گفتار دوم: مهر و پیمان
مفهومِ بنیادینِ ارتباط نیاز به آشناییزداییِ دارد. آن هموارسی و نقد این پندار بدیهی است که هر نوع ارتباطی میان من و دیگری، در سطح اجتماعی میگنجد. این نکته البته درست است که هر رخدادی در سطح اجتماعی، بر محور یک ارتباط میان من و دیگری سوار شده است. با این همه باید این نکته را در نظر داشت که هیچ رخداد اجتماعیای در خلأ رخ نمیدهد و همواره نفر سومی در کنار این اندرکنشِ به ظاهر دوسویه حضور دارد، که دسترسی متغیرِ قدرت به ارتباط را ممکن میسازد و رخدادِ یاد شده را همچون بند نافی به نهاد و سطح اجتماعی چفت و بست میکند.
این بدان معناست که ارتباطهای دونفرهی محض، تا وقتی که نفر سومی بدان ورود نکرده، رخدادی نهادی نیستند و به سطح اجتماعی تعلق ندارند. البته دو نفره بودن و به ویژه دو نفره ماندنِ یک ارتباط امری نادر و کمیاب است. ارتباطها همواره در شبکهای از روابط اجتماعی قرار دارند و همیشه در بستری پیشینی از هنجارها و قواعدِ برآمده از نهادهای اجتماعی شکل میگیرند. هرچند من و دیگری میتوانند با مرزبندیای خودخواسته ارتباط دوسویهی خویش را نسبت به مداخلهی نفر سوم نفوذناپذیر کنند. اما اغلب این مرزها نسبت به فشار قدرتِ نهادی شکننده و سست است و مصون داشتناش از دستاندازی قواعد حاکم بر نهاد کاری دشوار است و مهارتی بندبازانه را میطلبد.
ارتباط دونفره گرم، صمیمانه و خصوصی و پرتکاپوست که به گرگ و میشِ سحرگاهی میمانند. یعنی فضایی حایل پدید میآورد که میان تصمیمهای ارادهگرایانهی شخصی و کردارهای جمعیِ دربافته با اجبارهای نهادی جای میگیرد.
فضایی که نقطهی اتصال روز و شب یا تاریکی و روشنایی شباهت دارد. آن ناحیهی بینابینی که در عرفان و حکمت ایرانی با رنگ سرخ رمزگذاری میشده است، چرا که به هنگام شفق و غروب آسمانی که نه سپیدِ روزانه است و نه سیاهِ شبانه، سرخ است. از اینجاست که سهروردی نام رسالهاش را «عقل سرخ» نهاده است.
در این فضای حایل شرایط امکان برای ظهور نهاد فراهم میآید. یعنی به لحاظ تکاملی هر رابطهی سه نفرهای در ابتدای کار یک بذرِ دو نفره داشته است. اگر بخواهیم سیر تحول نهادهای اجتماعی را در جوامع جانوری دنبال کنیم، همیشه به جفتی از نر و ماده میرسیم که همآمیزی و همآغوشی را همچون تجربهای فارغ از دستاندازی قدرت بر میگزینند. این جفتِ همآغوش حامل کهنترین و رایجترین بازی برنده-برندهی تکامل یافته بر زمین هستند که عبارت است از جفتگیری و فرزندآوری.
در این رفتار که به شکلی پیشینی سرشتی دونفره دارد و تمایزهای جنسی را رقم میزند، من و دیگری نقشهایی متفاوت و توانمندیهایی نامتقارن دارند، اما بر محور انتقال ژنومشان به نسل بعد بازیهایی برنده-برنده را طرحریزی و اجرا میکنند. اما این ارتباط سرراستِ دو نفره غایتی دارد که همانا تولید مثل است و از اینرو ارتباط دونفره به سرعت با زاده شدن فرزندان به مرتبهی سه نفر ارتقا مییابد.
این جهش به دایرهی روابط سهنفره البته در جانورانی تحقق مییابد که خانواده تشکیل میدهند و جفت اولیه در نگهداری و پرورش فرزندانشان نقشی مشترک ایفا میکنند. در این معنا کهنترین و عامترین نهاد، خانواده است و این سیستمی تکاملی است که ویژهی انسان نیست و در بسیاری از مهرهداران و حشرات دیده میشود.
قواعد حاکم بر نهاد بر محور قدرت سامان مییابد. اهمیتی ندارد که با خانوادهی تک فرزندِ نهنگهای آبی سروکار داشته باشیم، یا خانوادهی پرجمعیت مورچگان و زنبوران که شهری پیچیده را بنیان مینهند. در هر صورت وقتی دو تن به سه تن تبدیل میشوند، روابطی جدید از جنس قدرت در میانشان ایجاد میشود. کشمکش دو جنس برای سرمایهگذاری کمتر یا بیشتر بر پرورش فرزندان از اینجا آغاز میشود و واگرایی انتخابهایشان در زمینهی بسامد و تعداد جفتگیریها از همین نقطه بروز میکند.
وقتی جفتِ دو نفره به خانوادهی سه نفره تبدیل شد، هستهی مرکزی نهادی اجتماعی تاسیس میشود. در بیشتر جانوران پیچیدگیِ توافقها و تعارضهای برآمده از این سیستم از حد توانایی پردازشی مغزها افزونتر است. به همین خاطر در بیشتر جانوران خانواده – یعنی بنیادیترین شکل نهاد- هرگز شکل نمیگیرد. در این گونهها زوج اولیه پس از جفتگیری فرزندان را به حال خود رها میکنند. گاهی هم مادر (یا به ندرت پدر) سرپرستی فرزندان را برای مدتی کوتاه بر عهده میگیرند، اما چون جفتِ دیگر پی کار خود میرود، خانوادهی پایداری پدید نمیآید. این بدان معناست که رابطهی گرم و صمیمانه و مهرآمیزی که دو جفت را به هم متصل کرده بود، به شکلی غیرجنسی در میان یک والد و فرزندش از نو برقرار میشود و همان چارچوب برنده – برندهی متمرکز بر بقای ژنوم را هم حفظ میکند، بیآنکه به پیچیدگیهای سطح اجتماعی و معادلات بغرنج حاکم بر قدرت در نهادها برکشیده شود.
در موجوداتی اجتماعی مانند انسان که شکل غالب ارتباطهایشان اجتماعی است و نهادها در شبکههایی در هم تنیده با هم تداخل میکنند و همدیگر را تشدید میکنند، آن ارتباط مهرآمیز دوسویهی آغازین به دیباچهای زودگذر و ناپایدار فرو کاسته میشود. یعنی به همان ترتیبی که در جانوران سادهتر، درجهی پیچیدگی مغز به ظهور نهادهای پایدار مجال نمیدهد، در انسان و جانورانی مانند مورچه و موریانه نیز پایداری و ثبات و گستردگی نهادها و سیستمهای سطح اجتماعی چندان است که آن ارتباط مهرآمیز کهن را به سنگوارهای فرعی و بذری کوتاهعمر فرو میکاهد.
در جوامع انسانی همچنان مهرِ میان زن و مرد و مهر میان والد و فرزند شالودهی مرکزی نهادهای اجتماعی را بر میسازد و بدنهی بازیهای برنده – برنده را ساماندهی میکند، اما این ارتباط که در اصل سرشتی دونفره و دوسویه دارد، زیر سیطرهی قواعد نهادی مسخ میشود و در پویایی قدرت غرقه میگردد. به همین خاطر است که مهر و ارتباط صمیمانهی دو نفره همچنان تجربهای درخشان و خالص و ارجمند باقی میماند، اما در بستر روابطی سه نفره صورتبندی و فهم میشود.
بزرگداشت ارتباط دونفره در ظرفی سه نفره انجام میپذیرد که از سویی گفتمانی را براساس ارج و ارزشِ مهر بنیان مینهد، و از سوی دیگر با همین ابزار گفتمانی آن را به قدرت گره میزند و مسخاش میکند. ارتباط دونفره که شالودهاش مهر است، با این ترفند به امری هنجارین دگردیسی مییابد و در شکل عشق صورتبندی میشود و موضوع روایتپردازی قرار میگیرد.[1] امری قاعدهمند که براساس چارچوبهای قدرت اجتماعی شکل میگیرد و بایدها و نبایدها و شایست ناشایستِ نهادین سمت و سویش را تعیین میکند.
بنیادِ ارتباط دونفره مهر است. ارتباط دو نفرهای که از دستاندازی قدرت مصون باشد، امری بسیار شکننده و ناپایدار است. چرا که فقط و فقط به ارادهی آزاد دو منِ خودمختاری بند است که ممکن است هر لحظه انتخاب و خواست خویش را دگرگون سازند. اما همین است که شیرازهی ارتباط پایدار دونفره را بر میسازد. چرا که در غیاب مهر، این ارتباط به سرعت گسسته میشود و نیرویی بازدارنده مثل چفت و بستهای قدرت مدار سطح اجتماعی نیست که من و دیگری را در ارتباطی میخکوب کند و تثبیت نماید.
از اینروست که ارتباطهای دونفره همواره مهرآمیز است. مهر شیوهای هنرمندانه و زیباییشناسانه از تاسیسِ بازیهای برنده – برندهی گذراست که من و دیگری بسته به شرایطی یگانه و تکرارناپذیر، مدیریت و ساماندهیاش میکنند. شکلِ تکاملی و باستانیِ آن مهرِ جنسی میان زن و مرد است که با برآورده کردنِ هدفِ خویش که زایش فرزند و گذر کردناش از سنِ آسیبپذیری کودک است، به فرجام خود میرسد. اما گذشته از این برنامهی کهنسال تکاملی، صورتهای گوناگونِ دیگری از ارتباط دوسویهی مهرآمیز را میتوان سراغ کرد که ممکن است مثل پیوند میان دو دوست یا ارتباط مادر و فرزند مهرآمیز و صمیمانه و گرم باشد، اما فاقد محتوای جنسی باشد.
مهر در گذارِ ارتباط دونفره به سه نفره همچنان باقی میماند. اما آن شکلِ خصوصی و پویایی پرهیجان قبلیاش را از دست میدهد. ایرانیان باستان ایزد مهر را نمایندهی دو مفهوم متمایز میدانستند که یکیاش عشق و محبت است و دیگری عهد و پیمان، و اینها دو سویهی مهر در سطح روانی و اجتماعی هستند. ارتباط دونفرهای که هنوز در سطح روانشناختی قرار دارد و به قدرتِ نهادی آغشته نشده، امری پرتکاپو و پرماجراست که محتوای هیجانی- عاطفیِ آن بر سویهی عقلانی- محاسباتیاش غلبه دارد. مهری که در اینجا میبینیم همان محبتی است که میان من و دیگری جاری میشود و ممکن است محتوایی جنسی یا غیرجنسی داشته باشد.
وقتی ارتباط سه نفره شد و به مرتبهای اجتماعی برکشیده شد، جریان یافتن قدرت در اندرکنشها، معنا و مفهومشان را دگرگون میسازد. با این همه مهر چندان نیرومند است که از این گذار جان سالم به در میبرد و در تناسخی نو در سطح اجتماعی خود را بازسازی میکند. در این حالت مهر به پیمانی میان من و دیگریها بدل میشود و قراردادی اجتماعی را بر میسازد. قراردادی که هستهی مرکزیاش همچنان بر مهر دو نفرهی میان هردو عضو نهاد اشتوار شده، که این بار در زمینهای از دیگریها جای گرفته است.
به تعبیری مهرِ پرهیجانِ خصوصی وقتی در سطحی اجتماعی بازساماندهی میشود، به امری عمومی مربوط میشود که پیوند من و دیگریها را تنظیم میکند. همچنان محور ارتباط بازیهای برنده- برنده باقی میماند و همانند پیش بالا رفتنِ قلبم من در کنار دیگری غایت ارتباط است. اما در اینجا این امر در شبکهای از روابط پیچیده ممکن میشود و سلسلههایی از انتخابها و ترجیحهای واگرا را در یک مجموعه گرد میآورد و به این ترتیب همبسته ساختنِ خواستهای ناهمسان من و دیگریها را در بستر پیمانی و عهدی اجتماعی صورتبندی میکند، که به نوبهی خویش به هنجارهای سیستم نهادی مجال ظهور میدهد. در سطح پیشا – اجتماعی، در آنجا که من و دیگری با هم ارتباطی دوسویه دارند، اما هنوز نفر سومی در کار نیست و قدرتی تراوش نشده، هر لغزشی در ارتباط میتواند به گسسته شدناش بینجامد. من و دیگری به همین خاطر برای حفظ ارتباط ناگزیند تا مدام برنده – برنده بودنِ بازیهایشان را وارسی کنند و از حقیقی بودنِ مهری که میانشان وجود دارد خاطرجمع شوند. چرا که در غیاب مهر و به محض رخنهی بازیهای برنده – بازنده در این میان، ارتباط یکسره گسسته میشود.
در سطح اجتماعی اما چنین وضعیتی را نمیبینیم. وقتی ارتباط من و دیگری در شبکهای سه نفره جای گرفت و زمانی که مهر به پیمان تبدیل شد، هنجار گروه است که پیوستن و گسستن را تنظیم میکند. یعنی در این حالت امکان دارد بازیهایی برنده – بازنده در جریان باشد و من و دیگری به خاطر فشار قدرتی که از سوی نفرهای سوم اعمال میشود، از گسستن ارتباط ناتوان باشند. در این حالت است که کین شکل میگیرد. کین نتیجهی میخکوب شدنِ ارتباطی نهادی است که من و دیگریِ گرفتار در آن، خواهاناش نیستند.
رابطهی میان من و دیگری وقتی در نهاد تبلور یافت و به قواعد قدرت تن در داد، دیگر امری انتخابی و آزاد نیست که یکسره در اختیار من باشد. در اینجا قواعد سیستم نهاد است که تعیینکننده است و من تنها بسته به موقعیت و نقشی که در نهاد دارد و سهم و بهرهای که از قدرت سیستم میبرد، میتواند روابط خود را بگسلد یا پایدار سازد. در این شرایط است که من و دیگری در چرخ دندهی روابطی تثبیت شده و مستحکم گرفتار میشوند که در سطحی اجتماعی برای پایداری سیستم نهاد کارساز است، اما در سطحی روانشناختی به کاسته شدن از قلبم من میانجامد و از اینرو کین و نفرت من نسبت به دیگریِ درگیر در ارتباط را موجب میشود.
در این معنا، کین مفهومی است که در سطح اجتماعی زاده میشود. در سطح روانشناختی و در لایهی ارتباط دو نفرهی محض، کین امری بسیار زودگذر و ناپایدار است. چون به جدا شدن دو کینهتوز و فاصلهگیریشان از هم منتهی میشود. تنها پس از تکامل یافتنِ نظام اجتماعی و سنگواره شدنِ روابط در دل قواعد قدرت است که کین به امری جانکاه و مداوم و فراگیر تبدیل میشود. تنها در این بستر است که میتوان مواردی را دید که دو تن سالها نسبت به هم کین داشته باشند و نفرت بورزند.
گذشته از واژگونگیهایی عاطفی از این دست، ویژگی مهمی که در گذار از ارتباط دو نفره به سه نفره دگرگون میشود، آزادی است. چون همواره از نهاد هنجارها و اجبارهایی تراوش میکند و بخشی از آزادی فردی در اینروند از دست میرود. صنعتگری که به صنفی میپیوندد، شهروندی که عضو حزبی میشود، و کسی که عضویت در کلیسایی و پیروی از فرقهای را برمیگزیند در نخستین گام میپذیرند که دایرهی انتخابهای آزادانهشان را به اندازهی میانگین گزینههای رایج در آن نهاد چروکیده کنند. اینروند البته با دسترسی به گزینههایی نو و آزادیهایی نوساخته نیز همراه است. اما چه بسا که آن چروکیدگی از این گستردگی بسی افزونتر باشد.
به همین شکل زن و مردی که ارتباط دونفرهشان را با ازدواج به رابطهای اجتماعی تبدیل میکنند، باید توجه داشته باشند که گذاری در سرشت روابطشان رخ مینماید و امری خصوصی و شخصی و روانشناختی در پیوند با نهادها به امری قدرتمدار و اجتماعی بدل میشود. چنین گذاری در آنجا که قصدِ پروردن فرزند، یا همکاری اقتصادی در قالب خانواده در میان باشد بسیار سودمند و کارساز است. اما اگر زن و مردی به سودای تداوم بخشیدن به مهرِ جاری در ارتباطی دونفره چنین کنند، به سادگی آن را بر باد میدهند، بیآنکه در این رهگذر جایگزینی ارجمند دریابند.
در سطح روانشناختی و ارتباط دو نفره، ارتباط همواره با مهر همراه است و در غیاب مهر از هم فرو میپاشد. در سطح جامعهشناختی و ارتباط سه نفره، مهر به مثابه پیمان ممکن است با پیمانشکنی همنشین باشد و محبت میان اعضای یک سیستم نهادی ممکن است با کین و نفرت جایگزین گردد، و این ارتباط تا زمانی که پایداری کل سیستم نهادی را خدشهدار نکرده، همچنان تداوم مییابد. این قاعدهای تکاملیست که بازیهای برنده – بازنده یا بازنده – برنده در نهایت به بازیهای بازنده – بازنده منتهی میشوند و به گسسته شدن ارتباط دامن میزنند. یعنی روشن است که عهدشکنی و بیاعتبار شدن قرارداد اجتماعی در نهایت سازوکارهای نهاد اجتماعی را فلج میکند و آن را با لطمهی بسیار از کار میاندازد. با این همه پایداری سیستمی اجتماعی که براساس مدارهای قدرت کار میکند، از پایداری تک ارتباطهای گاه بیمار و گاه شرورانهی تنیده شده در اندروناش بیشتر است و به همین خاطر آن علفهای هرز میتوانند در این کشتزارِ بارآور نشو و نما کنند.
ارتباطهای دو نفره در نهایت شالودهی روابط انسانی هستند. بالاترین تراکم از قلبم در ارتباطهای مهرآمیزِ پرشور و گرمی نمود مییابند که دونفره هستند و دونفره باقی میمانند. خواه ارتباط پرمعنای دو دوست باشد، یا شادکامی همآغوشی دلداری با دلدادهای، یا تندرستی مهری مادرانه که فرزندی را از خطر مصون میدارد، همواره در ارتباط دونفرهی خصوصی است که بیشترین حجم از قدرت و لذت و بقا و معنا رد و بدل میشود.
در ارتباطهای دونفره است که آزادی مطلق من و دیگری برآورده میشود و از اینرو من و دیگری مجالِ رشد کردن پا به پای یکدیگر را پیدا میکنند. تنها در اینجاست که خودمختاری من و دیگری محترم شمرده میشود و از اینرو تمرینِ آزادی اراده با مهارت یافتن در احترام به ارادهی دیگری ترکیب میشود. آنچه که اخلاق و خلق و خوی انسانی میدانیم، در ارتباطی دونفره است که بروز مییابد و تمرین میشود، پیش از آن که در ساختار سیستمهای اجتماعی نهادینه شود.
روابط اجتماعی تنها زمانی درست و سودمند و بیحاشیهاند که بر ارتباطهای دونفرهی غنی و پرشور استوار شده باشند. بر این مبنا میتوان راهبردی پیشنهاد کرد که قرارداد اجتماعی را از سطح خرد به کلان بازسازی کند و دست من را در مقام کنشگر غایی برای بازسازی روابط انسانیاش گشوده سازد. آزادی که بستر زایش نهادهای قدرتمدار در سیاست ایرانشهری است، از مجرای مهر با قدرت پیوند برقرار میکند و بر همین اساس است که حالتهای برساخته و زیانمندِ برآمده از مسخ شدن نهادیِ مهر (عشق، کین، آز، حسد،…) تا این پایه در سنت ایرانی آماج حمله بودهاند و آزادی در رهایی از آنها تعریف میشده است.
رابطهی انسانی دونفره باید این چهار شاخص را برآورده کند:
۱) تنها و تنها میان من و دیگری جاری باشد و هیچ نفر سومی حق مداخله در آن را نداشته باشد؛
۲) قلبم من و دیگری در جریان آن افزایش یابد، هرچند این افزایش هرگز در من و دیگری به یک اندازه نیست و یک شکل هم ندارد؛
۳) انتخابهای مشترک و کردارهای جاری میان من و دیگری براساس آزادی ارادهی کامل دو سو شکل بگیرند و از هر قید و بندی جز خواستِ خالصِ منِ رها باشند،
۴) بازیهای برنده – برنده مبنای ارتباط باشد و رخنهی هر بازی دیگری در ارتباط مدام توسط هر دو سوی ارتباط رصد و ریشهکن شود.
بنابراین ارتباط دونفره و مهری که در آن میان زاده میشود زیربنای شکلگیری نهادی قدرتمند است که بر پیمانی استوار متکی باشد. این پیمان نیرومند تنها در حضور مهر استقرار مییابد و شرط زاده شدناش انتخابهای آزادانه و سنجشگرانهی منهایی است که در سطح ارتباطهای دونفرهشان فارغ از قدرت به دیگری مینگرند. از اینجا برمیآید که نهاد نیرومند، در اصل زادهی منهای آزاد است. این قاعدهایست دیریاب که دشوار درک میشود وسخت تحقق پیدا میکند. اما استوارترین نهادها را پدید میآورد و آزادترین انسانهای اجتماعی شده را پشتیبانی میکند.
حوزهی تمدن ایرانی انگار تنها بستر تاریخیای باشد که این شکل خاص از نهادها در آن شکل گرفته و غلبه یافته باشند. در باقی تمدنها تعارضی میان آزادی منها و اقتدار نهادها دیده میشود که در نهایت به الغای آزادی من و استیلای انضباط برونزاد نهادی منتهی میشود. روند انحطاط جامعهی ایرانی طی قرن گذشته تا حدودی با غلبهی چنین سرمشقی همگام بوده است. سرمشقی برخاسته از تمدن اروپایی که زیر چتر مدرنیته جهانگیر شده و در ایران زمین نیز به بازآرایی عمیق مدارهای قدرت و منسوخ شدن نظمهای نهادی قدیمی انجامیده است. با این حال منهای آزاد در این بستر جغرافیایی- تاریخی چندان نیرومند و سرکش هستند که انضباط برونزاد نهادی را برنمیتابند، و این عاملی است که از سویی نظم و ترتیبهای سنتی پیشامدرن را زیر فشار مدرنیته فرسوده و ویران ساخته، و از سوی دیگر به خاطر مقاومت منها از نهادینه شدن مدرنیته جلوگیری کرده است.
جامعهی آشوبزدهی ایرانِ امروزین نتیجهی فشار خرد کنندهی این دو آسیاسنگ است. براساس آنچه که دربارهی تفکیک روابط دونفره و سه نفره گفتیم، سه پیشنهاد میتوان در این بین مطرح کرد تا شاید از رهگذارشان بار دیگر آشتیای میان منهای آزاد و نهادهای مقتدر برقرار گردد.
پیشنهاد نخست: من باید به ازای عضویت در هر نهاد، دست کم یک رابطهی دونفرهی سودمند و عمیق داشته باشد. یعنی حضور من در هر نهاد باید دست کم یک ارتباط دو نفرهی خصوصی عمیق و خودخواسته را در کنار ارتباطهای سه نفرهی هنجارین و قاعدهمند داشته باشد. این بدان معناست که ارادهی آزاد من و پیوند مهرآمیزی که من با دست کم یک دیگریِ عضو نهاد دارد، عضویت من در آن را تضمین میکند. اگر این پیوند گسسته شود و نتوان با ارتباط دونفرهی مهرآمیز دیگری جایگزینش کرد، من باید آن نهاد را ترک کند. پیمان اجتماعی در شرایطی که مهر و محبتی وجود نداشته باشد، امری صوری و تخیلی و اجبارآمیز است و محتوای معنا و لذت کافی ندارد تا قدرتِ جاری در سیستم نهاد را پشتیبانی کند.
پیشنهاد دوم: من باید قراردادهای اجتماعی را براساس قواعد مهرآمیز شکل گرفته در ارتباط دونفرهاش پیکربندی کند. من و دیگری در ارتباط دو نفره بیشترین حساسیت را نسبت به بازیهای برنده – بازنده دارند. به همین خاطر اخلاقیترین ارتباطها همان است که آزادانه و دونفره باشد. بازسازی پیمان اجتماعی و هرس کردن قواعد نامعقول و ناکارآمد تنها زمانی ممکن میشود که معیاری بیرونی و بنیادیتر برای محک زدناش وجود داشته باشد و این معیار همان ارتباط مهرآمیز دونفره است. مهر در مقام قرارداد اجتماعی مشتقی و برآمدهای از مهر در معنای عشق و محبت است و اگر پیوندی میان این دو برقرار نباشد به گیاهی مصنوعی و درختی بیریشه شبیه میشود.
پیشنهاد سوم: من باید از روابط خصوصی خود سرسختانه در برابر مداخلهی نفر سوم حفاظت کند. ارتباط دو نفره باید ماهرانه و زیرکانه در برابر رخنه و مداخلهی قواعد هنجارین عایقبندی شود. تنها زمانی که پیوند مهرآمیز دونفره کارکرد خود را از دست داد، تداوماش به قراردادی و پیمانی نیاز پیدا میکند. در حضور چنین پیمانی میتوان همان ارتباط را در سطح اجتماعی با روابطی سه نفره ادامه داد، اما باید در نظر داشت که این رابطه ماهیتی متفاوت از ارتباط دونفره دارد.
در این معنی گذار از ارتباط دو نفره به سه نفره نقطهای مهم و گرانیگاهی سرنوشتساز در پویایی سیستمهای اجتماعی است. پیوند میان من و دیگری در ارتباط دو نفره همچنان بر ارادهی آزاد «من»ها تکیه میکند و از پویایی و تعین درونزادِ کردارهای خودمختار و خودبنیاد بهرهمند است. با این حال در گذر از سطح دونفرهی روانشناختی به سهنفرهی جامعهشناختی، مضمون مهر از محبت به پیمان گذر میکند. وقتی این ارتباط سه نفره میشود، مفهومی نو از «ما» شکل میگیرد و انگارهی دیگریها از من به نیروی الزامآور و تعیینکنندهی رفتار بدل میشود. در این شرایط ارادهی آزاد انسانی بخشی از نیروی خود را از دست میدهد، و این همان بخشی است که در قالب قدرت در نهادهای اجتماعی به گردش میافتد. ارادهی خودبنیاد من در هنگام چفت و بست شدن با نهاد فرسوده میشود و کاستیای را تاب میآورد، که از محدود شدن دامنهی کردارهای ممکن، پایین آمدن درجهی آزادی رفتارها، و برداشت بخشی از نیروی من و سرمایهگذاریاش بر نظم نهاد ناشی میشود.
گذار از ارتباط دو نفره به سه نفره شالودهی نظمهای نهادین را بر میسازد و به این ترتیب نقطهی ظهور امر سیاسی است و شرایط امکان برای زایش نهادهای سیاسی را فراهم میآورد. مدارهای قدرت شبکههای ظریفی از توافقها و تقابلها هستند که بر شبکهای با سه عضو یا بیشتر میرویند و وقتی به قدر کافی تناور شدند، نهادهای متمایزی را مرزبندی میکنند و چاهسارهایی برای انباشت و برداشت قدرت سیاسی را ایجاد میکنند.
به همان ترتیبی که استخوانبندیای از ارتباط دونفره در بطن نهادها همچنان حضور دارد و جریان یافتن مهر و اخلاق برخاسته از آن را در سطحی اجتماعی ممکن میسازد، نظمها و هنجارهای نهادین هم بر ارتباطهای دو نفره فشار وارد میکنند و برای جذب و هضم آن در خویش نیرو اعمال میکنند. به این ترتیب منها در بافت اجتماعیشان هرگز از خودمختاری و آزادی بیشینهشان برخوردار نیستند، و اصولا بخش مهمی از این آزادی را به در قالب بهرهمندی از قدرتی نهادین تجربه میکنند که از جایگیریشان در موقعیتهای نهادی و دسترسیشان به آن منابع انباشت و برداشت قدرت ناشی میشود. منابعی که از اضافهبارِ برداشته شدهی آزادی خودشان و دیگران زاییده شده است.
- دربارهی تفکیک مهر از عشق و دیدگاهم دربارهی روند دگردیسی مهر به عشق در کتاب «مهرنسک» شرحی مفصل آمده است (وکیلی، ۱۴۰۰-ب). ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: گذارهای سیستمی دولت ایرانی – گفتار نخست: گذار به دولتشهر
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب