پنجشنبه , آذر 22 1403

ادامه مطلب: بخش چهارم: ارکان سیاست ایرانشهری – پیش‌گفتار

بخش چهارم: ارکان سیاست ایرانشهری

پیش‌گفتار

تنها وقتی در چارچوبی تمدنی به سازمان یافتگی سیاسی جوامع بنگریم، تمایزهای دولت ایرانی با سایر پیکربندی‌های تاریخی دولت نمایان می‌شود. در این حال مجالی برای طرح پرسش از ارکان برسازنده‌ی سیاست ایرانشهری فراهم می‌آید. نظام‌های سیاسی مثل همه‌ی ساختارهای نهادی در درون بسترهایی از معنا تحول پیدا می‌کنند و از گفتمان‌های برآمده از فرهنگ تغذیه می‌کنند و به نوبه‌ی خود جریان‌هایی خاص از معنا را می‌پرورند و تکثیر رده‌هایی خاص از منش‌ها را تشدید می‌کنند.

بر این مبنا، پس از نشان دادن سیر تحول دولت در ایران زمین و شاخص‌های تفکیک‌کننده‌اش از سایر نظام‌های سیاسی، باید بپرسیم که محورهای مفهومی‌ای که چنین تمایزی را رقم زده و چنان پیکربندی‌ای را ممکن ساخته، کدام است؟ اگر از زاویه‌ی سلسله مراتب سیستمی فراز به موضوع بنگریم، این پرسش به شیوه‌ی چفت و بست شدن لایه‌ی جامعه‌شناختی با فرهنگی مربوط می‌شود. یعنی پرسش آن است که کدام گرانیگاه‌های معنایی این شکل خاص از سامان‌یافتگی مدارهای قدرت را ممکن ساخته و دوام بخشیده است.

اگر براساس داده‌ها و متغیرهایی عینی سیر تحول نهادهای سیاسی را در کل جوامع انسانی وارسی کنیم، بی‌هیچ تردیدی ظهور دولت هخامنشی و نقش تعیین‌کننده‌ی کوروش بزرگ در تاسیس آن را مهمترین نقطه عطف در تحول قدرت خواهیم دانست. در این برش تاریخی و با راهبری این شخص است که نخستین و پیچیده‌ترین و پایدارترین گذار از سطح پادشاهی به دولت‌های فراگیر به انجام می‌رسد و تاریخ جهان به معنای دقیق کلمه به دو بخش کهنِ ابتدایی و پیچیده‌ی نو تقسیم می‌شود. اما میراث سیاسی کوروش تنها به گستردگی جغرافیایی خیره کننده‌ی دولتی که بنیاد نهاد مربوط نمی‌شود، بلکه در ضمن با تدوین و تبیین عینی نظامی مفهومی پیوند خورده که تداوم تاریخی آن دولت – یعنی کشور ایران – را ممکن ساخته است. دولتی که از آن زمان دوردست تا به امروز ادامه یافته است و تنها ساخت سیاسی‌ایست که واحد کنشگران اجتماعی‌اش دهقانان و شهروندان آزاد هستند و نه صرفا سرداران و اشراف. تنها در ایران زمین است که تاریخ توسط کنش انتخاب شده و خودمختارِ افراد تعیین شده است، و سیر تحول سیاست در تاریخ (برخلاف تمدن‌های دیگر) به قبیله‌ها و خاندان‌های امیران محلی و ارتش‌ها فرو کاستنی نیست.

با این مقدمه، وقتی از سیاست ایرانشهری سخن می‌گوییم، در واقع به پیکربندی ویژه، پیچیده و بسیار دیرینه و دیرپایی اشاره می‌کنیم که کوروش بزرگ و جانشینانش آن را تاسیس کردند. این‌که چطور دولتی به این پیچیدگی در دورانی چنین دیرینه شکل گرفته، و چگونه گسترش جغرافیایی چنین فراگیری پیدا کرده، و چرا دوامی چنین درازمدت داشته، پرسش‌هایی کلیدی است که باید با مطالعه و پژوهش در بافت سیاسی شکل‌گیری دولت فراگیر ایرانی بدان پاسخ داد.

برای پرداختن به این موضوع باید نخست فرایند تاسیس دولت ایرانی و ارکان مفهومی و محورهای سیستمی‌اش را دریابیم، و بعد ببینیم این دستگاه سیاسی چطور در دوران‌های بعدی دوام آورده و در رویارویی با روم و قبایل کوچگرد ترکستان در دوران اشکانی و ساسانی پایدار مانده و بعدتر در قرون اسلامی چگونه دستخوش دگردیسی شده است. در این پژوهش مانند بخش‌های پیشین این کتاب در پی به دست دادن تاریخی سیاسی از ایران زمین نیستم و این بحث را با جزئیات فراوان در مجموعه کتاب‌های تاریخ تمدن ایرانی پی گرفته‌ام. آنچه در این‌جا مورد نظرمان است، تحلیلی سیستمی از سیر تحول نهادهای قدرت در ایران است، و استخراج نظام مفهومی حاکم بر آن، و فلسفه‌ی سیاسی برآمده از دل دولت ایرانی.

 

 

ادامه مطلب: گفتار نخست: مهر

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب