پنجشنبه , آذر 22 1403

نشست چهل و سوم- شنبه ۲۵ خرداد ‌‌ماه ۱۳۹۸

نشست چهل و سوم- شنبه ۲۵ خرداد ‌‌ماه ۱۳۹۸

شروين وكيلى: پیشنهادهایم برای محورهای بحث شنبه:

۱) برخی از نویسندگان به مرز میان آریایی‌‌ها و سامی‌‌ها معترض بوده و آن را برساخته‌‌ای جعلی و استعماری می‌‌دانند. آیا واقعا جمعیتهای سامی و آریایی با هم تفاوت دارند؟ جمعیت بومی ایران‌‌زمین (سومری/ ایلامی/ گوتی/ هوری/ …) که قفقازی‌‌شان می‌‌نامیم بیشتر به آریایی‌‌ها شباهت داشته‌‌اند یا سامی‌‌ها؟

۲) به‌‌ویژه در ایران و همچنین در هند کسانی هستند که معتقداند آریاییها بومی و درونزاد این سرزمین بوده‌‌اند و از جای دیگری به این منطقه مهاجرت نکرده‌‌اند. نمونه‌‌ی هواداران ایرانی این دیدگاه دکتر جهانشاه درخشانی است. شواهد تاریخی و داده‌‌های مستند چقدر چنین نظریه‌‌ای را تایید می‌‌کنند؟ این دیدگاه‌‌ها بر چه مبنایی شکل گرفته‌‌اند؟

علیرضا کسمائی مقدم: لوویایی‌‌ها بخشی از اقوام هند و اروپایی بودند که پیش از حمله‌‌ی هیتی‌‌های آریایی در جنوب قزل ایرماق سکنی گزیده بودند؟

شروین وکیلی: بله. در هند و اروپایی بودن لوویایی‌‌ها تردیدی نیست؛ اما به نظر می‌‌رسد خویشاوندان هیتی‌‌ها بوده‌‌اند و همزمان با ایشان به آناتولی کوچیده و در مناطق جنوبی‌‌تر (نسبت به هیتی‌‌ها) مستقر شده باشند. تاریخ ورودشان به آناتولی را باید در قرن هفدهم پ.م قرار داد.

کوشا علی‌‌پناه: آیا زبان فارسی با زبان سامی فرق می‌‌کند؟

شروين وكيلى: بله کوشا جان. زبان فارسی نماینده‌‌ی شاخص زبانهای آریایی (خانواده‌‌ی هند و ایرانی) است که خود زیرشاخه‌‌ای از خانواده‌‌ی بسیار بزرگ زبانهای هند و اروپایی محسوب می‌‌شود. زبانهای سامی یکی از پنج شاخه‌‌ی زبانهای خانواده‌‌ی آفرو-آسیایی است.

علیرضا کسمائی مقدم: لطفا درس‌‌گفتار مربوط به کوچگردها و یکجانشین‌‌ها را دوباره در تخته‌‌سفید

قرار دهید. عامل دیگر مهاجرت اقوام آریایی، افزون بر تغییرات بوم‌‌شناسی، تجمع جمعیت در منطقه در کلنی‌‌های میکربی است. پس از رشد تصاعدی با مرگ و میر شدید جمعیت روبه‌‌رو می‌‌شویم؛ ولی مهاجرنشین‌‌های انسانی فعالانه شروع به مهاجرت به مناطق دیگر می‌‌کنند. آیا آموری‌‌ها هم دچار این بحران جمعیتی بودند؟ آنها کوچگردانی بودند که در کنعان و پس از آن در منطقه‌‌ی سومر یکجانشینی را آغاز کردند؟

شروين وكيلى: البته، در این مورد که جمعیت در این دوران به نقطه‌‌ی اشباع بوم‌‌شناختی‌‌اش می‌‌رسیده است یا نه، بحث وجود دارد. بخشهای رامِ اقلیم (چراگاه برای کوچگردان و کشتزار برای کشاورزان) تنها بخشهایی کوچک از مساحت قلمروها را زیر پوشش می‌‌گرفته و بنابراین، به احتمال زیاد جمعیت به نقطه‌‌ی اشباع بوم‌‌شناختی نمی‌‌رسیده است. هرچند تحولات بوم‌‌شناختی کافی بوده تا شرایط زیست را دچار نوسان کند و در این شرایط جمعیتها به مهاجرت روی می‌‌آورده‌‌اند. تحلیلی که داشتم البته مبتنی بر آن بود که بخشی از مازاد جمعیت (مثلا درباره‌‌ی گوتی‌‌ها و کاسی‌‌ها و هیتی‌‌ها) همیشه کوچ می‌‌کرده‌‌اند و بدنه‌‌ی جمعیت در زادگاه خود باقی می‌‌مانده‌‌اند.

علیرضا کسمائی مقدم: مهاجرت از آفریقا را حدود پنجاه هزار سال پیش از شمال آفریقا بیان کردید؛ اما مهاجرت سامی‌‌زبانان را در حدود ده هزار سال پیش از شمال آفریقا و منطقه‌‌ی حبشه اعلام کردید. بنابراین، با وجود این مهاجرت‌‌ها همچنان آفریقا مرکز فرهنگی هومو ساپینس‌‌ها تا حدود ده هزار سال پیش به حساب می‌‌آید؟

شروين وكيلى: بله. آفریقا اصولا خاستگاه و قلب جمعیتهای گونه‌‌ی ما بوده است؛ یعنی مهاجرت به خارج از آفریقا به معنای خالی از سکنه شدن این قاره نبوده است. جمعیتهایی که خارج از آفریقا می‌‌بینیم در حدود پنجاه هزار سال پیش (یا به روایتی که اکنون به حاشیه رفته، هفتاد هزار سال پیش) از آفریقا خارج می‌‌شوند. هرچند پیوندهای این مهاجران با جمعیت مادری برقرار بوده و جمعیتهای هومو ساپینس در آفریقا هم باقی بوده و به شاخه‌‌زایی خود ادامه می‌‌داده‌‌اند. گرچه آفریقا را نمی‌‌توان مرکز فرهنگی گونه‌‌ی ما دانست؛ چون ارتقای پیچیدگی- که انقلاب کشاورزی باشد- در جوامع انسانی در لبه‌‌ی آفریقا و بیرون از آن (نخست در ایران‌‌زمین و به فاصله‌‌ی کوتاهی بعد از آن در مصر) تحقق پذیرفته است.

ریحان ابراهیمی: آيا واژه‌‌ی هند و ايرانى صحيح‌‌تر از واژه هند و اروپايى است؟

شروين وكيلى: خانواده‌‌ی هند و اروپایی یک شاخه‌‌ی بسیار بزرگ و گسترده است که زبانهای متنوعی از جمله یونانی و زبانهای سلتی و اسلاوی را در خود جای می‌‌دهد. زبانهای هند و ایرانی شاخه‌‌ای از آن هستند که زودتر از بقیه در تاریخ پدیدار می‌‌شوند و نویسا می‌‌گردند. هرچند درست‌‌تر است هند و ایرانی‌‌ها را آریایی بنامیم؛ چون خود این مردم چنین خودانگاره‌‌ای داشته‌‌اند و در اسناد اوستایی و ودایی چنین نامیده می‌‌شدند.

کوشا علی‌‌پناه: بعضی مثل آقای اشرفیان این موضوع را مطرح کردند که آریایی‌‌ها هم بومی ایران بوده‌‌اند، آیا این نظر درست هست؟

شروين وكيلى: راستش به نظرم قدری آن مدل شتابزده طراحی شده است. می‌‌شود دو کانون جمعیت بومی برای آریایی‌‌ها در ایران‌‌زمین در نظر گرفت که احتمالا در قفقاز و آسیای میانه‌‌ی امروز قرار می‌‌گرفته و دنباله‌‌ی جنوبی قلمرو اصلی آریایی‌‌ها در مناطق شمالی بوده است. این فرض که کل پهنه‌‌ی ایران از اول آریایی‌‌نشین بوده (دیدگاه مازیار اشرفیان بناب) یا این که کل آریایی‌‌ها بومی ایران بوده‌‌اند (دیدگاه جهانشاه درخشانی) به نظرم نادرست است. آریایی‌‌ها بومی مناطق شمالی بوده‌‌اند و شواهد نشان می‌‌دهد که در بالای سه دریای خزر- خوارزم- سیاه تحول یافته‌‌اند و بعدتر در چند موج به جنوب کوچیده‌‌اند.

ریحان ابراهیمی: ممكن است تاريخچه‌‌اى از شكل پيدايش زبان و چگونگى پيدايش تنوع زبان در گونه‌‌ی انسان هوشمند بدهيد. چه عواملى در پيدايش اين تنوع اثرگذاراند؟

شروين وكيلى: درباره‌‌ی زبان و خاستگاه تکاملی‌‌اش بحثهای فراوانی در کار است. چنین به نظر می‌‌رسد که ترکیب مجموعه‌‌ای از متغیرهای حرکتی (حرکات بالیستیک/ زنجیره‌‌های پیش‌‌تنیده‌‌ی حرکات تنفسی)، ویژگی‌‌های کالبدشناختی (کوچک شدن پوزه، بزرگ شدن زبان، مهاجرت حنجره به پایین گلو) و تحولات عصب‌‌شناختی (گسترش قشر ورنیکه و بروکا در ناحیه‌‌ی گیجگاهی مخ) به هم گره خورده و در حدود صد هزار سال پیش نخستین اشکال زبان طبیعی را ایجاد کرده باشد. دست کم در فاصله‌‌ی هفتاد تا پنجاه هزار سال پیش زبان طبیعی کامل به شکل امروزی وجود داشته و شاید در این هنگام کل انسانها که جمعیتی کوچک هم داشته‌‌اند، به یک زبان سخن می‌‌گفته‌‌اند. پس از آن واگرایی و شاخه‌‌زایی تدریجی زبانها را داریم که تا حدودی با نقشه‌‌ی مهاجرتها و جدایی‌‌های جمعیتی همسان است. همه‌‌ی زبانهایی که امروز داریم احتمالا در فاصله‌‌ی ده تا پانزده هزار سال پیش از هم تفکیک شده و به خانواده‌‌های امروزی دگردیسی یافته‌‌اند.

علیرضا کسمائی مقدم: بحران زیست‌‌محیطی در سومر، افزون‌‌ بر کاهش میزان بارندگی، به روش کشاورزی سومریان مربوط می‌‌شد که باعث کاهش باروری زمین‌‌های کشاورزی شده بود. بنابراین، تلاش‌‌های انسان خردمند آن روز که مبتنی بر قربانی انسان ها برای بعل بود به نتیجه نرسید.

شروين وكيلى: بله، به‌‌خصوص در میانرودان با چرخه‌‌هایی از شوره‌‌گذاری زمینهای کشاورزی روبه‌‌رو هستیم که مستقل از چرخه‌‌های خشکسالی- سیل عمل می‌‌کرده و باعث تشدید آن می‌‌شده و عامل انسانی پشت آن قرار داشته است. همزمان با ورود اکدی‌‌ها و آموری‌‌ها چنین شوره‌‌گذاری و زوال کشاورزی را در سومر داشته‌‌ایم.

علیرضا کسمائی مقدم: کاوش‌‌های ذهنی بشر در برابر پدیده‌‌های خارج از ذهن به آفرینش اسطوره‌‌ها انجامید. در این منطقه و در این زمان دو جریان فکری از دل اسطوره‌‌ها تابیدن گرفت: 1) اندیشه‌‌ای فلسفی که با زرتشت بزرگ آغاز شد به عنوان یک نقطه‌‌ی عطف بعدها دانش را از درون خود به دنیا آورد. 2) جریان پیامبران که آن هم قدمتی به همان میزان دارد و به‌‌طور موازی با اندیشه‌‌ی فلسفی حرکت خود را آغاز کرد. با توجه به اینکه ایران‌‌زمین مهد پیامبران می‌‌باشد، به نظرم شایسته است که در این بازه‌‌ زمانی – که مطالعه کرده‌‌ایم – تا حدودی درباره‌‌ی تاثیرپذیری از یکتاپرستی مصری و اثرات اندیشه‌‌های زرتشتی توضیح داده شود.

شروين وكيلى: نکته‌‌ی شایان توجه آن است که شکل سنتی و باستانی پیکربندی دین بر مناسک و عرف تکیه می‌‌کرده و برای همین مفهوم پیامبر نداشته است. معابد خدایان باستانی البته کاهنان اعظم و شخصیتهای فرهمند و قدرتمندی را در راس خود داشته‌‌اندکه هیچ کدام از اینها پیامبر نبودند؛ یعنی امری نو و قانونی تازه و پیامی وحی‌‌آمیز را به مردم ابلاغ نمی‌‌کردند. کاهنان در جهان باستان بیشتر شبیه بوده‌‌اند به رهبر یک سازمان مذهبی و کارگزار امور دینی و متخصص اجرای مراسم. تحول نخست در این بافتِ دیرینه -که جهانگیر هم هست- در حدود دوران فروپاشی عصر برنز آغاز می‌‌شود. در حدود ۱۳۷۰ پ.م در مصر فرعونی به نام آخن‌‌آتون دینی یکتاپرستانه؛ ولی چندخدایی و نه یکتاانگار را – که پیشاپیش هم وجود داشته – به دلایلی سیاسی برمی‌‌کشد و موقعیتی نزدیک به پیامبران پیدا می‌‌کند. هرچند برچسبش همان فرعون بوده و مفهوم پیامبری در آن زمان در مصر غایب است. کمی بعدتر و مستقل از مصر، در ایران شرقی، در حدود سال ۱۲۰۰ پ.م زرتشت را داریم که موقعیت سیاسی برجسته‌‌ای نداشته و به خاطر تدوین اولین دستگاه فلسفی تاریخ و نخستین دین یکتاانگار، و نه لزوما یکتاپرست، اثرگذار می‌‌شود و او نخستین کسی است که مفهوم پیامبری را ابداع می‌‌کند. توجه داشته باشید که آخن‌‌آتون وجود خدایان پرشمار مصری را می‌‌پذیرفت؛ اما پرستش خدای خورشید یعنی آتون را تبلیغ می‌‌کرد. در مقابل، زرتشت وجود همه‌‌ی خدایان قدیمی را منکر بود؛ اما شاگردانش جلوه‌‌هایی پرشمار از آنها را در قالب فرشتگانی مثل مهر و ناهید همچنان حفظ کردند.

علیرضا کسمائی مقدم: مثلا در تحلیل شخصیت پوتا گوراس بیش از آنکه به‌‌عنوان یک فیلسوف مطرح شود جایگاه یک پیامبر را دارد.

شروين وكيلى: پوتاگوراس و افلاطون – که دنباله‌‌روی او بود- و بودا و همه‌‌ی پیامبران بعدی همگی در چارچوبی که زرتشت تعریف کرده بود خودانگاره‌‌ی خود را تدوین می‌‌کردند.

علیرضا کسمائی مقدم: درمورد پیامبران یهود توضیح ندادید.

شروين وكيلى: پیامبران یهود هم در همین بحث ما می‌‌گنجند. در کتاب مقدس، نبی‌‌ها (مثل عاموس و اشعیا و دانیال) رهبرانی معنوی در قبیله‌‌ای مشخص یا شهری خاص هستند و موقعیتشان به همان کاهنان قدیمی سومری و اکدی و ایلامی شباهت دارد. در کنارشان شاهانی مثل داود و سلیمان را هم داریم که باز با رهبران قبیله‌‌ای یا امیران حکم بر دولتشهرها، مانند شروکین اکدی یا حمورابی یا تیریگان گوتی، همسان هستند. تنها شخصیت متمایز در این میان خودِ موسی است که به نظرم خاستگاهش به کیش آتون مصری باز می‌‌گردد؛ اما در عصر هخامنشی آغازین و همزمان با تدوین تورات ایرانی‌‌وار شده و زیر تاثیر آیین زرتشتی عناصری از مفهوم پیامبری ایران شرقی را به خود پذیرفته است. با این همه، در نهایت همان دورگه‌‌ی شبه‌‌فرعون-شبه‌‌رئیس قبیله باقی می‌‌ماند.

محمدصادق افشاریان: در درس‌‌گفتارهایتان، همان‌‌طور که اشاره کردید، اقوام بسیار گوناگونی در جغرافیای خیلی نزدیک به هم زندگی می‌‌کرده‌‌اند که زبان‌‌ها و حتی عقاید متفاوتی داشته‌‌اند؛ اما همه ی آنها را با عنوان تمدن یا جغرافیای ایران‌‌زمین طبقه‌‌بندی کردید. اگر امکانش هست در این مورد هم توضیح بفرمایید که تا چه حد گسترش ایران‌‌زمین، تا حتا فنیقیه را، می‌‌شود برای کلیت این سرزمین‌‌ها جامع دانست؟

شروين وكيلى: پیشتر هم بحثی در این مورد داشتیم. در علم تاریخ مردمی که در یک حوزه‌‌ی تمدنی زندگی می‌‌کنند را به اسم آن تمدن می‌‌شناسند. مثلا در همه‌‌ی کتابها قبایل متنوع و جمعیتهای گوناگونی که در هزاره‌‌ی اول و دوم پ.م در چین می‌‌زیستند را چینی می‌‌دانند. هرچند هویت چینی قرنها بعد و همزمان با عصر هخامنشی در چین آغاز می‌‌شود و نخستین دولت چینی متحد همزمان با شکل‌‌گیری دولت اشکانی بر صحنه‌‌ی تاریخ پدیدار می‌‌شود. به همین ترتیب، سلتی‌‌ها و ایبری‌‌ها و فرانکها و ژرمنها را اروپایی می‌‌نامند. در حالی که هرگز کشوری متحد به نام اروپا نداشته‌‌ایم و این مردم خودشان را با اسم قبیله و محله‌‌ی زیست خاص‌‌شان می‌‌شناخته‌‌اند و نه با قاره‌‌ی اروپا. با توجه به این که به هر صورت به وجود جمعیتهایی چینی و اروپایی باور داریم – که درست هم هست و مردمی در یک حوزه‌‌ی تمدنی را نشان می‌‌دهد – بدیهی است که باید اقوام ساکن حوزه‌‌ي تمدن ایرانی را هم ایرانی بنامیم. این که چنین نمی‌‌کنند و با معیاری نامشخص تمایل به حذف کردن نام ایران دارند، بحثی سیاسی و ایدئولوژیک است و مبنای عقلانی و علمی ندارد. به‌‌ویژه که در ایران زودتر از دیگر جاها هویت مشترک و دولت یکپارچه‌‌ی فراگیر پدید‌‌ آمده و دوام و گسترش و پایداری‌‌اش هم از همه‌‌ی تمدنهای دیگر بیشتر بوده است. اگر بخواهیم سومری‌‌ها یا سندی‌‌ها را از ایران جدا کنیم، چنان که در کتابهای تاریخ چنین می‌‌کنند، باید وجود چیزی به نام چین یا اروپا را هم به کل منکر شویم. چون چسبندگی ژرمنها به فرانکها و سلتها و رومی‌‌ها در اروپا یا پیوستگی هان‌‌ها و خوئی‌‌ها و شیونگ‌‌نو‌‌ها و ترکها و مغولها و تبتی‌‌ها در چین از اتصال اقوام ایرانی بسیار فروپایه‌‌تر و سست‌‌تر بوده است.

افسانه یزدانی نیا: به نظرم بر اساس نظر آقای دکتر وکیلی تقسیم‌‌بندی جمعیت‌‌های ایرانی به سه گروه قفقازی‌‌ها، سامی‌‌ها و آریایی‌‌های مهاجر و تلفیق جمعیت‌‌های قفقازی با آریایی‌‌ها و سامی‌‌ها کاملا درست است و طبق نظر دکتر جهانشاه درخشانی آریایی‌‌ها بومی و درونزاد نبوده‌‌اند؛ مگر هیتی‌‌ها و میتانی‌‌ها و سکاها که آریایی بودند.

ریحان ابراهیمی: ريشه‌‌ی واژه‌‌ی آسيا چيست؟

شروين وكيلى: در ابتدای هزاره‌‌ی اول پ.م آس در اصل نام یکی از قبایل آریایی مستقر در شرق آناتولی بوده است و این مردم احتمالا با سکاها خویشاوند بوده‌‌اند. بعدتر هم گهگاه اسم قبیله‌‌ی آس را در میان اقوام سکا می‌‌شنویم و معلوم است که ایرانی‌‌تبار بوده‌‌اند. آشوری‌‌ها پس از شکست دادن این مردم و فتح بخشهایی از آناتولی آن منطقه را آسیا نامیدند. این نام بر آناتولی باقی ماند و امروز هم آنجا را آسیای صغیر می‌‌نامند. چنان که در کتاب اسطوره‌‌ی معجزه‌‌ی یونانی شرح داده‌‌ام، این کلمه در حدود دوران هخامنشی نزد یونانی‌‌ها تعمیمی معنایی پیدا می‌‌کند و به کل ساحل شرقی دریای اژه و سواحل خاوری مدیترانه اطلاق می‌‌شود؛ یعنی در چشم یونانی‌‌هایی که در مدیترانه پراکنده بوده‌‌اند آسیا کش می‌‌آید و تا مرزهای مصر به سوی جنوب پیشروی می‌‌کند. بعدتر، در قرن اول و دوم پ.م، که رومی‌‌ها وارد میدان می‌‌شوند همین کلمه را وامگیری می‌‌کنند و پس از فتح آناتولی اسم استان‌‌شان در آنجا را می‌‌گذارند آسیا. اسم آسیا در متون رومی کم کم توسعه پیدا می‌‌کند و به کل ایران‌‌زمین و بعدتر به کل قلمروهای شرقی، از جمله چین و مصر، گفته می‌‌شود.

علیرضا کسمائی مقدم: پیش از این زبان دیوانی دربار هخامنشی را آرامی نامیده بودید؛ ولی در هفته‌‌ی پیش فرمودید زبان اکدی در دیوان‌‌سالاری بابل در دور‌‌ه‌‌ی هخامنشیان رایج بوده است.

شروين وكيلى: نه، اگر چنین گفته باشم لغزشی رخ داده است. زبان اکدی عملا در قرن هفتم پ.م کاربرد خود را در مناطق شمالی میانرودان از دست می‌‌دهد و با زبان آرامی جایگزین می‌‌شود. استفاده از اکدی تنها در جنوب و قلمرو بابل رواج داشته و آن هم در رقابت با زبانهای سامی دیگر (کلدانی و آرامی و کنعانی) تعریف می‌‌شده است. وقتی هخامنشیان به قدرت می‌‌رسند، بنا به رسم روادارانه‌‌شان، در متونی که در میانرودان و مناطق همسایه‌‌اش می‌‌نویسند زبان و خط اکدی را هم به کار می‌‌گیرند. اما زبان رسمی دیوانسالاری کوروش تا اردشیر اول ایلامی بوده و این نشان می‌‌دهد که دولت هخامنشی در واقع توسعه‌‌ی جغرافیایی دولت ایلام قدیم بوده است. از دوران اردشیر به بعد جریان برگرداندن زبان و خط دیوانی به آرامی سلطنتی آغاز می‌‌شود و این ریشه‌‌هایی در دوران داریوش اول هم داشته است. خط آرامی الفبایی و بسیار ساده بوده و زبان آرامی سلطنتی هم دستور سامی و آرامی داشته؛ ولی آمیخته‌‌ای از وام‌‌واژه‌‌های فراوان پارسی باستان بوده است. در حقیقت، نوعی زبان دورگه‌‌ی دیوانی و سازمانی به حساب می‌‌آمده است.

علیرضا کسمائی مقدم: زندگینامه‌‌های شخصیت‌‌های اسطوره‌‌ای-دینی وسیاسی با چه قالب روانشناسی‌‌ای بیان و طرح می‌‌شوند ؟

شروين وكيلى: این بحث بسیار مفصلی است که درباره‌‌اش در کلاس زروان درس‌‌گفتارهای زیادی داشته‌‌ام و در کتاب نظریه‌‌ی قدرت و روانشناسی خودانگاره هم مفصل به آن پرداخته‌‌ام. باید به آن منابع مراجعه کرد.

ریحان ابراهیمی: بنابراين، خاورميانه هم يك واژه‌‌ی سياسى است؟

شروين وكيلى: کاملا. این کلمه تازه پس از جنگ جهانی دوم باب شد تا از بردن اسم ایران پرهیز شود. ابهام و نارسایی فراوانی هم دارد و حتا طی همین سالهای اخیر می‌‌بینیم که با الگویی رشدیابنده کلمه‌‌ی خاور نزدیک را به جایش به کار می‌‌گیرند. این منطقه نه میان جایی است و نه خاور جایی، یک حوزه‌‌ی تمدنی مستقل و دیرینه است که قدیمی‌‌تر از همه‌‌ی جاهای دیگر اسم داشته و نامش هم پارس یا ایران است.

علیرضا کسمائی مقدم: بومی‌‌های بالکان وکرت از خانواده‌‌ی قفقازی‌‌ها به حساب می‌‌آیند و مهاجران

ایولایی و ایونی و دروسی مهاجران هند و اروپایی بودند؟

شروين وكيلى: بله. به احتمال زیاد جمعیت بومی بالکان هم قفقازی بوده‌‌اند که پلست‌‌ها (فلسطینی‌‌ها) و مردم دریایی در هزاره‌‌ی دوم پ.م بازمانده‌‌ی مهاجرانش محسوب می‌‌شوند. اقوام هند و اروپایی مانند قبایل یونانی (ایونی‌‌ها/ دوری‌‌ها/ آیولی‌‌ها/ آخایی‌‌ها و …) دیرتر و در حدود ۱۲۰۰ پ.م به این منطقه مهاجرت می‌‌کنند. قبلشان هم، در حدود سال ۱۶۵۰ پ.م، همزمان با مهاجرت هیتی‌‌ها موج پیشایونانی موکنایی‌‌ها را داشته‌‌ایم.

علیرضا کسمائی مقدم: لطفا کتاب موسای مصری را دوباره روی تخته‌‌سفید قرار می‌‌دهید؟

شروين وكيلى: بله، حتما. لطفا در پیام شخصی یادآوری کنید که فردا چنین کنم.

 

 

ادامه مطلب: نشست چهل و چهارم- شنبه اول تیرماه ۱۳۹۸

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب