پنجشنبه , آذر 22 1403

فرگشت – بخش دوم – فصل اول – ابزارسازی

بخش دوم عنصر انساني

فصل اول عنصر انسانی 

ابزارسازی

ابزارمند عبارت است از به‌‌‌كارگيری اشيا و مواد مستقل از بدن، برای تأثيرگذاری بر محيط. اين موادِ خارجی معمولاً اشيايی ساده و فراوان در محيط طبيعی هستند و تأثيری هم كه بر محيط اعمال می‌‌‌شود معمولاً می‌‌‌تواند در زير عنوان دسترسی به منابع رده‌‌‌بندی شود.

با اين تعريف، طيف وسيعی از جانوران ابزارمند محسوب می‌‌‌شوند. كركس مصری كه برای استفاده‌‌‌ی غذايی از تخم شترمرغ، با كوبيدن سنگ پوسته‌‌‌ی سخت آن را می‌‌‌شكند، نمونه‌‌‌ی مشهوری از اين حيوانات است. بابون‌ها هم به دشمنان خود سنگ پرت می‌‌‌كنند و شامپانزه‌‌‌ها رفتارهای بسيار پيچيده‌‌‌تری مانند استفاده از چهارپايه برای دسترسی به مواد غذايی موجود در نقاط مرتفع را انجام می‌‌‌دهند. يك نمونه‌‌‌ی هوشمندانه‌‌‌ی رفتار ابزارمند در شامپانزه به شكار موريانه مربوط می‌‌‌شود. شامپانزه‌‌‌ها برای به چنگ آوردن موريانه‌‌‌ها يك تركه‌‌‌ی كاه را در داخل سوراخ‌های لانه‌‌‌ی موريانه فرو می‌‌‌كنند و وقتی موريانه‌‌‌ها برای خوردنش آرواره‌‌‌هاي‌شان را در كاه فرو كردند و به آن چسبيدند، تركه را بيرون می‌‌‌كشند و حشرات موجود بر آن را می‌‌‌خورند. به اين ترتيب، نمی‌‌‌توان انسان را تنها جانور ابزارمند دانست.

اما ابزارمندی در انسان تفاوتی اساسی با دیگر جانوران دارد. نخستين تفاوت این‌که انسان تنها جانوری است كه با ابزار، ابزار می‌‌‌سازد. ساير جانوران با اعضای بدن‌شان ابزار را می‌‌‌سازند و رشته‌‌‌ی توليد ابزار در حلقه‌‌‌ی اول به پایان می‌رسد. اما این زنجیره در انسان خردمند می‌تواند تا نقطه‌ای دوردست تداوم یابد. در ميان دستاوردهای انسانی به كارخانه‌‌‌های بزرگ و پيچيده‌‌‌ای برمی‌خوریم كه دستگاه‌‌‌های الكترونيكی حساسی را توليد می‌‌‌كنند كه خودشان به عنوان بخش‌هايی از دستگاه‌‌‌های ديگری به كار می‌‌‌روند و تازه خود اين ابزارهای آخری هم برای ساخت ابزاری ديگر طراحی شده‌‌‌اند. چنين زنجيره‌‌‌ی پيچيده‌‌‌ای از روابط ميان ابزارها در هيچ جانور ديگری همتا ندارد.

دومين تفاوت، به زمان مربوط می‌‌‌شود. استفاده از ابزار در ساير جانوران، رفتاری لحظه‌‌‌ای و نه چندان دورانديشانه است كه برای نيل به پاداشی لحظه‌‌‌ای انجام می‌‌‌شود. به عنوان مثال، بيشترين زمانی كه ميمون صرف توجه و كار با يك ابزار می‌‌‌كند، پانزده دقيقه است. اين در حالی است كه يك نقاش يا نويسنده ممكن است ساعت‌های متمادی با ابزاری مانند قلم‌‌‌مو يا قلم كار كند و يك دانشمند و مخترع می‌‌‌تواند ماه‌ها و حتی سال‌های پياپی در مورد طراحی ابزاری جديد تمركز نمايد.

سومين تفاوت، به رفتار حمل ابزار مربوط می‌‌‌شود. اگر از بعضی نمونه‌‌‌های ساده، مانند صدفی كه خرچنگ منزوی به عنوان سپر محافظ شكمش حمل می‌‌‌كند، بگذريم، به اين نتيجه می‌‌‌رسيم كه انسان تنها جانوری است كه ابزارهای ساخت دست خودش را با خودش به این سو و آن سو می‌‌‌برد. دیگر جانوران از ابزارهايی طبيعی استفاده می‌‌‌كنند كه به هنگام پيش آمدن نياز خاصی، در اطراف همان مكان يافت‌شدنی باشند.

به اين ترتيب، ساخت كلی ابزار در انسان، با ساير جانوران تفاوت دارد. اگر بخواهيم اين تفاوت را در يك عبارت فشرده كنيم، بايد بگوييم انباشت اطلاعات موجود در ابزارهای انسانی، بسيار بيشتر از چيزی است كه در ساير جانوران ابزارمند ديده می‌‌‌شود. اطلاعات لازم برای ساخت يك ابزار ساده مثل يك قلم، و اطلاعات مورد نياز برای به كار گرفتن آن، هر دو بسيار زياد هستند، و نيازی را هم كه برطرف می‌‌‌كنند نيازی بسيار پيچيده است. پس به عنوان قاعده‌‌‌ای كلی، آنچه در روند تكامل انسان می‌‌‌بينيم، افزايش محتوای اطلاعاتی متبلورشده در شبكه‌‌‌ی كل ابزارهای انسانی است.

با يك نگاه كوتاه به مدارك باستان‌‌‌شناختی، می‌‌‌بينيم كه روند پيچيده‌‌‌تر شدن ابزارهای انسانی، می‌‌‌تواند بر نوعی منحنی نمايی تصوير شود. پرش‌های اصلی در اين منحنی، به طور مشخص با افزايش حجم مغز انسان همراه بوده‌‌‌اند، اما این‌که كدام‌يك علت ديگری بوده، درست مشخص نيست. آنچه بيشتر به واقعيت نزديك می‌‌‌نمايد، اندركنش پيچيده‌‌‌ی چند روندِ در هم تنيده است، كه پيچيده‌‌‌تر شدن جوامع، حجیم‌تر شدن مغز و متنوع‌‌‌تر شدن ابزارها مهم‌‌‌ترين‌‌‌شان هستند.

رشد توانايی ابزارسازی در اجداد انسان، به عوامل گوناگونی وابسته بوده است. يكی از مشهورترين اين شاخص‌ها، نسبت طول به عرض بند آخر انگشت شست است، كه تعيين‌كننده‌‌‌ی دقت دست در گرفتن اشياست. اين شاخص از دو ميليون سال پيش به این سو تغييراتی را متحمل شده و با آنچه در انگشتان ميمون‌های بزرگ ديگر ديده می‌‌‌شود، تفاوت يافته است. دگرگونی در انگشت شست انسان‌‌‌مانندهای باستانی معلول چند روند تكاملی بوده، كه مهم‌‌‌ترين‌‌‌شان جايگاه مقابلِ شست نسبت به ساير انگشتان در دست است.[1] اين شكلِ ويژه علاوه بر این‌که امكان گرفتن اشيا در بين شست و ساير انگشتان را فراهم می‌‌‌كند، تنوع حركات تركيبی انگشتان را هم بسيار افزايش داده است.

پهن بودن سر استخوان متاكارپ شست، يكی از برجسته‌‌‌ترين نمودهای اين توانايی و تنوع بالاست. با توجه به این‌که چنين شكلی در استخوان‌های لوسی يافت نشده است، نمی‌‌‌توان تاريخ پيدايش ابزارسازی را تا دوره‌‌‌ی شبه‌‌‌ميمون‌های آفريقايی عقب برد.[2] شواهد نشان می‌‌‌دهد كه شبه‌‌‌ميمون تنومند دارای چنين انگشت شستی بوده است، و اين در حالی است كه خويشاوندانش در آفريقای شرقی فاقد اين توانايی بوده‌‌‌اند. دو نتيجه‌‌‌ی عمده‌‌‌ی ناشی از اين مقايسه‌‌‌ی فسيل‌‌‌شناختی، چنان‌که پيش از اين هم گذشت، جديدتر بودن افزايش حجم مغز نسبت به ابزارمندی است، و منتشر، پراكنده و تدريجی بودن روند تكامل اين توانايی انسانی. پيچيده‌‌‌تر شدن ابزارهای ساخته شده توسط انسان، و غنی‌‌‌تر شدن‌شان از نظر اطلاعاتی، در نهايت به بروز جهشی بزرگ انجاميد، و آن ابداع نشانه‌‌‌ی خودآگاه بود.

سيستم‌های نشانگان در تمام جانوران ديده می‌‌‌شوند. كدهای نوری، صوتی، شيميايی و… در همه‌‌‌ی شاخه‌‌‌های جانوری نظام‌هايی از بازنمايی جهان خارج را تشكيل می‌‌‌دهند، كه جانور با بازخوانی و واگشايی نمادهای آن، حقيقتِ منسوب به جهان خارج را برای خود بازتوليد می‌‌‌كند. اين نظام‌های نشانگان/ معانی در جانوران پيچيده‌‌‌تر لايه‌‌‌ای از «پيش‌‌‌منش‌‌‌واره‌‌‌ها» ــ يعنی نشانه‌‌‌های توليدشده توسط خود جانور ــ را هم در بر می‌‌‌گيرند. يعنی در موجودی مثل آميب، تمام آنچه ديده می‌‌‌شود، كدهای فيزيكی/ شيميايی خاصی است كه جانور به كمك آن بازنمايی دست و پا شكسته‌‌‌ای از جهان خارج توليد می‌‌‌كند و آن را دستمايه‌‌‌ی تنظيم رفتار خود و تضمين بقای ژنومش قرار می‌‌‌دهد. اما در يك ملخ نر كه مشغول خواندن است، يا كفتاری كه با توليد صدا همراهانش را در شكار رهبری می‌‌‌كند، مجموعه‌‌‌ای از نشانه‌‌‌ها به صورت مصنوعی توسط خود موجود توليد می‌‌‌شوند تا بازنمايی ويژه‌‌‌ای در ساير جانوران، كه معمولاً هم‌‌‌گونه‌‌‌اش هم هستند، ايجاد كند. اين توليد نشانه‌‌‌ها، از هر نوعی كه باشد ــ از نور كرم شب‌‌‌تاب گرفته تا آواز قناری ــ معمولاً از نظر عصب‌‌‌شناسی به عنوان نشانگانی ناخودآگاه در نظر گرفته می‌‌‌شود؛ يعنی، به نظر می‌‌‌رسد كه مغز موجوداتِ توليدكننده‌‌‌ی اين نشانگان، بازنمايی مستقل و مجزايی از اين اطلاعات را در يك سطح سلسله‌مراتبی متفاوت از پيچيدگی، توليد نكند. در انسان روند تكامل، منتهی به انباشتی چنان چشمگير از اطلاعات شده، كه يك سطح سلسله‌مراتبی جديد از اطلاعات را به روند پردازش عصبی افراد اضافه كرده و اين همان است كه در قالب نشانه‌‌‌های خودآگاه نمود می‌‌‌يابد. اين نمادهای خودآگاه، شالوده‌‌‌ی زبان را تشكيل می‌‌‌دهند.[3] زبان، شاهكار ابزارسازي انسان است.

 

 

  1. Eccles,1991.
  2. Gibbons,1997
  3. . وكيلي، 1378.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم- فصل اول – زبان (1)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب