گفتار نهم: سردبیر فرهیختهی خوشه؟
شاملو پس از سه سال در فضای فرهنگی در حدی جا افتاد که بتواند دوباره به به حوزههای قدیمی فعالیتش بازگردد. چنان که به زودی نشان خواهم داد، در تمام این سالها وفاداری شاملو به جریان کمونیستی و حزب توده به جای خود باقی بود و نخستین تجربههایش در پیوند با فرهنگ هم با این حزب و از مجرای رسانه و مطبوعات گره خورده بود. از این رو وقتی در هفتم خردادماه سال 1346 سردبیر مجلهی «خوشه» شد، کارهایی که کرد چندان نامنتظره نبود.
مجلهی «خوشه» در آن زمانی که شاملو بدان پیوست، دوازده سال پیشینه داشت و نشریهای پرطرفدار و جا افتاده بود. «خوشه» را خبرنگاری نامدار و خوشسلیقه به نام امیرهوشنگ عسگری در ۲۲ آذرماه ۱۳۳۴ تاسیس کرده بود. عسگری هم دکتر دندانپزشک بود و هم در فرانسه خبرنگاری خوانده بود و آنجا شاگرد ژان پل سارتر و فرانسوا موریاک بود. در کارنامهاش همکاری با نشریههای معتبری مثل «خواندنیها» و «داد» و «مرد ایران» را داشت و در ضمن موسس و سردبیر مجلهی «فردوسی» هم بود. یعنی در تاریخ مطبوعات ایران شخصیتی اثرگذار و گرانیگاهی مهم محسوب میشد.
جالب آن که سانسوری شبیه به آنچه دربارهی توسی حائری میبینیم، دربارهی او نیز برقرار است و به کلی در تاریخنگاری فرهنگ معاصر گمنام مانده است. طوری که وقتی در دیماه ۱۳۹۵ درگذشت، با آن که نیم قرن فعالیت مطبوعاتی اثرگذار داشت و خاطراتش را هم نوشته و منتشر کرده بود، خبرش جایی منعکس نشد. تنها عکس دقیقی که از او در دست داریم از تارنمای دندانپزشکان برگرفته شده است.
دکتر عسگری در ۱۳۳۴/9/۲۲ مجوز انتشار «خوشه» را دریافت کرد و آن را با جهتگیری سیاسی انتقادی به مدت دوازده سال در قالب روزنامه یا هفته نامه منتشر کرد. عسگری گرایشی به جبههی ملی داشت و با آیتالله کاشانی هم ارتباطهایی برقرار کرده بود. به همین خاطر مجلهی «خوشه» رویکردی انتقادی دربارهی دولتهای مستقر داشت و به نسبت پر سر و صدا بود. در حدی که دومین شمارهاش به خاطر انتشار تصویر دهخدا بر جلدش توقیف شد، و این مصادف بود با درگذشت این علامهی فرهیخته که از یاران دکتر مصدق به شمار میآمد و به این خاطر مغضوب دستگاه سلطنت بود.
عسگری در فاصلهی ۱۸ فروردین ۱۳۳۶ تا نوروز ۱۳۳۸ «خوشه» را به صورت روزنامهای با قطع کوچک منتشر میکرد. اما حملههای این روزنامه به دولت دکتر اقبال باعث شد تیمور بختیار جلوی انتشارش را بگیرد و حتا یک بار با نشان دادن اسلحهاش دکتر عسگری را تهدید کند. در این دوران گروهی از نامدارترین ادیبان و شاعران با عسگری همکاری میکردند و در مجلهاش مینوشتند.
دکتر عسگری در میان همکاران خوشه، نفر سوم از راست
دکتر امیرهوشنگ عسگری
در اوایل دههی چهل «خوشه» یکی از نشریههای مهم و جا افتادهی تهران بود و طی سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ دانشورانی مثل سعیدی سیرجانی، جهانگیر تفضلی و پارسا تویسرکانی و دکتر سعید فاطمی و دکتر کوشیار و دکتر صدریه در آن مینوشتند. در بهمن 1344 یکی از همکاران قدیمی مجلهی «خوشه» به نام احمد سروش پس از دورانی دوری دوباره همکاریاش را با آن آغاز کرد. چنین مینماید که او گرایشی به جریان سیاسی چپ داشته باشد. چون دار و دستهی یارانش چنین سوگیریای داشتهاند. این گروه همراه با او به جرگهی همکاران «خوشه» پیوستند و شخصیت برجستهشان مهدی اخوان ثالث بود. منوچهر شفیانی و قاسم صنعوی هم از اعضای این گروه بودند.
در بهمنماه 1345 دگردیسی در کادر مدیریت «خوشه» یک قدم دیگر پیشروی کرد و این بار حسین سرافراز سردبیری آن را به عهده گرفت، و او کسی بود که اسماعیل نوریعلاء و رضا مرزبان را به خوشه آورد. اینها دیگر دار و دستهی دوستان و مبلغان شاملو بودند. به شکلی که نوریعلاء که مدت کوتاهی مسئول صفحهی ادبیات «خوشه» بود، اسم بخش شعر را گذاشت «هوای تازه» که در ضمن اسم کتاب شاملو هم بود.
حدود دو سال بعد، او نیز از این کار کنار رفت و احمد شاملو به جایش برگزیده شد. شاملو به مدت بیست و یک ماه خوشه را منتشر کرد، تا این که مجله در نوروز 1348 تعطیل شد. بنابراین بر خلاف تصور رایج، مجلهی خوشه شهرت یا اعتبار خود را مدیون احمد شاملو نبود، بلکه تا حدودی برخاستن صدای پای ورود شاملو به «خوشه» همآوا بود با ناقوس مرگ این مجله. شاملو در زمانی ادارهی «خوشه» را بر عهده گرفت که این مجله هزاران مخاطب علاقمند داشت و دوازده سالِ پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشته بود، و پس از ورود شاملو به آن تنها کمتر از دو سال پایید. با این حساب این سخن نجف دریابندری درست مینماید که میگفت شاملو متخصص سردبیری نشریههایی بوده که بلافاصله بعد از مدیریت وی تعطیل میشدند.
در دورهی اول فعالیت مطبوعاتی شاملو «سخن نو» بعد از پنج شماره در ۱۳۲۷، «روزنه» بعد از ۹ شماره و «آهنگ صبح» و «هدیه» هریک بعد از سه شماره در ۱۳۲۹ تعطیل شده بودند. البته تمام این نشریهها حزبی و گمنام بودند و بیشتر به خبرنامههای داخلی محفلهایی سیاسی شباهت داشتند. شاملو در دور دوم فعالیتاش که با یاری توسی حائری ممکن شد، برای نخستین بار در مجلههایی جدی قلم زد و مسئولیت بر عهده گرفت. اما اینجا هم چندان کامیاب نبود. در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ «آشنا» احتمالا پس از حدود ده شماره، و «اطلاعات ماهانه» -اگر شاملو سردبیرش بوده باشد- بعد از ۹ شماره تعطیل شدند و در «کتاب هفته» پیش از آن که چنین الگویی تکرار شود در همان ابتدای کار او را از سردبیری برداشتند و بعد هم اخراجش کردند. بنابراین شاملو در تاریخ مطبوعات کشور پربارترین کارنامه در ورشکسته کردن نشریهها را در انحصار خود داشته است. از این رو توصیف دوست و مریدش احمدرضا احمدی که میگوید «شاملو آدم اعجوبهایست،… یک ژورنالیست ماهر است» را نباید نقد ناشده جدی گرفت.[1]
شمارهی ۲۲، پاییز ۱۳۳۵
شمارهی ۴۴، آبان ۱۳۴۷ شمارهی ۴۲، آذر ۱۳۴۶
چنین الگویی طبعا دربارهی «خوشه» هم تکرار شد. با مقایسهی شمارههایی از «خوشه» که پیش و پس از سردبیری شاملو منتشر شده، به روشنی میتوان دریافت که تصویر مرسوم از نبوغ روزنامهنگاری شاملو نادرست است و او در این زمینه نوآوری خاص و موفقیتی چشمگیر نداشته است. در اینجا طرح جلد و عنوان مقالههای اصلی «خوشه» در دو شمارهی ۲۲ و ۴۲ را به عنوان نمونه آوردهام، و اینها مربوط به دورانی است که شاملو نقشی در ادارهی این مجله نداشته است. طرح جلد، مقالههای برگزیده که بر جلد نام برده شدهاند، و قالب کلی مجله شکیل و جذاب است و میتوان با نگریستن به آن پی برد که چطور با همهی بگیر و ببندهایی که دکتر عسگری شرحش را در خاطرات خود آورده، این مجله همچنان محبوب بوده و دوازده سال باقی مانده است.
شمارهی ۴۴ که طرح جلدش برای مقایسه بین دوتای دیگر نهاده شده، در ابتدای سردبیری شاملو انتشار یافته است. جلد مجله آشکارا به تریبونی برای تبلیغ نیمایوشیج بدل شده و قالب و ترکیبش تقریبا همان است که در مجلههای داخلی حزب توده و گروههای چریکی بعدی میبینیم. با توجه به آن که چند ماه پیشتر جلدهایی با آن کیفیت داشته یک دهه چاپ میخورده، این تحول بدان معناست که سلیقهی شاملو چنین بوده و این جور طراحی جلد و عنوانبندی را میپسندیده است.
با همین مشاهده میتوان این را هم دریافت که چرا مجلهی خوشه تعطیل شد. شاملو آشکارا از آن همچون بلندگویی برای پخش کردن تبلیغهای حزبی و شخصی استفاده میکرده و اعتبار نشریهای دیرپا و خوشنام را برای این منظور «مصرف کرده است». شاملو به خاطر این سلیقه و سوگیری همکاری بخش عمدهی نویسندگان پیشین «خوشه» را از دست داد و به همین ترتیب با ریزش مخاطب نیز روبرو شد. شمارهی ۴۴ که طرح جلدش را اینجا میبینید، آنقدر دیر چاپ شد که در ۱۴ آبان ۱۳۴۷ با شمارهی ۴۵ همزمان انتشار یافت.
اما چرا دکتر عسگری که دوازده سال در حفظ کیفیت مجلهاش پایمردی نشان داده بود، به این سوگیری تازه واکنشی نشان نداد؟ دادهها نشان میدهد که استیلای شاملو بر «خوشه» همزمان شد با درگیریهای عسگری در فضاهایی شخصی و از بین رفتن کنترلاش بر مجلهاش. در نتیجه شاملو با دست و دل باز از مجلهی معتبری که به ثروتی باد آورده میمانست، همچون بنگاهی تبلیغاتی برای خود بهره جست.
البته بلافاصله اشکالی در این میان پیدا شد، و مجله نویسندگان خود را یکایک از دست داد. مرور محتوای مجلههایی که شاملو منتشر کرده، نشان میدهد که ظاهرا تنها یک معیار را برای انتخاب مطالب در نظر داشته، و آن ارزش تبلیغاتی محتوا برای شخص خودش بوده است. به این ترتیب نویسندگان و همکاران قدیمی مجله پی کار خود رفتند و دستهای نورسیده از ستایندگان شاملو جایشان را گرفتند.
در خاطرات ادیبان و فعالان فرهنگی نوپای این دوران نمونههایی فراوان سراغ داریم از کسانی که با نوشتن شعر سفید برای «خوشه» به جرگهی نزدیکان شاملو وارد شده و دست کم مدتی به تبلیغ برای او مشغول بودهاند. نمونهاش محمود کیانوش است که در سال ۱۳۳۴ معلم مدرسهای در روستای مرادآباد شهر ری بود، و «شعر» سفیدی برای شاملو فرستاد که در «خوشه» چاپ شد.[2] او نوشتن این جور متنها را ادامه داد و شاملو بعدتر در مجلهی «بامشاد» هم آنها را چاپ میکرد. تا این که نوبتی کیانوش به دفتر مجله رفت در خیابان شاهآباد، و پس از دیدار با شاملو دوستیای بینشان شکل گرفت[3] که البته دوام چندانی نداشت.
آغازگاه این جریان یارگیری از «سفیدسرایان» به مجلهی «خوشه» باز میگردد. با سردبیر شدن شاملو بافت ادبی و محتوای پیشین این مجله به کلی از بین رفت و شبکهای از روابط مریدی و مرادی جایگزین آن شد. این نکته شگفتانگیز است که در میان پژوهندگان هیچکس به این نکته توجه نکرده و شمارههای پیش و پس از ورود شاملو به مقام سردبیری را با هم مقایسه نکرده است. در حالی که بایگانی این مجله در دسترس هست و افول کیفیت مطالب، ریزش نویسندگان و مخاطبان، و جایگزین شدن روابط به جای ضوابط آشکارا نمایان است.
چنان که از ماجرای مرگ منوچهر شفیانی[4] بر میآید، انگار ارتباط شاملو و نویسندگان مجلهی «خوشه» هم بیش از آن که به روابط فکری و قلمی نخبگانی فرهنگی شبیه باشد، با مراودهی خلافکاران و معتادان همانند بوده است. کافی است این ارتباط را با ارتباط مثلا دکتر ناتل خانلری و نویسندگان «سخن» مقایسه کنیم، یا نوع همنشینی یغمای جندقی و وحید دستگردی را با نویسندگان مجلههای «یغما» و «ارمغان» مرور کنیم تا تفاوت بهتر نمایان شود. این مقایسه به خصوص از این نظر اهمیت دارد که تمام این نشریهها همزمان با «خوشه به روایت شاملو» چاپ میشدهاند و شاملو در ضمن ناسزاگویی به دستاندرکارانشان، خود را رقیب ایشان میدانسته است.
شاملو به طور خاص متنهایی را به عنوان شعر انتخاب میکرده و به چاپ میرساند که به قول خودش «سفید» باشند و یا نویسندهاش با آن جریان نزدیکیای داشته باشد. بخش عمدهی کسانی که به این ترتیب «شعر میگفتند» اصولا با ادبیات از مجرای نوشتههای خود شاملو آشنا شده بودند و افراد کمسوادی بودند که از راه مکاتبه با شاملو «شاعر» شده بودند.
شاملو سخاوتمندانه تمام نوشتههایی که به نوعی تبلیغ سبک شعرسرایی سفید خودش بود را منتشر میکرد. به این ترتیب ارتشی کوچک از نویسندگان تازهکار و نامسلط بر ادبیات پارسی پدید آورد، که شأنشان در مقام «ادیب و شاعر» مدیون و وابسته بود به شاملو. برخی از همین کسان بعدها به مبلغان پرشور شعرِ موج نو بدل شدند که منبع الهام و مرجع غاییشان نوشتههای شاملو بود. در میان ایشان رهبران جنبش چریکی مثل امیرپرویز پویان هم حضور داشتند که علاوه بر «شعر»، ترجمهی متنهایی انقلابی را هم در خوشه به چاپ میرساندند و به تبلیغ خشونت انقلابی مشغول بودند.[5]
شاملو در هر شماره از همهی مجلههایی که سردبیریاش را بر عهده داشت، بخشهایی را برای اشاره به خودش اختصاص میداد. این ارجاعها و اشارهها در جاهایی مثل پاسخ به نامهها رسمی و علنی بودند و در جاهایی دیگر در لفافه و با مدح و ثنای نویسندگانی که به شرح موضوعی دیگر مشغول بودند، انجام میپذیرفت. بخش مهمی از بقیهی مطالب هم، سوگیری نمایان چپگرایانهای را از خود نشان میداد، که در آن روزها مدِ روشنفکرانهی روز بود و محبوبیت مجله نزد مخاطبان را تضمین میکرد.
با این حال روشن است که «خوشه» در این شکل تازه برای مخاطبان قدیمیاش جذاب نبود و دیگر چندان اعتبار نداشت که بتواند همکاری ادیبان و شخصیتهای استخواندار را جلب کند. «خوشه» داشت از کیسهی اعتبارهای انبار کردهاش میخورد و دیر یا زود این خزانه تهی میشد. باید برای ناظران و احتمالا خودِ شاملو روشن بوده باشد که این مجله هم مثل قبلیها به زودی ورشکسته و تعطیل خواهد شد.
به خاطر همین ناکامیها بوده که شاملو تصمیم گرفته از این مجلهی در حال مرگ همچون ابزاری برای خیزی بلندتر استفاده کند. آن خیز، البته به خاطرهی کنگرهی اول نویسندگان باز میگشت که نقطهی ثقل اعتباریابی نویسندگان چپ و آغازگاه هویتیابی شاعران نیمایی بود. پس به اسم مجلهی «خوشه» شب شعر مشهوری برگزار کرد. از شیوهی برنامهریزی این شبهای شعر برمیآید که منظور اصلی شاملو برگزاری همایشی از هوادارانش بوده است.
شبهای شعر «خوشه» با همکاری سفارت آلمان انجام پذیرفت و شش شب متوالی ادامه یافت و چند صد نفر از دوستداران این مجلهی را گرد هم جمع کرد. هوادارانی که بسیاریشان شاملو را نمیشناختند و طی ده سال گذشته و در غیاب او مخاطب وفادار این مجله شده بودند. اینان هنگام حضور در محفل مجلهی محبوبشان با طبقهای نوظهور از «شاعران» روبرو شدند که قطب و مرشدی جز شاملو نداشتند.
طی این شش شب، صد و ده نفر برای مردم «شعر»هایشان را خواندند و تقریبا همهی ایشان از همان نویسندگان نوپای دستپروردهی شاملو بودند. در میان ایشان طبعا شاملو درخششی داشت و کسانی هم که برای شعرخوانی پشت جایگاه قرار میگرفتند وظیفهی خود میدانستند چند جملهای در مدح و ثنای وی سخنرانی کنند. شاملو در واقع از سابقه و اعتبار خوشه بهره جست تا تریبونی پر سر و صدا برای تبلیغ انگارهای متورم از خودش به دست بیاورد.
بسیاری از شاعران و ادیبانی که در حالت عادی شاملو را شاعر نمیدانستند یا همنشینی شعرهایشان با آثار او را خوش نمیداشتند، وقتی به شب شعر مجلهی خوشنام «خوشه» دعوت شدند، آمدند و شعر خواندند. شاملو هم در کنار ایشان نوشتههایش را خواند و خود را به عنوان شخصیتی همطراز با ایشان مطرح کرد. در این بین بسیاری از شاعران نوپرداز مثل هوشنگ چالنگی و بیژن الهی و بهرام اردبیلی و محمود شجاعی که مرید شاملو نبودند و در «خوشه» مورد استقبال قرار نگرفته بودند، دعوت برای حضور در این مجلس را رد کردند. هرچند آثار خودشان هم از نظر سبک و ساختار و کیفیت تفاوت چندانی با کارهای شاملو نداشت. ایشان به همین انتخاب شاعران شعرخوان در شب شعر و مریدپروری شاملو بود که اعتراض داشتند.[6]
«خوشه» پس از این برنامه همان طور که انتظارش میرفت به تعطیلی کشیده شد. بخشی از آن به تندرویهای سیاسی شبهای شعر خوشه مربوط میشد، و بخشی بزرگتر از آن به ریزش مخاطبان و نویسندگان و افت شدید کیفیت مجله بازمیگشت، که ادامهی کار را به لحاظ اقتصادی ناممکن میساخت. بعدتر البته این سویهی سیاسی خیلی برجسته شد و مورد تاکید قرار گرفت، چنان که گویی ساواک با دستوری مستقیم «خوشه» را تعطیل کرده باشد. هرچند مرور اسناد نشان میدهد که چنین نبوده و اصل داستان همان بوده که دربارهی تعطیلی سایر نشریههای زیر دست شاملو نیز میبینیم: افت کیفیت و ریزش مخاطب.
- فرهی، ۱۳۷۶: ۹۲۵. ↑
- کیانوش، ۲۰۱۸: ۴۵۸. ↑
- کیانوش، ۲۰۱۸: ۴۵۹. ↑
- در بخش بعدی این ماجرا را مفصل شرح خواهم داد. ↑
- یکی از مهمترین نوشتههای پویان در نوروز ۱۳۴۷ در «خوشه» منتشر شد و ترجمهی متنی از توماس برگر بود در حمله به هنرمندان بورژوایی که از هنر متعهد و تبلیغ خشونت ابا دارند. ↑
- چالنگی، ۱۳۹۲: ۱۵۶. ↑
ادامه مطلب: گفتار دهم: مبارز سیاسی آشتیناپذیر؟
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب