گفتار دوم: بهشت عدن
جایگاه جغرافیایی آفرینش در باب دوم سفر پیدایش به نسبت با دقت تعریف شده و باغ عدم جایی در میانهی چهار رود دانسته شده که عبارتند از گیهون، فیشون حِدقِل (دجله) و فرات. در این میان جالب است که تنها دربارهی فرات (سومری: بورانونا، اکدی: پوراتّو، ایلامی: اوپراتوش، پارسی باستان: اوفراتو، عبری: پِرات) توضیحی نیامده و این میتواند توضیح دهد که نویسندهی متن خود در نزدیکی این رود، ولی نه در نزدیکی دجله زندگی میکرده است. چون دجله و فرات دو رود موازی و نزدیک هستند، و نویسنده دربارهی دجله در کرانهی شرقی فرات توضیح داده که «[رودی است] که در شرق آشور جاری است»، اما دربارهی فرات به آوردن نامش بسنده کرده است. پس قاعدتا نویسندهی متن جایی در کرانهی غربی فرات و در نواحی شمالی (موازی با آشور، و نه بابل در جنوب) این متن را تدوین کرده است.
فرات و دجله دو شاهرگ اصلی سرزمین میانرودان هستند. دجله که به خاطر جریان تندترش در پارسی باستان تیگْرَه یعنی تیز یا اروند یعنی نیرومند نامیده شده، در تورات به شکل معناداری کمتر از فرات مورد اشاره است. نامی که در تورات به آن داده شده حدقل است که شکلی تحریف شده از نام اکدی آن (ایدیقلَت) است که خود از زبان سومری (ایدیگنا) وامگیری شده است و کلمهی امروزین دجله هم شکلی تغییر یافته از همان است. دو رود دیگر اما هویتی چنین شفاف ندارند.
اولین رودی که در متن نامش آمده فیشون است که گفته شده سرزمینی به نام حَویله را که دارای طلاست احاطه کرده است. اسم این سرزمین کلید شناسایی محل رود فیشون است. در عهد عتیق اسم حویله چند بار آمده است. آن را در مقام یکی از نوادگان نوح در دو جا میبینیم که یک بار پسر یُقطان بن سام[1] و بار دیگر پسر کوش بن حام[2] دانسته شده است. اما از اشارههای دیگر چنین بر میآید که نسبت یقطان بن سام درستتر باشد. چون میخوانیم که از حویله تا شور در مقابل مصر، به سوی قلمرو آشور قرار دارد[3] و این قاعدتا با شمال عربستان و جنوب فلسطین برابر میافتد و با سرزمین کوش بن حام (اتیوپی) فاصله دارد. به خصوص که در همین آیه گفته شده که سرزمین اسماعیلیهاست و اعراب حجاز در صدر اسلام خود را فرزندان اسماعیل و یقطانی میدانستند.
در کتاب شموئیل هم نام حویله آمده و گفته شده که قلمرو عمالیق و میدان جنگ شائول با ایشان بوده است،[4] که همین حدس را تایید میکند. گذشته از این در منطقهی حجاز در قدیم معادن طلای کوچکی وجود داشته و رودی بزرگ هم که به تدریج در هزارهی سوم پ.م خشک شده در فاصلهی مدینه تا کویت جاری بوده که بسترش هنوز در وادی باطن باقی مانده و احتمالا خاطرهاش در قالب رود فیشون نزد مردم منطقه حفظ شده است.[5]
چهارمین رود پیرامون باغ عدن گیهون (גיחון) است که به نادرست در ترجمهی پارسی عهد عتیق که توسط انجمن پخش کتب مقدسه به چاپ رسیده، جیحون ترجمه شده است. گیهون در عبری به معنای «تازان، پویان» است. در سفر آفرینش میخوانیم که این رود سرزمین کوش را احاطه کرده است، و از اشارههای دیگر دیگر میدانیم که کوش اسم مشهور اتیوپی در تورات است. به همین خاطر برخی از مفسران گیهون –مشهورتر از همه فلاویوس یوسفوس[6]– این رود را با نیل آبی (یعنی بخش جنوبی نیل) برابر دانستهاند. اما این جایگاه با جغرافیایی که در این بخش از متن میبینیم سازگار نیست. چون فاصلهی نیل جنوبی نسبت به فواصل میان دجله و فرات (و احتمالا فیشون) بسیار زیاد است. به همین خاطر بیشتر پژوهشگران انتساب گیهون به نیل را نادرست میدانند، هرچند هنوز کسانی به این خوانش باور دارند.[7]
تفسیر دیگر آن است که گیهون را با ارس در مرز آران و آذربایجان برابر بدانیم و این نظریهایست که هوادارانی هم دارد. باید در نظر داشت که جایگاهی شمالیتر هم برای رود فیشون پیشنهاد شده و آن هم سفیدرود است که به دریای مازندران میریزد و به معادل طلای کوه سهند نزدیک بوده است. بر اساس این دیدگاه فیشون با سفیدرود و گیهون با ارس برابر است و بنابراین باغ عدن تقریبا با ماد قدیم یا آذربایجان و کردستان امروز برابر میافتد.
بر همین مبنا در دوران اسلامی نویسندگان ایرانی و مسلمانان دیگر کوش را با هندوکوش یکی میگرفتند و به این ترتیب فیشون و گیهون را با سیحون و جیحون برابر میدانستند. نویسندگان اروپایی هم به پیروی از ایشان تا پایان قرن نوزدهم میلادی اغلب چنین تفسیری را پذیرفته بودند و ترجمهی نادرست کتاب مقدس هم که گفتیم بر همین اساس انجام شده است. هرچند این تفسیر یک زوج رود نزدیک به هم دیگر را نشان میکند، اما باز هم به خاطر فاصله زیاد این دو زوج قدری بعید به نظر میرسد. امروز بسیاری از نویسندگان –به ویژه سنتگرایان مسیحی و یهودی- همچنان به این خوانش باور دارند. اگر چنین فرضی را بپذیریم آیات مربوط به باغ عدن در تورات دلالتی سیاسی پیدا میکند، چون رودهای دوقلوی سیحون و جیحون در شمال شرقی و دجله و فرات در جنوب غربی مرزهای سنتی ایران زمین را نشان میدهند و این آیات تورات در عمل تکرار همان اسطورهی کهن اوستایی است که ایران زمین را با نام خونیرَث نخستین سرزمین آفریده شده و نیکوترین و اهوراییترین بخش از ربع مسکون میداند.
هرچند ردپای جهانبینی ایرانی و تاثیر متون اوستایی در سراسر تورات نمایان است، به نظرم بعید میرسد که فیشون و گیهون با سیحون و جیحون برابر باشند. به سه دلیل گمان میکنم در همان گوشهی جنوب غربی ایران زمین باید به دنبال دو رود دیگر گشت، و آمودریا و سیردریا را به همراه نیل و سفیدرود و ارس باید از فهرست گزینهها بیرون گذاشت.
دلیل نخست به لحن متن مربوط میشود. تصویری که نویسندهی این آیات به دست میدهد آشکارا باغی کوچک است که در میانهاش دو درخت کاشته شده، و فاصلهها به قدری است که وقتی از دجله یاد میکند دربارهاش شرحی میدهد، اما دربارهی فرات نیازی به این شرح نمیبیند. یعنی از دید نویسنده فاصلهی دجله و فرات مسافتی «زیاد» محسوب میشده که نیاز به توضیح داشته است. بعید است در چنین چشماندازی از فواصل به نقاط دوردستی مثل نیل یا آمودریا و سیردریا –و حتا ارس و سفیدرود- اشاره شده باشد.
دومین دلیل آن که جملهای در توصیف فیشون آمده که به طور خاص تنها به یک نقطه میتواند مربوط باشد، و آن هم خلیج فارس است. در وصف سرزمین حویله میخوانیم که «طلای آن سرزمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزع است». چنان که گفتیم اشاره به معدن سنگ لاجورد برخی از مفسران را واداشته تا در حوالی کوه سهند به دنبال این رود بگردند. هرچند میتوان فرض کرد که این اشاره به راههای تجاریای مربوط باشد که سنگ لاجورد را از ایران شرقی به ایران غربی منتقل میکرده است.
یعنی احتمالا حویله مانند شهرسوخته و ری و جیرفت در جهان باستان ایستگاهی برای داد وستد سنگ و طلا بوده و لزومی نداشته معدناش هم در همان جا بوده باشد. اگر بخواهیم وجود معدن را فرض بگیریم، تنها در بیابان سینا و ایران شرقی است که معادن مشهور سنگ لاجورد و فیروزه داشتهایم و احتمال نیرومندتر آن است که منظور از این اشاره جایی در حوالی بیابان سینا بوده باشد. از سوی دیگر اشاره به مروارید بسیار مهم است. چون در دوران باستان مروارید تنها از خلیج پارس به دست میآمده و مبتکر این کار هم ایرانیان بودهاند. بنابراین نیرومندترین احتمال آن است که همان رود خشک شدهی حجاز منظور باشد، که از سویی به بیابان سینا و مرکز فیروزه و طلا و از سوی دیگر به خلیج پارس و معدن مروارید راه داشته است.
دلیل سوم این که اشارهای در کتاب حزقیال دربارهی باغ عدن وجود دارد که در این مورد روشنگر است. مفهوم باغ عدن (گن عِدِن: גַּן עֵדֶן) در تورات علاوه بر سفر پیدایش در یک جای دیگر هم زیاد به کار گرفته شده و آن کتاب حزقیال است. در این کتاب محل باغ عدن جایی در نزدیکی لبنان دانسته شده، چون اشارهای هست مبنی بر این که درختان سر به فلک کشیدهی لبنان -که مفهومی استعاری هم در متن دارند- چندان بلندند که درختان باغ عدن نمیتوانند از آنها بالا بگیرند.[8]
اگر چنین باشد، سه رود در همسایگی هم در گوشهی خلیج پارس جای میگیرند، و به احتمال زیاد چهارمی هم باید در همان حوالی باشد. با این منطق مهمترین رودی که میبینیم با توصیف گیهون سازگاری دارد، کارون است. اگر کارون مورد نظر باشد معمای اسم کوش هم حل میشود. چون احتمالا اسم هندوکوش دیرتر از زمان تدوین این متن در ایران شرقی شکل گرفته و اشاره به کوش نمیتواند به آن منطقه ارجاع دهد. ارجاع به اتیوپی هم چنان که گفتیم بسیار دور از ذهن است. در نتیجه این احتمال رخ مینماید که منظور از کوش، قوم کاش/کاسیها باشند که دقیقا در همان جغرافیای سه رود دیگر زندگی میکردهاند و کارون سرزمینشان را احاطه میکرده است.
این پیشنهادی است که یوریس زارینس[9] در مقالهاش مطرح کرده و به نظرم درست است. نکتهی برجسته در تحلیل او آن است که در پژوهشاش از تصویرهای ماهوارهای استفاده کرده و نشان داده که محل تقاطع چهار رود دجله و فرات و کارون و سیستم وادی باطن همگرایی دارند. یعنی این گزارهی تورات که خداوند اول آبی را در مرکز عدن جاری کرد و بعد آن را چهار شاخه کرد و در چهار جهت گستراند، تنها دربارهی این چهار رود و در مصب خلیچ پارس درست از آب در میآید.[10]
پس باغ عدن جایی قرار داشته که سرزمین ایلام، گوتیوم و سومر باستان را در بر میگرفته است. نکتهی جالب این که در متون باستانی سومری آدینا ( ) بیشه و مرتع معنی میداده که در اکدی هم به صورت ایتینوم ( ) وامگیری شده است. البته ناگفته نماند که کوهن به تازگی اشتقاق دیگری هم برای عدن پیشنهاد کرده و آن را از عِدِن آرامی به معنای «بارور و پرآب» مشتق دانسته است.[11]
به هر روی با توجه به قدرت شهرنشینی در این منطقه و ظهور کهنترین شهرهای جهان در این قلمرو هیچ بعید نیست مردمان باستانی اینجا را زادگاه آدم و محل زیست آغازیناش قلمداد کرده باشند. جالب آن که در پایان باب سوم سفر پیدایش میخوانیم که دو درخت جاودانگی و معرفت همچنان در میانهی باغ عدن قرار دارند و کروبیان با شمشیرهای آتشین از آن پاسداری میکنند. یعنی جغرافیایی که بر شمردیم سرزمینی بوده که از دید نویسندگان متن J کانون معرفت و جاودانگی قلمداد میشده است.
یک نکتهی جغرافیایی دیگر آن که جهت گسترش آدم و فرزندانش به سمت شرق باغ عدن است، و این دقیقا با ایران مرکزی برابر میافتد. یعنی آشکار است که داستانهای مربوط به فرزندان آدم در بافت جغرافیای اساطیریای ترسیم شدهاند که ایران زمین در مرکز آن قرار داشته و با تصویر خونیرث در اوستا همسان است. وقتی خداوند آدم و حوا را از بهشت بیرون میکند، آنان به جایی در شرق باغ عدن فرستاده میشوند و کروبیانی با شمشیر آتشین در مرزهای شرقی بهشت مستقر میشوند تا از بازگشت ایشان جلوگیری کنند.[12] یعنی با توجه به جغرافیایی که برشمردیم آدم و حوا در بخشهای غربی ایلام باستان و استانهای فارس و اصفهان و سیستان امروزین بر زمین فرود میآیند.
در قرون باستان و نیمهی نخست قرون میانه که تقریبا همهی مفسران مهم یهودی و مسلمان کتاب مقدس در ایران زمین ساکن بودند، این فرض که خودِ باغ عدن با خونیرث همتاست اعتبار و رواجی کامل داشت. چنان که خروج آدم به شرق باغ بهشت را به هبوط کردناش در سرزمین سراندیب (سریلانکای امروزین) تعبیر میکردند. با این همه به احتمال زیاد جایابی محدودتری که برای باغ عدن در گوشهی ایران غربی انجام دادیم درستتر باشد و مخاطبان تورات در قرون پیش از میلاد همان منطقهی کوچک سومر و ایلام باستان را در نظر داشتهاند.
به همین خاطر هم شرق باغ عدن برایشان بخشهای جنوبی ایران مرکزی را میرسانده و نه سرزمینهایی در شرق پهنهی ایران زمین را. این نکته هم جای توجه دارد که بعد از توفان کشتی نوح بر کوه آرارات (اورارتو) به خاک مینشیند[13] و این در صورتی که هبوط و ماجراهای فرزندان آدم در اندرون ایران زمین جای گرفته باشند بیشتر همخوانی دارد. تا آن که بخواهیم فرض کنیم فرزندان آدم در قلمرو هندوچین پراکنده بودهاند و بعد از توفان ناگهان از قفقاز سر در آوردهاند.
برگهی دیگری که در این مورد داریم آن است که قابیل هم پس از کشتن برادرش در شرق باغ عدن در سرزمینی به نام نود (נ֖וֹד : یعنی سرگردانی) سرگردان شد.[14] قابیل نماد شهرنشینی و زندگی کشاورزانه است و مانند آدم به گناهکاری شهرت دارد، و فرزند قابیل یعنی خنوخ در همان جا نخستین شهر را میسازد.[15]
بنابراین آشکار است که تدوین کنندگان تورات که نمایندگان قبایلی رمهدار و متحرک بودهاند، به همان ترتیبی که بعدتر بابل را نماد فساد و تباهی تمدن انسانی دانستند، مناطق شرقی باغ عدن را از سویی شهرنشین و از سوی دیگر غریبه و خطرناک و گناهکار میدانستهاند، و این دقیقا با شهرهای ایران مرکزی که در افق شناسایی یهودیان آسورستان قرار داشته همخوانی دارد. در مقابل اگر باغ عدن را با کل ایران زمین همتا بگیریم، این آیات بیمعنا میشوند. چون در شرق ایران زمین و سراندیب یا هندوچین باستان تمدنی جداگانه یا شهرنشینیای پیشرفته وجود نداشته است.
- تواریخ ایام اول، باب اول، آیات ۹-۲۳. ↑
- سفر پیدایش، باب دهم، آیات ۷-۲۹. ↑
- سفر پیدایش، باب ۲۵، آیهی ۱۸. ↑
- کتاب اول شموئیل، باب ۱۵، آیهی ۷. ↑
- Sauer, 1996: 52-54, 57, 64. ↑
- Jewish Antiquities, 1.39. ↑
- Ullendorff, 1968: 2. ↑
- کتاب حزقیال، باب ۳۱. ↑
- Juris Zarins ↑
- Hamblin, 1987. ↑
- Cohen 2011: 228–229. ↑
- سفر پیدایش، باب سوم، آیهی ۲۰. ↑
- سفر پیدایش، باب هشتم، آیهی ۴. ↑
- سفر پیدایش، باب چهارم، آیهی ۱۶. ↑
- سفر پیدایش، باب چهارم، آیهی ۱۷. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: هبوط انسان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب