یکشنبه , آبان 27 1403

اسطوره‌ی یلدا

 

 

 

 

 

یلدا که بلندترین شب سال و زادروز ایزد مهر است، از دیرباز در ایران زمین اهمیت داشته و با آیین‌ها و مراسمی گرامی داشته می‌شده است. این آیین بسیار دیرینه است و به همین خاطر با طیفی وسیع از روایتهای اساطیری و داستانهای باستانی گره خورده است. آنچه در اینجا بدان خواهم پرداخت، پیوندی است که میان شب چله و «یلدا»ی مهربغ برقرار است و نمادهایی که این پیوند را احاطه کرده‌اند.

این را می‌دانیم که شب یلدا زادروز مهر دانسته می‌شده، و این درست هم هست. چون درازترین شب سال خود به خود به افول شب و درازتر شدن تدریجی روز پس از آن منتهی می‌شود که می‌توان آن را به زاده شدن و قد کشیدن تدریجی خورشید (مهر) حمل کرد. به همین خاطر یلدا از دیرباز با مهر و صورت زمینی‌اش یعنی جمشید پیوند داشته است. با این هفته آنچه که کمتر مورد مطالعه قرار گرفته، پیوند یلدا با جفتِ جمشید-فریدون است. چرا که در یلدا سخن از مرگ مهر است و این کمابیش با کشته شدن جمشید به دست ضحاک برابر می‌افتد. از این رو باز زاده شدنِ مهر اگر در روایتهای گیتیانه بازسازی شود، با غلبه‌ی فریدون (نواده‌ی جمشید، نما دمهر) بر ضحاک (نماد شب و تاریکی) همسان می‌شود. در این حالت توجه به داستان فریدون نیز اهمیت پیدا می‌کند و شگفت‌ آن که در میانه‌ی روایت مردانه و جنگاورانه‌ی کشته شدن مهر در چاه مغرب و باز زاییده شدن‌اش از شرق، نمادی شبانه یعنی گاو را داریم که با فریدون پیوند خورده و روشنایی شبانه را نشان می‌دهد.

در داستان فریدون، ‌شواهدی وجود دارد که بر مبنای آن گاو هسته‌ی مرکزی کینه‌جویی فریدون از ضحاک و دستاورد اصلی او در پیکار دادگرانه‌اش بوده است. در تجارب الامم چنین می‌خوانیم که وقتی ضحاک از فریدون شکست یافت، از او خواست تا او را به انتقام خون جمشید نکشد. اما فریدون گفت که او را به خونخواهی گاو نری که در خانه‌ی‌ جدش (جمشید) می‌زیست خواهد کشت . طبری این داستان را به شکل دیگری آورده و گفته که سخن فریدون این بود: ‌تورا همچون گاوی که در خانه‌ی نیایم (جمشید) قربانی می‌شد،‌ خواهم کشت . البته برداشت طبری آن است که این سخن را فریدون از سرِ تحقیر ضحاک بر زبان آورد، تا تاکید کند که او همسنگ جمشید نبوده است. با این وجود این دو روایت نشان می‌دهد که تعبیری از غلبه بر ضحاک به مثابه کین‌ستانی به خاطر کشتن گاو وجود داشته که در متون دوران اسلامی نامفهوم می‌نموده و به اشکال گوناگون تفسیر می‌شده است.

گاو در اساطیر کهن ایرانی، با چند مفهوم پیوند داشته است. از سویی گاو با شخم زدن زمین و بنابراین باروری خاک و کشاورزی در ارتباط بوده است. شکل شاخ آن را نیز با هلال ماه و نیروهای شبانه و مربوط به ماه مربوط می¬دانستند. از آنجا که ماه و شب با عادت ماهانه¬ی زنانه و نیروهای مادینه پیوند داشته¬اند، می¬بینیم که گاو نمادی است که در منظومه¬ای از علایمِ مربوط به باروری محاصره شده است. گاو نقشمایه¬ای مرکزی است که بدنش، به دلیل شیر دادن و شکافتن زمین، تغذیه کننده و برومند است.

در برخی از متون باستانی، به همانندگی گاو و زن اشاره رفته است. چنان که فریدون در بدنه¬ی اصلی اساطیر ایرانی، ضحاک را می¬کشد و دو دختر جمشید را آزاد می¬کند. اما در اوستا بندی وجود دارد که در آن گفته شده فریدون پس از کشتن ضحاک گاوها را رها کرد، و مراد از گاوها در اینجا همان زنان ضحاک هستند. بیرونی هم همین روایت را نقل کرده و گفته که ضحاک گاوها را زندانی کرده بود و نمی‌گذاشت فریدون به آنها دست یابد، اما وقتی شکست خورد، فریدون گاوها را به خانه‌شان بازگرداند .

زنان از سویی به دلیل ارتباطشان با زایندگی و شیر و ماه، در قالب گاو نمادگذاری می¬شده¬اند، و از سوی دیگر با آب پیوند داشته¬اند. چرا که آب به ویژه باران نیز با زایندگی و باروری در ارتباط است. از این رو صدای تندر در هنگام بارش باران را به خروش گاوی در گردون تشبیه می¬کرده¬اند و باران را شیرِ ابر می¬دانسته¬اند .

گاو از راهی دیگر نیز به این مفاهیم مربوط است، و آن هم نمادهای شبانه است. شاخ گاو از دیرباز نماد خدای ماه دانسته می¬شده و با دگردیسی شکل ماه و نیروهای شبانه و زنانگی و بنابراین زایندگی پیوند داشته است. به همین دلیل هم نمادِ میتراییِ شیری که گاوی را می¬درد، به چیرگی روز (شیر) بر شب (گاو) تعبیر می¬شده است. تعبیری که به مراسم مشهورِ قربانی گاو توسط مهر اشاره دارد. زیرا چنان که می¬دانیم، بر مبنای اساطیر مهرپرستانه، ایزدِ مهر در درون غاری زاده شد و با راهنمایی کلاغی گاوِ نخستین را یافت. مهر گاو را کشت و با قربانی کردن او جانداران را آفرید. قربانی کردن گاو در آیین مهری، از سویی به کنشِ دیرینه¬ی قربانی کردن یعنی فدا کردنِ جانِ موجودی مقدس برای جان بخشیدن به سایر موجودات مربوط می¬شود، و از سوی دیگر نمادی است که چیرگی نور بر ظلمت و روز بر شب و تابستان بر زمستان را نمایش می¬دهد.

به این شکل با تکرار نماد گاو در روایت مهر روبرو هستیم. از سویی مهر پس از کشته شدن در قالب زمینی‌اش (قتل جمشید به دست ضحاک) به جهان زیرین و تاریکی تبعید می‌شود و بعدتر در روایتهای عارفان ایرانی خورشید شبانه و روشنایی سیاه را پدید می‌آورد، و از سوی دیگر بذری از او در دل شب باقی می‌ماند که در شب یلدا زاده می‌شود و می‌بالد و رشد می‌کند و در نهایت در نوروز بار دیگر بر سرما و تاریکی شب غلبه می‌کند. در این معنا نماد ماه آشکار و روشن است. مهر که در ابتدای کار گاو را قربانی می‌کند و با بدن‌اش هستی را می‌آفریند، خورشیدی است که بر ماه چیره می‌شود و مردی جنگاور است که با زنی بارور در می‌آمیزد. از سوی دیگر وقتی مهر کشته می‌شود، این ماه است که در مقام بزرگترین نماینده‌ی روشنایی در شب، جایگاه او را می‌گیرد و بازمانده‌ی نور را در خود حفظ می‌کند و همچون نیرویی پروراننده و حمایتگر زایش مجدد او را در یلدا ممکن می‌سازد.

با این زمینه، پیوند میان گاو و فریدون نیز روشن می‌شود. فریدون که با نماد گاو پیوند دارد، جایگزین جمشید می‌شود که نماینده‌ی مهر است. فریدونی که در دوران ظلمت ضحاک با نیروهای تاریکی می‌جنگد، توسط گاو/ ماه پرورده می‌شود و به کین‌خواهی از گاو (نیروهای بارور و زنانه) و برای رها کردن آن است که به حنگ ضحاک می‌رود. در این معنا فریدون را می‌توان جلوه‌ی شبانه‌ی مهر دانست، و این همان است که در شب یلدا زاده می‌شود و تا نوروز (یعنی بر تخت نشستن دوباره‌ی جمشید) جنگیدن با تاریکی شبانه و سرمای زمستانی را بر عهده می‌گیرد، که جشن سده و آتشی که در این شب برافروخته می‌شود، نمودی از آن است.

به این شکل روشن می‌شود که دو اسطوره‌ی به ظاهر مستقل جمشید و فریدون در اصل یک روایت یکپارچه بوده‌اند و نقطه‌ی جوش خوردن‌شان آیین شب چله است و جشن سده، و نمادی که پیوندشان را نشان می‌دهد گاو است که نشانه‌ی نیروی زنانه و روشنایی شبانه هم هست، در آن هنگام که در عصر حاکمیت ضحاک توسط ظلمت محاصره شده باشد. کل بافت این روایت خویش‌بینانه است و به زودگذر بودنِ سیطره‌ی ضحاک و شکست نهایی و زودهنگام نیروهای تاریکی تاکید دارد، و برای ارج نهادن بر آن نقطه‌های اندک اما نیرومندی از روشنایی اختصاص یافته، که مانند ماه در دل شب روشنی می‌زایند و مانند خورشید زمستانی در عین بی‌رمقی، همچنان می‌تابند.

 

همچنین ببینید

نمادهای اساطیری در اشعار هتفیلد/اولریش

یادداشتی درباره‌ی اشعار متالیكا-۱. ۱۳۷۹/۷/۲۱...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *