اعتراف چهاردهم

یکی از بحثهایی که بعد از ظهور طلیعه‌ی تلگرام دامنه یافته، ماجرای حق مؤلف بر آثاری است که به شکل الکترونیکی میان مردم پخش می‌شود. دوستان دانند که من از سویی نویسنده‌ام و از سوی دیگر در پخش کردن کتاب الکترونیکی دستی گشاده دارم. شاید از این روست که طی ماه گذشته بارها و بارها در این مورد با پرسشهایی روبرو شدم که پاسخشان را امروز اینجا خواهم نوشت. بگذارید پیش از هرچیز سه نکته را درباره‌ی خودم و موضع خودم روشن کنم:

نخست این که من دو شغل اصلی دارم، یکی‌اش نوشتن کتاب و مقاله است و دیگری تدریس کتابها و مقاله‌ها. در میان آنها که هم‌نسل و هم‌عصر ما هستند، به گمانم هم شمار کتابهایم چشمگیر باشد و هم -به کوری هر شش چشم ضحاک- محبوبیت و فروش‌شان! یعنی که اگر قرار باشد کسی منافعی در حفظ و نگبانی از حق نویسنده بر کتابش داشته باشد، قاعدتا من در اول صف جای می‌گیرم.

دوم این که احتمالا دیده‌اید که حساسیتی اخلاقی درباره‌ی کردارهای خودم و دیگران دارم. یعنی برخلاف مُد پست مدرنِ‌ انتلکتوئِلانِ شیرین‌کارِ روزگار، هم به یک دستگاه اخلاقی روشن و شفاف باور دارم و هم می‌کوشم با سرسختی بدان پایبند بمانم. پس از آسایش و رفاه منکران اخلاق بی‌بهره‌ام.

سوم آن که بخش عمده‌ی فضای فعالیت و زندگی‌ام در دانشگاه و فضاهای آموزشی گذشته و به همین خاطر درباره‌ی دزدی‌های علمی، اظهار نظرهای غیرمسئولانه درباره‌ی کتابها و غرض‌ورزی‌های بی‌پایه درباره‌ی نویسندگان و اندیشمندان موضع‌گیری‌های صریح و روشنی دارم که چه بسا دشمنانی هم برایم تراشیده باشد. یعنی حق نویسندگان بر آثارشان و حرمت و ارج و احترامشان برایم جدی و مهم است. در نتیجه در بحثی که پیش خواهم کشید، بی‌طرف نیستم و اگر نویسندگان جبهه‌ای داشته باشند، بی‌شک در قلب همان جبهه ایستاده‌ام.

محتوا پنهان

اما درباره‌ی پخش آزادانه‌ی کتابهای الکترونیکی، که در سطح جهانی با قوانین copyright محدود و ممنوع شده و در کشور خودمان هم در غیاب این قوانین نزد بسیاری امری غیراخلاقی قلمداد می‌شود، موضعی متفاوت با برخی از دوستانم دارم. یعنی معتقدم پخش کردن کتابهای الکترونیکی در ایران خوب است، آن را توصیه می‌کنم و خودم هم چنین می‌کنم. البته همیشه درباره‌ی کتابهای پارسی صبر می‌کنم تا ده سال از انتشارشان گذشته باشد، و اگر گواهی وجود داشته باشد که نویسنده یا مترجمش به تکثیر اثرش راضی نیست، از این کار پرهیز می‌کنم. اما گذشته از این دو قید پخش کردن کتابهای الکترونیکی را هم کاری نیک می‌دانم و هم سودمند. آن دو قید را هم محض محکم‌کاری آورده‌ام. پیش از آن که دلایلم را برای این موضع‌گیری بگویم، بگذارید نخست ببینیم اصولا چرا تکثیر الکترونیکی کتابها و مقاله‌ها غیرمجاز می‌نماید؟

 

منطق این منع چنین است که تولید آثار فرهنگی وقتی دوام و قوام می‌یابد که چرخه‌ی مالی مناسبی نیازهای مالی نویسنده و ناشر را برآورده کند. فرض بر آن است که اگر نسخه‌ی الکترونیکی کتابی پخش شود، ملت همان را می‌گیرند و می‌خوانند و دیگر نسخه‌ی کاغذی‌اش را (که برای نویسنده و ناشر در آمدزاست) نمی‌خرند. از این رو عبور از این خط قرمز هم از نظر حقوقی و اخلاقی تجاوز به حقوق نویسنده و ناشر قلمداد می‌شود، و هم در سطح کلانترِ اجتماعی مانعی و ترمزی برای شکل‌گیری چرخه‌های اقتصادیِ تولید فرهنگ و علم به حساب می‌آید.

به نظر من این استدلال در شرایط امروز ایران نادرست است. بگذارید بگویم چرا:

نخست آن که نابسامانی و گسیختگی چرخه‌های اقتصادیِ تولید علم و فرهنگ در ایرانِ امروز، یکسره مستقل از روند تکثیر الکترونیکی آثار است. یعنی به ندرت نویسنده و پژوهشگری را می‌یابید که بتواند تنها با درآمدِ حاصل از نوشته‌های خود گذران عمر کند و این ربطی به این ندارد که آثارش به شکل الکترونیکی منتشر بشود یا نشود. تا عصر نوزایی، ایران زمین به لحاظ تاریخی کهنترین و به لحاظ جامعه‌شناسی تاریخی دیرپاترین و شکوفاترین چرخه‌های تولید فرهنگ را (اغلب در پیوند با دربارها و طبقه‌ی بازرگان و اشراف دیوانی) پدید آورده بود. این نکته البته بسیار جای شرمساری دارد که امروز اوضاع فرهنگ در کشورمان چنین است. اما شرمِ‌ امروز و فخر دیروز این حقیقت را تغییر نمی‌دهد که به هر صورت در حال حاضر چنین چرخه‌هایی وجود ندارند و بنابراین اصولا چیزی در میانه نیست که بخواهد از تکثیر الکترونیکی آثار خدشه‌ای بپذیرد. برای آگاهی خوانندگان عرض کنم که بیشترین پولی که از فروش رفتن یک کتاب در یک کتابفروشی به کسی می‌رسد، نصیب «پخش کننده» می‌شود، یعنی کسی که کتاب را از ناشر به دست کتابفروش می‌رساند. شغلی که البته ضروری و سودمند و محترم است، اما سهم‌اش در این چرخه (۴۰-۶۰٪ قیمت پشت جلد) شاید غیرمنصفانه بنماید. کمترین درآمد هم از آنِ نویسنده یا مترجم (۸-۱۲٪ پشت جلد) است که به نظرم مالک غایی و قطعی آفریده‌ی ذهنی‌ِ خویش است.

دوم: آنچه این چرخه‌ها را ابتر و فرسوده ساخته، رواج نسخه‌های الکترونیکی یا دسترسی بالای مردم به کتابهای رایگان نیست، بلکه کم بودن سرانه‌ی مطالعه و جنینی بودنِ عادت به خرید کتاب است. این را همین جا بگویم که آمار مشهورِ «هر ایرانی در سال فقط دو دقیقه مطالعه می‌کند» به نظرم چرند محض است و از همان حرفهای شاخداری است که از عفده‌ی خودکهتربینی جمعی‌ خلق شهیدپرور ناشی شده است. مگر می‌شود در جامعه‌ای که بیش از ده درصد جمعیتش دانشجو و دانش‌آموخته‌ی دانشگاه‌اند چنین آماری راست باشد؟ گذشته از این آمارهای تخیلی، این نکته راست است که جای کتاب در سبد خرید خانوارهای ایرانی خالی است و این امر به مجموعه‌ای از دلایل جامعه‌شناختی باز می‌گردد که مستقل از پیدایش نسخه‌ی الکترونیکی کتابها هستند و بر آن تقدم زمانی دارند. یعنی ربطی علی میان پخش کتاب الکترونیکی و کم بودن سرانه‌ي خرید کتاب برقرار نیست. آن کسانی که کتاب را از اول تا آخر بر مونیتور کامپیوترشان می‌خوانند و بعد هم به این خاطر از خرید کاغذی‌اش صرف نظر می‌کنند، شماری بسیار بسیار اندک دارند که مخاطبان بازار کتاب نیستند. تقریبا همه‌ی کسانی که کتاب الکترونیکی می‌گیرند، فصلهایی از آن را آزادانه می‌خوانند و اگر خوششان بیاید کتاب کاغذی را برای خودشان و دیگران خریداری می‌کنند. یعنی پخش شدن کتاب الکترونیکی احتمال خرید نسخه‌ی کاغذی همان کتاب را بالا می‌برد و رقابتی که میان انتشار الکترونیکی و کاغذی فرض شده، در واقع وجود ندارد.

سوم: می‌خواهم بر همین مبنا گامی پیشتر بگذارم و بگویم ارتباط میان پخش کتاب الکترونیکی و فروش رفتن‌اش بر خلاف تصور مرسوم، واژگونه است. اصولا این قانون را در بازار کتاب می‌توان معتبر شمرد که هرچه کتابی بیشتر خوانده شود، بیشتر هم فروش خواهد رفت. یعنی بهترین تبلیغ برای یک کتابِ خوب آن است که خوانده شود. اگر به راستی کتابی خوب و خواندنی باشد، خواننده‌اش به مُبلغ، هدیه دهنده و مخاطب نویسنده تبدیل خواهد شد و این به نفع بازار کتاب است، حتا اگر آن برخورد اولیه و خواندنِ آغازین از راه نسخه‌ای الکترونیکی و رایگان صورت گرفته باشد.


متاسفانه در ایران آماری دقیق در این مورد نداریم، از این رو به ناگزیر این سطور را بر مبنای تجربه‌ی شخصی و آماری موضعی و محدود می‌نویسم. اما تا جایی که من دیده‌ام، در ایرانِ خودمان کتابهایی که به راستی خواندنی بوده‌اند و الکترونیکی پخش شده‌اند، فروش بالاتری پیدا کرده‌اند. یعنی معتقدم ارتباطی علی میان پخش کتاب الکترونیکی و «افزایش» فروش کاغذی‌اش وجود دارد. نمونه‌ها در این زمینه فراوان است. مشهورترین‌اش کتاب «راز داوینچی» دن براون با ترجمه‌ی دوست خوبم حسین شهرابی است که نخست الکترونیکی پخش شد و هنوز هم که هنوز است توسط چندین و چند ناشر تجدید چاپ می‌شود. در حالی که نویسنده‌اش در زمان انتشار آن در ایران گمنام بود. جلد دوم آن –شیاطین و فرشتگان- که تاکید بر انتشار کاغذی‌اش بود، با وجود شهرت نوظهورِ دن براون هیچگاه فروش راز داوینچی را پیدا نکرد، هرچند از نظر ادبی چندان از آن فروپایه‌تر نبود. درباره‌ی کتابهای خودم هم تا جایی که دیده‌ام آنچه آزادانه به گردش درآمده فروشی بالاتر داشته است. بسیاری از کتابهای من (نمونه‌اش: تاریخ کوروش هخامنشی، جنگجو، راه جنگجو، و…) پیش از آن که به چاپ کاغذی برسند به شکل الکترونیکی یا کپی‌های کاغذی در دسترس بوده‌اند و این امر نه تنها فروش‌شان را کم نکرده، که اغلب برانگیزاننده‌ی چاپ و تجدید چاپشان هم بوده است.

در نتیجه‌:
چون ارتباط علی‌ای میان کاهش فروش کتاب و پخش شدن نسخه‌های الکترونیکی برقرار نیست، به نظرم این کار نه تنها آسیبی به نویسنده و ناشر وارد نمی‌کند، که برایشان سودمند هم هست. از این رو پخش کتابهای الکترونیکی را بازی‌ای برنده/ برنده با ناشر و نویسنده می‌دانم و آن را اخلاقی می‌شمارم. در این میان اگر نویسنده‌ای (مثل آقای دولت‌آبادی عزیز خودمان) اعلام کند که از نشر الکترونیکی آثارش راضی نیست، بدیهی است که باید از این کار پرهیز کرد، هرچند فکر می‌کنم برداشتش درباره‌ی بازار کتاب در ایران نادرست است. ولی تا جایی که دیده‌ام بیشتر نویسندگان و مترجمان بیشتر خوانده شدنِ دسترنج‌شان را مهم می‌دانند و نه شکلِ انتشارش را. با این همه معتقدم در دوران چند ساله‌ی پس از اولین چاپ کاغذی کتاب که موج اصلی مخاطبان در پی گرفتن‌اش هستند، باید از پخش کردن نسخه‌ی الکترونیکی پرهیز کرد، با این حدس و گمان( ِ به نظرم نامحتمل) که به هر صورت شاید تاثیری منفی بر فروش کاغذی داشته باشد. این قاعده را فقط درباره‌ی کتابهای خودم رعایت نمی‌کنم!

درباره‌ی کتابهای چاپ خارج از ایران که اغلب انگلیسی هستند، چون اصولا بازاری برایشان در ایران وجود ندارد و قانون کپی‌رایت هم در کشورمان نیست، پخش کردن کتابها به نظرم هیچ ایرادی ندارد و هیچ آسیبی به کسی وارد نمی‌کند. باز تا جایی که دیده‌ام نویسندگان غیرایرانی در این زاویه‌ی دید با من مشترک هستند و چند موردی که در این مورد بحثی در گرفته و اجازه‌ای برای ترجمه و نقل مطلبی (حتا به صورت کاغذی) لازم بوده، گشاده‌دستانه اجازه‌ی این امر را داده‌اند. اصولا تا به حال نویسنده‌ای جدی و ارجمند ندیده‌ام که فروش کتابش برایش از خوانده شدن کتابش مهمتر باشد. به همین ترتیب کتابخوانی جدی و اثرگذار را نیافته‌ام که پس از خواندن نسخه‌ی الکترونیکی کتابهای خوب، در کل هیچ کاری برای شناساندن نویسندگان و کتابها و سود رساندن به پدید آورندگانش انجام نداده باشد.

در این میان چند قاعده‌ی اخلاقی مهم هست که باید هنگام پخش کتاب الکترونیکی رعایت شود: یکی این که پخش این کتابها برای پخش کننده درآمدزا نباشد، دیگر آن که نام و نشان تولید کنندگان اثر حتما نقل و حقوق معنوی‌شان رعایت شود، و سوم کوشش برای برانگیختن مخاطبان به خواندن آثار و شناختنِ نویسندگان و اندیشه‌هایشان انگیزه‌ی اصلی و مرکزی این کردار باشد.

 

تا اینجای کار بحث من به اخلاق در سطح فردی مربوط می‌شد و به ارتباط خواننده و نویسنده و پخش کننده‌ی کتاب الکترونیکی مربوط می‌شد. اما سخنم یک سطح اجتماعی هم دارد. یعنی در سطح اندرکنش فرد و بدنه‌ی جامعه نیز می‌توان به پیامدهای انتشار الکترونیکی و رایگان کتابها اندیشید. به نظرم به دلایلی که در اینجا نمی‌گنجد، این شیوه از پخش شدن کتابهای الکترونیکی نه تنها مانع شکل‌گیری چرخه‌های اقتصاد فرهنگ نیست، که پشتیبان آن هم هست. یعنی با بیماری‌ اصلی که کم خواندن و گسستگی پیوند نویسندگان و مخاطبان باشد، می‌ستیزد. یعنی به نظرم هر آنچه که سرانه‌ی مطالعه را در میان مردم‌مان افزایش دهد، نیک است و سودمند. این را هم ناگفته بگذاریم که اصولا چرخشی جهانی از انتشار کاغذی به الکترونیکی و از «فروش کتاب» به «فروش ایده‌های نهفته در کتاب» را می‌بینیم که احتمالا طی چند دهه‌ی آینده بازار سنتی کتاب کاغذی را منسوخ خواهد ساخت و مسیرهای اقتصادی تازه‌ای را به جایش خواهد نشاند.

پس اعتراف می‌کنم که کتابهای الکترونیکی را تهیه می‌کنم، می‌خوانم، و با دست و دلی گشاده پخش می‌کنم. اعتراف می‌کنم تنها قید و بندی که در این مورد قایل هستم نارضایتی صریح نویسنده/ مترجم است و تازه چاپ بودن اثر، و اعتراف می‌کنم که درباره‌ی کتابهای چاپ شده در خارج از کشور، این دو قید را هم قایل نیستم. اعتراف می‌کنم که هیچ ایرادی در انتشار الکترونیکی کتابهای خودم نمی‌بینم و فقط در آنجا که ناشرانم ملاحظه‌ای داشته‌اند، انتشار الکترونیکی کتاب را در تارنماهای رسمی‌ انتشار الکترونیکی به انجام رسانده‌ام. اعتراف می‌کنم هدف غایی نوشتن و انتشار کتاب که خوانده شدن و افزون شدن بر فهم مردمان است برایم چندان بزرگ و کلیدی است که بسیاری از قید و بندهای محتمل کناری در کنارش به چشمم رنگ در می‌بازند.

از این رو دوستان گرامی و خوبم، کتابهایی که از خودم اینجا و آنجا می‌گذارم را با وجدان آسوده پخش کنید و خیالتان راحت باشد که از راه تلگرام و تلفن و کبوتر نامه‌بر و سایر رسانه‌های قدیمی و جدید، کتابهای فراوانی را میانتان پخش خواهم کرد!

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *