چرا نشانها و عناصر فرهنگی و هویتی برای کشورها و مردمان آنها مهم است؟
ما همگی خود را بر اساس شباهتها و تفاوتهایی که با دیگران داریم تعریف میکنیم. یعنی هویت اصولا شبکهای از همانندیها و ناهمسانیهاست که از سویی مرزبندی میان من و دیگری (و همچنین ما و دیگران) را تعریف میکند و از سوی دیگر به من/ ما انسجام درونی میبخشد. هویت در این معنا مهمترین رکن حضور و هستی داشتن یک موجود تشخص یافته و مستقل است. از این روست که همچون منبعی بزرگ و مهم نگریسته میشود. اگر هویت داشته باشید، قدرت اقتصادی و سیاسی و تشخص و شأن به دنبالش میآید. اگر همهی اینها را داشته باشید ولی بیهویت باشید، همه را از دست خواهید داد. قاعدهی تاریخ آن است که دارندگان هویت نیرومندتر منابع را از آنان که هویتی سستتر دارند میربایند. به این خاطر است که عناصر و نمادهای برسازندهی هویت تا این اندازه اهمیت دارند.
اگر کسی هویت نداشته باشد یا هویتاش عناصر کارآمدی نداشته باشد چه؟
همه هویت خاص خود را دارند. هویت داشتن برای آدمیان چیزی است مثل استفاده از زبان یا جایگیری در شبکهی روابط انسانی. یعنی برخورداری از هویت وضعیتی پایه و بسیار بنیادی است که خدشه در آن نوعی بیماری و عارضه است و غیابش بسیار نادر و استثنایی. بنابراین هرکس برای خود هویتی دارد. نکته اینجاست که هویتها بسته به تاریخ و جغرافیا تعریف میشود و برخی در تاریخ نوآمدهاند و در جغرافیا حاشیهنشین. اینان اگر بتوانند خود را بر اساس همان هویتی که دارند به خوبی تعریف کنند، هویتشان بسیار پسندیده و ارزشمند از آب درمیآید، اگر نتوانند، توسط هویتهای مهاجم دیگر مسخ میشوند و ناگزیر میشوند عناصر دیگران را بربایند و چیزی جعلی را با آن تزئین کنند.
در این موارد مثالی در ذهن دارید؟
بله، به کشور بوتان نگاه کنید که تا همین چند وقت پیش اصولا وجود نداشت و تازه در قرن نوزدهم به دنبال مداخلهی انگلستان در هندوچین به وجود آمد. مردم بوتان بر اساس آنچه که دارند (که اندک هم هست)، در عین حاشیهنشینی جغرافیایی و تازهوارد بودن به تاریخ هویتی برای خود پدید آوردهاند که پذیرفتنی و دلنشین است. در مقابل به کشورهای تازه استقلال یافتهای بنگرید که تا سی سال پیش مستعمرهی روسیهی شوروی بودند، و به هویت جعلی و پردروغی که برای خود برساختهاند توجه کنید. این مناطق اخیر اتفاقا بخشی از کهنترین تمدن تاریخ یعنی ایران هستند و نه حاشیهنشین هستند و نه نوآمده، اما از سوی استعمارگران هویتی جعلی به ایشان تحمیل شده که آن را پذیرفتهاند و نتیجهاش گفتمانی است آمیخته به دروغ که تنها برای سادهلوحترین و کمسوادترین افراد قانع کننده است.
اسطرلاب را به عنوان یکی از این نمادهای فرهنگی در نظر بگیرید. این یکی از ابزارهای محاسباتی کهن است که بنا به برخی روایتها ریشه آن ایران است. این ابزار در دوره اسلامی کاملتر شد و گفته میشود ایرانیان در دوره صفویه بهترین اسطرلابسازان بودهاند. نظرتان دربارهی خاستگاه این ابزار چیست؟
تقریبا تردیدی نیست که اسطرلاب ابداعی ایرانی است. هرچند نامش از یونانی به پارسی وارد شده است. اصولا تاریخ تحول نجوم در دوران پیشامدرن در ایران زمین طی شده و اسطرلاب یکی از دستاوردهای آن است. هم متنهای مرجع نجوم قدیم و هم نمونههای یافت شده از اسطرلاب همگی از ایران زمین آمدهاند. نه تنها در این مورد، که دربارهی هر فراوردهی تاریخیای کافیست متون و اشیاء را روی محور زمان و مکان جاگذاری کنیم تا دریابیم کانون تحول فلان چیز کدام قلمرو فرهنگی و تمدنی بوده است.
با این حساب آیا باید به اسطرلاب به عنوان بخشی از میراث و هویت تاریخی ایران توجه کرد و زنگار از آن زدود؟
بیشک باید چنین کرد، اسطرلاب هم برای فهم نجوم قدیم ابزاری مهم و تعیین کننده است و هم در فهم تاریخ علم اخترشناسی جایگاهی بیمانند دارد. یعنی نمونهای بارز از آن عناصری است که هویت را برمیسازد و شفاف میکند.
ارزیابی شما از منطق و خط روایی بازگشت به المانهای تاریخی و فرهنگی در میان همسایگان ما و بیخیالی ما چیست؟ در این زمینه میتوان ترکیه را مثال زد که رئیس جمهور آن در ملاقات با مقامات رسمی و بلندپایه اسطرلاب را هدیه میدهد اما در کشور ما هر وقت صحبت از اسطرلاب پیش بیاید، اذهان به سمت رمالی و جادو کشیده میشود.
حقیقتش آن است که کشورهای همسایهی ما در تعلق خاطر به اسطرلاب بر حق هستند. یعنی در کشور ترکیهی امروز که رئیس جمهورش اسطرلاب هدیه میدهد و در منطقهی امارات امروز که اسطرلاب را یکی از نمادهای ملیاش قرار داده هم مردمان از دیرباز با اسطرلاب آشنا بودهاند. اما نکته در اینجاست که آن مردمان بخشی از حوزهی تمدن ایرانی بودهاند، زبان ملی و دیوانیشان پارسی بوده، و خود را ایرانی میدانستهاند. ما تا صد سال پیش «ترکیه» و «ملت ترک» و تا هفتاد سال پیش «امارات» و «اماراتی» نداشتهایم. اینها هویتهای مدرن و نوساختهای هستند که در سرزمینهایی دست نشانده، همراه با پارسیزدایی و هویتتراشی و جعل تاریخ طی سه چهار نسل گذشته احداث شدهاند.
به باور شما آیا باید ارزشهای ذاتی و مکشوف پدیدههایی مثل اسطرلاب را که گفته میشود حدود ۱۰۰۰ کاربرد هم داشته، در برابر تلقی و برداشت عمومی از دو سه کارکرد منفی آن مثل رمالی نادیده انگاشت؟ اگر پاسخ منفی است، برای غلبه بر این نگرش چه باید کرد؟
البته منسوب کردن هزار کاربرد به اسطرلاب اغراقآمیز است. اما استفادهی اصلی از آن برای رصد ستارگان بوده و مثل چرتکه چیزی بین جدول ریاضی و رایانههای ساده بوده است. کاربرد خرافیاش که نزد رمالها و طالعبینان میبینیم هرگز نزد اخترشناسان جدی گرفته نمیشده و از بیرونی تا ابن صوفی همه در این مورد کنایههایی دارند.
تعبیر جام جم که عدهای آن را همان اسطرلاب میدانند در شاهنامه و دیگر متون ادبی بارها آمده است. بررسیهای شما از نقش و جایگاهی اسطرلاب در فرهنگ و ادبیات چیست؟
دربارهی جام جم این را باید بگویم که چند لایهی متفاوت مفهومی در آن وجود دارد. از سویی کهنترین شکل آن که در شاهنامه هم بدان اشاره شده، ابزاری نجومی است که مخترعش گویا مردی بابلی بوده به نام کیدینو از شهروندان دولت هخامنشی، که در خاندانش اخترشناسان نامداری ظهور کردند و از دوران کمبوجیه فرزند کوروش در پیوند با دربار ایران فعال بوده است. آخرین فرد شناخته شده از خاندان کیدینو را اسکندر به قتل رساند و در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه مفصل دربارهاش شرح دادهام. همین ایدهی ابزار نجومی در اساطیر ایرانی به صورت جام جمشید یا جام کیخسرو درآمد و به ابزاری جادویی تبدیل شد که آینده یا جاهای دوردست را میشد در آن دید، و این از اشارهای طالعبینانه مشتق شده است. گوی بلورینی که در افسانههای اروپایی غیبگویانی اغلب شرقی بدان خیره میشوند، از همینجا وامگیری شده است. سومین دلالت جام جم، فلسفی و عرفانی است و به نماد پیمانه مربوط میشود که در آیین مهر علامت پیمان و تعادل و دادگری بوده است. در این معنا در عرفان ایرانی جام جم سرشت غایی انسان دانسته شده که برای دست یافتن به آن باید سیر و سلوک کرد.
در میان این برداشتها،نظر خودتان دربارهی جام جم چیست؟
همان که بابا افضل کاشانی در قالب رباعیای گفته است:
در جستن جام جم جهان پیمودم روزی ننشستم و شبی نغنودم
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم آن جام جهان نمای جم، من بودم