همهی ما منظرهی کسانی را دیدهایم که با بیتوجهی به قدمت و ارزش آثار تاریخی بر آن پای میگذارند، از آن آویزان میشوند تا عکسی بگیرند، یا بدتر از همه بر دیوارههایش نام خود را حک میکنند. همچنین گهگاه کسانی را هم میبینیم که در آرامشی و ادبی حضور نیرومند و تاریخمند این یادمانها را پاس میدارند. تفاوت میان این دو نوع رفتار به قدر کافی چشمگیر است، که پرسش برانگیز باشد. به راستی چرا کسی بر دیوارهی یادمانی به عظمت تخت جمشید نام خود را میتراشد؟ و چرا کسی دیگر به نگاه کردن بدان، به ایستادن در آن و دست بالا به لمس سبک نگارهای بسنده میکند؟
برای پاسخگویی به این پرسش نخست باید ببینیم فضای یک یادمان تاریخی چیست و چرا رفتاری خاص و آدابی ویژه را طلب میکند. کشورهای نوسازی که تاریخی کوتاه و پیشینهای نادرخشان داشتهاند، برای به کرسی نشاندن مشروعیت حضور خویش بر صحنهی تاریخ اغلب یادمانهایی میسازند و گاهی هم تاریخ آن را با جعل و تحریف به زمانهایی دورتر منسوب میکنند. مثلا بخشهایی از دیوار چین که اغلب توسط توریستها بازدید میشود، نوساز است. یا بناهای تاریخی اروپایی و قلعههای قرون وسطایی باشکوهی که به ویژه در انگلستان و فرانسه محل بازدید علاقمندان به تاریخ است، اغلب طی پنجاه سال گذشته ساخته شدهاند و پیش از آن تنها پیِ ویرانهای یا تکهای از دیوار بیش نبودهاند. یادمانهای تاریخی در این معنا هویتساز هستند. چون ادعا میشود که از تاریخ پیشین بر میآیند و همنشینی و همحضوری مردمی را نشان میدهند که در اکنون ساکنِ مکانی و سرزمینی هستند. از این رو مشروعیت ایشان برای زیستن در آن فضا و مالکیت آن سرزمین را گوشزد میکنند و به کرسی مینشانند.
شمار یادمانهای تاریخی راستین بر کرهی زمین بسیار اندک است. طی دهههای گذشته مسابقهای برای کشف و تبلیغ دربارهی این یادمانها در جهان آغاز شده، که بخشی از جنگ هویت زمانهی مدرن است. این که طالبان و داعش که به ظاهر دو جریان مستقل تندروی مذهبی هستند، در شرق و غرب ایران زمین به یادمانهای تاریخی حمله میکنند و یکیشان بودای بامیان را به توپ میبندد و دیگری معبد بعل و موزهی موصل را منهدم میکند، امری تصادفی نیست. به همچنین بمباران اخیر معبد هیتی منطقهی عفرین در شمال سوریه توسط ارتش ترکیه، و به همچنین انداخته شدن سروی سه هزار ساله در شمال ایران به فرمان دولتمردی نابخرد، یا کوشش برای نابود کردن تخت جمشید در اوایل انقلاب. این رفتارها دیکته شدهی جریانی سیاسی و بینالمللی است که محو شدن یادمانها، زدوده شدن هویت تاریخی، و در نتیجه فراموش شدن مشروعیت و حق سکونت مردم ایران زمین در قلمرو ایران زمین را هدف گرفتهاند، و کارگزارانی با تعصبها و عقیدههای متفاوت، با درجههای متفاوتی از نادانی و بلاهت، دانسته یا نادانسته به اجرای آن دست میگشایند.
ایران زمین کهنترین کشور پایدار دنیا، و خاستگاه رقابتناپذیر تمدن است. نخستین شهرها در این قلمرو ساخته شدهاند و هزاران سال تا به امروز پاییدهاند و انقلاب کشاورزی، انقلاب شهرنشینی، و عصر فلز در این سرزمین آغاز شده است. بزرگترین تراکم یادمانهای تاریخی جهان در ایران زمین وجود دارد و از این رو تخریب هدفمند و سازمان یافتهاش را نباید خوار شمرد و سبک گرفت. چرا که از سویی به طرحی سیاسی برای تجزیه و ویرانی بیشتر ایران زمین مربوط میشود و از سوی دیگر به جریان تحریف تاریخ و دروغپراکنی و ایرانزدایی از سرزمینهای ایرانی متصل میگردد. جریانی نواستعماری که قرنی است تداوم دارد، هرچند الگوهایش پراکنده، منتشر، و نامتمرکز است، متمایز با آنچه هواداران توهم توطئه در ذهن دارند.
با این مقدمه، مردمی که سادهلوحانه اسمی را بر یادمانی حک میکنند یا فرسایشی را به بنایی هموار میسازند، نادانسته خیزابهای کوچک در موجی بزرگ و فراگیر هستند. یادمانهای تاریخی چیزی بیش از اثری بازمانده از پدران و مادرانشان است، و نشانهایست قد برافراشته از میانهی زمان کرانمند که حقیقتی بدان تکیه کرده و گفتمانی عقلانی و علمی دربارهی تاریخ گذشته بر اساس آن تراوش میکند. فرسودن بناهای تاریخی از این رو تنها تلف کردن ابلهانهی میراث گذشتگان نیست، که کرداری در میدان نبرد راستی و ناراستی است، که در جبههی دروغ قرار میگیرد.
ایستادن در برابر یادمانهای تاریخی کنشی اخلاقی است. هرآنچه به شکلی معنادار و پیوسته با الگویی تکرار شونده قدرت و لذت و بقا و معنای مردمان را کم و زیاد کند، امری اخلاقی است. یادمانهای تاریخی منابع استواری هستند که هویت جمعی مردمان را استوار میدارند و پیشینهی مشترکشان، خویشاوندی از یاد رفتهشان، و هویت ایرانی تناورشان را گوشزد میکنند. اینها سنگها و خشتهایی ساده نیستند، که یادگارهایی هستند که مهر میان خویشاوندانی دور افتاده از هم را محکم میسازند و بر دشمنیهای برخاسته از دروغهای قومی و نژادی غلبه میکنند و آشتی و صلح را تثبیت میکنند. در این معنا حضور یافتن در برابر یادمانی تاریخی، ضرورتی اخلاقی میطلبد و آن پاس داشتن این امکانِ بزرگ است. پاس داشتنی که تنها با دانستن دربارهی یادمانها، با آموزش دادن دربارهی اهمیتشان، با نشان دادن پیوندشان با تبارنامه و خاستگاه تک تک منهای ایرانی برآورده میشود.