پنجشنبه , آذر 22 1403

چهارشنبه 24 تیرماه 1388- 15 جولای 2009- گویی‌‌‌لین

چهارشنبه 24 تیرماه 1388- 15 جولای 2009- گویی‌‌‌لین

وقتی از خواب بیدار شدیم، ساعت شش روز بعد بود. یعنی پانزده شانزده ساعت پیوسته خوابیده بودیم و این در کل خوابهای عمر من رکوردی محسوب می‌‌‌شد.

جالب بود که هر سه با هم بیدار شدیم. نفر چهارمی که در کوپه با ما بود، یک خانم چینی بود که احتمالا حتم کرده بود هر سه نفرمان مرده‌‌‌ایم، و از کوپه فرار کرده بود.

هرچند بعدتر وقتی مطمئن شد زنده‌‌‌ایم، برگشت. ما خوشحال از این‌‌‌که با این تجربه کل کمبود خواب‌‌‌هایمان را از سه سالگی به بعد جبران کرده‌‌‌ایم، برخاستیم و خیلی جدی به ادامه‌‌‌ی بحث درباره‌‌‌ی اقیانوس بی‌‌‌برنامگی و شبه جزیره‌‌‌ی برنامه مشغول شدیم. هنوز چند ساعتی تا رسیدن به گویی‌‌‌لین وقت داشتیم، پس مدتی را برای خواندن گلچین اشعار مولانا اختصاص دادیم که امیرحسین آورده بود، و بحث طولانی و بارآوری هم درباره‌‌‌ی سازماندهی مجدد تمدن ایرانی داشتیم و آموخته‌‌‌هایمان از سفر را با هم رد و بدل کردیم. سراسر آن روز را در قطار گذراندیم. یادداشت‌‌‌هایمان را مرور کردیم، فکرهایمان را با هم در میان گذاشتیم، و در مورد موضوعهای متنوعی بحث کردیم. البته در این میان خوراکی‌‌‌های خوبی هم خوردیم. به خصوص یکی‌‌‌اش که نوعی سوپِ تخم‌‌‌مرغ و گوجه فرنگی بود، و با چیزی شبیه به مرغِ رنده شده‌‌‌ی پخته همراه بود، خیلی به ما چسبید. بعد از آن بود که به منطقه‌‌‌ی گویی‌‌‌لین (桂林) رسیدیم. سرزمینی که در شمالی‌‌‌ترین بخش از جنوبی‌‌‌ترین استان چین (شوان‌‌‌شی) قرار گرفته است. گویی‌‌‌لین سرزمینی است پست و پرباران و سرسبز، که از میانه‌‌‌ی دشت‌‌‌های زیبای تختش، کوه‌‌‌هایی کله‌‌‌قندی و بلند بیرون زده‌‌‌اند و منظره‌‌‌ای شگفت‌‌‌انگیز به آن می‌‌‌بخشند. بخش مهمی از فیلم‌‌‌های چینی در این منطقه بازی شده و در نگارگری چینی هم منظره‌‌‌ها اگر به رود و کوه مربوط نباشند، معمولاً چشم‌‌‌انداز‌‌‌های این منطقه را نمایش می‌‌‌دهند. رود لی از میانه‌‌‌ی این دشت می‌‌‌گذرد و شهر کوچک گویی‌‌‌لین در کنار آن ساخته شده است. جمعیت شهر تنها یک و نیم میلیون نفر است که در مقیاس چینی‌‌‌ها ده‌‌‌کوره‌‌‌ای بیش نیست.

ساعت پنج عصر بود که به گویی‌‌‌لین رسیدیم و از قطار پیاده شدیم. فوری هتلی مجلل اما ارزان پیدا کردیم و اتاق خوبی گرفتیم. بعد به پرسه زدن در شهر پرداختیم.

گویی‌‌‌لین شهری بسیار زیبا و آرام است که همان کوه‌‌‌های کله‌‌‌قندی مشهور گرداگردش را، و حتا بخش‌‌‌هایی از درونش را، پر کرده است. دورنمای شهر با آن کوه‌‌‌های جدا از هم عمودی‌‌‌ که در افقش قرار داشت، به منظره‌‌‌ی سیاره‌‌‌ای بیگانه شباهت داشت. درواقع هم جرج لوکاس هنگام ساخت فیلم «جنگ ستارگان 3: انتقام سیت» از تصویرهای این منطقه بهره جسته بود و کسانی که این فیلم را دیده‌‌‌اند می‌‌‌توانند با به یاد آوردن منظره‌‌‌ی سیاره‌‌‌ی کاشیک.[1]

همان جایی که ووکی‌‌‌های گوریل‌‌‌نما بومی‌‌‌اش بودند- تصوری از دورنمای این شهر پیدا کنند.

منظره‌‌‌ی شهر به یک دلیل دیگر هم اهمیت دارد و آن هم دورنمای رود لی (漓江) است که بر روی اسکناس‌‌‌های بیست یوانی چین نقش شده است. رود لی با پله‌‌‌هایی به خیابان‌‌‌های شهر متصل می‌‌‌شود و عده‌‌‌ی زیادی از مردم تنگ غروب دور و بر آن گردش می‌‌‌کنند و بعضی‌‌‌ها هم با قلاب از رودخانه ماهی می‌‌‌گیرند. مردم این شهر به نژادی کوتاه‌‌‌تر و تیره‌‌‌تر تعلق داشتند و آشکارا هان نبودند. زبانشان هم متفاوت بود و به همین دلیل در فهمیدن چینی ماندارین سلیس ما مشکل داشتند!

در جریان گردش در شهر به یک عطاری خیلی بزرگ رسیدیم که تقریبا همه‌‌‌ی چیزهای مهم در پزشکی سنتی چینی‌‌‌ها را می‌‌‌فروخت. انبوهی از هزارپا، مار، مارمولک و جانوران دیگر که خشک شده بودند در گوشه و کنار به چشم می‌‌‌خوردند تا جایی که من از پزشکی سنتی چینی سر در می‌‌‌آورم، بیشترشان بر مبنای نگاهی تائویی و برای افزودن بر زورمندی و قدرت جوانی و به خصوص نیروی جنسی تجویز می‌‌‌شدند. احتمالا جمعیت یک میلیاردی این کشور در ترکیب با قانون منع زاییدن بیش از دو بچه، باعث نوعی سردرگمی و ابهام فلسفی در نیروی جنسیِ خلق شده بود که با این داروها درمانش می‌‌‌کردند. چینی‌‌‌ها می‌‌‌گویند که پزشکی چینی از وقتی زاده شد که نخستین امپراتور – هوانگ‌‌‌دی- به کمک وزیرش چی‌‌‌بو – که آن هم شخصیتی اساطیری است- کتابی به اسم هوانگ‌‌‌دی‌‌‌نِی‌‌‌جینگ نوشته در علم طب. نی‌‌‌جینگ به چینی یعنی قانون و قاعده و بنابراین کتاب این حضرات یک چیزی شبیه به همان القانونِ شیخ‌‌‌الرئیس خودمان است که بدون دریافت مجوز و رعایت حق مولف در دیار چشم‌‌‌بادامی‌‌‌ها منتشر شده است.

اما از شوخی گذشته، این متن به واقع یکی از کهن‌‌‌ترین متون پزشکی چینی است و قدمتش به قرن چهارم پ.م باز می‌‌‌گردد. برای نخستین بار در تاریخ هان‌‌‌شو ( 111 پ.م) به آن اشاره شده است. نویسنده‌‌‌ی اصلی‌‌‌اش احتمالا همان چی‌‌‌بو بوده که می‌‌‌گویند مضمونش را از خدایان دریافت کرده است. پاول اونسکولد[2] این شخصیت را با بقراط همتا دانسته است. این کتاب درواقع مجموعه‌‌‌ی دو متن مستقل است که هر کدامشان هشتاد و یک فصل دارند و از پرسش و پاسخ‌‌‌هایی پیاپی تشکیل یافته‌‌‌اند.

یکی از آن‌‌‌ها سووِن نام دارد که مجموعه‌‌‌ای از پرسش‌‌‌ها را در مورد مبانی نظری تشخیص بیماری شامل می‌‌‌شود و حجمی بیشتر از پاره‌‌‌ي دوم – لینگ‌‌‌شو- دارد.

لینگ‌‌‌شو یعنی محور روحانی و با وجود این‌‌‌که یکی از کهن‌‌‌ترین متون درباره‌‌‌ی سوزن‌‌‌پزشکی است، در چین شهرتی اندک دارد.

بعد از مرور داروهای عطاری، که بیشتر به موزه‌‌‌ی جانورشناسی دانشگاه تهران شباهت داشت، گردش خود را در خیابان‌‌‌ها ادامه دادیم. کمی جلوتر با شگفتی خود را در مقابل مسجد جامع گویی‌‌‌لین یافتیم که خیلی مایه‌‌‌ی هیجان‌‌‌مان شد. هیچ انتظار نداشتیم در این سر دنیا مسجدی ببینیم. به خصوص که از نشانه‌‌‌ها و خطِ نوشته بر در و دیوار معلوم بود بازرگانان ایرانی بوده‌‌‌اند که اسلام را تا این جای دور افتاده‌‌‌ آورده‌‌‌اند.

امیرحسین در اینجا نماز مبسوطی خواند و به این ترتیب بعد از چند قرن بار دیگر مسجد مورد استفاده‌‌‌ی ایرانی‌‌‌ها قرار گرفت. آن شب را در رستوران مدرن و شیکی غذا خوردیم و جالب آن بود که به هرکداممان یک بنِ غذای مجانی به بهای پنج یوان دادند که بار دیگر که شام به آنجا رفتیم، از آن استفاده کنیم.

بن‌‌‌ها را متاسفانه پویان سر به نیست کرد وگرنه با هدف استفاده از آن‌‌‌ها هم که شده یکی از این سال‌‌‌ها دوباره سفری به گویی‌‌‌لین می‌‌‌کردیم.

 

 

  1. Kashyyyk
  2. Paul Unschuld

 

 

ادامه مطلب: پنجشنبه 25 تیرماه 1388- 16 جولای 2009- یانگ‌‌‌شوئو

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب