گفتار دوم: انتخاب طبیعی

گفتار دوم: انتخاب طبیعی

تا فنا در هیچ جا آرام نتوان یافتن       هرچه جز منزل در این وادی است یکسر جاده است

گوهرِ ما کاش از ننگِ فسردن خون شود          می‌‌رود دریا ز خویش و موجِ ما اِستاده است

جریان رقابت روندی است که در آن معدودی از سیستم‌‌‌های پیروزمند به آشیان‌های قدیمی‌‌شان می‌‌چسبند و انبوهی از شکست‌‌خوردگان با تبعید از آنجا نابود می‌‌شوند. در این میان، گروهی اندک موفق می‌‌شوند خود را به جایگاه‌‌های دیگری در فضای حالت قلاب کنند. این‌ها سیستم‌‌‌هایی هستند که در مسیرِ زمان پیچیده‌‌تر می‌‌شوند. در این مسابقه‌‌ی نفس‌‌گیر، همگان در دراز مدت بازنده خواهند شد. یاخته‌‌ها و افراد زیر فشار تنش‌های همیشگی محیطی فرسوده می‌‌شوند و از پا در می‌‌آیند و گونه‌‌ها ناچار می‌‌شوند دیر یا زود جایگاه خود را به رقیبانشان واگذار کنند. این کشتارِ عظیمِ رقیبان انتخاب طبیعی[1] نام دارد.

انتخاب طبیعی روندی دایمی است که در جریان آن شکست‌خوردگانِ رقابت بر سر منابع با محیط به تعادل می‌‌رسند. انتخاب طبیعی، با وجود نامِ اشتباه‌‌آمیزش، هیچ ربطی به کنش و کارکردِ انتخاب ندارد. انتخاب طبیعی از تأثیر تصادفی و کاتوره‌‌ای محیط بر سیستم بر می‌‌خیزد. در واقع محیط چیزی را انتخاب نمی‌‌کند، چون کارکرد‌هایی که زمینه‌‌ساز انتخاب هستند در آن وجود ندارند. محیط، مانند ایزدبانوی نابینای عدالت، همه را به یک چوب می‌‌راند و هدفش نفوذ در حصار همه‌‌ی سیستم‌‌ها و به تعادل رسیدن با همه‌‌ی آن‌هاست. در واقع، آن‌هایی که زیر تأثیر انتخاب طبیعی از میان می‌‌روند از قاعده‌‌ای فراگیر و انتخابی فراگیر پیروی می‌‌کنند. آن‌هایی که باقی می‌‌مانند موارد استثنایی و نقض هستند. محیط آن‌ها را انتخاب نمی‌‌کند، آن‌ها موفق می‌‌شوند تعادل با محیط را انتخاب نکنند.

لوئیس کارول[2]، هنگامی که داستان مشهورِ آلیس در سرزمین عجایب را می‌‌نوشت، شخصیتی به نام ملکه‌‌ی سرخ را در آن گنجاند که همواره در حال دویدن بود. یکبار موقعی که آلیس از او دلیلِ این همه دوندگی را پرسید ملکه پاسخ داد: برای این‌که بر سر جای خودت بایستی باید همیشه بدوی.

این داستان مبنای استعاره‌‌ی ملکه‌‌ی سرخ در نظریه‌‌های تکاملی شده است. تنها سیستم‌‌هایی در حفظ آشیان خویش موفق می‌‌شوند که حتی برای لحظه‌‌ای هم از رقابت با دیگران دست بر ندارند. این پویایی همیشگی شرطِ بقا و بر سر جای خود ماندن است. چنان‌که بیدل به زیبایی تشریح کرده است، محیط همچون دریایی می‌‌ماند که سیستم‌های موفق همچون موجی پویا، اما ثابت، بر زمینه‌‌ی آن ایستاده‌‌اند.

انتخاب طبیعی در دو سطح عمل می‌‌کند. نخستین سطحِ تأثیر آن در کوتاه‌مدت به نتیجه می‌‌انجامد. در این حالت، تنشی که از سوی محیط به سیستم وارد می‌‌شود آن‌هایی را که اندرکنشگرِ ضعیف و ناتوانی دارند از میان بر می‌‌دارد. نخستین قربانیان انتخاب طبیعی اندرکنشگرهای ضعیف هستند.

سیستم‌‌هایی که اندرکنشگر نیرومند و موفقی دارند و می‌‌توانند با روندهایی خودزاینده سیستم خود را در برابر محیط حفظ کنند موفق می‌‌شوند در سطحی دیگر به رقابت با همتایان خود بپردازند. این سطح دوم از تأثیر انتخاب طبیعی به همانندسازها مربوط می‌‌شود. همانندسازهایی که توسط پوسته‌‌ی اندرکنشگر کامیابی احاطه شده‌‌اند باید در این گام بر سر تکثیر کردنِ اطلاعات درونی خود با هم مسابقه دهند.

راهبردکمی/ کیفی

سیستم‌‌ها در برابر این دو گام از انتخاب طبیعی دو راهبرد کلی را در پیش رو دارند. نخست آن‌که بر پیچیده‌‌تر کردنِ اندرکنشگر خود تمرکز کنند و به این ترتیب مقاومت هر سیستم منفرد را افزایش دهند و دیگر آن‌که بر کامیابی همانندساز سرمایه‌‌گذاری کنند و بختِ بقای دودمانی از سیستم‌‌های تولید مثل‌کننده را افزایش دهند. این دو راهبرد را به ترتیب کیفی و کمی می‌‌نامیم.

راهبرد کیفی با پیچیده‌‌تر شدنِ اندرکنشگر همراه است. این روش به پیدایش سیستم‌‌هایی بسیار پیچیده می‌‌پردازد که بیشترین مقاومت را در برابر تنش‌های محیطی از خود نشان می‌‌دهند و تراکم زیادی از اطلاعات را در خود انباشته می‌‌کنند. در این سیستم‌‌ها اطلاعات کارکردی بر اطلاعات ساختاری غلبه دارد و بخش مهمی از انعطاف سیستم در برابر تنش‌ها به یادگیری و توانایی سازماندهی انتظارات باز می‌‌گردد. از آنجا که بازتولید کردنِ چنین مجموعه‌‌ی پیچیده‌‌ای کار دشواری است، زیرسیستمِ همانندساز تعداد معدودی از زادگانِ بسیار پیچیده را تولید می‌‌کند؛ زادگانی که پیچیدگی زیادشان و شمار اندکشان آن‌ها را ارزشمند ساخته و بنابراین باید توسط سیستم‌‌های والد خود حمایت و پشتیبانی شوند.

راهبرد کمی با پیچیده‌‌تر شدن زیرسیستمِ همانندساز همراه است. سیستم‌‌های پیرو این راهبرد مقاومت زیادی در برابر تنش‌های محیطی از خود نشان نمی‌‌دهند. اندرکنشگر آن‌ها آنقدر پیچیده نیست که بتواند در برابر فشارهای بیرونی زیاد دوام بیاورد. به دلیل همین سادگی بازتولید کردن این سیستم‌‌ها به نسبت ساده است. از این رو کارآیی همانندساز بیشینه می‌‌شود و اندرکنشگرهایی ساده را پدید می‌‌آورد که کارشان تنها پشتیبانی موقت و کوتاه‌مدتِ همانندسازی‌‌هایی مشابه است. در راهبرد کمی شمار زیادی از زادگانِ ساده تولید می‌‌شوند.

مثال‌های زیادی برای راهبردهای کمی و کیفی می‌‌توان آورد. در جهان زنده، در سطوح گوناگون این مثال‌ها رامی توان دید. جانورانی مانند پستانداران که شمار کمی فرزندِ پیچیده را تولید می‌‌کنند و معمولاً برای مدتی از آن نگهداری می‌‌کنند راهبرد کیفی را برگزیده‌‌اند. در مقابلشان حشرات قرار دارند که می‌‌توانند در هر نوبت صدها تخم بگذارند و با این حال از هر تخم موجودی به نسبت ساده خارج می‌‌شود. در میان یک شاخه از جانوران هم راهبردهای متمایز مشابهی را می‌‌توان یافت.

موش‌های کوچکی که در هر سه ماه دوازده بچه می‌‌زایند در برابر نهنگ‌های عظیمی قرار می‌‌گیرند که هربار بچه‌‌دار شدنشان سال‌ها طول می‌‌کشد و در نهایت به زایش یک یا دو فرزند منتهی می‌‌شود. حتی در الگوهای رفتاری هم می‌‌توان این راهبردها را تشخیص داد. گیاهخوارانی که مقدار زیادی غذای کم‌‌ارزش اما فراوان مصرف می‌‌کنند پیرو راهبرد کمی و گوشتخوارانی که حجم کمی غذای کمیاب ولی ارزشمند می‌‌خورند دنباله‌‌روی راهبرد کیفی هستند.

نهادی سیاسی مانند احزاب که تعداد زیادی عضوِ ساده‌‌ی شبیه به هم را قالب می‌‌زند نماینده‌‌ی راهبرد کمی و نهادهای دانشگاهی که پس از سال‌ها تعداد کمی افراد متفکر را پدید می‌‌آورد نماد راهبرد کیفی است. در سطح فرهنگی، جوک‌های ساده‌‌ای که به سرعت در سطح شهر پراکنده می‌‌شود کمی و نظریه‌‌هایی علمی که به کندی و در میان افرادی خاص انتشار می‌‌یابد کیفی عمل می‌‌کنند.

در جریان تکامل، تعادل میان این دو نوع راهبرد به دو شکل برقرار می‌‌شود. در کوتاه‌مدت، راهبرد کمی برنده است. یکی از متغیرهای ساده‌‌ای که می‌‌تواند برای ارزیابی درجه‌‌ی موفقیت جانداران مورد استفاده قرار گیرد مفهوم زی‌‌توده[3] است. زی‌‌توده جرمِ کلی همه‌‌ی اعضای یک گونه است. این کمیت در واقع نشانگر مقدار کلی ماده‌‌ای است که توسط یک جذب‌کننده‌‌ی ژنتیکی تصاحب شده است. بر فضای حالتِ کدهای ژنتیکی می‌‌توان تمام گونه‌‌های ممکن را با نقطه‌هایی نشان داد. نمونه‌‌های زنده در این فضا جذب‌‌کننده‌‌هایی هستند که منابع را به سوی خود می‌‌کشند. شمارش‌‌پذیرترین جزءِ منبع ماده است و از همین جا مفهوم زی‌‌توده به عنوان شاخص شایستگی زیستی تعریف می‌‌شود.

حالا اگر به زی‌‌توده‌‌ی جانداران نگاه کنیم، می‌‌بینیم که هواداران راهبرد کمی موفق‌‌تر هستند. زی‌‌توده‌‌ی موش‌ها (یعنی وزن کل موش‌های زنده‌‌ی روی کره‌‌ی زمین) کمی از زی‌‌توده‌‌ی نهنگ‌ها بیشتر است و حشرات به شکلی قاطع بر مهره‌‌داران برتری دارند.

با این همه، در دراز مدت، اندرکنشگرها هستند که مرزهای جدید فضای حالت را می‌‌گشایند. پیچیده‌‌ترین موجودات آن‌هایی هستند که اندرکنشگر بغرنج دارند، وگرنه برای همانندسازی ژنتیکی همان تک‌سلولی ساده هم کفایت می‌‌کرد. به این ترتیب، در دراز مدت، مرزدارانِ پیچیدگی آن‌هایی هستند که راهبرد کیفی را برگزیده‌‌اند؛ هرچند نسل این کیفی‌‌گرایان شانس بقای زیادی نخواهد داشت. به طور خلاصه، کمونیست‌ها و فاشیست‌ها کشورها را تسخیر خواهند کرد، اما فرزندانشان از نظریه‌‌های همان روشنفکرانِ مطرود پیروی خواهند کرد.

 

 

  1. natural selection
  2. Charles Lutwidge Dodgson/ Lewis Carroll (1823-1898)
  3. biomass

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: سیستم تکاملی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب