پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: تبارنامه‌ی واژگان

گفتار دوم: تبارنامه‌ی واژگان

در زبان پارسی واژگانی که معناهایی مترادف را می‌رسانند، اغلب تفاوتهایی با هم دارند و این قاعده‌ای در همه‌ی زبانهاست، که مترادف‌ها گوشه‌هایی متمایز و تخصص یافته از دایره‌ی مفهومی کلمات را اشغال می‌کنند و سویه‌هایی خاص و تفکیک‌پذیر از باقی برابرنهادهای خود را نمایندگی می‌کنند. بر همین مبناست که در پارسی مهر و عشق و محبت و رأفت و عطوفت و شفقت و مؤدت و دوستی هریک طنینی متمایز دارند، هرچند همگی به گوشه و کنار عاطفه و هیجانی همسان دلالت می‌کنند.

تنها زبانهایی کهن و پیچیده هستند که مجال لازم در زمان و غنای ضروری در معنا را داشته‌اند، تا مفاهیم مقابل هم را قطب‌بندی کنند و جفتهای متضاد معنایی (جم‌ها) شفاف و صریحی پدید آورند. یکی از نمودهای این پیچیدگی آن است که گاه متضادها با کلماتی مترادف، یا حتا با یک کلمه بیان می‌شوند. چنان که مثلا در زبان پارسی «خانم» هم به معنای زن محترم و نجیب و هم به معنای زن روسپی به کار گرفته می‌شود. درباره‌ی دو واژه‌ی مهر و عشق هم داستان به همین شکل است. یعنی این دو هرچند مترادف شمرده می‌شوند، اما گویی که دو سویه‌ی به کلی متفاوت از عاطفه و هیجانی یگانه را رمزگذاری کنند.

ریشه‌ی هردوی این کلمات را باید در زبانهای ایرانی کهن بازجست. مهر افزون بر سه هزار سال و عشق بیش از هزار و دویست سال است که در قلمرو ایران زمین رواج دارند. .واژه‌ی مهر که دو چندان از عشق کهنتر است، از ریشه‌ی هند و ایرانی «می/ مَی» و پسوند اسم ابزار «-تْرَه» گرفته شده که آن بن اولی «بستن و استوار کردن» یا «تبادل کردن» معنی می‌دهد و روی هم رفته به لحاظ ریشه‌شناختی به معنای چیزی و ابزاری است که پیوندها را استوار می‌سازد.

قدیمی‌ترین شکلِ ثبت شد از این واژه را در عهدنامه‌ای می‌بینیم که در میانه‌ی قرن چهاردهم پ.م بین دو شاه آریایی در ایران غربی بسته شده است. در حدود سال ۱۳۵۰ پ.م شاتی‌وازَه پادشاه میتانی (شمال میانرودان) با سوپی‌لولیوماس اول شاه دولت هیتی (آناتولی) عهدی بست و در آن دو طرف خدایانی آریایی را ضامن قرار دادند که یکی‌شان میتراوا نام داشت. تقریبا در همین زمان، و احتمالا قدری زودتر، مفصل‌ترین سرود باستانی در ستایش ایزد مهر در ایران شرقی سروده شد که مهریشت نام دارد. بخشهای کهن این متن احتمالا به حدود سال ۱۶۰۰ پ.م مربوط می‌شود و همزمان است با کهن‌ترین متون ودایی که در آنها هم همین نام را با تاکیدی کمتر می‌بینیم.

در همین زمان دوردست، میترا یا مهر ایزدی بوده که دو مفهوم بسیار مهم را نمایندگی می‌کرده است:‌ عشق- محبت و عهد-پیمان را. به همین خاطر نامش به درستی انتخاب شده بوده، چون همین دو عامل است که ارتباطها را میان آدمیان استوار می‌سازند و «ابزارِ همبسته ساختنِ» من و دیگری است. به این ترتیب مفهوم مهر و کلمه‌اش از میانه‌ی هزاره‌ی دوم پ.م در سراسر پهنه‌ی ایران زمین رواج داشته و هم در ایران شرقی و هم در ایران غربی نمونه‌هایی صریح و روشن از آن داریم. شگفت آن که این نام در سراسر این تاریخ طولانی کمابیش دست نخورده باقی مانده و امروز هم با بسامدی چشمگیر در زبان پارسی دری کاربرد خود را حفظ کرده است.

رایج‌ترین شکل این کلمه احتمالا «میثْرَه» اوستایی بوده است و همزمان با آن «میترَه» ودایی و «میتراوا» در زبان هیتی هم رواج داشته است. در دوران هخامنشی در زبان پارسی باستان «میچَه» و در بلخی «میرو»، در عصر اشکانی در زبان پارتی «میهْر» و در سغدی «میتْر»، و در دوران ساسانی در زبان پهلوی و سریانی «میهْر» خوانده می‌شده است و امروز هم به شکل مهر در همه‌ی زبانهای ایرانی همچنان کاربرد دارد و در بسیاری از زبانهای دیگر به صورت وام‌واژه وارد شده است. مهر در پارسی دری به معنای محبت، پیمان و خورشید است و هرسه را در قالب مفهومی یگانه جمع می‌کند. مهر در میان کل زبانهای زنده‌ای که امروز بر کره‌ی زمین رواج دارند، یکی از کهنترین واژگانی است که همچنان پس از چهار هزاره کاربرد و معنای اصلی خود را حفظ کرده است.

واژه‌ی عشق در مقابل تاریخی بسیار جدیدتر دارد. نخستین کاربردهای صریح و جا افتاده‌ی آن به قرن دوم و سوم هجری مربوط می‌شود و تا چندی پیش نظر غالب آن بود که از ریشه‌ای سامی گرفته شده است. در منتهی الأرب آمده که «عَشَقَ» بُنی است تازی در معنای «چسبیدن» و «متصل شدن». از این بن واژگانی بسیار نادر در زبانهای سامی داریم و مشهورترین نمونه‌اش اسم گیاه عشقه است که جانداری انگل است و به خاطر چسبیدن به گیاه میزبان چنین اسمی پیدا کرده است. در غیاث‌اللغات آمده که کلمه‌ی عشق از عشقه گرفته شده و این از آن روست که عاشق نیز به جنونی دچار می‌شود و عشق مثل انگلی بر دلش می‌پیچد و او را خشک و زرد می‌کند. با این حال این ریشه‌ها به نظر جعلی می‌رسند. نام اصلی و رایجتر این گیاه در عربی لبلاب است و اصولا بومی مناطق گرمسیر و بیابانی نیست و در عربستان به شکل وحشی یافت نمی‌شود.

از سوی دیگر بیشتر به نظر می‌رسد به خاطر این که گیاه میزبان را در آغوش می‌کشد، به آن عشقه گفته باشند، و قدری بعید است که اسم عاطفه و هیجانی مهم مثل عشق بر اساس نام گیاهی انگل شکل گرفته باشد. اسم اصلی این عاطفه هم در زبان عربی «محبت» است از ریشه‌ی «حَبَبَ» و در زبانهای سامی دیگر هم نشانی از آن نمی‌بینیم. مثلا در عبری این عاطفه را «اَحَو/ اَحَب» می‌نامند که هم‌ریشه با محبت تازی است. تا مدتها فرض می‌شد کلمه‌ی عبری دیگری -«خَشَق» در تورات، به معنای «وصل کردن، چسباندن، لذت، آرزو»- با عشق عربی هم‌ریشه باشد. اما امروز چون و چرای فراوانی در این سخن هست و می‌دانیم که «خ» عبری به ویژه وقتی در ابتدای کلمه باشد همیشه به «ح» تبدیل می‌شود و هیچ نمونه‌ای نداریم که به «ع» تبدیل شود. گذشته از این واژه‌ی همتای آن را در آرامی هم داریم و بر مبنای آن چنین می‌نماید که معنای اصلی‌اش «فشردن و بستن» بوده باشد.[1]

رواج کلمه‌ی عشق در زبان تازی هم به نسبت دیرآیند بوده و هم تا دیرزمانی کاربردی عام نیافته و مشتقهای چندانی از آن برنخاسته‌اند. یعنی گسترش و شاخه‌زایی کلمه‌ی عشق در زبان عربی بیشتر به وام‌واژه‌ای شبیه است، تا کلمه‌ای اصیل و بومی. در قرآن و شعر قدیم عرب کلمه‌ی عشق را نمی‌بینیم و چنین می‌نماید که این واژه تازه در قرون دوم و سوم هجری همزمان با تثبیت شدن‌اش در زبان پارسی به عربی هم راه یافته باشد.

از این رو موضع دکتر محمد حیدری ملایری که ریشه‌ی عشق را در زبانهای آریایی جستجو می‌کند، درست می‌نماید. او بن اوستایی «ایش» به معنای «میل داشتن، شوق داشتن، آرزو کردن» را ریشه‌ی اصلی کلمه‌ی عشق می‌داند، که صورت اسمی‌اش «ایشْکَه» کمابیش همان عشق است. پسوند «-کَه» هم در زبانهای ایرانی بسیار رایج است و مثلا در کلماتی مثل خشک و رشک و آژیدهاک باقی مانده است. یعنی با جمع بستن کل داده‌ها، حدس پژوهشگرانه‌ی دکتر ملایری پذیرفتنی می‌نماید و ریشه‌ی عشق را هم مثل مهر باید پارسی دانست. هرچند گویا دو هزار سال دیرتر ودر عصر ساسانی در این معنا تحول یافته و پس از آن به مدت یک و نیم هزاره در زبان پارسی مترادف و رقیبی برای مهر بوده است.

 

 

  1. ۳ بدنه‌ی این بحث را از نوشتار دکتر محمد حیدری ملایری در این زمینه نقل کرده‌ام.

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: تقابل معنایی مهر و عشق

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب