سه شنبه , مرداد 2 1403

آشوریان و پارسیان

آشوریان و پارسیان

 

تا پیش از ظهور شکوهمند و اسطوره‌آمیزِ شاهنشاهان هخامنشی در میدان، صحنه‌ی تاریخ جهان باستان برای بیش از پنج قرن در اختیار نیرویی سیاسی بود که امروز آن را با نام آشور می‌شناسیم. این دولتِ جنگاور و توسعه‌طلب، در هزاره‌ی دوم پ.م در نیمه‌ی شمالی میانرودان تاسیس شد، و پس از زوال دولت میتانی توانست با جذب عناصر فرهنگی و فن‌آوری‌های نظامیِ آن، به صورت بازیگری اصلی در تماشاخانه‌ی تاریخ ظاهر شود. امروز آشوریان را به خاطر حملات وحشیانه‌شان به ایران زمین، یا به دلیل خاطره‌ی تلخ سیاست خونبار و غارتگرانه‌شان به یاد می‌آورند. این تا حدودی منصفانه هم هست، چرا که دولت آشور، نخستین دولتِ کاملا نظامی‌گرای جهان بود و چندان در بسیج نیروی نظامی‌اش کارآمد عمل کرد که تقریبا کل جمعیت مردان بالغِ خویش را به یک طبقه‌ی جنگجوی حرفه‌ای تبدیل کرد. آشوریان بی‌تردید در شکنجه‌ دادن و زجرکش کردن اسیران، غارت و ویران کردن شهرها، و کوچاندن و ریشه‌کن کردنِ جمعیتها از سرزمینهای بومی‌شان، صاحب سبک و خلاقیت بودند. با این وجود، همین دولتِ ناپایدار و شکننده با چنگ و دندانِ تیز و گزنده‌اش بود که توانست سیاستی برای توسعه‌ی ارضی دایمی را تدوین کند و به اجرا در آورد. به شکلی که در دوران حکومت آخرین پادشاه نامدارش – آشور بانی پال- دولت آشور سراسر میانرودان و بخشهایی از خوزستان و ایلام و آذربایجان و کردستان و بخشی از شمال مصر و سوریه و نقاطی از آناتولی را زیر فرمان خود داشت.

آشوریان مردمی جنگاور، اما متمدن بودند که در چرخه‌ای فرساینده از خشونت و خونریزی اسیر شده بودند. آنچه که هخامنشیان برای نخستین بار در تاریخ جهان ابداع کردند، از دسترس ایشان دور ماند و راه حلی که این شاهنشاهانِ خوشنام برای حکومت کردن بر جهان یافتند، به ذهن پیشینیان آشوری‌شان خطور نکرد. رمزِ پایداری و بقای هخامنشیان و شکننده بودنِ دولت آشور، آن بود که کوروش و جانشینانش موفق شدند شکلی از بازی برنده-برنده را در عرصه‌ی سیاست بین اقوام تاسیس کنند و به این ترتیب تمام سرزمینها و واحدهای سیاسی شناخته‌ شده در قلمرو میانی را با هم متحد نمایند. کافی است متغیرهایی پایه را در میان آشوریان و هخامنشیان با هم مقایسه کنیم تا به تفاوت دستاوردهای این دو پی ببریم. آشوریان دوره‌هایی پنجاه تا صد ساله از عظمت و اقتدار را تجربه می‌کردند که همواره با دوره‌هایی سی تا هفتاد ساله از افول و فروپاشی سیاسی همراه بود. رابطه‌ی دولت مرکزی‌شان با اقوام تحت سلطه همواره دشمنانه بود و شیوه‌ی خراج‌گیری‌شان از ایشان لشکرکشی و شکنجه کردن و غارتِ اموال اقوام تابع بود. زمان حکومت شاهان‌شان افت و خیز بسیار داشت و در دورانهای پرشمارِ آشوب به دو تا پنج سال کاهش می‌یافت. اقوام تابع تقریبا همیشه درحال شورش به سر می‌بردند و جنگهای داخلی و کشمکشهای درباری پردامنه در خودِ‌ آشور هم بسیار بود، و کتیبه‌هایشان انباشته است از شرح خشونت‌آمیز کشتار مردم غیرنظامی و پوست کندن و به سیخ کشیدن و اعدام کردنِ مردم سرکشی که ستم و بیداد ایشان را برنمی‌تابیدند.

در مقابل در دوران هخامنشی با یک دورانِ دویست و سی ساله‌ی پیوسته و استوار روبرو هستیم که تنها یک آشفتگی سیاسی فراگیر (در ابتدای دوران داریوش بزرگ) و یک درگیری بر سر تاج و تخت (میان کوروش کوچک و اردشیر دوم) و یک شورش واقعیِ پردامنه (در مصر) در آن رخ داده است. در این مدتِ دراز شمار شورشهای برخاسته در قلمرو ایران زمین بسیار اندک، و دایره‌ی فرمانبرداری سیاسی از شاهنشاهان هخامنشی بسیار گسترده است و اصلا قابل مقایسه با دولت آشوری نیست. در واقع گذشته از چند دولتِ نوظهور و سرکوبگر مدرن مانند اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین، واحد سیاسی دیگری را نمی‌شناسیم که به قدر دولت هخامنشی در سرزمینهای گوناگون و متنوع گسترش جغرافیایی یافته باشد و هیچ یک از آنها هم تا این پایه پایدار و دیرپا نبوده‌اند و احتمالا نخواهند بود.

شگفتیِ سیاست هخامنشی و فر و شکوه شاهنشاهان آن، تا حدودی در ذهن مورخان به صورت واژگونه‌ی خاطره‌ی آشور عمل کرده است. یعنی چنین می‌نماید که خاطره‌ی جمعی مردمان آشوریان را به صورت پیش درآمدی تیره و اهریمنی بر ظهور دولت نیکوکار و خیرخواه هخامنشی در نظر گرفته است. این امر را بهتر از هر جای دیگر می‌توان در ادبیات، اساطیر، و متون دینی جهان باستان دید.

با وجود تفاوت میان محتوای معنایی و سیاست و دستاوردهای آشوریان و هخامنشیان، باید به این نکته توجه کرد که بخش مهمی از ساز و کارهای نظامی و روشهای سازماندهی اجتماعی هخامنشیان از الگوی آشوری وامگیری شده بود و با اصلاح گام به گامِ آن تحقق یافته بود. آشوریان بودند که برای نخستین بار راههای شاهی و بریدهای سلطنتی پدید آوردند و در سازماندهی دستگاه‌های جاسوسی و خبرگیری به اوجی در جهان باستان دست یافتند. شاهان آشوری بودند که ابتدا در اطراف کاخهای خود باغهایی انباشته از جانوران و گیاهان کمیاب پدید می‌آوردند، و هم ایشان بودند که می‌کوشیدند خویشتن را همچون ابرانسان نیرومند و مقدس بازنمایی کنند. هنر آشوری، برخی از نمادهای سیاسی آشوریان (مانند خدای یگانه‌ی قهار، آشور یا اهورا(مزدا) که به صورت مردی بالدار و نشسته در حلقه‌ای نموده می‌شد) همچنان در دوران هخامنشی نیز دوام می‌یابند و در ترکیب با رمزگان سایر اقوام شکوفا و بارور می‌شوند. ناگفته پیداست که شیوه‌ی بازسازی این عناصر تمدنی در عصر هخامنشی، دقیقا همان است که ایشان را از پیشینیان آشوری‌شان متمایز می‌سازد. چون هخامنشیان بودند که برای نخستین بار احداث راههای آبی و جاده‌های نظامی را به مرتبه‌ی سازماندهی مسیرهای تجاری و مدیریت کلان اقتصادی برکشیدند و باغهای کاخها را به پردیسهایی برای همه‌ی مردم تبدیل کردند که در واقع نخستین شکل از پارک‌های امروزین بود. در نهایت، هنگامی که به نوآوری‌های هخامنشیان می‌نگریم، باید به این نکته توجه کنیم که در بسیاری از موارد با نوعی بازسازی و وامگیری آشکار از منش‌های فرهنگی و اجتماعی آشوریان روبرو هستیم، -که البته- محتوا و مضمون و کارکرد آن گاه کاملا واژگونه شده است.

 

 

ادامه مطلب: امشاسپندان و دروندان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب