پنجشنبه , آذر 22 1403

نشست پنجاهم- شنبه ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸

نشست پنجاهم- شنبه ۲۶ تیرماه ۱۳۹۸

شروين وكيلى:

پیشنهادهایم برای محورهای بحث:

۱) میزان دسترسی ما به اساطیر و روایتهای گذشته‌‌مان چه‌‌قدر است؟ روایتهایی مانند بهرام‌‌یشت یا هفت ‌‌پیکر چه‌‌قدر در دسترس فرهیختگان و راویان امروزین هستند و چه‌‌قدر مخاطبان با آن ارتباط برقرار می‌‌کنند؟

۲) چرا باید تاریخ و اسطوره‌‌های ایرانی برایمان مهم باشد؟ بهتر نیست با موج جهانی مدرنیته همراه شویم و از همان شیوه‌‌ای پیروی کنیم که بالیوود و هنگ کنگ فرهنگ تولید می‌‌کنند؟

مریم سلیمانی: درباره‌‌ی پرسش نخست گمان مي‌‌كنم اسطوره‌‌هاي ايراني پس از دقيقي و فردوسي به صورت تقريبا كاملي از سنت شفاهي و نقل سينه به‌‌ سينه مكتوب و منظوم شد و در دسترس قرارگرفت.

شروين وكيلى: بله مریم جان، چنین شده است؛ اما نکته‌‌ی مهم آن است که این تاریخ به کتبی شدن این روایتها در زبان پارسی دری مربوط می‌‌شود. چفت و بست شدن روایتها در ایران به نسبت پیچیده بوده است. چون روایتهایی هم به شکل کتبی-کتبی، مثلا از متون پهلوی و اوستایی به متون پارسی دری، منتقل می‌‌شده‌‌اند و هم به شکل شفاهی-کتبی، مانند داستانهای عامیانه درباره‌‌ی بهرام و آزاده. همچنین شکل کتبی-شفاهی را هم داشته‌‌ایم؛ مانند سنت نقالی بر مبنای شاهنامه. پس، شبکه‌‌ای به‌‌نسبت بغرنج و متراکم از تبادلهای متنی را در بافتهای زبانی همزمان و پیاپی داشته‌‌ایم.

علیرضا کسمائی مقدم: در اندیشه‌‌ی شکل‌‌گیری گیتی از آب تالس و شکل‌‌گیری گیتی از آتش هراکلیتوس چون اهمیت خاک و باد نادیده انگاشته شد به نظریه‌‌ی ترکیبی آب و باد و خاک و آتش امپدوکلس منجر شد که دیرزمانی بر تارک اندیشه‌‌ی بشری درخشید. وامگیری آذر و گیتی و مینو از تمدن ایرانی به ترکیب ماده و معنا در نگاه افلاطون و ارسطو و متاخران اندیشه‌‌ی بشری منجر شد. خدایان گوناگون و قدرتمند اندیشه‌‌ی باستان نیز با قدرت گرفتن فکر خدای بزرگ به کلی از بین نرفته، بلکه در غالب فرشتگان در زیرمجموعه‌‌ی خدای بزرگ باقی ماندند. فکر می‌‌کنم افزون بر دلایل عقلی دلایل سیاسی و اجتماعی در این تر کیب کردن اندیشه‌‌ها اثرگذار است. امروز هم روش گذشتگان در ترکیب نظریه‌‌ها و ارائه‌‌ی تئوری‌‌های جدید برقرار است. شمار بسیاری از اندیشمندان در تلاش برای هماهنگ کردن شواهد نسبیت با داده‌‌های فیزیک کوانتوم هستند و نظریه‌‌ای همه‌‌گیر را طرح می‌‌کنند.

شروين وكيلى: بله علیرضا جان، بی‌‌شک چنین است؛ یعنی در تحول اندیشه‌‌ها بافت اجتماعی و تاریخي‌‌شان اهمیتی چشمگیر دارد و در وامگیری‌‌های فلسفی نیز این قاعده برقرار است. هر چند درباره‌‌ی مفهوم‌‌هایی مانند ساخت عناصری طبیعت بیشتر با نوآوری‌‌هایی روبه‌‌رو هستیم که در خودِ تاریخ اندیشه نیز نیاز به تبارشناسی دارند. اینکه چه‌‌طور شده ناگهان مفاهیم اساطیری از مفهوم فیزیکی و عقلانی عنصر گذر کرده‌‌اند، جای توجه دارد. این نکته را هم داشته باشیم که مفهوم عناصر در متون اوستایی (یسنه‌‌ها و یشتهای جدید) حدود چهار سده زودتر از منابع یونانی ظاهر می‌‌شود و در کتاب تاریخ خرد ایونی به دقت نشان داده‌‌ام که این مفهوم در یونان وامگیری‌‌ای از اندیشه‌‌ی مغانه‌‌ی ایرانی بوده است.

کوشا علی‌‌پناه: با توجه به دستاوردهای علوم شناختی منظری جدید از معنا پدید آمده. محتوای ذهنی و معنا تنها در قالب داستان و اسطوره‌‌ها بازنمود داده نمی‌‌شوند، بلکه آثار هنری و به‌‌ویژه معماری روش دیگری از بیان مفاهیم را به صورت غیر زبانی عرضه می‌‌کنند. ادراک آثار هنری و معماری ابتدا با رودررویی مستقیم و بی‌‌واسطه و پیش‌‌فکورانه هست. انسان به صورت وجودی با اثر روبه‌‌رو می‌‌شود و حس و حال او اثر را به صورت عاطفی درک می‌‌کند. سپس به جزئیات توجه می‌‌کند و معنای ساختاری آن را درک می‌‌کند.

کشف نورون‌‌های آینه‌‌ای مفهوم «معنای مجسم» را پدید آورد و نشان داد که انسان این ظرفیت را دارد که خود را با اثر هنری هماهنگ کند؛ یعنی فعالیت‌‌های ادراکی ما نواحی حسی-حرکتی مغز را فعال می‌‌کنند که با حرکت‌‌ها و هوشیاری ما پیوند دارند. ما محیط‌‌های فیزیکی و اجتماعی و فرهنگی را به صورت مجسم درک می‌‌کنیم و انتقال معنا تنها از راه زبان نیست، بلکه محیط هم بر شکل‌‌گیری شناخت و انتقال معنا اثری ژرف‌‌تر دارد. برهمکنش ذهن و بدن و محیط به صورت یکپارچه صورت می‌‌گیرد و ما می‌‌توانیم یکی از غنی‌‌ترین منابع فرهنگی‌‌مان را در معماری و خانه‌‌های ایرانی و دیگر آثار هنری مشاهده کنیم.

شروين وكيلى: بله کوشا جان، چنین است. حتا یک قدم پیشتر هم می‌‌شود رفت و گفت آن زیرساخت عصب‌‌شناختی‌‌ای که حرفش را زدی، در ابتدای کار و در جوامع باستانی، زیست‌‌جهانی یکپارچه و منسجم و سخت در هم‌‌تنیده را پدید می‌‌آورده است. به این معنا که یک پرستنده‌‌ی آناهیتا یا مردوک وقتی در فضای مناسک این آیین قرار می‌‌گرفته روایتهای اساطیری (سرودی که خوانده می‌‌شده و قصه‌‌اش) و آثار هنری (بت ایزدان و نقشهای نمایشی و موسیقی آیینی) و مفاهیم اجتماعی در پیوند با آن را درهم‌‌تنیده و همچون یک کل یکپارچه درک می‌‌کرده‌‌. تمایز یافتن و تفکیک شدن هنر و معماری و دین و اسطوره از هم پدیداری مدرن است که اندیشمندانی مانند لومان درباره‌‌اش سخنانی نغز پرداخته‌‌اند.

کوشا علی‌‌پناه: بله در آثار هنری آن زمان می‌‌شود دید که ترکیبی از چندین حیوان و انسان وجود داشته که نشان از جهان‌‌بینی آنها دارد.

صبا طهماسبی: در درسگفتار پیشین از واژه‌‌ی پیشااخلاقی به جای ضد اخلاقی صحبت کردید و اینکه بسیاری از ادیان هنوز پیشا‌‌اخلاقی هستند؛ مانند داستان داود در تورات. گفتید که با ورود نظامی اخلاقی در دین زرتشت شکلی نو از نظام رفتاری پدید آمد. مگر فاصله‌‌ی تاریخی زرتشت با ظهور کتابهایی آسمانی چون تورات چه‌‌قدر است؟ این گپ تاریخی چگونه است؟ اگر پدیداری تورات را پس از زرتشت بدانیم؛ آیا موقعیت جغرافیایی باعث اثر نگذاشتن این نظام اخلاقی بر دیگر ادیان شده است؟ ظهور دین زرتشت در شرق و ادیان ابراهیمی در غرب ایران‌‌زمین چه اثری داشته است؟ یا اینکه این کتابهای آسمانی‌‌اند که دستخوش تغییر می‌‌شوند؟

پرسش دیگرم درباره‌‌ی بخش پایانی درسگفتار اخیرتان است که زبان را به مانند جایگزینی برای امر غائب در نظر گرفتید. می‌‌شود نمونه‌‌ای بیاورید تا ببینم درک من از فرمایش شما درست بوده یا خیر؟

شروين وكيلى: صبا جان، دلیل این که از عبارت پیشااخلاقی بهره بردم آن بود که گاهی ما دچار خطای ناهمزمانی می‌‌شویم. مانند مبلغان مسیحی سده‌‌های نخستین میلادی -که زئوس را به دلیل زناکاری محکوم می‌‌کردند- معیارها و مفاهیم دیرآیندتر را به گذشته بازمی‌‌تابانیم و بر آن مبنا قضاوتی را روا می‌‌داریم. مهم است این را دریابیم که یهوه در تورات و زئوس در آثار هومری و ایندره در وداها ایزدانی هستند که دور از سپهر اندیشه‌‌ی زرتشتی شکل‌‌ گرفته‌‌اند و برای همین اصولا مفاهیم اخلاقی برایشان مطرح نبوده است. داود بعدتر از برای چشم دوختن به ناموس سردارش شماتت می‌‌شود؛ اما در زمانی که داستانش در تورات وارد می‌‌شده برجسته‌‌ترین و شکوهمندترین شاه یهودیان باستان بوده. این کارش همچون بخشی از رفتار عادی یک انسان در بافتی پیشااخلاقی فهمیده می‌‌شده است.

درباره‌‌ی بخش نخست پرسشت: زرتشت به قرن دوازدهم پ.م (حدود ۱۲۰۰ پ.م) تعلق دارد. زمان خروج قوم یهود از فرمانهای موسی را هم از همین فاصله تا حدود یک قرن بعدتر (حدود ۱۱۰۰-۱۲۰۰ پ.م) می‌‌دانند. هرچند اکنون بحثهایی جدی در کار است که شاید اصولا خروجی قومی از مصر رخ نداده باشد و سفر خروج به تبعید گروهی به رهبری فردی مذهبی -که هوادار دین آتون بوده- مربوط باشد تا خروج قبایل سامی. به هر روی، تورات بسیار دیرتر تدوین شده و زمان زمامداری داود در آن را قرن نهم پ.م (۹۰۰-۱۰۰۰ پ.م) می‌‌دانند. هرچند شاید داود رهبری قبیله‌‌ای داشته و شاهی با آن اوصاف در تورات نبوده باشد؛ چون باستان‌‌شناسان نشان داده‌‌اند که اورشلیم در این دوران هنوز شهر نبوده است. متن تورات در کل پنج شش قرن دیرآیندتر از گاهان و زمان زرتشت است. گرچه به دلیل فاصله‌‌ای طولانی تا دوران نزدیک به عصر هخامنشی از اندیشه‌‌های زرتشتی تاثیر نپذیرفته بود.

علیرضا کسمائی مقدم: در مدت زمانی طولانی اسطوره‌‌ها به دلیل سادگی، فهم عامیانه و نداشتن فناوری، با به دست آوردن داده‌‌های جدید، در ذهن و فرهنگ عمومی پایدار مانده‌‌اند. همچنین علت دوام اندک اندیشه‌‌های جدید امکانات و سرعت فناوری در به دست آوردن داده‌‌های نو است. به گونه‌‌ای که عمر مکانیک کلاسیک به سیصد سال نکشید و معلوم نیست عمر نظریات جدید چه‌‌قدر بیانجامد. به علت گستردگی ارتباطات و اهمیت اندیشیدن تولید معنا تمدن ایرانی از گستردگی و ژرفای بیشتری نسبت به دیگر تمدن‌‌ها، مانند تمدن اروپایی پیش از عصر روشنگری، برخوردار بوده است.

شروين وكيلى: در واقع، اسطوره‌‌ها حیات ویژه‌‌ی خود را دارند؛ یعنی من گمان نمی‌‌کنم با فناوری و نگرشهای عقلانی و علمی هم‌‌آشیان و رقیب باشند. از این رو، همه‌‌ی جوامع در نهایت موازی با دانش و فنون خود،‌‌ اسطوره‌‌هایی هم تولید می‌‌کنند. گرچه درباره‌‌ی تمدن ایرانی شکلی از عقلانی شدن فزاینده‌‌ی اساطیر را داشته‌‌ایم که در درسگفتار این هفته‌‌مان مفصل توضیحش خواهم داد.

علیرضا کسمائی مقدم: می‌‌پذیرید که اسطوره‌‌پردازی مربوط به دوران آغازین تمدن بشری است؟

شروين وكيلى: نه علیرضا جان، چنین گزاره‌‌ای را نمی‌‌پذیرم. تمام جوامع انسانی همیشه در حال اسطوره‌‌سازی هستند و اسطوره، مانند هنر و فناوری و علم، بخشی از ساخت طبیعی فرهنگهای انسانی است.

علیرضا کسمائی مقدم: باعرض پوزش منظور از اسطوره‌‌ی فناوری چیست؟

شروين وكيلى: علیرضا جان، سخنم این بود که اسطوره، مانند فناوری و علم و هنر، پویایی خاص خود را دارد و در همه‌‌ی جوامع همیشه هست و سیر تکاملی ویژه‌‌ی خود را طی می‌‌کند.

هوتن ستایشفر: درباره‌‌ی اینکه شما پرسیدید چرا ما باید به اساطیر توجه کنیم و چرا نباید الگوهای بالیوود و هنگ‌‌کنگ را سرمشق قرار بدهیم؛ پرسشم این هست که آیا به طور کلی امکانش هست که اساطیر ایرانی را در ایرانی دوباره زنده کنیم که نسبتا از دیگر کشورهای جهان جدا شده است؟ آیا ما شبیه آخرین نفراتی نیستیم که در ته‌‌مانده‌‌های دریاچه‌‌ی ارومیه آب‌‌تنی می‌‌کنند و بعدها هم صرفا به بخشی از تاریخ تبدیل می‌‌شوند؟

شروين وكيلى: استعاره‌‌ی خوبی را به کار گرفتی هوتن جان. شاید چنین باشد؛ اما پرسش همچنان به جای خود باقی است: اگر چیچست خشکیده باشد و ما کرانه‌‌نشینانی باشیم در انتظار عروج سوشیانس از دل دریاچه؛ پس از خشکیدن دریاچه چه باید بکنیم؟‌‌ بحث من آن است که اگر دارنده‌‌ی این اساطیر باشیم و به درستی تصاحبشان کنیم، هرچه بخواهیم با آن می‌‌توانیم بکنیم. سوشیانس از روایت و ذهنهاست که بیرون می‌‌آید و جهان را دگرگون می‌‌کند، نه از دریاچه‌‌ای که بتواند بخشکد!

علیرضا کسمائی مقدم: به نظر من بسیاری از کشورها که پیشینه‌‌ی تمدنی ما را ندارند، نیازمند یک فرهنگ‌‌سازی ساختگی هستند.

شروين وكيلى: دقیقا چنین است. هنگامی ‌‌که تمدنها را با دروغ و تخیل و جعل داربستهایی لرزان برپا می‌‌کنند، چرا ما با مصالحی استوار و نیرومند کاخهایی استوار را نسازیم؟

بهنوش عافیت‌‌طلب: ما، ایرانی‌‌ها، کدام جنبه از مدرنیته را گرفتیم؟ کدام یک از آنها قلبم‌‌افزا بود و کدام قلبم‌‌کاه؟ آیا ما ناچار بودیم با موج مدرنیته همراه شویم؟ راه دیگری هم داشتیم یا داریم؟

پ.ن. قلبم = قدرت، لذت، بقا، معنا

شروين وكيلى: بهنوش جان، به نظرم مدرنیته شش سویه‌‌ی متمایز دارد که همگی بر ما اثر گذاشته‌‌ است. سه تایش (نظامی، اقتصادی و دینی) به نظرم در کل کاهنده‌‌ی قلبم است،‌‌ حتا در درازمدت برای اروپاییان ابداع کننده‌‌اش. سه تای دیگرش (علم و هنر و فناوری مدرن) بسیار سودمند و درخشان است و اوجی است در تکامل تمدنهای انسانی و باید دریافته و درونی گردد و شکل نقدشده‌‌اش قلبم را خواهد افزود.

شایان غیاث‌‌الدین: ۱) واژه‌‌ی وارغن با «ورترغنه» ارتباط دارد؟ ۲) پیوند آتش بهرام در میان آتش‌‌های مقدس زرتشتی با ایزد بهرام چیست؟ ۳) من متن بهرام‌‌یشت برگردان جلیل دوست‌‌خواه را خواندم، اما به این تفسیر نرسیدم که این متن هنرهای رزمی‌‌ای بر اساس نیروهای حیوانات را توصیف ‌‌کند. اگر قرار باشد که شماری از حیوانات را، مطابق اقلیم مناطقی که سنت پریستاری بهرام را داشته‌‌اند، به این ایزد جنگاور ربط بدهند؛ قاعدتا ویژگی‌‌های جنگاورانه‌‌ی آن حیوانها را برمی‌‌شمرند. بنابراین، بهرام‌‌یشت بیشتر از اینکه سندی برای تعمیم سنت هنرهای رزمی مطابق با حرکات حیوانات باشد، توصیف خود بهرام است. به طور خاص آنجایی که وارغن توصیف می‌‌شود، در واقع بهرام -که ارتباطی نزدیک با باد دارد- توصیف می‌‌شود که سریع و چالاک است و بر سر کوه و دره و بالای درخت بیشتر جلوه می‌‌کند. این باد است که شهپر‌‌های وارغن را تیمار می‌‌کند و باد است که در شاهپر‌‌های وارغن می‌‌افتد. به گمانم وارغن بیان استعاری همان باد است. در درسگفتار سوم هم گفته‌‌اید که احتمالا بهرام‌‌یشت به هنرهای رزمی مبتنی بر حیوانات مربوط است. در کتاب ایزدان ایرانی هم عبارت «حدس می‌‌زنم» را در گفتار مربوط به بهرام آورده‌‌اید. در درسگفتار نخست هم به مقاله‌‌ای در همین زمینه اشاره کرده‌‌اید که در اینترنت نتوانستم پیدا کنم. ممنون می‌‌شوم اگر آن مقاله را بفرستید یا به اسناد دیگر مربوط به هنرهای رزمی ایرانی مطابق حرکات حیوانات اشاره کنید. ۴) در ادامه‌‌ی متن بهرام‌‌یشت در این بندها آمده است: بند ۴۴: «… چهار پر [وارغن] بر سر راه هر دو سپاه بیفشان. هر یک از دو سپاه که نخستین بار «اَمَ»ی نیک‌‌آفریده و برزمند و بهرام اهوره‌‌آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن او شود»؛ ۴۵: «ام و بهرام اهوره‌‌آفریده -هر دو پشتیبان، هر دو نگهبان، هر دو پاسدار- را آفرین می‌‌فرستم. هر دو بدین‌‌جا و بدان‌‌جا پرواز کنند. هردوان به بالا پرواز کنند».

https://www.the-derafsh-kaviyani.com/books/avesta1.pdf

اَمَ دقیقا چیست؟ چیزی که من از این دو بند فهمیدم، این است که ام مفهوم پیروزی‌‌ست که با پر وارغن پیوند خورده و شاید در متن‌‌های جدید تجلی انسان‌‌وار/فرشته‌‌وار پیدا کرده است. ۵) بیشتر از اینکه ماجرای بهرام گور را به بهرام‌‌یشت مرتبط بدانم، به آیین ور نزدیک می‌‌بینم.

https://t.me/sherwin_vakili/4120

شروين وكيلى: ۱) نه، ورترغنه یعنی کشنده‌‌ی ورتره (ورتره+ غن)؛ اما وارغن واژه‌‌ای با ریشه‌‌ی متفاوت و نام شاهین است. ۲) آتش بهرام خالص‌‌ترین جلوه‌‌ی گیتیانه‌‌ی آتش مینویی است؛ یعنی شکلی تصفیه شده از آتش است که با فنونی پیچیده و روندی طولانی آتش عادی را به مقدمه‌‌ی آذر مینویی تبدیل می‌‌کند. ۳) بله، این تفسیر از ایشان نیست و من چنین خوانشی از متن دارم. به هر صورت جای پرسش دارد که چرا مثلا پلنگ و شیر با جلوه‌‌های جنگاورانه‌‌شان در این فهرست حضور ندارند و مثلا گراز را به جایشان داریم؟ اگر یادآوری کنید مقاله‌‌ام در این باره را برایتان روی تخته سفید خواهم گذاشت. ۴)‌‌ اَمَه در اوستایی اصولا یعنی پیروزی و غلبه که نام دیگر بهرام و لقبش هم هست و با شاهین و دیگر جانوران جلوه‌‌گر بهرام نیز پیوند دارد. ۵) بله، بی‌‌شک نوعی آیین ور است. هرچند مهم است که ور با نظارت کدام خدایان و در چه قالبی انجام می‌‌پذیرد. وری جدای از ایزدان ناظر و داور نداریم.

شایان غیاث‌‌الدین: سپاس. چرا آتش مینویی شده آتش بهرام و نشده آتش مهر؟

شروين وكيلى: این پرسشی بسیار مهم است شایان جان. در واقع، باید اسمش را می‌‌گذاشتند آتش آذر؛ اما جالب است که با بهرام پیوند خورده است. کنکاش درباره‌‌ی دلیلش نیازمند پژوهش بیشتر است.

هوتن ستایشفر: آیا اصل این موضوع که کلمه در تاریخ اندیشه‌‌ی‌‌ ایران‌‌زمین به گفته‌‌ی شما «نرم» بوده و با صور خیال و شاعرانگی همراه بوده، خودش علت ضعف ارتباط ما با دانش مدرن امروز نیست؟ درباره‌‌ی بحث فلسفی‌‌ای که در انتهای درسگفتار سوم پیرامون مساله‌‌ی زبان در تمدن ایران، در مقایسه با دیگر تمدن‌‌ها مطرح کردید، در کدام یکی از کتاب‌‌ها یا مقاله‌‌هایتان می‌‌شود بیشتر درباره‌‌اش خواند؟

شروين وكيلى: هوتن جان، باید اول ببینیم ما به‌‌راستی با دانش مدرن امروز چه نوع ارتباطی داریم؟ این تصور که ارتباط ما ضعیف یا سست است، بسته به این که چه کسی مطرحش کند، ادعایی شرق‌‌شناسانه و خودخوارانگارانه است که مبنای تجربی و پشتوانه‌‌ای عینی ندارد. مگر ایرانی‌‌ها در دانشگاه‌‌های مهم دنیا نسبت به نمایندگان تمدنهای دیگر (هندی‌‌ها و چینی‌‌ها و حتا خود اروپایی‌‌ها) موقعیت بهتری ندارند؟ یا مگر ما نمودهای فناورانه‌‌ی مدرنیته، مانند برق و گوشی همراه، را با سرعتی چشمگیر وامگیری و همه‌‌گیر نکردیم؟ بر چه مبنایی فکر می‌‌کنی ضعفی در این مورد وجود داشته یا دارد؟

هوتن ستایشفر: تجربه‌‌ی بودن در فضای علمی دانشگاه خوبی مثل شریف شاید خیلی باعث این شده که من و شماری از دوستانم از ضعف علمی کشور، به‌‌ویژه در زمینه‌‌ی فناوری، بنالیم. البته این بحث مفصلی هست. ما معمولا همش داریم در جمع‌‌های دوستانه بر سر خود می‌‌زنیم و راستش منم از این موضوع خیلی راضی نیستم! می‌‌شود لطف کنید درباره‌‌ی زبان در تمدن ایران راهنمایی کنید که بیشتر در کدام یکی از نوشتارهایتان آمده است؟

شروين وكيلى: بله، متاسفانه این به یک مد روشنفکری تبدیل شده که مدام از خودمان بد بگوییم و عیبهای رنگارنگ را به مردم ایران نسبت بدهیم. درباره‌‌ی زبان در تمدن ایرانی ما دو همایش در نشستهای حلقه‌‌ی اندیشه داشته‌‌ایم که فکر کنم برایت جالب باشد. یکی‌‌اش درباره‌‌ی توانایی زبان پارسی برای ترجمه و انتقال فنون و دانشهای مدرن بوده و دیگری درباره‌‌ی سره‌‌گرایی در زبان پارسی و موقعیت امروزین آن.

رها مژده: در درسگفتار این هفته سخن از نمودهای گوناگون بهرام بود و نکته‌‌ی مشترک در همه‌‌ی این تجلی‌‌ها، عنصر ارزشمند طلا هست که با عناوینی مختلف مورد توجه قرار گرفته. پرسشم شاید کمی بحث را به بیراهه ببرد؛ اما مشتاقم رای و نظر شما را در آن زمینه‌‌ جویا شوم. در سالیان اخیر نظریه‌‌ای درباره‌‌ی جهان باستان و شکل‌‌گیری انسان عنوان شده که معتقد است بیگانگانی از فضا در جست‌‌وجوی طلا به زمین آمدند. علت اینکه طلا برای آنان ارزشمند بوده، استفاده‌‌شان از این عنصر برای منبع تولید انرژی بوده. اریک فون دنیکن، پیشتاز و گسترش‌‌دهنده‌‌ی این نظریه، مبنای تحقیقات برای این موضوع در جهان باستان بوده که فیلمها و سریالهای بسیاری هم بر اساس آنها ساخته شده. از منظر این نوع نگرش، بیگانگان فضایی انسان را با تغییر دادن ژنتیکی میمون پدید آوردند تا به عنوان کارگر در خدمت گرفته شود و طلا استخراج کند و از این دست مواردی که گفتنشان در این مجال نمی‌‌گنجد. در واقع، همان بیگانگان خدایگان دنیای اساطیری تلقی می‌‌شوند. نظر شما چیست درباره‌‌ی این نظریه و همچنین درباره‌‌ی اشتراکی که با پیوند بهرام با عنصر طلا دارد ؟

شروين وكيلى: بله رها جان، چنین حرفهایی هست؛ اما هیچ پشتوانه‌‌ی علمی‌‌ای ندارد و تخیلی است خام و ساده. این نگرشی که فون دنیکن و برلیتز و کسانی دیگر مطرح کرده‌‌اند، نمونه‌‌ای از اسطوره‌‌سازی‌‌های مدرن است. عنصر طلا اتفاقا در سیاره‌‌های خاکی کمیاب نیست و زمین هم از این نظر به شکلی ویژه غنی نیست. درباره‌‌ی تکامل انسان هم گسست و نقطه‌‌ی مبهمی در کار نیست که لزوم مداخله‌‌ی موجودات فضایی را ایجاد کند. بماند که اصولا حیات شکل‌‌گرفته در سیاره‌‌ای دیگر نه ضرورتا کربن‌‌محور است و نه به هوشمندانی انسان‌‌ریخت منتهی می‌‌شود. شاید اگر تماسی میان هوشمندان فضایی و زمینیان رخ داده باشد، در شبه ‌‌حشراتی با ساختار سیلیکونی با تمدنهای مورچگان بوده است! مورچگان برای دویست میلیون سال بر زمین تمدن داشته‌‌اند و هوشمندتر و موفق‌‌تر از انسانها هم عمل کرده‌‌اند که عمر گونه‌‌شان تنها دو میلیون سال است و فقط پنج هزار سال است شهر و تمدن دارند.

شایان غیاث‌‌الدین: به نظرم خیلی ساده می‌‌توان با نظریه‌‌ی تکامل این نظریه‌‌ی بیگانگان فضایی را رد کرد. این طور نیست؟

رها مژده: اگر دلایل فیلمهای مستندی که در این زمینه ساخته شده‌‌اند را مرور کنید، می‌‌بینید که چندان هم با نظریه‌‌ی تکامل قادر به رد این نظریه نیستیم.

شروين وكيلى: خب رها جان، من فکر می‌‌کنم قادر باشیم!

رکسانا احمری: پیرامون این پرسش شما که «آیا نیاز است یا می‌‌شود اساطیر ایرانی را زنده کرد» این نکته‌‌ی شگفت به ذهنم رسیده که شاید بهتر باشد اول ببینیم هم‌‌اکنون در کجاها این اساطیر در ما جاری هستند. مثال من همیشه این است که وقتی آب می‌‌ریزد می‌‌گوییم که «آب روشنایی می‌‌آورد». شاید گام اول این باشد که نزدیکی خود را با این اسطوره‌‌ها خود‌‌آگاه کنیم.

شروين وكيلى: بله رکسانا جان، اتفاقا این اساطیر به شکل شگفت‌‌انگیزی سرزنده و پویا هستند و در حرکات جمعی‌‌مان هم نمودی چشمگیر دارند. کافی است به تنفر عمومی مردم از مفهوم دروغ در کشمکشهای انتخاباتی سال ۸۸ بنگریم و گفتمانهای طرفهای درگیر و واکنش مردم و داوری‌‌شان را تحلیل کنیم تا ببینیم بافت متن بیستون چقدر هنوز بعد از ۲۶ قرن زنده و اثرگذار است.

رکسانا احمری: کاملا همینطور است؛ اما به تعبیر من متاسفانه با وجود جاری و ساری بودن این جلوه‌‌های کهن تمدنی در ما درکم از شرایط کنونی این است که، به دنبال آنچه که در درسگفتار مطرح کردید، تقابل مدرنیته با این جلوه‌‌های تمدنی در اکنون به جدالی درونی و یا به شکلی از عشق و نفرت درونی‌‌شده تبدیل شده که کار را سخت کرده است.

شروين وكيلى: بله، چنین است و بر عهده‌‌ی ماست که پیکربندی‌‌هایی گسترده‌‌تر و پیچیده‌‌تر به دست دهیم که این عناصر به ظاهر ناهمساز را در قالبی هماهنگ و نیرومند یکپارچه سازد.

مریم سلیمانی: ايدون به نظر مي‌‌رسد كه هفت پيكر نظامي و داستانهاي خسرو و شيرين را در زمره‌‌ی داستانهايی اسطوره‌‌اي قرار داده‌‌ايد!؟

شروين وكيلى: اینها روایتهایی است که در مرز اسطوره و تاریخ قرار می‌‌گیرند؛ یعنی همسان با روایتهایی که از اسطوره به تاریخ نقل مکان می‌‌کنند، مانند کوروش که تبلور ایده‌‌ی سوشیانس است، روایتهایی هم داریم که از تاریخ به اسطوره کوچ می‌‌کنند و نظامی استاد مسلم داستان‌‌پردازی در این سبک است.

علیرضا کسمائی مقدم: تفاوت رمزگذاری مفاهیم در تمدن ایرانی و اروپایی متاثر از افلاطون و ایده‌‌ی مثلش نیست که ارسطو آن را تبدیل به صورت کرد؟ جریان حروفیه در ایران هم به شدت در تاثیر از افلاطون بوده است.

شروين وكيلى: راستش گمان می‌‌کنم تا حدود زیادی ماجرا به برچسب اسم افلاطون مربوط می‌‌شود و نه عقاید واقعی او. در دوران اسلامی چون کلام اسلامی سنی زیر تاثیر آرای مسیحی قرار داشت، به پیروی از ایشان، ارسطو و افلاطون محترم شمرده شدند و بردن اسمشان تا حدودی همچون برچسبی مشروعیت‌‌بخش عمل می‌‌کرد که حاشیها‌‌ی امن برای آرای فلسفی ایجاد می‌‌کرد. سیر تحول مفاهیم فلسفی در ایران پیوسته و سرزنده و شاخه شاخه است و چندان ارتباطی با آرای افلاطون و ارسطو ندارد. هرچند هر از چندی اندیشمندان آرای ایشان را نیز به کار می‌‌گرفته‌‌اند و بیش از آن از برچسبش برای توجیه عقاید خود استفاده می‌‌کرده‌‌اند.

علیرضا کسمائی مقدم: بسیار عالی؛ ولی اصل موضوع را می‌‌پذیرید؟

شروين وكيلى: بستگی دارد که اصل موضوع به نظرت چه باشد؟

علیرضا کسمائی مقدم: اندیشه‌‌ی مثل و ارتباط اسما با آنها.

شروين وكيلى: بله، اما این ایده خاستگاهی ایرانی دارد و همان ایده‌‌ی مانتره در اوستاست. افلاطون در واقع بدون این که درکی دقیق درباره‌‌ی ساحت هستی‌‌شناسانه‌‌ی مینو داشته باشد، مفهوم مثل را با اهدافی سیاسی بر آن اساس تدوین کرده است. در این باره مفصل در کتاب افلاطون توضیح داده‌‌ام که نشر ثالث منتشر کرده. در ایران همان ایده‌‌ی پیوند میان عالم مینویی با نمادهای زبانی تداوم یافته و نظریه‌‌هایی بسیار تناور را پدید آورده است؛ از ایده‌‌ی اسمای الهی در رام‌‌یشت و هرمزدیشت بگیرید تا نام‌‌گرایی مزدکی و از آرای حروفیه و تا برداشتهای نقطویه و اهل جفر. گرچه اینها ربط چندانی به نگرش افلاطونی ندارند و فربه‌‌تر وپیچیده‌‌تر از آن هستند، گهگاهی از برچسب افلاطونی هم برای کسب اعتبار یا مشروعیت بهره می‌‌برده‌‌اند.

علیرضا کسمائی مقدم: پس هر دو نگرش رمزگذاری و اسما در تاریخ اندیشه‌‌ی ایرانی در جریان بوده است؟

شروين وكيلى: بله، با گستردگی‌‌ای چشمگیر و کارآیی‌‌ای شگفت‌‌انگیز.

رها مژده: به نظر شما چرا در جهان اساطیری ما طلا عنصری ارزشمند انگاشته شده؟ چون این فلز نرم هست و خاصیت جنگاوری‌‌ای ندارد و صرفا جنبه‌‌ای تزیینی داشته و علم شیمی هم به شکل امروزین نبوده که کاربردهایی ویژه از آن را برشمارد؟ در دنیای باستان و ایران‌‌زمین چه ویژگی‌‌ای باعث شده تا طلا را ارزشمندتر از فلزات دیگر در نظر بگیرند؟

علیرضا کسمائی مقدم: پایداری و جلای آن.

شروين وكيلى: رها جان، به نظرم سه دلیل داشته که در کتابهای کیمیاگری قدیمی هم همینها مورد اشاره بوده است: یکی که از همه مهمتر است، رنگ زرد و درخشش آن است که با مهر و خورشید مربوطش می‌‌کرده؛ دیگری فسادناپذیری‌‌اش است و این که زنگ نمی‌‌زند که برای همین هم پادشاه فلزات دانسته می‌‌شده است؛ سوم آنکه استخراج آن به نسبت آسان و منابع آن به نسبت محدود است. به همین دلیل‌‌ها می‌‌توانسته همچون پول کالاها را رمزگذاری کند.

ژینا صادقی: آيا اين پيدايش و تكامل تدريجي اخلاق، تنيده با تكامل و پيدايش اسطوره‌‌هاي يك سرزمين هست؟ تحريف اسطوره‌‌ها آيا بخشي از فرايند تكامل آنهاست؟ كارآمدترين روش بازتعريف اخلاق در فرهنگي كه ريشه در اسطوره‌‌ها دارد چيست؟

شروين وكيلى: بله ژینا جان، گمان می‌‌کنم سیر طبیعی تکامل اساطیر به شاخه‌‌شاخه شدن و دگردیسی‌‌های محتوایی‌‌اش می‌‌انجامد؛ یعنی ترجیح می‌‌دهم آن را تحریف نخوانم. روایتهای اساطیری هم مانند ایده‌‌های فلسفی و نگرشهای دینی در گذر تاریخ در بافتهای اجتماعی نو قرار می‌‌گیرند و بازنویسی و بازاندیشی می‌‌شوند. در ایران نکته آن است که گرانیگاهی به نام اخلاق وجود داشته که سیر تکامل این منشها را تعیین می‌‌کرده است. اگر بخواهیم سیستمی تحلیلش کنیم،‌‌ منشهای اخلاقی در ایران زمین بستر جذب پویایی و دوشاخه‌‌زایی در منشهای همسایه‌‌ی دینی و اساطیری‌‌ بوده است.

محمدصادق افشاریان: آیا شما به طور کامل با نظریه‌‌ی ایرانشهری دکتر جواد طباطبایی هم‌‌عقیده هستید؟ یا اینکه آن را نیازمند نقد و بررسی می‌‌دانید؟

شروين وكيلى: محمد جان، اندیشه‌‌ی من هم در طیف ایرانشهری قرار می‌‌گیرد و این رده‌‌ای از نظریه‌‌هاست که تمدن ایرانی را به مانند صورت مساله تعریف می‌‌کنند و با روشی علمی و عقلانی در صدد پژوهش درباره‌‌اش برمی‌‌آیند. در این چارچوب دیدگاه من هم نوعی نظریه‌‌ی ایرانشهری است همچنانکه رویکرد دکتر طباطبایی -که کمابیش هگلی است و مدرن- و نگرش گروه دکتر آخوندی -که جامعه‌‌شناسانه و گیدنزی است- هم در همین جایگاه قرار می‌‌گیرند. هرچند رویکرد و نتایج من متفاوت از دیگران است و از موضع نظریه‌‌ی سیستمهای پیچیده و رویکرد زروان صورتبندی شده و به لحاظ تبارنامه هم ادامه‌‌ی اندیشه‌‌ی ایرانی است و ضمن جذب و پوشش دادن آرای علمی مدرن منتقد پیشداشتهای فلسفی و روش‌‌شناسانه‌‌ی رویکردهای مدرن است.

شایان غیاث‌‌الدین: پرسش از بحث هفته‌‌ی پیش: صفحه‌‌ی ۲۳۹ تا ۲۴۹ زند گاهان را خواندم تا بفهمم اشه چیست. در این بخش درباره‌‌ی کارکرد و حدود اشه در نظام دینی-فلسفی زرتشت مفصل توضیح داده‌‌اید. یک بحث جالب، تفسیر این مفهوم در متون قدیم و جدید اوستا است که هر چه به دوران جدید نزدیک‌‌تر می‌‌شویم، از معنای انتزاعی اشه کاسته می‌‌شود و به شکل فرشته/امشاسپند در می‌‌آید. همچنین به دو مصداق مهم آن، یعنی راستی و داد اشاره کرده‌‌اید و ارتباط آن را با بهمن نشان داده‌‌اید. پرسش من همچنان این است که «اشه چیست؟». وقتی می‌‌گوییم اشه قانون طبیعت است، یعنی شامل چه فهرستی از قوانین می‌‌شود؟ «قانون طبیعت» خیلی کلی است به نظرم و بایستی به مفاهیم کوچکتر و ملموس‌‌تر تجزیه شود، به‌‌ویژه که اشه در مرکز نظام دینی-فلسفی زرتشت قرار می‌‌گیرد. به نظر می‌‌رسد که راستی و داد خود دو سرفصل بزرگ از این قانون را در بر می‌‌گیرند؛ اما زرتشت دیگر چه سرفصل‌‌هایی را به فهرست قوانین طبیعت اضافه کرده است؟

پاسخ خودم به این پرسش، بازگشت به جفت‌‌های متضاد معنایی در گاهان است. اشه آن صدایی‌‌ست که به انسان (که اراده آزاد دارد) می‌‌گوید در مواجهه با جفت‌‌های متضاد معنایی، خیر را انتخاب کند تا مطابق نظام فلسفی زرتشت رستگار شود (مقدمات پیروزی اهورا بر اهریمن…). بنابراین، مفهوم اشه بهتر از هر چیز با «وجدان نیک برخاسته از خرد» توصیف می‌‌شود.

شروين وكيلى: بله شایان جان، تفسیر درستی است؛ اما توجه داشته باش که تو از اخلاق به سمت طبیعت‌‌شناسی حرکت کرده‌‌ای که احتمالا مسیر اولیه‌‌ی حرکت زرتشت هم بوده است. گرچه مسیر دیگری هم ممکن است که از همان ابتدا در گاهان نشانه‌‌اش را می‌‌بینیم، و آن حرکت از قوانین طبیعت به سمت اخلاق است. یعنی این اندیشه که قانون طبیعت عقلانی است، به جست‌‌وجوی صورتبندی‌‌ای علمی از نظمهای طبیعی می‌‌انجامد. گمان می‌‌کنم رشد ناگهانی و انفجاری دانشهایی مانند اخترشناسی و ریاضیات در فاصله‌‌ی زرتشت تا هخامنشیان -که دقیقا در قلمرو نفوذ دین زرتشتی هم ریشه داشته- در این مسیر نهفته باشد.

صبا طهماسبی: این نظریه درست است که تاثیر مثبت از مدرنیته با ظهور اندیشمندانی از دهه‌‌ی چهل همچون جلال آل احمد رنگ باخت؟

شروين وكيلى: راستش به نظرم روشنفکران چپ‌‌گرای دهه‌‌ی چهل و پنجاه نمونه‌‌ی بی‌‌سوادی و کژفهمی درباره‌‌ی مدرنیته بودند و این دو صفت را در جامعه‌‌ی ایران هم تکثیر کردند. گفتنی در این باره بسیار است و ناگفته بهتر!

علیرضا کسمائی مقدم: اینکه گفتید عیسی خواهر و برادر داشته و یوسف پدر عیسی بوده در کجای عهد جدید آمده؟ در هنگام خواب ذهن ما داده‌‌ها را بر اساس خواسته‌‌های درونی‌‌مان تجزیه و ترکیب و تصحیح می‌‌کند. این روند طبیعی پردازش در دریافت جریان داده‌‌ها در غنای فرهنگی و تمدنی بروز و نمود بیشتری دارد. گمان می‌‌کنم از ترکیب اسطوره‌‌های آناهیتا، میترا و مسیحیت اروپایی‌‌شده توسط نوابغی چون سنت آگوستین ساختار مسیحیت کاتولیک شکل گرفت.

شروين وكيلى: در آغازگاه عهد جدید و ابتدای انجیل متی آمده. داشتن خواهر و برادر و موضع مادر عیسی مسیح درباره‌‌ی رسالتش را انجیل متی و لوقا نقل کرده‌‌اند که باید بخوانید و آن بخش را بیابید. همان جایی است که زبانزد مشهور لاتینی «هیچ پیامبری در شهر خود ارج ندارد» از آن برگرفته شده است. ساختار کلیسای کاتولیک در ضمن بسیار وامدار کیش مانوی است. سنت آگوستین برای نُه سال پیروی سرسخت مانویت بوده است.

علیرضا کسمائی مقدم: گمان نمی‌‌کنم به این سادگی بتوان از کنار ادیان مدرن رد شد یا آنها را کنار گذاشت. فلسفه‌‌ی قاره‌‌ای در ادامه‌‌ی خردگرایی پس از رنسانس بسیار گسترده و متنوع آغاز شده. در دوران کلاسیک نیرویی برای یکدست کردن اندیشه‌‌ها وجود نداشته است و تنوع و گستردگی ادیان حفظ شده است. رشد بورژوازی، مهاجرت گسترده‌‌ی دهقانان به حاشیه‌‌ی شهرها، شرایط نامساعد پرولتاریا، شکل‌‌گیری مارکسیسم و شاخه‌‌ی عملی آن لنینیسم بر تاریخ معاصر بسیاری از کشورهای جهان اثر گذاشته است. برای همین فرد دقیق و شریفی مانند تقی ارانی، از افسران توده‌‌ای، اعدام شد. این جریان پس از کودتا بسیاری از اندیشمندان معاصر را در کام خود فرو برد. رویدادهای تلخ حمایت نکردن و تخریب کردن بورژوازی ملی (؟) و صنعتی ایران در جریان ملی شدن صنعت نفت -که در هر صورت ماهیتی توتالیتر داشته- سبب رشد نکردن سرمایه‌‌ی خصوصی، بهبود وضعیت پرولتاریا و بسیاری عوامل دیگر و از دست رفتن جایگاه گذشته خود شده! پوزیتیویسم، میوه‌‌ی ارزشمند فلسفه‌‌ی تحلیلی، و کارهای ارزشمند راسل ویتگنشتاین همچنان به عنوان مذهب تحصیل‌‌کردگان و دانش‌‌آموختگان علوم تجربی میدان‌‌داری می‌‌کند. گمان می‌‌کنم لازم باشد دوره‌‌ای را به بررسی اگزیستانسیالیسم و دیگر جریان‌‌های قرن بیستم بپردازیم و از نازک‌‌اندیشی‌‌های شما در تحلیل آنها بهره ببریم.

شروين وكيلى: اینها به اندیشه‌‌ی فلسفی مدرن مربوط می‌‌شود. ادیان نوین ساختاری شبیه دینهای سنتی دارند و نمود بارزشان مارکسیسم است که به صورت دینی حزبی، یعنی کمونیسم، درآمده است.

علیرضا کسمائی مقدم: سیستم پادشاهی در دوران تمدن کشاورزی به سیستم برتر حکومتی تبدیل شد؛ ولی در تمدن شهری دموکراسی گوی رقابت را از چوگان سیستم‌‌های توتالیتر و آریستوکرات و سلطنت مطلقه درربود. با توجه به مخالفت شما با ادیان مدرن پیشنهاد دیگری غیر از دموکراسی دارید؟ اولین روشهای دموکراتیک در تمدن ایرانی را گوتی‌‌ها، با سابقه‌‌ای نزدیک به پنج هزار سال، پایه‌‌گذاری نمودند.

شروين وكيلى: علیرضا جان، دموکراسی در یونان باستان مفهومی کاملا متفاوت با تصورات مدرن داشته است. سیر تحول اینها هم در تمدن اروپایی نتیجه‌‌ی بافت ویژه‌‌ی اجتماعی‌‌شان بوده که برده‌‌دارانه و به لحاظ سیاسی آشفته است. پیشنهادهایی دارم که از بافت سیاست ایرانشهری نتیجه می‌‌شود و به زودی منتشرش خواهم کرد.

علیرضا افشاری: برابر توضیحی که درباره‌‌ی پیشینه‌‌ی هنر رزمی دادید؛ پس هفت پله‌‌ی مهری را هم می‌‌توان از همین زاویه، یعنی درجه‌‌های هنر جنگی، دید؟ تا پیش از این تنها بر روی سطوح پیشرفت فکری- انديشه‌‌ای آن تاکید بوده است. دیگر آن که، دلیل اصلی شکل‌‌گیری توانمندی در ارتباطات و برقراری مهر با دیگران و اندیشه‌‌ی تاکید بر تجارت به جای غارت و جنگ می‌‌تواند همان در مرکز بودن حوزه‌‌ی ایران‌‌زمین در میان دیگر تمدن‌‌ها باشد؟ آیا اندیشه‌‌ی دفاع و جنگ خود به خود پیامدهایی سخت‌‌تر را به نسبت دیگران برای ما داشت، چرا که باید همیشه و از هر سو دست به نبرد برای دفاع می زدیم؟ همین ما را پیچیده‌‌تر کرد و این ارتباط‌‌ها اندیشه و اسطوره‌‌مان را غنی‌‌تر ساخت و لزوم اندیشیدن به مسائل را ضروری‌‌تر کرد؟

شروين وكيلى: بله، شکل آغازینش به نظرم به هنرهای رزمی مربوط بوده است و نشانه‌‌هایش در مهریشت همچنان باقی است. به نظرم دقیقا همینطور است: مفهوم مهر بوده که اقتصاد بازرگانی را جایگزین اقتصاد جنگی کرده و ارتباط برنده-برنده را در ایران‌‌زمین چیره ساخته است.

مریم سلیمانی: كمي ترديد دارم درباره‌‌ی اينكه هندو ايراني‌‌ها به دليل تعاملات فرهنگي گاهی اسطوره‌‌هایي مشترك هم داشته‌‌اند. در واقع، گمان مي‌‌كنم هنديها هم از آن طرف اسطوره را مكتوب كردند!

شروين وكيلى: حقیقتش این است که هندی‌‌ها تا دوران اشکانی فرهنگ مستقلی نداشتند و کاملا بخشی از سپهر فرهنگی ایران شرقی بوده‌‌اند. خطشان هم (برهمی و خروشتی و بعدتر سانسکریت) همگی از خط آرامی سلطنتی هخامنشی مشتق شده و خطهایی بوده که در استانهای شرقی دولت هخامنشی ابداع شده؛ یعنی نویسا شدن‌‌شان مربوط به قرنها بعد از منابع ایرانی بوده است.

محمدصادق افشاریان: درباره‌‌ی موضوع دوره‌‌ی شهریور ماه هم می‌‌شود بگویید چه گزینه‌‌هایی هست؟

شروين وكيلى: محمد جان، راستش چون فرصت اندک بود خودم در ارتباط با بحثهای دو ماه گذشته موضوعی را انتخاب کرده‌‌ام. پوسترش را هم برایتان امشب اینجا می‌‌گذارم؛ اما تا دو روز بعد نام‌‌نویسی ویژه‌‌ی دانشجویان کلاس است و لطفا پخشش نکنید تا روی کانالم منتشر شود. موضوع را تکامل پیکربندی‌‌های جنسیت در تمدن ایرانی انتخاب کرده‌‌ام و نقد پیشداشت‌‌های رایج در این مورد.

 

 

ادامه مطلب: نشست پنجاه و یکم- شنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۹۸

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب