گفتار سوم: هنر سفال سیلک و شوش
کاشان یکی از کهنترین شهرهای کرهی زمین است و عمر آن با قدمت شهرنشینی برابر است. قدیمیترین بخش از شهر کاشان که اغلب با نام مفرد «تپه سیلک» خوانده میشود، در اصل دو تپهی باستانی در میانهی شهر است که در فاصلهی ششصد متری هم قرار دارند. نخستین نشانههای یکجانشینی در این منطقه به حدود ۶۰۰۰ پیش از میلاد باز میگردد و از این نظر با مراکز استقراری آناتولی و میانرودان همزمان است. نخستین نشانههای شکلگیری روستا در این هنگام در تپهی شمالی یافت شده که کهنتر است.
در حدود سال ۴۱۰۰ پ.م چرخشی در این منطقه نمودار میشود و ساکنان از تپهی شمالی به تپهی جنوبی میکوچند. چرخ سفالگری، خانههای خشتی و فناوری ذوب نقره و ساخت زیور سیمین در این هنگام ابداع میشوند و مُهرهای مسطح فراوانی ساخته میشوند که نشان میدهند کاشان در این هنگام مرکز تجاری مهمی بوده است. در فاصلهی ۳۰۰۰ تا ۲۵۰۰ پ.م دورهی سیلک ۳ را داریم که با رواج ساخت صنعتی و انبوه کوزه، ظهور خط و ساخت زیگوراتی بزرگ مصادف است. زیگورات سیلک چند قرن از بناهای مشابه میانرودانی زودتر ساخته شده و با توجه به آن که زیگورات دیگری با قدمتی بیشتر در جیرفت نیز کشف شده، باید خاستگاه این نوع معبد را شهرهای ایران مرکزی دانست و برپا شدنشان در سومر باستان باید وامگیریای از این مناطق بوده باشد.
لایههای باستانی تپههای سیلک تا حدود ۸۰۰ پ.م (دورهی سیلک ۶) ادامه پیدا میکند و در این میان در حدود ۱۲۰۰پ.م دستخوش چرخش و دگردیسیای میشود که با سفال خاکستری و شیوهی متفاوت تدفین و خانه سازی پیوند خورده که قاعدتا به جایگیر شدن جمعیتهای آریایی شمالی مربوط میشود. سیلک پس از قرن هشتم پ.م متروک میشود، اما شهرنشینی در نواحی همسایهاش و شهر کاشان همچنان تا به امروز تداوم یافته است.
سیلک یکی از کهنترین مراکز سفالگری در جهان باستان است و بیشک کانونی مهم در تحول این فناوری به هنر محسوب میشود. یعنی فن ساخت آوندهای سفالین که به خودیِ خود کرداری صنعتی و متمرکز بر رفع نیازی روزمره است، در اینجاست که به هنر دگردیسی مییابد و سویههای زیباییشناسانهی آوند با کارکرد آن ترکیب شده و گاه بر آن غلبه میکند. آوندهای سفالین در شبکهای از شهرهای ایران مرکزی و به ویژه سیلک است که برای نخستین بار همچون رسانهای برای انتقال پیامی هنری به کار گرفته میشوند و تمرکز توجه سفالگر از اندرون ظرف (که کارکرد اصلیاش را ممکن میسازد) به بیرون و سطح خارجی (که برابر چشم مردم است) چرخش میکند.
این تحول البته در یک نقطه انجام نمیپذیرد و شبکهای بزرگ از مراکز شهری آغازین را در همین دوران زمانی داریم که گذار مورد نظرمان را همزمان نشان میدهند. تپه گیان، تورنگ تپه، چشمه علی، حصار، شوش و چیذر، مرودشت، گنجدره، مهرگره، نال، مایکوپ و اوروک تنها نمونههایی از این تپههای باستانی هستند که گستردگی جغرافیایی چشمگیر این گذار را نشان میدهند. شبکهی این شهرهای اولیه گرداگرد کویر مرکزی ایران را فرا میگیرد و از آنجا شاخههایی بیرون میزند که به آناتولی، قفقاز، میانرودان، درهی سند و منطقهی سغد و خوارزم کشیده میشوند. با این همه در میانهی همهی اینها، تپه سیلک هم از نظر قدمت و هم از نظر کیفیت و کمیت آثار تولید شده موقعیتی ویژه دارد و بررسی آثار بازمانده در آن نشان میدهد که کانونی پیشتاز و مرکزی در این بستر تمدنی بوده است.
دادههای باستانشناختی نشان میدهد که چرخ کوزهگری در میانهی هزارهی پنجم پ.م در همین منطقهی ایران مرکزی اختراع شده و به دنبال آن تحولی مهم در سرعت و کیفیت ساخت آوندهای سفالین رخ نموده است. چرخ به سفالگر این امکان را میدهد که تنها بخشی از نیروی لازم برای ساخت ظرف را از دستانش بگیرد و بخشی دیگر را بر دوش ماندِ چرخشی ظرف و نیروی گرانش و حرکات پای گردانندهی چرخه منتقل کند. به این ترتیب دستان برای شکل دادن به آوند آزادتر شده، و سرعت ساخت آن افزون شده، و متقارن بودن ظرف همچون پیشفرضی آسان برآورده میشود.
احتمالا همین نوآوری فنی بوده که باعث شده گذار از ظرفهای دستساز و ناهموار قدیمی به آوندهای شکیل بعدی، محملی برای بروز خلاقیت هنری نیز قرار بگیرد. فناوری چرخ سفالگری تاریخ به نسبت طولانیای از نوآوریهای پیاپی را از سر گذراند تا آن که در اواخر هزارهی سوم پ.م به چرخ سریع دگردیسی یافت و این چرخی است که امروز هم سفالگران سنتی از آن استفاده میکنند.
سراسر این روند تکاملی در ایران زمین و شبکهی شهرهای یاد شده صورت پذیرفت. به شکلی که تمدن کهنسال مصر که موازی با تمدن ایرانی شکل گرفته و همراه با آن یکی قدیمیترین تمدن کرهی زمین است، چرخ کوزهگری را بسیار دیر وامگیری کرد. هرچند تلاشهایی انجام شده تا قدمت این فناوری در مصر را عقبتر ببرند یا آن را درونزاد قلمداد کنند،[1] اما دادههای باستانشناختی نشان میدهند که تا دوران سلسلهی چهارم فراعنه یعنی میانهی هزارهی سوم پ.م کاربرد چرخ سفالگری در آن سامان رواج چندانی نداشته و این بیش از هزار سال دیرتر از استیلای این فناوری در سراسر قلمرو تمدن ایرانی است.
استفاده از چرخ برای کوزهگری امری بدیهی و سرراست هم نبوده و نوآوریای پیچیده و مهم محسوب میشده است. چون در میان شش تمدن بزرگ شکل گرفته بر کرهی زمین، دو تمدن آمریکای جنوبی و مرکزی هرگز از چرخ برای سفالگری استفاده نکردند و تمدن مصری و اروپایی هم پس از وقفهای هزار ساله آن را از ایران زمین وامگیری کردهاند.
شواهد نشان میدهد که در زمینهی فناوریهای سفالگری سیلک یکی از کانونهای پیشرو و احتمالا خاستگاه آغازین برخیشان بوده است. بنابراین به همان ترتیبی که میتوان گوبکلی تپه را خاستگاه هنر معماری و صخرهتراشی ایرانی دانست و نگار یکی از کانونهای تحول مجسمهسازی در این تمدن است، سیلک را هم باید یکی از کانون های مهم شکلگیری هنر سفالگری به حساب آورد.
کوزه با لوله به شکل سر گاو
کوزه ۱
تحول سلیقهی هنری در سفالهای سیلک دو سویهی متفاوت را در بر میگیرد. یکی تحول در ریخت و شکل عمومی آوند است، که هم از ملاحظات کاربردی و هم از انگیزههای زیباییشناسانه پیروی میکند و به شکلگیری لوله و دسته در اوایل هزارهی چهارم پ.م و ابداع جامهای پایهدار در دورهی سیلک سوم (حدود ۳۵۰۰ پ.م) منتهی میشود.
جام پایهدار
کوزه ۲ (۱۰۰۰ پ.م)
کوزه ۳ (۳۸۰۰ پ.م)
کوزه ۴
کوزه ۵
کوزه ۶
کوزه ۷
کوزه ۸
تحول دیگر به تحول در نقشمایهها و نگارهای کشیده شده بر آوندها باز میگردد که از آغازگاهی ساده و ابتدایی یعنی هاشورهای ساده شروع میشود و به نقشمایههای انتزاعی یا طبیعتگرای متنوع منتهی میشود. این دو هریک از معیارها و موازین زیباییشناختی ویژهی خود پیروی میکنند اما این نکته مهم است که این دو هم با یکدیگر پیوند دارند و هم در ترکیب با هم یک نظام زیباییشناسانهی یکپارچه و منسجم را پدید میآورند.
فرم در سفال سیلک از همان وضعیت کوزههای سادهی آغازین شروع میشود و به سرعت به ریختهایی متنوع و چشمنواز تحول مییابد. دو عنصر مهم کهن یعنی گردن و دهانه یا لبه از ابتدای کار در این آوندها نمایان هستند. اما ابداع دو افزودهی مهم یعنی دسته و لوله به آوندهاست که امکانات تازهای برای ساماندهی ریخت فراهم میآورد.
لوله و دسته در سفال سیلک شکلی بیش از حد متقارن و ابعادی بزرگتر از آن دارد که بخواهد تنها جنبهی کارکردی داشته باشد و روشن است که همچون عناصری تزئینی بر بدنهی آوند در نظر گرفته شده است. نوآوریهایی مثل پیوند زدن لوله و دسته با لبه (کوزه ۲ و ۶) یا متصل کردن هر سه در یک محور (کوزه ۵ و ۷) نمونهای از این خلاقیتهای هنری است. همچنین افزودن برجستگی شاخ مانندگی بر بالای لوله (کوزه ۴ و ۸) و شکل دادن آن همچون سر و گردنی انتزاعی روشی بوده که در دست هنرمندان باستانی کل آوند را به تندیسی انتزاعی و توخالی از جانوران خیالی تبدیل میکرده است.
نقشمایههای ترسیم شده بر کوزهها هم چشمگیر هستند و به نظامی زیباییشناسانه دلالت میکنند که قرنها دوام آورده است. باید به این نکته توجه داشت که بسیاری از این سفالها به دوران پیشانویسایی باز میگردند و به ویژه در این دوران نقوش روی سفال نظامی نمادین را پدید میآورده که میتوان آن را پیشگام و تا حدودی جایگزین کارکردیِ خط در دورانهای بعدی دانست.
در میانرودان و آسورستان سفالهای باستانیِ همزمان با سیلک و مناطق مرکزی ایران اغلب نقشهایی بسیار ساده دارند و تنها با هاشورها و خطوط مواج یا نقطهگذاری تزئین میشوند. یعنی نقوش رویشان تنها نقشی متقارن را بازنمایی میکند و به سطح نظامی نمادین ارتقا نمییابد. چنین مینماید که برای نخستین بار در شهرهایی مثل سیلک و شوش و باکون و حصار بوده که چنین گذاری انجام شده و نقشهای روی سفال به بخشهایی مجزا تقسیم شده و نمادهایی گوناگون را کنار هم آورده و بنابراین نوعی دستور زبان تصویری را ایجاد کرده است.
به عنوان مثال در بسیاری از کوزههای زیبای ساخته شده در اواخر هزارهی دوم پ.م این قاعده را داریم که لوله با شعاعهایی تیره به بدنه متصل میشود و اغلب واسطهای از جنس چهارخانه یا هاشور هم برجستگی لوله را از این شعاعها جدا میکند (مثل کوزه ۱). همچنین نقش اصلیای بر پهلوی کوزه و بین دسته و لوله را داریم که گاهی نقش جانوری است (مثل گاو بالدار کوزه ۸) و گاه انتزاعی (مثل بافت شترنجی کوزه ۴ و ۵ و ۷). در این میان تکرار نقشهای پرندگان را زیاد میبینیم و این دقیقا همان ترفندی بود که در گوبکلی تپه هم نمود داشت و از تکرار نقشهای انتزاعی جانوری تقارنی میآفرید و نقشهایی تزئینی و بافتهایی همگن را ایجاد میکرد.
یکی از نقشهای جانوری مهم که در سیلک غلبه دارد و در هزارهی پنجم و چهارم پ.م در سراسر ایران مرکزی فراگیر میشود، علامت بز است. بز در شکلهای بسیار متنوع بارها و بارها در هنر این دوران تکرار شده است و از هزارهی سوم به بعد که شهرنشینی توسعه یافته پدید آمد، نقوشی استانده و نمادین را پدید آورد که تا عملا تا به امروز دوام آورده و یکی از کهنترین نقشمایههای هنری ایران محسوب میشود.
این نکته جای توجه دارد که بز نخستین رمهایست که رام میشود. در واقع اولین جانوری که انسان رام کرد و از شیر و گوشتش استفاده کرد، بز است. این روند در ایران غربی و بر محور رشتهکوههای زاگرس انجام پذیرفته است. یعنی سفالهای سیلک و شوش و باکون و حصار که نقش بز را بسیار تکرار میکنند، به لحاظ جغرافیایی در همان جایی واقع شدهاند که بز برای نخستین بار اهلی شده و نیاکان سازندگان این سفالها نخستین رمهداران کرهی زمین و نخستین رام کنندگان بز نیز بودهاند. نقشمایهی بز با سبک ایران مرکزی در سراسر ایران غربی در طیفی وسیع از آثار نمایان است و از این رو اهمیت نقشمایهی بز و ارجی که نزد مردم در جهان باستان داشته، آشکار میشود.کاسهی دستهدار با نقش بز، بیت شیاه، فلسطین، ۳۲۰۰ پ.م
کاسههایی با نقش گردونهی مهر از سیلک (بالایی) و شوش (میانی) و سامره (پایینی) هزارهی ششم تا چهارم پ.م
یک نقشمایهی تزئینی بسیار مهم دیگر در سفال سیلک، نماد + است که به احتمال زیاد از همان ابتدا برای نشان دادن خورشید به کار گرفته میشده است. این علامت بعدتر در سراسر تاریخ هنر ایران زمین سیطرهای چشمگیر پیدا میکند و در بسیاری از جاها بازوهایی هم دارد و به صورت سواستیکا در میآید. این نقشمایه از این رو اهمیت دارد که از همان آغاز در سراسر پهنهی ایران زمین رواجی کامل دارد. نخستین نمونههای این نقش را در سفالهای سامرا و سیلک و تپه باکون میبینیم و در اواخر هزارهی چهارم پ.م این نماد در زیرسیستمهای فرهنگی میانرودان، ایران مرکزی، سند و بلوچستان و آناتولی رایج است. یعنی سراسر ایران غربی و جنوبی را زیر پوشش گرفته است.
وقتی از فرهنگ حوزهی زایندهرود و گرانیگاه شمالیاش در کاشان سخن میگوییم، باید به مراکز جنوبی همسایهاش هم اشاره کنیم که در منطقهی فارس و در منطقهی آبریز رود کُر و کرخه و کارون قرار میگیرد. یکی از این مراکز تل باکون است که در مرودشت قرار دارد و مانند تپه سیلک گذاری دیرینه از عصر پیشاکشاورزی به یکجانشینی پایدار را نشان میدهد. باکون از دو تپهی کنار هم تشکیل شده که در سه کیلومتری تخت جمشید قرار گرفته است.
سفال تل باکون، هزارهی پنجم پ.م
تپهی قدیمیتر در هزارهی ششم پ.م شکل گرفته و در حدود ۵۷۰۰ پ.م خانههایی با دیوارهای کاهگلی و رنگآمیزی شده در آن ساخته شده است. تپهی دیگر که جدیدتر است در حدود ۴۵۰۰ پ.م موجی از خانهسازیهای مشابه را تجربه کرده است. دورههای جدیدتر تل باکون (عصر ۳ و ۴) با دورهی اول شوش همزمان میشود و به فاصلهی ۴۵۰۰ تا ۳۹۰۰ پ.م باز میگردد. در فاصلهی ۳۹۰۰ تا ۳۴۰۰ پ.م فرهنگ این دوران از شوش تمایز مییابد و به فرهنگ لاپویی تبدیل میشود. بعد دورهی بانش را داریم که با انقباضی جمعیتی همراه است و با دورهی شوش-۲ مصادف میشود. سفالهای یافت شده در دورههای قدیمی تل باکون از این نظر جالب توجه هستند که دستساز هستند و با این همه از نظر ساختار و طرحبندی با سفالهای سیلک و سایر مناطق ایران زمین شباهتهایی دارند.
خمرههای تل باکون از میانه و اواخر هزارهی پنجم پ.م
خمرههای تل باکون از اوایل هزارهی چهارم پ.م
نقشمایههای سفال تل باکون
آثار تل باکون
سفالهای میانهی هزارهی چهارم پ.م از تپه باکون (بالایی)، تپه حصار (میانی) و جیرفت (پایینی)
هم در سیلک و هم در تپههای باستانی دیگر گرداگرد کویر مرکزی ایران علاوه بر این سفالهای شاخص و همریخت، مجموعهای چشمگیر از پیکرکها و اشیای تزیینی دیگر نیز یافت شده که آنها را هم باید در مرور تاریخ هنر عصر پیشاتاریخی مورد توجه قرار داد. در تل باکون چندین پیکرک سفالی پیدا شده که از نظر ریخت و ساختار میتوان آن را دنبالهی مستقیم هنر گوبکلی تپه و نگار در نظر گرفت.
پیکرکهای جانوری اغلب ساده و کوچک و کاریکاتوری و شبیه به اسباببازی ساخته شدهاند. اما پیکرکهای انسانی طراحی دقیق و انتزاعیای دارند و اغلب پیکری زنانه با پستانهای نمایان را نشان میدهند. جالب آن که بر بسیاری از پیکرکها نقش گردونهی مهر یعنی سواستیکا بر کنار سینهها نقش شده است.
این میتواند نشانگر پیوند میان این نماد باستانی با زنانگی و نیروی تغذیه کنندهی زنان باشد که با پستانها در ارتباط بوده است. از سوی دیگر میتوان این حدس را هم زد که در آن دوران کشیدن این نقش بر سینه و یا خالکوبی این نماد بر تن بخشی از هنر تنآرایی مردم منطقه بوده و این هنر آن سنت را بازنمایی میکند.
یک نکتهی جالب دیگر دربارهی پیکرکهای انسانی تل باکون آن است که اغلب سرشان به عمد شکسته شده و جدا شده است. این را میدانیم که در سراسر ایران غربی از دوران گوبکلی تپه به بعد تدفین مجدد مردگان و جدا کردن آیینیِ سر رایج بوده است.از این رو بعید نیست این شکسته بودن سر (که در عرفه و گوبکلیتپه هم نظیر دارد) به این آیینها وابسته باشد.
پیکرکهای تل باکون، میانهی هزارهی پنجم پ.م
بازسازی پیکرکهای تل باکون با نقش سواستیکا
سفالهای سیلک چنان که گفتیم در شبکهای فرهنگی جای میگیرند که به نخستین سیستم در هم پیوستهی شهرنشینی در کرهی زمین مربوط میشود. این شبکه در مرکز خود گرانیگاههای مهمی مثل کاشان و مرودشت و شوش و شهرسوخته را داشته و دامنهاش از اطراف به درهی سند و میانرودان و آناتولی و آسورستان از غرب و هرات و بلخ و مرو و خوارزم در شرق کشیده میشده است. در این شبکه یکی از گرانیگاههای بسیار مهم شهر شوش است که به زودی مرکزیتی سیاسی هم پیدا میکند و تا سه هزار سال بعد به مرکز سیاسی نیمهی جنوبی ایران مرکزی تبدیل میشود. در شوش هم از هزارهی پنجم پ.م و همزمان با تپه سیلک سفالهای چشمگیری داریم که از نظر سبک هنری و ساختار با آثار باکون و سیلک و اوروک و حلف و عبید شباهت چشمگیری دارند.
جامهای سفالین شوش، با بلندای ۲۰ تا ۳۰ سانتیمتر، هزارهی پنجم پ.م
در شوش اغلب جامهایی بلند را میبینیم که نقش بز و جانوران در آن فراوان تکرار میشود. همان الگوی شترنجی و جای دادن مربع هاشور خورده در میانهی دایرهی تیره که در سفال باقی جاها دیدیم در شوش هم با توازنی چشمگیر دیده میشود. بسیاری از نوآوریهای طرحی در این زمینه احتمالا در شوش درونزاد بوده و از این منطقه به سایر جاها انتشار یافته است.
سفالهای شوش و مناطق اطراف آن، اواخر هزارهی چهارم و اوایل هزارهی سوم پ.م
شبکهی شهرهای یاد شده و مراکز سفالگری در ایران هزارهی ششم تا چهارم پ.م بیش از ده مرکز مهم را در بر میگرفتهاند و سبک هنری مشابه و نقشمایهها و ساختهای آوندی همسانی را در این دوران در سراسر ایران زمین میبینیم. تورنگ تپه در گرگان، تپه گیان در نهاوند و نزدیکی همدان، تپه حصار در جنوب دامغان، و تپهی چیذر در تهران نمونههایی از این مراکز هستند و جالب آن که همهشان شهرهایی پدید آوردهاند که همچنان تا به امروز زنده و شکوفا هستند.
سبکهای محلی و تمایزهای جزئی در میان این مراکز استقرار اولیه میتوان یافت، اما شباهت میان آنان از این تفاوتها بیشتر است و نکتهی اصلی آن است که در خارج از قلمرو ایران زمین در این دوران تنها قلمرو تمدنی متمایز مصر را داریم و در جاهای دیگر هنر و صنعتی همسان با این نوع سفالگری یافت نمیشود.
یعنی سبکهای محلی و سلیقههای زیباییشناسایی خاصی که در این دوران طولانی در میان مراکز یاد شده میبینیم، نباید شباهتشان را از نگاهمان پنهان سازد. به ویژه که در این مورد داریم از شبکهای از فرآوردههای هنری و دستاوردهای صنعتی درهم بافته سخن میگوییم که با گسستی قاطع در خارج از قلمرو ایران زمین به تهیای محض ختم میشوند و تنها موجودیت فرهنگی-هنری مشابه در بیرون از دامنه مصر است که قلمرو تمدنی مستقلی محسوب میشود و هرچند در ابتدای کار در شمال زیر تاثیر ایران غربی (میانرودان و آسورستان) است، اما به سرعت سبک هنری ویژهی خود را پدید میآورد.
بشقاب، میانرودان،عصر جمدت نصر،حدود ۲۹۰۰ پ.م
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م – تپه گیان، نهاوند
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م – منطقهی بغداد
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م- موشلانتپه، قزوین
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م – اسماعیلآباد، شمال تهران
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م – ایران غربی
کوزههایی از اواخر هزارهی چهارم پ.م – تپه گیان نهاوند
سفالهای تپه گیان، نهاوند، حدود ۳۰۰۰ پ.م
سفالهای تپه گیان، نهاوند، حدود ۲۰۰۰ پ.م
سفال عبید دورهی سوم، تل عبید، ۵۳۰۰-۴۷۰۰ پ.م
کوزه با نقش برجسته از نهاوند، اواخر هزارهی سوم پ.م
سفال عبید دورهی سوم، تل عبید، ۵۳۰۰-۴۷۰۰ پ.م
سفال عبید دورهی چهارم، گیرسو (لاگاش)، ۴۷۰۰-۴۲۰۰ پ.م
سفال شوش ۱ (راست)، آوند دورهی عبید جنوب میانرودان (میان) و اواخر هزارهی پنجم و اوایل هزارهی چهارم پ. م
نقاشی کف بشقابهای سامره، حدود ۶۰۰۰ پ.م
- Doherty, 2015. ↑
ادامه مطلب: گفتار چهارم:هنر جیرفت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب