گفتار پنجم: قواعد عام تكاملى
1. تکامل سپهر فرهنگ و منشها، با پيچيدهتر شدنِ نظامهای ارتباطى، همگام بوده است. اين افزايش پيچيدگى مديون اين واقعيت است كه نظامهای ارتباطى محصول تداخل دو لايه از نظامهای همانندساز تكاملى هستند. همپاى تكامل يافتن بدنها و منشهاى سوارشده بر اين بدنها مجارى ارتباطىِ مورد نياز براى اندركنش آنها و انتقال منشها هم پيچيدهتر شدهاند، و امكانات بيشترى را براى تبادل اطلاعات به دست آوردهاند. در مسير تكامل نظامهای ارتباطى چهار واقعه را بايد به عنوان تحولاتى انقلابى و دورانساز در نظر گرفت.
نخستين تحول، پيدايش زبان طبيعىِ گشتارى/ زايشى بوده است. چنين مىنمايد كه زمان تكامل يافتن زبان را بايد تا پگاهِ شكلگيرى گونهى انسان هوشمند (Homo sapiens)، يعنى بین صد تا صد و بیست هزار سال پيش، عقب برد. پيدايش زبان طبيعى به آن معنا بود که نظامی محدود از رمزگان قابلیت رمزگذاری و بازنمایی بیشمار معنا را به دست آورند. به این ترتیب، امکان انتقال افقىِ تنوعی نامتناهی از معناها براى آدمى فراهم آمد. امروز در بين انسانشناسان اين توافق وجود دارد كه اجتماعى شدنِ گونهی آدمی محصولِ شكلگيرى چنين زبانى بوده است[1].
دومين جهش بزرگ، به پيدايش خط مربوط مىشود و پيشينهاش به حدود هشت هزار سال پيش باز مىگردد. ثبت منشها در قالب نظامهای نوشتاری، انقلابى در پويايى منشها ايجاد كرد. با پيدايش خط، براى نخستين بار پويايى منشها از پويايى بدنهاى حاملشان مستقل شد. به اين ترتيب، منشها بر مرزهاى زمانى و مكانىِ بدنها غلبه كردند و توانستند در قالبی غیرفعال و مستقل از شبکهي عصبی، مرزهای محدودِ سطح زیستی را پشت سر گذارند.
وقتی ابوريحان بيرونى هنگام گذر از رود آمودریا از خروشان بودنِ رود هراسيد، منشهاي مورد نظرش را در قالب كتابى براى سلطان ملكشاه سلجوقى نوشت و با پيك برايش فرستاد و به این ترتیب، بر فاصلهی مکانی میان منش خویش و مخاطبش غلبه کرد. چیرگی مشابهی بر مرزهای زمانی، هنگامی رخ داد که رمانهاى كافكا پس از مرگش منتشر شدند.
سومين انقلاب در جهان منشها، به قرن شانزدهم ميلادى و انتقال فناورى چاپ از چين به اروپا مربوط مىشود. با ورود صنعت چاپ به اروپا و گره خوردنش با تكاپوى عصر نوزايى، اشكالى تخصصيافته از منشهاى ثبتشده ظاهر شد كه تا آن هنگام ناشناخته بود. كاغذ، مركب و چاپ دستى در تركيب با يكديگر نخستين كتابهاى امروزين را پديد آوردند و انتقال منشها را از محدوديتهاى اقتصادى و مادىِ حاكم بر ثبت شدنشان رهانيدند. از آن به بعد هر منشى مىتوانست با هزينهاى قابل تحمل، مستقل از اندازهاش، در كتابهايى ثبت شود و تكثير گردد. پيدايش صنعت چاپ آنقدر در تكثير منشها مؤثر بود كه از آن هنگام تا كنون كل اطلاعات موجود در سپهر فرهنگى به طور متوسط هر پانزده سال دو برابر شده است[2].
واپسين انقلاب در عرصهى انتقال منش به نيمهى قرن گذشتهى ميلادى مربوط مىشود. در آن زمان اختراع ابزارهاى الكترونيكىِ نگهدارنده، پردازنده، و ناقل اطلاعات نسلى نوظهور از رسانههاى عمومى را پديد آورد. راديو، تلويزيون، و بعدها ويدئو، ضبطصوت، و ماهواره محصولات اين موج شكفتگى در عرصهى انتقال منشها بودند. علاوه بر رسانههاى عمومى الكترونيكى، رايانهها هم در اين زمان شكل گرفتند و در دو دههى اخير شيوهاى جديد از ثبت و انتقال اطلاعات را ممكن ساختهاند.
رايانهها به ویژه مهم هستند چون از سویی با قابلیت پردازش اطلاعاتشان همچون ضمیمهای و کمکی برای مغز عمل میکنند و از سوی دیگر، به دليل امکان ارتباطشان با یکدیگر، ظهور پدیدهای مانند اینترنت را رقم زدهاند. تركيب اين دو پديده (فردى شدن و اتصالپذيرى) شبكهىهاى رايانهاى غولآسايى پديد آورده که انتقال منشها را کاملاً دگرگون ساخته است. در اهميت اين موج واپسين و اثر عظيمش بر تحول منشها گوشزد كردن همين نكته بس كه نسل كاملاً جديدى از همانندسازهاى اطلاعاتى در اين سيستمهاى الكترونيكى نشو و نما يافتهاند كه بر خلاف منشها به شبكهى عصبى آدميان وابسته نيستند، و مىتوانند به عنوان شكلى جنينى از شاخهاى نوظهور و ناشناخته از شبهمنشها در نظر گرفته شوند. اين همانندسازهاى جديد همان ويروسهای رايانهاى هستند.
2. با توجه به آنچه گذشت، بررسى قواعد حاكم بر هر يك از موجهاى چهارگانهى يادشده، مىتواند به عميقتر كردن بينشمان در مورد ساخت منشهاى كنونى كمك كند. براى ورود به چنين بحثى، نخست به خط به عنوان شاخصى براى تحليل تكامل منشها مىپردازيم.
در نظامهای نوشتارى، مىتوان الگوهاى عامِ تكاملى را بر مبناى اين شاخصها تعريف كرد:
الف) تعداد نمادهاى موجود در سيستم نشانگانى؛ كه تعداد ابعاد فضاى حالت نمادين منش را تعيين مىكند. زبانهاى گوناگون بسته به شيوهاى كه براى رمزگذارى مفاهيم دارند، تعداد نشانههاى مختلفى را در بر مىگيرند. تاريخ تكامل زبانهاى طبيعى و خطهايى كه براى ثبت كردنشان به كار گرفته شده، نشان مىدهد كه گرايشى عمومى در راستاى افزايش تعداد واژگان و كاهش تعداد نشانهها وجود داشته است. افزايش تعداد واژگان به طور طبيعى با بسط يافتن سپهر منشها و افزون شدن عددىِ نقاط ارجاع – و در نتيجه معانى – سيستم زبانى به انجام مىرسيده است. راه اصلىِ كاهش نشانگان لازم براى نوشتن واژگان هم تحويل شدن زبان به خطوط آوانگار بوده است. اين به آن معناست كه هر چه در مسير تاريخ جلوتر مىآييم، واژگان بيشتر، و علايم نوشتارى كمترى را براى رمزگذارى مفاهيم آن زبان مشاهده مىكنيم. اين روند را به ويژه در روند تبديل خطهاى انديشهنگار (سومرى، هيروگليف) به هجانگار (آشورى- بابلى، و پارسی باستان) و بعدتر به خط الفبایی به خوبى مىبينيم[3].
ب) تعداد روابط ميان اين عناصر رمزگذار و شيوهى ارجاعشان به معنا؛ كه تعيينكنندهى سادگى يا پيچيدگى منشهاست. در زبانهاى باستانى، الگوى اتصالِ «واژهى گفتارى/ واژهى نوشتارى/ معناى واژه» بسيار مبهمتر از زبانهاى امروزين بوده است. استعارى بودن ساخت اين زبانها، پيامد طبيعى كم بودن تعداد خشتهاى معنايى – يا همان تعداد واژگان – در آنها بوده است.
هر چه تعداد نشانگان (انديشهنگار يا آوانگار) در يك زبان بيشتر و ارتباطهای ارجاعى ميان واژه- معناى بيانشده در آن فراوانتر باشد، آن زبان در سطح رمزگذارى واژگان پيچيدهتر است. يعنى هر چه تعداد واژگان يك زبان بيشتر و ارتباطات بينابينى واژگان با هم – از مجراى ساختهاى دستورى – غنىتر باشد، زبان در سطح رمزگذارى منشها پيچيدهتر است.
مسيرى كه در تكامل فرهنگهاى انسانى طى شده، با كم شدن پيچيدگى در سطح رمزگذارى واژه، و افزايش پيچيدگى در رمزگذارى منشها همراه بوده است. يعنى با ابداع خط الفبايى و دقيقتر شدن ارتباط بين «واژه- معنا» و «واژه- واژه»، پيچيدگى در سطح خشتهاى مفهومى زبان (واژگان) كم شده، و راه براى صورتبندي منشهايى پيچيدهتر با اين خشتهاى ساده، هموار شده است[4]. اين شفاف شدن روابط درونى زبان را مىتوان در شكلگيرى حوزههايى از زبان بازجست، كه محور ارجاع معنايشان خودِ زبان بوده است. اين فرا زبانها[5] بسته به اين كه روابط «واژه- معنا» يا «واژه- واژه» را صورتبندي كنند، دو شاخهى «علم بيان» و «دستور زبان» را ايجاد كردهاند. به اين شكل، فضاى حالت سيستم نشانگانى- معنايى، به قيمت چروكيده شدنِ محدودهى واژگان، در كل بسط يافته است. اين گسترش همتاى افزايش پيچيدگى عمومى در سطح منشها هم هست. چنين مىنمايد كه چنين الگويى را در تكامل ديگر ابزارهاى ثبت و انتقال منشها (زبانهاى رايانهاى، نظامهای نشانگانى غيرزبانى و…) نيز بتوان بازيافت.
ادامه مطلب: گفتار ششم: رهيافت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب