پینوشت
هدف از نوشتن این متن، پاسخگویى به پرسشى بود که در ابتدای کار طرح کردیم. شایسته است حالا که دادههاى مورد نیاز و رشتههاى استدلال مورد نظرمان را ارائه کردهایم، بار دیگر به آن پرسشها باز گردیم و به دنبال پاسخى در خور بگردیم.
در بعد زیست شناختى، پاسخ ما دو بعد پیدا مىکند:
نخست، با تکیه بر چارچوب نظرىِ سیستمهاى پیچیده، مىتوان رفتار آدمیان -و سایر جانداران- را خودمختار و درونزاد دانست و هر ترجیح رفتارى را به عنوان شکلى از انتخاب آزاد در نظر گرفت.
دوم، با استناد به شواهد عصبشناختىِ ارائه شده، مىتوان به حضور سیستم مرکزى قدرتمندى باور داشت که الگوى کلى این انتخابها را تنظیم کند. این سیستم، چنان که گفتیم، شبکهى نوروپپتیدرژیک و دوپامینرژیک در مغز است. اما این سیستم تخصص یافته براى شکست تقارن، بند نخست را نقض نمىکند و رفتار موجود را جبرى و پیشبینىپذیر نمىسازد. برعکس، با ریشه دواندن در سیستم معنایىِ موجود، امکان انتخاب آزادانهى وى را افزایش مىدهد.
در قلمرو نظریهى سیستمهاى پیچیده، پاسخ ما را مىتوان چنین صورتبندى کرد: نظامى تخصص یافته و چارچوبى تکاملى براى سازماندهى شکستهاى تقارن رفتارى در جانداران وجود دارد، که در قالب سازوکارهاى قدیمىِ ارتباطى بین نورونها تبلور یافته است. این محور مرکزىِ شکست تقارن دو ویژگى دارد:
نخست آن که با پیچیدهتر شدنش فضاى حالت سیستم را محدود نمىکند و برعکس آن را گستردهتر مىسازد.
دوم آن که در جانداران پیچیدهاى مانند حشرات و پستانداران از بقا مستقل مىشود و امکان پیدایش لذتهاى راستین و دروغین را فراهم مىسازد.
در قلمرو فلسفهى اخلاق، چنین مىنماید که پلى محکم بین گزارههاى استى و بایدى وجود داشته باشد. این پل، ادراک ذهنى و بازنمایى درونى از فعالیت شبکهى پاداش دهندهى مغز است، و این همان است که استخوانبندى عمومى سیستم معنایى را تعیین مىکند. طرحریزىِ سیستم معنایى در آدمى بر ساختهاى زبانى استوار است و از آنجا که این سیستمهاى زبانى در اصل براى ارتباط با دیگرى پدید آمدهاند، نظامهاى معنایى ما نیز به طور کلى دیگرى-محور است. پس خوبِ لذت-محور )خودخواه(، در پیوند با خوبِ معنا-محور )دیگرخواه( الگوهایى متنوع از همگرایىها )بخش عمدهى اخلاق عامیانه( تعارضها )عذاب وجدان(، و طرد و نفىها )اخلاق نخبگان( را پدید مىآورد که بر مبناى پویایى تاریخى لذت در جوامع گوناگون قابل تحلیل است. هرچند تحلیل خودآگاهانهى این معانى، به دلیل پیوند بنیادینشان با شالودهى جهانبینى و قواعد کنش متقابل اجتماعىمان، به شدت سانسور و سرکوب مىشود. تابو بودن لذت و مفاهیم وابسته به لذت را در نظامهاى اخلاقى مىتوان به این ترتیب تفسیر کرد.
در نهایت، شاید حق با اپیکور بوده باشد.
شروین وکیلى
چهارشنبه ۱۳۷۵/۱۰/۵
۱۳۸۱/۹/۱
پنجشنبه ۱۴/۵/۱۳۹۵
ادامه مطلب: کتابنامه
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب