چنین مینماید که از دیرباز در تمام جوامع انسانی، مردمانی وجود داشتهاند که دوراندیشی و خردمندیِ کافی برای درکِ محتومبودن مرگ خویش و پذیرش آن را داشته باشند. از این روست که همزمان با ظهور خط و نخستین نشانههای شهرنشینی، متون و ردپاهای مربوط به مدیریت مرگ نیز در منابع تاریخی پدیدار میشوند. امروز بخش عمدهی این متون زیر عنوانِ وصیتنامه یا وقفنامه ردهبندی میشوند، اما این قاعدهایست که باید در تعمیمدادنش به گذشتههای دور احتیاط کرد.
متونی که مورد نظر این نوشتار هستند، همگی در چند زمینه اشتراک مضمون دارند. نخست آنکه همهی آنها متونی شخصی هستند. تمام آنها از زبان کسی مشخص بیان میشوند و آرزوهای شخصی وی را بیان میکنند. به عبارت دیگر، آنچه که وصیتنامه خوانده میشود به خاطر پیوند شخصی و صمیمیاش با نویسنده و آرزوها و درخواستهای نهایی وی، خصلتی ویژه و استثنایی دارند. دومین ویژگی مشترک این متون آن است که با مرگ ارتباط برقرار میکنند. وصیتنامه تنها به ابراز نظر و صدور حکم و فرمان یا طرح درخواست مربوط نمیشود، بلکه شکلِ خاصی از این موارد را در بر میگیرد که به فردی در آستانهی مرگ مربوط میشود. وصیتنامه بیانِ خواستهای شخصی و نیت درونی کسی است که با مرگ رویارو شده است. از این روست که هیبت و شکوه مرگ، به همراه ماهیت مرموز و بیگانگی دغدغهبرانگیزش بر متونِ مورد نظرمان سایه میافکنده است. بنابراین متونی که مورد نظرمان هستند، بیانهای شخصیِ آرزوهای کسانی هستند که در آستانهی مرگ قرار دارند.
در زندگی عادی و روزمره، خواست و آرزوی انسانی در بند چنبر زمان اسیر است و این زمانی است که عمر آدمیان را برمیسازد. به عبارت دیگر، خواست و آرزو همواره در پرتو زمینهای روشن و جاری، طرح و متحقق میشوند که زندگی نام دارد. اینکه کسی چیزی را در غیاب زندگی و در بیرون از قلمرو فتحشدهی زندگیاش بخواهد، امری غیر عادی و شگفت است و شاید به دلیل همین غیریت و ناسازوارگی درونی است که وصیتنامهها در بسیاری از فرهنگها تا حدودی در میان متون دینی ردهبندی میشوند.
ایرانزمین با پنج هزاره تاریخ مستند و مدون و با ۲۶ قرن سابقهی وحدت سیاسی و همگونی هویتی و فرهنگی، در کنار رقیبانی نیرومند مانند چین و هند، کهنسالترین تمدنِ کرهی زمین است که به طور پیوسته و پایدار در سراسر این دوران ادامه یافته است. بنابراین انتظار میرود در این زمینه با نمونههایی کهن و آغازین از سنت وصیتنامهنویسی روبهرو شویم. واقعیت هم چنین است و در ایرانزمین -چه پیش از ظهور کوروش هخامنشی و چه پس از آمدن وی و متحدشدن کشور- با نمونههایی چشمگیر و جالب توجه از وصیتنامهها سروکار داریم.
۲٫ احتمالا کهنترین وصیتنامهها در ایرانزمین در دو گوشهی شرقی و غربی این تمدن نوشته شده باشند. از سومر و ایلام، آثاری در دست است که وجود نوعی از این سنت را نشان میدهد. دادههای موجود در این زمینه پراکنده هستند و تا آنجا که به مردم عادی مربوط میشود، تنها کتیبههایی ساده را شامل میشود که به الگوی توزیع ثروتِ فرد در گذشته در میان بازماندگانش اشاره میکند. این متون تا اواسط هزارهی دوم پ.م، هم پراکنده هستند و هم ساختار و محتوایی ساده و ناپخته دارند. چنین مینماید که آرزوها و خواستهای فردی که با مرگ روبهرو شده، تنها به داوری و تعیین تکلیف در مورد اموالش منحصر میشود، و بنابراین تنها به سادهترین و ملموسترین نیازهای وارثانش محدود میگردد.
با وجود این، از اواسط هزارهی دوم پ.م، همزمان با به قدرت رسیدن هیتیها در آناتولی، میتانیها در شمال میانرودان و کاسیها در بابل، شکلی جدید از وصیتنامهنویسی رواج یافت. این دوران از نظر تاریخی همزمان بود با نخستین موجِ ظهور دولتهای آریایی در منطقه و تثبیت عناصر زبانی، دینی و فرهنگیای که بعدها با عنوان هندوایرانی نامیده شدند. مفصلترین و جالبترین نمونهی وصیتنامه از این دوران به قلمروی آناتولی مربوط میشود و توسط شاه هیتی نوشته شده است. هات توسیلیس اول (۱۶۵۰-۱۶۲۰ پ.م)، شاه مقتدر هیتی که سرزمینی متحد و نیرومند را برای فرزندش به ارث گذاشته بود، در متنی که همچون وصیتنامهای سیاسی برای مردم کشورش و پسرش تنظیم کرده بود با لحنی بسیار خودمانی، سخن خویش را چنین شروع میکند:
«ببینید، مورسیلیس اکنون پسر من است… خدا به جای شیر، شیر (دیگری خواهد نشاند)… پس از گذشت سه سال، باید به جنگ برود… اگر او را هنگامی که هنوز کودک است به جنگ بردید، سالم بازش گردانید،… تا کنون هیچ یک (از اعضای خانوادهام) از فرمان من اطاعت نکرده است، مورسیلیس، تو باید از آن اطاعت کنی. سخنم را به خاطر بسپار. اگر سخن پدر را به خاطر بسپاری (نان خواهی خورد) و آب خواهی نوشید. وقتی به سن بلوغ رسیدی، دو یا سه بار در روز، غذا بخور و خوش بگذران. پیر که شدی هر چقدر خواستی بنوش. در آن هنگام است که میتوانی سخن پدرت را از یاد ببری!… پدربزرگم پسرش را به عنوان لابارنا در ساناهوئیتا منصوب کرد. (اما بعد) خدمتگزاران و شهروندان برجسته به سخنان پادشاه توجهی نکردند و پاپا دیلماه را بر تخت نشاندند. اکنون چند سال از آن زمان گذشته است؟ …خانههای شهروندان برجسته چه شدند؟ آنها کجا رفتند؟ آیا نابود نشدهاند؟[۱]»
«… داریوششاه گوید، اکنون که آنچه در یک سال کردم را باور کردی، به همان گونه آن را به مردم بازگو کن. آن را پنهان نکن. اگر این سند را پنهان نکنی و به مردم بگویی، اهورامزدا تو را دوست باد و دودمان تو بسیار شود و دیر زیوی. داریوششاه گوید: اگر این سند را پنهان کنی و به مردم نگویی، اهورامزدا تو را دشمن باد و تو را دودمان نباشد…. داریوششاه گوید: تو که پس از این شاه خواهی شد، مردی را که دروغزن یا زشتکار باشد به دوستی مگیر، آنان را سخت مجازات کن. داریوششاه گوید: تو که پس از این این نبشته را که من نوشتهام یا این پیکرهها را میبینی، مبادا تباهشان کنی. تا زمانی که توانایی داری آن را به همین صورت نگه دار…[۲]»در ادامهی متن، داریوش نام ۶ پهلوانی که او را در سرنگونی گوماتا یاری دادند را یاد کرده است و از جانشینانش خواسته تا ایشان و دودمانشان را محترم بدارند.متن کتیبهی بیستون، از نظر تاریخ وصیتنامهها، نخستین سندی است که یک گسست معنایی جدی را با منابع پیشین نشان میدهد. این گسست بیشتر از این رو جلب نظر میکند که متن بیستون از نظر تاریخی کتیبهایست که کاملا در درون سنت وصیتنامه نویسیِ شاهان پیشین ایرانزمین قرار گرفته است و مضمون اساسی در این متن وجود دارد که پیوستگی تاریخیاش را با منابع ایلامی و میانرودانی کهن نشان میدهد. نخست، اشاره به آثاری که از شاه باقی مانده -در این مورد، خودِ کتیبهی بیستون- و تاکید بر آنکه آیندگان نباید آن را نابود کنند و اگر چنین کنند به نفرین خدایان دچار خواهند شد. مضمونی مشابه را به فراوانی در اسناد تاریخی پیشاهخامنشی بازمییابیم. ناپیر-اسو، شهبانوی شوش، و شاهان ایلامی مانند کوتیک اینشوشیناک چنین مضمونی را در آثار خود داشتهاند و داریوش آشکارا در سنت ادبی ایلامی است که بخشهای خودارجاعِ کتیبهاش را نگاشته است. هر چند عناصر مشابهی را در وقفنامههای مربوط به معابد در میانرودان نیز میتوان یافت. دوم، اشارهی کتیبهی بیستون به نامونشان ۶ پهلوان و همدستانش هستند و این نیز با آنچه که در وصیتنامهی هات توسیلیس دیدیم شباهت دارد. مضمونی مشابه با بسامدی کمتر از مورد نخست در برخی از اسناد آشوری نیز دیده میشود.
اما در کنار این شباهتها، بافت مفهومی وصیت شاهنشاه در کتیبهی بیستون نسبت به متون متقدمتر تمایز و ناهمخوانی چشمگیری دارند. مهمترین نقاط گسست در این متن و متون پیشین را میتوان به این ترتیب فهرست کرد:نخست آنکه داریوش در هیچ کجا از وارث و ولیعهدش نام نمیبرد؛ یعنی مخاطب وصیتنامهاش، جانشینش نیست. او همواره از «تو که پس از من شاه خواهی شد» (بند ۶۴ و ۶۹) و «تو که از این پس، این کتیبهها و پیکرهها را خواهی دید» (بند ۶۵) و «تو که کردارهای من در یک سال را باور میکنی» (بند ۶۰) یاد کرده است؛ یعنی داریوش به جای اشاره به خشایارشا که از حدود یک دهه قبل از مرگش ولیعهد و تاجدار بود، به مفهوم عامترِ «شاهان آینده» و «آنان که بعدها به تاجوتخت دست مییابند» اشاره میکند. داریوش، وصیتنامهاش را خطاب به پسرش ننوشته، بلکه تمام شاهان بعدی ایرانزمین را مخاطب قرار داده است و این الگو در منابع پیشاهخامنشی نظیری ندارد. به همین ترتیب، داریوش همزمان با اشاره به شاهان بعدی و دقیقا لابهلای ارجاع به ایشان، به مردم عادی نیز اشاره کرده است. او از مردمی که داستان جنگهای حماسی او را باور میکنند یا کتیبهاش را میبینند یاد کرده و در مورد پراکندن آوازهی او و پاسداشت میراثش، ایشان را وصی قرار داده است. این شکل از ارجاع به مخاطب نیز در منابع پیش از بیستون سابقه ندارد. توجه داشته باشید که حتی لحن بیپیرایهی شاهانی مانند هات توسیلیس هم، تنها اشراف و سران خاندانهای بزرگ را مخاطب قرار میداد و ایشان کسانی بودند که نگهداری و حمایت از پسرش را در مقابل رقیبان سیاسی دیگر بر عهده داشتند. در مقابل، داریوش به مخاطبی بسیار گسترده، یعنی هر کس آثار او را ببیند و آوازهاش را بشنود اشاره کرده و چیزی هم که از ایشان خواسته به همین اندازه کلان است، که خاطرهی او و دستاوردهایش را پاس بدارند.بر این مبنا، کتیبهی بیستون که سالها پیش از پیری و مرگ داریوش نوشته شده، عناصر وصیتنامهای را داراست که از نظر مخاطبشناسی، بیسابقه و انقلابی مینماید.دوم آنکه محتوای این وصیت نیز غریب و غیر عادی است. شاهان پیشین در وصیتنامههای خود همواره بر دو موضوع تاکید میکردهاند:نخست بر اهمیت بزرگداشت ایزدان و وقف معبد و اجرای مراسم قربانی برای ایشان، و دیگری چگونگی تقسیم میراث و مدیریت اموال و سرنوشت قلمرو سیاسیشان. نمونههای فراوانی از مضمون نخست را در وقفنامههای معابد بابل و ایلام و آشور میتوان یافت و نمونهای برجسته از موضوع دوم را در کتیبهی هاتتوسیلیس دیدیم. کتیبهی بیستون از این نظر چشمگیر است که داریوش بر خلاف شاهان پیش از خود به هیچ یک از این دو مضموناشاره نکرده است. این غیاب به ویژه وقتی چشمگیر میشود که بیستون را در کنار کتیبهی نقش رستم و کتیبههای داریوش در تخت جمشید بخوانیم. به ویژه متن نقش رستم در اواخر عمر داریوش تا ابتدای زمامداری خشایارشا نوشته شده و کاملا در ردهی وصیتنامههای شاهانه میگنجد. با وجود این در این متن رگههای گسستی که در بیستون نمایان شده بود، بسیار پررنگتر و برجستهتر رخ مینماید.در هیچ یک از این متون به لزوم اجرای درست مراسم قربانی یا برگزاری آیینهای بزرگداشت خدایان اشارهای نشده است. در واقع تمام نوشتارهای بهجامانده از داریوش، گذشته از ارجاع پیاپی به پشتیبانی اهورامزدا از راستی و دادگری، از هر عنصر دینی و فراطبیعیای خالی است و این غیابی چشمگیر و غیر عادی در متون باستانی است. محتوای سخن داریوش، به خاطر غیاب آنچه که در تمام متون دیگرِ پیشین محوری و مهم قلمداد میشده، و به خاطر ظهور آنچه که بیسابقه است، اهمیت دارد.در یکی از متون تخت جمشید میخوانیم که: «داریوششاه گوید: اگر این گونه میاندیشی که «از دیگری نمیترسم»، این مردم پارس را بپای. اگر پارسیان پاییده شوند، از این پس شادی پیوسته بر این خاندان فرو خواهد رسید.[۳]»در کتیبهی کوچک نقش رستم، در پایان همان بخشی که به نیزهی مرد پارسی اشاره شده، چنین میخوانیم: «ای مرد، فرمان اهورامزدا به نظرت ناپسند نیاید. راه راست را ترک نکن، شورش مکن[۴].»
پس انتظار می رود مخاطبان این رسم الخط هم کم نبوده باشند! و حتی سربازان سپاه هم توانایی خواندنش را داشته اند.
شاید برای خوانندگان سایت بهتر باشه که مطلب تون رو در دو ستون بنویسید تا حین جابجا شدن از سطری به سطر دیگه دچار مشکل نشند. من یکی که این مشکلو دارم. ( لزومی به انتشار نیست )
با درود
من دقیقا منظورتون رو از در دو ستون نوشتن متوجه نشدم، میشه بیشتر توضیح بدید