیاری از عهدهی آن بر نمیآمدهاند. همچنین در خاطر نگاه داشتن مسیرهای فرعی و پرهیز از سردرگم شدن و گمراهی در بیراههها -که تا حدودی اجتنابناپذیر بود- نشان میداد که نوعی آزمون همزمان بدنی و ذهنی به طور خودکار در این غار انجام میپذیرفته است. رطوبت هوا و تاریکی محض و گرمایی که در اصل از بدن برمیخیزد اما در فضاهای تنگ و باریک این هزارتوها به دام میافتد هم بخشهای دیگری از این تجربهی گذار هستند.
گذشته از این، بسیاری از عناصر این تجربه معنای بسیاری از جزئیات اساطیر کهن را روشن میکرد. به عنوان مثال اگر این مسیر چنان که احتمالا مرسوم بوده، با شلوار و پیراهنی ساده و بی هیچ وسیله پیموده شود، تا هنگام خروج جز پارههایی از لباس به جا نمیگذارد و این شاید استعارهای بوده که کنده شدن جامههای ایشتار و دوموزی را در جریان ورودشان به جهان زیرین روشنتر سازد. به همین ترتیب تشنگیای که به خاطر عرقریزی پیوسته در غار دست میدهد، و خروج از غار در نزدیکی چشمهای گوارا و آبشاری زیبا، و همچنین تجربهی ساعتها کنکاش در تاریکی و برخوردن به نور لاجوردی سحرگاهی در پایان مسیر، به بازگشت از جهان مردگان یا زایش مجدد شباهتی چشمگیر دارد.
غار نیاسر یکی از سازههای معماگونهایست که مشابهش در سراسر ایران زمین فراوان یافت میشوند، اما در سایر نقاط دنیا با این شمار و پیچیدگی وجود ندارند، هرچند نمونههایی سادهتر از آن گویا توزیعی جهانی داشته باشند. اینها را میتوان مراکزی آیینی دانست که مراسم اهلیت و آیین گذار در آن انجام میشده، و در ضمن محک زدن تازهوارد به جرگهی رازورزان را نیز به شکلی خودکار به انجام میرسانده است. یعنی این غارها نوعی ماشین آیینی، و نوعی دستگاه سنجش برای اجرای مراسم وَر بودهاند که شایستگان را از ناسزاواران تفکیک میکردهاند و علاوه بر این کسانی که در پیمودنشان کامیاب میشدهاند را دگرگون میساختهاند. یعنی دو کارکرد داشتهاند و در کشتزار سلوک، همزمان دانه را سرند کرده و میپختهاند.
نگارش این کتاب را میتوان ادای دین به تجربهای دانست که سه دهه پیش در نیاسر داشتم، و در جریان آن کارکرد و رمزپردازیهای مربوط به این سازههای شگفتانگیز برایم به موضوع پرسش تبدیل شد. این نوشتار در ابتدای کار قرار بود متنی درسی باشد برای دانشجویان کلاس «چیستا»، که در شهریور سال ۱۴۰۰ موضوع تدریسم در آن بر محور اسطورهشناسی و تاریخ هزارتوها قرار گرفته بود. با این حال جمعآوری یادداشتهای قدیمی و دادههایی که طی این مدت بر هم انباشته شده بود، باعث شد تا به آن طرح کتاب بدهم و قدری گستردهتر به این مضمون بپردازم و سنتهای اروپایی و ایرانی را در این مورد با هم مقایسه کنم.
بر این مبنا، این کتاب پینوشتی است بر ماجراجوییهای قدیمیام در غارهای آیینی پهنهی ایران زمین، که بر اساس سه پرسش بنیادین استوار شده است. نخست آن که ماز و هزارتو چیست و چرا مردمان چنین طرحهایی را میساختهاند؟ دوم آن که معنای این سازهها و کارکرد و ارزش نمادینشان چه بوده؟ و سوم آن که تمدن ایرانی و اروپایی وقتی به رمزپردازی و تولید این طرحوارهها روی میآورند، چه شباهتها و تفاوتهایی با هم دارند؟
همراه با یاران کانون خورشید در پیشخوان آتشکدهی نیاسر، ۱۳۸۰
ادامه مطلب: بخش نخست: پرسش از ماز و هزارتو – گفتار نخست: جذابیت طرح بغرنج
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب