پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار سوم: ظهور هنر بودایی 

گفتار سوم: ظهور هنر بودایی

در دوران کانیشکا به طور همزمان سبکی هنری در قلمرو او شکل گرفت که روایت هندویی‌اش در ماتوره و نسخه‌ی بودایی‌اش در گنداره متمرکز بود و بعدتر در هنر هندی و چینی تداوم یافت. نخستین نمودهای هنر بودایی در شهر ماتوره نمایان شد. با این وجود همچنان کانون و خاستگاه اصلی منشهای بودایی گنداره‌ بود که هسته‌ی مرکزی فرهنگ و سیاست دولت کوشانی نیز در آنجا مستقر بود. هنر هندیِ ماتوره، بعدتر در دولت گوپتَه‌ تداوم یافت و صیقل خورد و به سبکی نیرومند و زیبا تبدیل شد که در سراسر آسیای شرقی تاثیر چشمگیری بر جا نهاد.

هنر یاد شده آشکارا از تلفیق و ورود عناصر و نمادهای دینِ کهن ایرانیانِ پیشازرتشتی و نمادهای ایشان تاثیر پذیرفته بود و این را به خوبی در بازنمایی‌های فراوان ایزدان آریایی قدیم در هنر درباریِ کانیکشا می‌توان باز یافت. نقش برجسته‌ی بودایی زیر، که شخصیتهای مقدس بودایی را با هیبتی پارتی- بلخی (با سربند و ریش تراشیده و سبیل بلند) و در لباسی پارتی (پیراهن و شلوار گشاد) تصویر کرده‌ است، نمونه‌ای از این هنر به شمار می‌رود.

633px-YuezhiKingAndAttendants.jpg

بازنمایی شاکیامونی و میترایه‌بودا بر سکه‌های کانیشکا متفاوت است و انگار به دو موجود مقدس متفاوت دلالت می‌کند. شاکیامونی که بودای تاریخی، یعنی گوتمه‌سیدارته‌ی عصر هخامنشی است، بر سکه‌ها در حالتی ایستاده حک شده است. او دست چپ خود را به کمر گذاشته و دست راستش را بالا برده و با آن نشانه‌ای (ابهدره مودره) را ساخته است. ردایی بلند و تقریبا شفاف بر تن دارد که بدنش از زیر آن پیداست، و دنباله‌ی آن در دست چپش جمع شده است. میتریه‌بودا در مقابل به شکلی نشسته بازنموده می‌شود. او بر اورنگی پایه کوتاه نشسته و همچنان با دست راستش نشانه‌ی «ناترسیدن» را نمایش می‌دهد، اما جالب آن که در دست چپش پیمانه یا جامی را گرفته است. اگر حدس من درست باشد و میتریه بودا زیر تاثیر آیین مهر و مفهوم سوشیانس زرتشتی شکل گرفته باشد، این پیمانه همان جام جم است. هر دو نوع بودا به خاطر داشتن موهای جمع شده بر بالای سر و به اصطلاح تاج گل، از سایر نقشهای مقدس کوشانی متمایز هستند. همچنین در تمام نقشها هر دو شانه‌ی بودا با ردای راهبان پوشیده شده و این نشانه‌ی مکتب گنداره است و خاستگاه هنر بودایی در بخشهای ایرانی‌نشین را نشان می‌دهد. در مکتب ماتوره که هندی است، تنها یک شانه‌ی بودا با ردا پوشیده شده و دیگری برهنه است.

بازنمایی بودا بر سکه‌های کانیشکا تفاوتی چشمگیر با سایر ایزدان دارد. گذشته از کمیاب‌تر بودن تصویر بودا، این نقشها همواره از روبرو دیده شده‌اند و عناصری را مورد تاکید قرار می‌دهند که در ابعاد سکه قاعدتا نباید مورد توجه قرار گیرند. بر اساس این دو شاخص، بیشتر پژوهشگران اعتقاد دارند که در زمان کانیشکا هنر بودایی کلاسیک شکل گرفته و کسانی که این سرسکه‌ها را طراحی می‌کرده‌اند، نمونه‌هایی عینی از تندیس بودا را در برابر خود داشته‌اند. این در برابر ایزدان پیشازرتشتی و اوستایی قرار می‌گیرد که همواره به صورت نیمرخ بازنموده شده‌اند و جزئیات پیکرشان با اندازه‌ی تصویر تناسب دارد و نمادهای بیشتری برای هویت‌بخشی به ایشان به کار گرفته شده است. یعنی تندیسی از ایشان وجود نداشته و این با سنت زرتشتی و انتزاعی بودن موجودات مقدس‌اش همخوانی دارد.

شواهدی هست که نشان می‌دهد سنتهای هنری و آیینهای سازمان یافته‌ی مربوط به کیش بودایی در زمان کانیشکا تثبیت شده و به شکلی چشمگیر شکوفا شده‌اند. یعنی علاوه بر تحولی که در بازنمایی تصویر بودا در عصر این پادشاه دیده می‌شود، تشکیل انجمن چهارم بودایی و تدوین متون مقدس این دین، و تاسیس نهادها و نمادهایی مانند استوپا، نشان می‌دهد که کیش بودایی در زمان این پادشاه و در قلمرو وی نوعی نوزایی را تجربه کرده است.

400px-KanishkaCasket.JPG

800px-KanishkaBuddhaDetail2.JPG

718px-KanishkaDetail.JPG

شواهد مربوط به این شکوفایی به سکه‌ها و نمادپردازی تصویر بودا محدود نمی‌شود. در سال 1908/1909 .م در حفاری زیر استوپای بزرگ، در محله‌ی شاه جیدِری در حومه‌ی شهر پیشاور صندوقی از جنس مسِ چکش‌کاری شده یافت شد که تاریخ سال نخست کانیشکا (127 .م) روی آن دیده می‌شد. با این وجود امروز بیشتر متخصصان آن را به فرزند و جانشین کانیشکا منسوب می‌دانند، که آن را به یاد پدرش به معبد پیشکش کرده است.

بر روی آن تندیس بودا و ایندره و برَهمَه قرار داشت و درونش سه قطعه استخوان نهاده بودند که ادعا می‌شود به بودا تعلق داشته است.[1] این استخوانها را بعدتر به برمه فرستادند و امروز هم در همین کشور قرار دارد.[2] بر روی صندوق به خط خروشتی نوشته شده:

«برای خوشنودی استادان سرواستی‌وادین، این عطردان پیشکشی است ارجمند به شاه بزرگ (مهاراجَه) کانیشکا، در شهر کانیشکاپورا. باشد که آن ابزاری برای بهروزی و شادمانی همه‌ی موجودات باشد. …سَه. کاهن ناظر بر ساخت سفره‌خانه‌ی معبد بِهار کانیشکار در سَمگهارامَه‌ی مَهاسِنَه.[3]»

نمونه‌ای از یونان‌گرایی و تحریف منابع بر مبنای پیش‌داوری‌ها، به ماجرای خوانده شدنِ همین متن مربوط می‌شود. تا مدتها گمان می‌شد که ناظر ساخت این صندوق یک یونانی به نام آگِسیلائوس بوده، و هنوز هم در بسیاری از کتابهای مرجع همچنان از درجه‌ی نفوذ چشمگیر یونانیان در هنر و فرهنگ کوشانی سخن به میان رفته و آگسیلائوسِ هنرمندی که این صندوق را ساخته، گواه گرفته می‌شود. این تنها بدان خاطر است که جمله‌ی آخر کتیبه‌ی این صندوق را نادرست خوانده‌اند. نخستین مترجمان متن خروشتی، این متن را چنین خوانده بودند:

و آن را چنین ترجمه می‌کردند: «خدمتگزار (دَسَه) آگسیلائوس، کاهن ناظر بر ساخت سفره‌خانه‌ی معبد بِهار کانیشکار در سَمگهارامَه‌ی مَهاسِنَه.»

اما این خوانش نادرست است. نیم قرن بعد، وقتی این صندوق را تمیز کردند و بار دیگر متن آن را خواندند، معلوم شد کلمه‌ای که به نادرست «آگیسالا» خوانده شده و نامی یونانی پنداشته شده بود، در اصل «اَگنی‌سالَه» است و به معنای سفره‌خانه و غذاخوریِ معبد است. یعنی در متن هیچ عنصری که ربطی به فرهنگ یونانی پیدا کند، دیده نمی‌شود.[4]

در واقع نقش و مضمون و محتوای این صندوقچه کاملا ایرانی هستند. خط خروشتی که متن بدان نوشته شده، بازمانده‌ی خط رسمی هخامنشیان در یکی از استانهایشان (گنداره) است، و دین بودایی و معبدِ مربوط به وی نیز در جنبشهای دینی میانه‌ی عصر پارسیان ریشه دارد. روی صندوق شاه کوشانی (احتمالا خود کانیشکا) تصویر شده، در حالی که خدای خورشید و ماه ایرانی در دو سویش ایستاده‌اند. یکی از ایشان به روشنی مهر است که حلقه‌ی فره را در دست دارد و دقیقا همان است که در نگاره‌های ساسانی بعدی دیده می‌شود و در دوران هخامنشی هم نمونه‌ی مشابهش در فروهر اهورامزدای بخشنده‌ی حلقه‌ی فره دیده می‌شود. در اینجا مهر دقیقا مطابق متن مهریشت در قالب جوانی بی‌ریش نموده شده، که لباسی پارسی بر تن دارد و دست چپ خود را بر روی گرز یا شمشیری نهاده است. در سوی دیگر شاه، ایزد ماه را می‌بینیم که همچون مردی ریشوست و هاله‌ای از نور دور سرش را پوشانده و به همین دلیل معمولا او را خدای ماه دانسته‌اند. در حالی که شکلش دقیقا همان هوم اوستایی را در ذهن متبادر می‌کند که با ماهِ پر شونده از نور همتا انگاشته می‌شده است. دورادور صندوق شمار زیادی قو یا کبوتر تصویر شده‌اند که برخی‌شان شاخه‌ای در منقار دارند.

تحلیل هنر بودایی‌ای که در زمان کانیشکا تکامل یافت، نشان می‌دهد که این سبک از بازنمایی نمادهای دینی بودایی خاستگاهی سکایی داشته و یکسره با آنچه که تا پیش از آن در میان بوداییان رواج داشته، متفاوت بوده است. مهمترین متغیری که این گسست رمزنگارانه را نشان می‌دهد، به بازنمایی بدن بودا مربوط می‌شود. چنان که خواهیم دید، خودِ بودا رویکردی بت‌شکنانه داشت و وجود خدایان سنتی را نفی می‌کرد و به همین ترتیب هنر دینی ادیان هند و ایرانی باستان را نیز ناخوش می‌داشت. بوداییان آغازین در پیروی از این رویکرد از نقش کردن تصویر بودا پرهیز می‌کردند و او را همچون موجودی مقدس نمی‌پرستیدند. گرایش به تصویر نکردن بودا و پایبندی به رویکرد بت‌شکنانه‌ی آغازین، تا قرن دوم میلادی در نقاطی مانند آمارَوَتی[5] دوام آورد.

مکتب هنری آمارَوَتی در شهر کوچکی به همین نام شکوفا شد که در منطقه‌ی مَندَل در کرانه‌ی رود کریشنا در استان اندرپرادش امروزین در جنوب هند قرار داشت و یکی از کانون‌های کهن دین بودایی محسوب می‌شد. در قرن دوم پ.م، وقتی دودمان مائوریه منقرض شد و نظم سیاسی آن در بخشهای همسایه‌ی جنوبی رواج یافت، دولتی به نام سَتَه‌وَهَنَه[6] ( به تِلوگو: ) در این منطقه شکوفا شد که پایتختش در آماروتی قرار داشت. پیشینه‌ی این دولت به سال 230 پ.م باز می‌گشت و این زمانی بود که واحد سیاسی کوچکی در این منطقه تاسیس شد. بعدتر این دولت مستقل شد و به تدریج به یکی از دولتهای قدرتمند جنوب هند تبدیل شد، در حدی که بسیاری از منابع غربی آن را با اسم امپراتوری اَنْدرَه مورد اشاره قرار می‌دهند، و نامش بر همین مبنا بر استان اندره‌پرادش باقی مانده است. طبق گزارش «وَجرَه‌یانَه» خودِ بودا به این منطقه و شهرِ همسایه‌اش دارَه‌نیکوتَه –که آن نیز پایتخت دولت اندره بود- سفر کرده و مراسم کالَه‌چَکرَه را در این شهر به جا آورده است.[7] به این ترتیب روشن می‌شود که در زمان تدوین این تانترَه، شهرهای یاد شده به عنوان مراکزی بودایی اهمیتی داشته‌اند و احتمالا در زمانی متاخر مانند قرن دوم پ.م محل تدوین این متون بوده‌اند. در واقع این متن به موجی متاخرتر از تحول دین بودایی تعلق دارد و همان است که بعدتر در بودایی‌گری تانتریک در تبت باقی می‌ماند.

در حدود سال 200 پ.م یک استوپای بزرگ بودایی در این شهر ساخته شد، که بنیانگذارش را آشوکا دانسته‌اند. آیین بودایی به تدریج در این سرزمین از میان رفت. به طوری که استوپای یاد شده کم کم زیر زمین مدفون شد. در سال 650 .م که شوان‌زوانگ چینی از این محل بازدید کرد، معبدهای بودایی زیادی در این شهر وجود داشت، اما بسیاری از آنها متروک شده بود و این نشانگر آن است که از همان قرن هفتم پیشروی دین هندویی در این منطقه آغاز شده بود. آخرین اشاره‌ی تاریخی به آن را در متون بودایی سریلانکایی از قرن چهاردهم .م می‌بینیم. با این وجود استوپای یاد شده و بقایای هنر مائوری بازمانده در آن در اواخر قرن هجدهم .م مورد توجه جهانگردان اروپایی قرار گرفت و در قرن نوزدهم به شناسایی و خاکبرداری از استوپا منتهی شد. دالای لاما در سال 2006 .م در همین شهر مراسم کاله‌چکره را به جا آورد. مکتب هنری آماروتی که زیر تاثیر آیین بودا در این شهر پدید آمد، بسیار بر سلیقه‌ی هنری مردم تبت و سریلانکا تاثیر گذاشت، چون این سرزمینهای وارد کننده‌ی آثار هنری ساخته شده در این شهر بودند. کهنترین تندیس بودای سریلانکا و قدیمی‌ترین مجسمه‌ی بودا در دونگ دوئونگ (سیام) به این سبک هنری تعلق دارند.[8]

مورخان غربی هنر بودایی آغازین بارها و بارها به فرهنگ یونانی و هندی منسوب کرده و آن را زیرشاخه‌ای از فرهنگ یونانی به حساب آورده‌اند. گویا نویسندگان اصرار و عمدی داشته‌اند تا این حقیقت را نادیده بگیرند که هنرِ یاد شده در قلمرو ایران زمین پدید آمده و تکامل یافته، و این در زمانی هم رخ داده که دودمانها و قبایلی ایرانی بر این منطقه حکومت می‌کردند و مردمی ایرانی برسازنده و حامل این فرهنگ محسوب می‌شدند. مشکلِ یونانی-هندی پنداشتنِ هنر یا فرهنگ بودایی آن است که در زمانِ ظهور و تکوین این آیین، فرهنگ یونانی در این منطقه حضور نداشته و فرهنگ هندی هنوز در این قلمرو پدید نیامده بود، و این را به سادگی با مرور تاریخ سیاسی این منطقه و خیزش هنر بودایی در عصر کانیشکا می‌توان اثبات کرد.

متاسفانه بخش مهمی از آنچه که امروز در برابر چشم جهانگردان قرار دارد و حتا در کتابهای جدی تاریخ نیز همچون آثاری اصیل مورد اشاره واقع می‌شود، بازسازی‌هایی مشکوک بوده که زیر تاثیر این پیش‌فرضها و حول محور یونان‌مداری پدید آمده است. به عنوان مثال می‌توان به معبد مَهابودْهی ( ) اشاره کرد. این پرستشگاه در مکانِ دستیابی بودا به روشن‌شدگی ساخته شده و نامش به معنای «بیداری بزرگ» است. این معبد در استان بیهار هند، در منطقه‌ی گایا قرار دارد و در متون پالی بوْدهی‌مَنْدَه نامیده شده است، که به پالی یعنی «جایگاه بیداری»، این نام را در چینی «دائوچانگ» می‌نامند که همین معنی را می‌دهد. فرض بر آن است که در محل به روشنایی و بیداری رسیدن قدیسان بزرگ، یا جایی که بخشی از بدنشان دفن شده، بخشی از جوهر بیداری باقی می‌ماند و بنابراین دستیابی بقیه‌ی رهروان به نیروانه را آسان‌تر می‌سازد. این مبنای نظری زیارت از این مکانها در فرهنگ بودایی است.

طبق متن «جَتَکَه» معبد مهابودهی ناف جهان است[9] و بودا از این رو در آنجا به روشن شدگی رسید که هیچ نقطه‌ی دیگری در زمین توانایی تحمل وزن این رخداد را نداشت.[10] طبق اساطیر بودایی، در پایان هر دوره‌ی آفرینش (کالپا)، در آن هنگام که کل جهان نابود می‌شود، این نقطه دیرتر از همه فنا می‌شود و در دوران بعدی پیش از بقیه‌ی جاها بار دیگر پدیدار می‌گردد. معماری و معنای مکان در معبد مهابودهی کاملا با داستان بیدار شدگی بودا پیوند خورده است. طبق روایتهای بودایی، گوتمه سیدرته سه روز و سه شب زیر درخت انجیر مقدس نشست و وقتی به روشن شدگی رسید، هفت هفته‌ی دیگر را در هفت نقطه‌ی دیگر پیرامون این درخت به مراقبه نشست تا معنای تجربه‌ی خویش را دریابد. او هفته‌ی نخست را به حالت نشسته در زیر درخت انجیر گذراند. هفته‌ی دوم را در نقطه‌ای در شمال شرقی درخت ایستاد و بی‌وقفه به آن خیره ماند. امروز در این مکان یادمانی ساخته‌اند و آنجا را استوپای آنیمِشلوچَه[11] می‌نامند، که یعنی «یادمانِ پلک نزدن». بعد بودا یک هفته در فاصله‌ی این مکان پیش و پس رفت و در مسیرش گلهای نیلوفر رویید. این مسیر را «قدمگاهِ گوهر» (رَتنَه‌چاکَرْمَه[12]) می‌نامند.

در معبد مهابودهی استوپاهایی ساخته‌اند که بلندترینش 55 متر ارتفاع دارد. امروز بر کتیبه‌ها و متون راهنمای این پرستشگاه چنین وانمود می‌شود که این بنا را خودِ آشوکا در سال 250 پ.م ساخته است. اما کاوشهای باستان‌شناسانه نشان داده که کهنترین بنا در این مجموعه به قرن پنجم و ششم میلادی مربوط می‌شود و بنابراین در دوران ساسانی ساخته شده است. در زمان ساخته شدن این معبد نیرومندترین دولت در اطراف این منطقه شاهنشاهی ساسانی بود و بخش عمده‌ی راههای تجاری این شهر و مناطق اطراف را پارسیان در اختیار داشتند. بقایای بنایی هرم مانند نیز در این منطقه یافت شده که احتمالا به قرن دوم میلادی باز می‌گردد. به بیان دیگر، این معبد را شاهان کوشانی ساخته و شاهان ساسانی بازسازی کرده‌ و توسعه داده‌اند. تنها داده‌ای که سن این سازه را نشان می‌دهد، کتیبه‌ای سفالی از قرن چهارم میلادی است که در پَتنَه پیدا شده است و آن هم به عصر ساسانی مربوط می‌شود. بنابراین تاکید متون راهنمای گردشگران بر آشوکایی که به خطا هندی پنداشته شده و قرنها پیش از ساخته شدن معبد می‌زیسته، و اشاره‌های فراوان به میراث یونانی که در اصل وجود نداشته، تنها انعکاسی است از پیش‌داشتهای نادرست مفسرانی که خودآگاه یا ناخودآگاه در پی ایرانی‌زدایی از فرهنگ بودایی بوده‌اند.

از قرن دهم به بعد که دین بودایی در این منطقه منقرض شد، این منطقه نیز اهمیت خود را از دست داد و رو به ویرانی گذاشت. تا آن که انگلیسی‌ها منطقه را تسخیر کردند و تصمیم گرفتند این بنا را بازسازی کنند. این برج و بناهای اطرافش را در واقع انگلیسی‌ها در قرن نوزدهم ساخته‌اند و بخش مهمی از نقشه‌ی آن را سر الکساندر کانینگهام[13] در دهه‌ی 1880 .م کشیده و پیاده کرده است. استخوان برج که به عنوان هسته‌ی بازسازی مورد استفاده قرار گرفته است، کهنترین بنای خشتی و آجری هند شمال شرقی است و فن‌آوری و معماری‌اش کاملا از روشهای رایج در ایران جنوب شرقی وامگیری شده است. اما بنایی که امروز در برابر چشمان جهانگردان قرار دارد، تنها صد سال عمر دارد و سازه‌ایست که انگلیسی‌ها با پیش‌داشتهای فرهنگی خاص خویش در دوران استعمار هند در این منطقه ساخته‌اند.

 

 

  1. Spooner, 1908-9: 49.
  2. Marshall, 1909: 1056-1061.
  3. Dobbins, 1971.
  4. Myer, 1966: 396–403.
  5. Amaravati
  6. Satavahanas
  7. Hoffman, 1973: 136-140.
  8. Von Schroeder, 1990.
  9. Jataka, iv.233 (puthuvinābhi).
  10. Jataka, iv.229.
  11. Animeshlocha Stupa
  12. Ratnachakarma
  13. Sir Alexander Cunningham

 

 

ادامه مطلب: گفتار چهارم: بودایی‌گری ساسانی 

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب