پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار سوم: ایزدان همسانِ مهر

گفتار سوم: ایزدان همسانِ مهر

1. گذشته از آنچه که مرزهای خاوری و باختری ایران زمین، یعنی در تمدن هندی- کوشانی و یونانی- رومی دیدیم، در سایر تمدن‌ها نیز نشانه‌هایی از ایزدانِ‌ شبیه به مهر را باز می‌یابیم. در میان این تمدن‌ها سزاوار است از دو مورد یاد کنیم، چرا که در آن‌‌‌‌ها ایزدی بومی و شبیه به مهر، به تدریج با مهرِ ایرانی همانند دانسته شده است. یکی از این ایزدان شَمَش است که به تمدن باستانی میانرودان تعلق دارد، و دیگری اودین یا وتان است که به تمدن ژرمنی وابسته است.

مدت‌ها پیش از آن که آریایی‌ها به منطقه‌ی ایران زمین وارد شوند، و در آن زمانی که در ایران باختری ایلام و سومر باستان تنها تمدن‌‌های بزرگ محسوب می‌شدند، شکلی از پرستش ایزد خورشید در میان این مردم رواج داشت که به احتمال زیاد بر مهرپرستی ایرانی نیز تأثیر گذاشته است. از کهن‌ترین کتیبه‌های بازمانده از ایلام چنین بر می‌آید که از هزاره‌ی سوم پ.م ایزدی به نام ناهونته در این سرزمین پرستیده می‌شده که از دو نظر با مهر شباهت داشته است. نخست آن که ناهونته خدای خورشید بوده است و نام او نیز از نان- هونته به معنای آفریننده‌ی روز گرفته شده است. دیگر آن که ناهونته ایزدِ پشتیبان قانون و پیمان‌ها نیز پنداشته می‌شده و این یکی از کهن‌ترین اسنادی است که این دو کارکرد را در خویشکاریِ یک ایزد با هم ترکیب می‌کند. هرچند ناهونته از دید نگارنده بهترین نامزد برای ایزدِ ایلامیِ همتای مهر محسوب می‌شود، اما نظرهای دیگری نیز در این مورد وجود دارد. مثلاً مهرداد بهار اینشوشیناک را به خاطر جنگاور بودنش و پیوندش با مفهوم شهر و کشور (سرزمینِ ایلام) به مهر شبیه‌تر می‌داند.[1]

‌در آن هنگام که ایلامیان ناهونته را می‌پرستیدند، در آن سوی رشته کوه زاگرس، سومریان ایزد خورشیدی دیگری به نام اوتو را نیایش می‌کردند. او دومین فرزند نانا و نین‌گال بود. اوتو همان ایزدی است که بعدها با نام «شمش» در میان سامیان و اکدیان شهرت یافت و این همان است که در زبان عربی، با نام شمس باقی مانده. شمش خدای خورشید، قانونگذاری، عدالت و عهد و پیمان اجتماعی بود. کلاهخودی شاخدار بر سر داشت و سلاحی همچون ارّه را حمل می‌کرد که صبح‌‌‌‌ها برای بریدن کوه‌ها و زاده شدن از میان سنگ‌ها از آن استفاده می‌کرد. این استعاره ای بود که سومریان باستان برای طلوع خورشید از آن استفاده می‌کردند. اوتو نسبت به مادرش نانا از مرتبه‌ی پائین‌تری برخوردار بود. این به انگاره‌ی اکدیان شباهت دارد که شمش یا خدای خورشید، را تابع سین یا ایزد ماه می‌دانستند. چرا که در تقویم ایشان، گاهشماری بر مبنای دگرگونی شکل ماه در آسمان انجام می‌گرفت و بنابراین قمری بود. مرکز پرستش اوتو، شهرهای سیپار و لارسا بوده است. معبد مشهور او «اِبادّا» (خانه‌‌‌‌ی روشنائی) است که در منطقه‌‌‌‌ی ابوحبّه واقع در سیپار قرار دارد.

نقش خدایان سومری بر یک لول، از چپ به راست: نینورتای کماندار، اینانا (ایشتار)، اوتو (خدای خورشید که با اره از میان کوه‌‌‌‌ها بیرون می‌آید)، انکی (اِئا) و وزیر دوچهره‌اش.

 

نقش شمش-اوتو که با اره‌ای در دست از میان کوه‌ها بیرون می‌آید.

اوتو هم با مهر شباهت‌هایی دارد. او دو ارابه‌ران داشته که در متون بعدی اکدی این دو را «کِتّو» (عدالت) و «مِشارو» (راستی) نام نهاده اند. آشکار است که این با موقعیت ایزد مهر و دو ارابه ران نامدارش -رشن و سروش- شباهت دارد. نام همسر اوتو، «آیا» بوده که بسیارکم به نام او اشاره شده. این نیز با وضعیت مهر شباهت دارد چون در منابع گوناگون به ازدواج و همسر او نیز اشاره‌ای وجود ندارد.

بعد از 2350 پ.م که اکدیان به تدریج در میانرودان غالب شدند و برای نخستین بار بافت دینی اقوام سامی نژاد در این قلمرو استقرار یافت، خدای خورشید نیز بیش از پیش با نام شمش شناخته شد و با ایزد ماه (سین) که معبد بزرگش در حران قرار داشت وارد رقابت شد. در این نکته تردیدی وجود ندارد که از همان دوران شروکینِ دوم، این سنت وجود داشته که نزدیک‌ترین خویشاوندِ مادینه‌ی شاه رهبر پرستشگاه ماه در حران نیز باشد. چنان که دختر شروکین در ابتدای تاریخ اقوام اکدی چنین موقعیتی داشت و دو هزار سال بعد مادرِ نبونید (آخرین شاه بابل) نیز با همین منزلت سرافراز بود. وقتی اکدیان و گوتی‌ها از میانرودان رانده شدند، شاهان دودمان اور سوم بر رونق آیین سین افزودند او را در برخی از منابع همچون خدای یگانه و خدای خدایان بزرگ داشتند. با این وجود شمش همچنان در سرزمین‌‌های سامی‌نشینِ میان میانرودان و مدیترانه پرستیده می‌شد و به احتمال زیاد یکی از منابعی که در صورتبندی نهایی مهر ایرانی نقش ایفا کرده، هم او بوده است.

داده‌های موجود در مورد شمش در مقام ایزدی مهم و مرکزی به دورانی به نسبت متأخر مربوط می‌شوند. آشور، خدای باستانی آشوریان که نمادپردازی خود را – و احتمالاً اسم خود را- از آیین‌‌های آریاییِ رایج در دولت میتانی وام گرفته بود، نوعی خدای جنگاور خورشیدی دانسته می‌شده است. نقش او که مقدمه‌ای بر تصویر فروهر اهورامزدا در بیستون است،‌ همان رخسارِ آشنای مردی ریشدار را نشان می‌دهد که در حلقه‌ای بالدار نشسته و کمانی کشیده را در دست دارد. هم در منابع اوستایی و هم در متون سومری به کمانگیر بودنِ خورشید اشاره شده و در بسیاری از منابع تابش آفتاب را به فرو ریختن تیرهای ایزد خورشید تشبیه کرده‌اند. در ضمن این را هم می‌دانیم که هم در متون ودایی و هم اوستایی، مهر یکی از معدود ایزدانی بوده که در هر دو سنت ایرانی و هندی با لقبِ اَسورَه (سرور) نواخته می‌شده است. از این رو هیچ بعید نیست که ایزدِ آشور، شکلی از همان میترای هیتی-میتانی باشد که لقبش (اسورَه‌) به اسم آشور دگردیسی یافته و رخساره‌اش با رمزپردازی ترکیبی مهر و شمش آراسته شده باشد.

‌آشور از میانه‌ی هزاره‌ی دوم پ.م خدای نگهبان شهر آشور در شمال میانرودان دانسته می‌شد. برخی از اساطیر اکدی او را با انلیل –خدای آسمان در شهر نیپور- برابر گرفته‌اند و در نسخه‌ی آشوری از منظومه‌ی انوماالیش که به شرح داستان آفرینش می‌پردازد، او را همتای مردوک و شاه خدایان دانسته‌اند. این بدان معناست که دست‌‌‌‌کم در حدود زمان تدوین این متن،‌ در قرن سیزدهم پ.م، آشور را همچون ایزد جنگاوری تصور می‌کرده‌اند که بر نیروی پلید آشوب چیره شده و آفرینش آدمیان را ممکن می‌سازد. ‌بر مبنای داده‌های بازمانده از منابع بابلی و آشوری روشن می‌شود که در این قلمرو آشور و شمش خدایانی متمایز و مستقل دانسته می‌شده‌اند. با این وجود در بخش‌‌های شرقی‌تر و در میان اقوام آرامی و کلدانیِ ساکن سوریه و فلسطین اشکالی از درهم آمیختگی نقش‌‌های این ایزدان دیده می‌شود.

‌در میان خدایان هند و ایرانی، سوریَه‌ی هندی که خدای خورشید است، از نظر نام بیشترین شباهت را با آشور دارد. سوریَه در منابع هندی موجودی درخشان و نیرومند توصیف شده که بازوانی زرین دارد و در گردونه‌ای در آسمان پیش می‌تازد که با هفت اسب –یا با اسبی هفت سر- کشیده می‌شود. این تا حدودی با توصیفی از ایزدِ جنگاور آشور در میانرودان در دست داریم یکسان است.

‌با وجود شباهتی که میان آشور و اَسورَه یا سوریَه‌ی هند و ایرانی وجود دارد، می‌دانیم که پس از تسخیر شمال میانرودان و آسورستان به دست هخامنشیان، فرهنگ این منطقه به سرعت ایرانی شد و نام آشور از منابع دینی رسمی به تدریج رخت بربست. نخستین نشانه از پرستش ایزدی که به مهر شبیه باشد،‌ به چند قرن بعد و زمانی باز می‌گردد که رومیان سوریه را تسخیر نظامی کرده بودند و با این وجود این منطقه از نظر فرهنگی همچنان دنباله‌ای از تمدن ایرانی محسوب می‌شد.

آثار معماری باز مانده از سوریه نیز نشان می‌دهد که در این استانِ تازه فتح شده به دست رومیان نیز شکلی بومی شده از مهرپرستی رواج داشته است.[2] در نخستین دهه‌های میلادی، یکی از انبارهای غله‌ی زیرزمینی در بندرگاه قیصریه به مهرابه‌ای بزرگ تبدیل شد. کمی جنوب‌تر، در شهر الخضر (هَترا) آثاری وجود دارد که نشان می‌دهد در سال‌‌های 167-170م. نخستین مهرابه‌ها در شهر دورا‌ اُروپوس توسط مردی به نام راتپنی که رئیس کمانداران پالیمرایی بود، ساخته شد. آنگاه در سال 209 یا 210 م. به دست رئیس سنتوریونِ لژیون چهارمِ اسکیتیا (یعنی لژیون سکاها) بازسازی شد. در همسایگی همین شهر ‌بر نعلِ درگاهِ معبدی در شهر الحضر نیز نقش مهر به همراه هلیوس (خورشید) دیده می‌شود و جالب آن که ساختار این معبد به آتشکده‌های زرتشتی شباهتی بسیار دارد.[3]

جالب است که مهرپرستی در استان‌‌های جنوب شرقی روم که سخت زیر نفوذ فرهنگ و ادیان یکتاپرستانه‌ی ایرانی بودند موفقیت زیادی به دست نیاورد. در استان رومی سوریه تنها هفت نقش از مهر به دست آمده که نسبت به شهری مانند رم یا منطقه‌ی داسیا بسیار اندک است. در صیدا هم احتمالاً تنها یک معبد مهری وجود داشته که در قرن دوم میلادی ساخته شده و تا قرن چهارم که به دست مسیحیان ویران شد، همچنان فعال بوده است. این در حالی است که مهرپرستی در استان‌‌های شمال غربی روم بیشترین رواج را داشته است.

‌2. در مقابلِ آنچه که در سوریه و بازمانده‌های تمدن کهن میانرودان می‌بینیم، در اروپای غربی با شکلی بسیار جدیدتر از آیین مهرپرستی در پیوند با ایزدانی بومی روبرو هستیم. مشهورترینِ این ایزدان، اودین[4] است که در میان قبایل اسکاندیناوی پرستیده می‌شده است. اودین را در فاصله‌ی قرن‌‌های هفتم تا قرن دوازدهم م. در فاصله‌ میان دریای بالتیک و ایسلند می‌پرستیدند و او را در میان ایزدان گوناگون ژرمنی، بلندمرتبه‌ترین موجود می‌دانستند. اودین در میان قبایل نورس، همتاست با وُدِن[5] در میان قبایل آنگلوساکسون، و وُتان[6] در میان قبایل ژرمنی.[7]

‌اودین نیز مانند مهر ایزدی جنگاور و خردمند بود که پیروانش معمولاً به طبقه‌ی جنگجویان تعلق داشتند. او پادشاه جهان مینویی (آسگارد[8]) بود و نماینده‌ی جنگ، مرگ، خرد، خلاقیت و هنر شاعری دانسته می‌شد. نام او در اصل از ریشه‌ی گرفته شده که «خشم و خروش» و در ضمن «ذهن، شاعری» معنی می‌دهد. اودین در ضمن حامی جادوگران هم بوده است و از این جنبه با مهر که ایزد مغان بود شباهتی دارد. او نیز مانند مهر همواره با دو تن از ایزدان فرودست‌ترِ همراهش نموده می‌شود، که هوگین و مونین نام دارند. نام هوگین از hugr مشتق شده که «فکر کردن، اندیشیدن، ذهن» معنی می‌دهد و از این رو با رشن شباهتی دارد. مونین نیز از munr گرفته شده که یعنی «میل کردن، گراییدن و فکر کردن» و این نیز تا حدودی با سروش شباهت دارد. ناگفته نماند که نشانه‌ی دیگری در مورد این ارتباط، آن است که اودین گسیل کننده و راهبرِ خروس‌هایی دانسته می‌شد که بامدادان می‌خوانند و جنگاوران را برای شتافتن به میدان نبرد از خواب بیدار می‌کنند. این نیز به سنتی اوستایی می‌ماند که سروش، از همراهان مهر، را متولی خروس‌ها و خواندنِ سحرگاهی‌شان می‌داند. در گورهای بازمانده از وایکینگ‌ها در سوئد و نروژ بقایایی به دست آمده که نشان می‌دهد به خاطر پیوند میان خروس و بیداری و احتمالاً رستاخیز، این پرنده را در مراسم تدفین نیز قربانی می‌کرده‌اند و این رفتاری است که به خاطر تقدس خروس در ایران زمین نایاب است.

‌گذشته از این پیوند میان اودین و جانوران نیز شباهت زیادی به مهر دارد. اودین نیز مانند مهر با کلاغ مربوط است و معمولاً در وضعیتی بازنموده می‌شود که دو کلاغ بر شانه‌هایش نشسته‌اند. در آیین مهرپرستی رومی، کلاغ گماشته‌ای خبرچین محسوب می‌شود و همان پرنده‌ایست که جای گاوی را که قرار است قربانی شود، ‌به مهر خبر می‌دهد. این دلالتِ خبرچین بودنِ کلاغ همچنان در ایران امروز نیز باقی مانده است و در ادبیات فارسی هم قار قار کلاغ بارها به خبرچینی و پیام بردن تشبیه شده است. زبانزدِ مشهوری که معمولاً مادران به کودکان می‌گویند که «کلاغه در فلان مورد برایم خبر آورد» نیز احتمالاً بازمانده‌ای از پیوند میان مهر و کلاغ است.

کمبل معتقد است که نقش‌مایه‌ی اساطیری کلاغ در اروپا معادلی است برای شاهین یا عقاب در ایران و این هر دو پرنده با ‌روز و بلندپروازی و بنابراین دانایی پیوند خورده‌اند. احتمالاً کلاغ در آیین اودین نقشِ راهنمایی ارواح جنگاوران مرده را به تالار مینوییِ والهالا بر عهده داشته است، که ریاست آن بر عهده‌ی اودین بوده است. بعدتر که مسیحیت در میان قبایل ژرمن نفوذ کرد، این مضمون زیاد دیده می‌شود که کبوتر سپید و صلح‌جوی مسیحی به تدریج بر کلاغِ مهیبِ آهنین پنجه و خونین منقارِ ادیان کهن‌‌‌‌تر، پیروز شده است.[9] کلاغ در بسیاری از اساطیر فرعی نیز نقشی مشابه ایفا می‌کند. مثلاً بر اساس افسانه‌های سغدی-ترکی، شاه اویغورها که بوگوخان (بغ‌خان) نام داشته، هنگامی که می‌خواست به جایی لشکر بکشد و آنجا را فتح کند، سه کلاغ را برای جاسوسی به آن سامان فرستاد و این پرندگان تمام زبان‌ها را می‌دانستند. این در واقع همان داستان مهرِ بغ است که کلاغ‌هایش را برای یافتن گاو به گوشه و کنار گسیل می‌دارد. در اسطوره‌های دوران اسلامی هم باز با کلاغ‌هایی سر و کار داریم که اسکندر را هنگام جستجوی آب حیات راهنمایی می‌کنند.

وایکینگ‌ها معتقد بودند کلاغ‌هایی که در میدان نبرد به جسد جنگاورانِ مرده نوک می‌زنند در واقع نمودی از اودین هستند که از ایشان تغذیه می‌کند، و این نقش در برخی از سنت‌‌های محلی به گرگ هم تعمیم یافته بود. چنان که بر اساس برخی از شواهد پیروان اودین در مراسم‌شان بالاپوشی از پوست گرگ در بر می‌کرده‌اند.

پیوند میان کلاغ و گرگ احتمالاً از مشاهده‌های عینی مردمی گرفته شده بود که می‌دیدند بعد از پایان نبردها، گرگ‌ها و کلاغ‌ها برای تغذیه از لاشه‌ی کشته شدگان به سوی میدان نبرد می‌شتابند. موقعیت سگ و گرگ در این زمینه نیز در آنچه که بین مهرپرستان می‌بینیم شباهتی دارد. با این وجود در سنت رسمی پرستش اودین، گرگ موجود خبیثی محسوب می‌شده است. در داستان وولوپسا[10] که از روایت‌‌های کهن ایسلندی است، می‌خوانیم که در دوران قیامت گرگی به نام فِنریر[11] اودین را از پا در می‌آورد و خودش هم در نهایت به دست پسر اودین کشته می‌شود. اما کلاغ در مقابل موجودی مقدس پنداشته می‌شده است. وایکینگ‌ها که از پرستندگان اودین بودند تا مدت‌ها بر کلاهخود و زره خود نقش کلاغ را ترسیم می‌کردند و از اروپای قرون پنجم و ششم میلادی شمار بسیار زیادی از سنجاق‌ها با نقش کلاغ یافته شده است.

‌اودین مانند مهر گاو قربانی نمی‌کند، اما یکی از معدود ایزدان ژرمنی است که عمل قربانی را به انجام می‌رساند و شگفت این که مانند زروان خودش را قربانی می‌کند. در شعر هاوامال[12] که بخشی از منظومه‌ی اِدا است، می‌خوانیم که این ایزد خردمند برای این که به دانشی فراگیر دست یابد و بتواند رازهای تمام جهان‌ها را دریابد، به کنار چاه‌ میمیر[13] رفت، نخست یکی از چشمانش را برای دستیابی به دانش قربانی کرد و به این ترتیب به ایزدی یک چشمی تبدیل شد. بعد هم خود را با نیزه‌ی خویش بر درختِ نگهدارنده‌ی گیتی (ایگدراسیل) دوخت. از آنجا که در اساطیر ژرمنی و نورس شمار جهان‌ها نُه تا می‌باشد، او نیز نه روز و نه شب را در وضعیتی آویخته بر این درخت باقی ماند. بنابراین اودین همان ایزدی است که رازِ نوشتار را برای مردمان آورد.

او در نهایت با این قربانی‌ها به کام خود رسید و پادشاه آسگارد و پدر و رهبر خدایان شد و بر همه‌ی رازها دست یافت و به همین دلیل جادوگران او را می‌پرستیدند. اودین همچنین مخترع الفبای کهن ایسلندی (رونی) دانسته می‌شد و می‌گفتند هجده حرف این الفبا نمادِ نُه روز و نُه شبی است که او بر ایگدراسیل آویخته بوده است. ناگفته نماند که یکی از لقب‌‌های اودین در زبان‌‌های ژرمنی باستانی، ایگ (Ygg) بوده است که در ضمن به معنای درخت زبان گنجشک هم هست و بخش نخستینِ اسم درخت ایگدراسیل را نیز می‌سازد. از سوی دیگر دراسیل (Drasil) به معنای اسب و مرکب است و از این رو نام درخت مرکزی هستی را در اساطیر ژرمنی می‌توان به «اسبِ اودین» نیز ترجمه کرد. از این شاهد بر می‌آید که گویا شکل نخستین این قربانی کردنِ خویشتن، با برنشستن اودین بر اسبش پیوند داشته که بعدتر در قالب به دار آویخته شدن از مرکز هستی بازسازی شده است. لقبِ هانگاتیر[14] برای اودین در اساطیر ژرمنی از این سنت بر می‌خیزد، چون این کلمه به معنای «ایزدِ آویخته» است.

‌به این ترتیب، اودین هم با مفهوم قربانی پیوندی نزدیک برقرار می‌کند. در ضمن این را هم بگوییم که در مراسم بزرگداشت او نیز مانند مهر گاو قربانی می‌شده است. چنان که سزار در شرح مراسم گذار جوانان آلمانی می‌نویسد که ایشان می‌بایست گاوی وحشی را در نبرد از پای در آورند و این مراسم را اوروکس نامیده است که بعدها نیز در ادبیات ژرمنی باستان نامی جادویی تلقی می‌شده است. همچنین در 1653 م.، وقتی گور یکی از پادشاهان فرانک‌ به نام کِلدریکِ اول[15] (440-481 م.) در تورنایِ بلژیک کشف شد، در میان گنجینه‌ی تشکیل شده از هشتاد کیلوگرم طلا، یک سرِ گاوِ زرین یافتند که در میان شاخ‌‌‌‌هایش خورشید را نگه داشته بود و این نیز به پیوند میان گاو و آیین‌‌های خورشیدی در میان قبایل اروپایی دلالت می‌کند.[16]

‌اودین نیز با اسب ارتباطی ویژه داشت و اسبی اساطیری به نام اسلانپیر داشت که با هشت پای بزرگش در آسمان‌ها تاخت و تاز می‌کرد. در منظومه‌ی‌ ادا داستان پرتفصیلی در مورد چگونگی زاده شدنِ این اسب آمده، و گفته شده که پدرِ آن اسبی افسانه‌ای و نیرومند به نام اسواذلیفاری بوده که به یکی از غول‌های یخی تعلق داشته. مادرش مادیانی شهوت‌زده بود که توسط ایزد فریبکاری به نام لوکی آفریده شد تا این اسب را گمراه سازد و صاحبش نتواند به شرطی که با ایزدان آسگارد بسته بود، عمل کند.

اسلانپیر را معمولاً بر قلاب کمربندها نقش می‌کردند و این شکل از آراستن کمربند با نقش جانوری سنتی بود که به احتمال زیاد از قبایل کهنسال‌ترِ سکا به میان قبایل ژرمنی راه یافته است. کوهن با بررسی این نقش‌مایه‌ها به این نتیجه رسیده که حتا خودِ شکلِ اسلانپیرهم خاستگاهی شرقی دارد و در واقع شکلی تغییر یافته از همان شیردال ایرانی است.

‌پیوند میان اودین و مهر با توجه به این شاهد تقویت می‌شود که مراکز ستایش اودین در اروپای غربی نخستین جاهایی بودند که دین مهرپرستی رومی را وام‌گیری کردند. به عنوان مثال منطقه‌ی واس[17] که یکی از مراکز پرستش وُدن در اودِن‌والت بوده، سه مهرابه‌ی کلاسیک رومی نیز داشته است. در سال 1926م. در دیه‌بورگ در همان حوالی مهرابه‌ی دیگری پیدا شد که نقش مهر سوارکار را هنگام شکار نشان می‌دهد. ناگفته نماند که مهر در سرزمین‌‌های آلمانی معمولاً با لقبِ شکارچی نامیده می‌شده است و لقب پیروزمند یا شکست‌‌‌‌ناپذیر برایش رواج چندانی نداشته است.

‌دانیلز با تحلیل الگوی توزیع مهرابه‌ها در سرزمین‌‌های ژرمنی به این نتیجه رسیده که آیین مهر به واسطه‌ی حضور لژیونرهای رومی به اروپای شمال غربی وارد شده و توسط مردم بومی با اودین همسان فرض شده است. بیشترین تراکم از آثار مهرپرستانه را در راین‌لند می‌بینیم که در آنجا نوزده مهرابه‌ی قطعی یافت شده است و از نام‌‌های حک شده بر آن بر می‌آید که بیشتر پرستندگان این ایزد سربازان رومی بوده باشند. کهن‌ترین مهرابه‌ی خارج از رم که به دقت تاریخ‌گذاری شده به قرارگاه لژیون هشتم آگوستوس تعلق دارد که در بوکینگن در منطقه‌ی نِکار در سال 148م. دو مذبح را به میترا و آپولون پیشکش کردند.[18]

برخی از نقش‌مایه‌های بازمانده در این منطقه به نوعی همگونی میان ودن، مهر و وای ایرانی دلالت می‌کنند. مثلاً ودن در بسیاری از سنجاق سینه‌های عصر پیشامسیحی همچون ایزدی که می‌دمد و فوت می‌کند بازنموده شده است. همچنین در برخی از این مهرابه‌ها ایزد میترا را همچون ودن تصویر کرده‌اند که در والهالا روان جنگاوران را به حضور می‌پذیرد و با ایشان در بزمی شراب می‌نوشد.[19]

در بیت 77 از هاوامال، در پاره‌ی موسوم به «بخشِ مهمانان[20]» چنین می‌خوانیم:[21]

رمه‌ها می‌میرند، خویشاوندان می‌میرند. خویشتن و تن نیز باید بمیرد. یک چیز را می‌شناسم که نمی‌میرد: شهرتِ مردِ مرده.»

بخش مربوط به این قربانی ارزشِ نقل کردن را دارد. در ابیات 138 تا 146 از نسخه‌ی قرن سیزدهمی هاوامال، در بخشی که «داستانِ الفبای رونیِ اودین»[22] نام گرفته، چنین می‌خوانیم:[23]

«می‌دانم که نُه شب دراز بر درختی بادزده آویخته بودم، زخمی با نیزه، پیشکش شده به اودین، خودم برای خودم، بر آن درختی که هیچ‌‌‌‌کس نمی‌داند ریشه‌هایش از کجا بر می‌خیزد.

نه نانی به من دادند، نه آشامیدنی‌ای در شاخ (جام)، واژگون و خمیده، (الفبای) رونی را برگرفتم و فریاد برآوردم: آن‌‌‌‌ها را به دست آوردم. سپس، از آنجا به پشت در افتادم.»

ارتباط اودین با خشونتِ جنگاورانه را می‌توان از اینجا دریافت که آدام اهل برمن،[24] وقتی در حدود 1080م. یکی از نخستین توصیف‌ها از دین قبایل اسکاندیناوی را در کتابش[25] به دست می‌داد، در مورد معبد شهر اوپسالا در سوئد نوشت که مردم این شهر سه خدای بزرگ دارند که عبارتند از اودین، تور[26] و فریکو،[27] و این سه به ترتیب نماینده‌ی خشم و جنگاوری، باران و بادها، و صلح و لذت هستند.

تصویر مهم و معناداری بر سنگی در گوتلند سوئد نقش شده است که به احتمال زیاد اودین را در قالب ایزدی سوارکار نشان می‌دهد. این نقش را با نام سنگ‌نگاره‌ی تانگِل‌گاردا[28] می‌شناسند. در این تصویر این ایزد سوارکار توسط جنگاورانی همراهی می‌شود که همگی حلقه‌هایی را در دست دارند. شکل این حلقه‌ها و شیوه‌ی قرار گرفتنشان در دست درست با آنچه که در کتیبه‌های ساسانی و هخامنشی دیده می‌شود برابر است و روشن است که همان حلقه‌ی پیمان مهری است. حضور کاهنی در برابر سوارکار نشانگر آن است که این تصویر ایزدی را بازنمایی می‌کند و خودِ او نیز حلقه‌ای مشابه را در دست دارد. اما جالب است که بر خلاف کتیبه‌های ایرانی، در اینجا حلقه در میان انسان و ایزد دست به دست نمی‌شود و هریک از جنگاوران و ایزدان حلقه را همچون نماد و علامتی به دست گرفته‌اند. این در حالی است که گویی در نقش‌مایه‌های ایرانی خودِ فعلِ ‌دست دادن و پیمان بستن است که با حلقه‌ای بازنموده شده است. ناگفته نماند که منابع رومی و یونانی باستان نشان می‌دهند که دست دادن رسمی ایرانی بوده و از ایران زمین به سایر سرزمین‌ها راه یافته است.[29] کسنوفانس[30]، کتسیاس[31]، پلوتارک[32] و یوستینوس[33] این رسم را پارسی دانسته‌اند و آن را نشانه‌ی تایید سوگندی که بسته می‌شده دانسته‌اند. همچنین دیودوروس آن را «نیرومندترین شکل اطمینان بخشیدن به دیگری در میان پارسیان» دانسته است.[34]

Description: Tangelgarda_Odin.jpg

سنگ‌نگاره‌ی تانگِل‌گاردا

 

 

  1. بهار، 1362.
  2. . Downey, 1978.
  3. . Drijvers, 1978.
  4. . Odin
  5. . Voden
  6. . Wotan
  7. . Lindow, 2001.
  8. . Asgard
  9. . دیویدسون، 1385.
  10. . Volupsa
  11. . Fenrir
  12. . Hávamá: یعنی «سخنانِ آن بلندمرتبه».
  13. . Mimir
  14. . Hangatyr
  15. . Childeric I.
  16. . دیویدسون، 1385.
  17. . Waas
  18. . Daniels, 1975.
  19. . Daniels, 1975: 459-474.
  20. . Gestaþáttr
  21. . Larrington, 1999: 77
  22. . Rúnatáls-þáttr-Óðins
  23. . Larrington, 1999: 34.
  24. . Adam of Bremen
  25. . Gesta Hammaburgensis ecclesiae pontifucum
  26. . Thor
  27. . Frikko
  28. . Tängelgårda
  29. لوگله، 1385.
  30. . Xenophanes, Anabasis, I, 6, 6; II, 3, 28; 4, 1, 7; 5, 3; III, 2, 4; Hellenica, IV, 1, 5, 50-31.
  31. . Ctesias, FGrH, 688 F 9 (8).
  32. . Plutarch, Alecander, 43.
  33. . Justin, XI, 15, 13.
  34. . Diodor, XVI, 43.

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: رازهای میترایی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب