مسعود لقمان (ویراستار ادبی کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه)– در فکر بودم عنوان این پاسخ سرگشاده را چه بنامم که دیدم عنوان کتاب استادمان «ابوریحان بیرونی» خود به قدر کافی گویاست. پس این نوشتار را برای «فهماندن امور ابتداییِ فن اخترشناسی» به «آقای رضا مرادی غیاثآبادی» مینویسم. شاید بهتر بود خودِ «دکتر شروین وکیلی» دستی به قلم میبردند، اما چون ایشان از ورود به جنجالهای رسانهای میپرهیزند، قرار بر آن شد که من متن کتاب «اسطورهشناسی آسمان شبانه» را با اصل کتاب «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم» مقایسه کنم و داوریام دربارهی نوشتهی آقای غیاثآبادی را بنویسم. با این توضیح که دکتر وکیلی در صحبتی که با هم داشتیم، گفتند که رسما از آقای غیاثآبادی دعوت شده تا در نشست نقد کتاب ایشان که در اوایل اسفندماه برگزار میشود حضور یابند و اگر سخنی قابل شنیدن دارند در برابر صاحبنظران و اصحاب رسانه مطرح کنند. هرچند انگار آقای غیاثآبادی در این مورد هراسی دارند و این دعوت را تا به حال مسکوت گذاشتهاند. به هر روی، دعوت همچنان پا برجاست و باب گفتوگوی انتقادی همچنان گشوده.
تا به حال از آقای غیاثآبادی سه افاضهی قلم دربارهی کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه در فضای مجازی منتشر شده است. یکی آن متن اولی بود که در آن دکتر وکیلی را به جعل مرجع متهم کرده بود و نوشته بود آنچه در کتابش به نویسندگانی مانند بارتون و واندرواردن ارجاع داده، در اصل متن دیده نمیشود. بعد هم به شکل مضحکی صفحههایی را به عنوان شاهد از یکی از منابع (بارتون) نقل کرده بود که همان مطالب مورد دعوی در آن وجود داشت و خلاف ادعایشان را اثبات میکرد. دومی متنی سراپا تحریف بود که در آن میکوشید نویسندهی این کتاب را با نویسندگان دیگری که آثارشان جای نقد و بحث دارد، همنشین کند و همسان بنماید و به این ترتیب اعتبار ایشان را مخدوش کند. حالا هم نوشتار سومی را میخوانیم که در آن همان ادعای نخست، این بار با احتیاط بیشتر تکرار شده است. دست کم تا این حد میتوان گفت که این بار آقای غیاثآبادی از تجربهی نخستینشان درس گرفتهاند و دیگر مرجع خود را نقل نکردهاند. شاید به این امید که مخاطبان به خاطر قطرِ بزرگ کتاب التفهیم و نثر قدیمی آن به سراغش نروند و سخنانشان رسیدگی ناشده باقی بماند و از تکرار آبروریزیای که با نامهی اولی نصیبشان شد، بگریزند؛ اما برای روشن شدن اعتبار حرفهای ایشان تصمیم داریم نادرستی آنچه را بیسند ادعا کردهاند، با نقل قولهای دقیق نشان دهیم.
در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه، 45 بار به کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی ارجاع داده شده و هر خوانندهای با سواد متوسط میتواند دریابد که این کتاب یکی از مراجع دکتر وکیلی بوده است و از این روست که وی را فروتنانه استاد خود دانسته است. چنانکه همهی دوستداران اخترشناسی جهان باستان، علیرغم ناخرسندی آقای غیاثآبادی و همفکرانشان، به استادی بیرونی اعتراف و به شاگردیاش افتخار میکنند. آقای غیاثآبادی در میان این 45 ارجاع، به 6 مورد اشاره کرده است که لابد از دیدشان سستترین نقل قولها از کتاب بودهاند و نوشتهاند که مضمون مورد نظر کتاب در اصل نسخهی التفهیم وجود ندارد. اینک آن 6 مورد:
***
آقای غیاث آبادی نوشته است:
«در صفحه ۱۰۲ ضمن نقل نشانهای هفتگانهای که بیرونی برای سیارات قائل شده، گفتهاند که بیرونی این نشانها را «رومی» میداند. در حالی که آنچه بیرونی آورده، نشانهای رومی نیست، بلکه گفته که «کواکب را به رقمهای رومی کنند» و منظور او این است که علاوه بر نشانهای فوق، از رقمهای رومی نیز برای نشان کردن کواکب استفاده میشده است.»
در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه بعد از شرحی دربارهی نمادهای منسوب به هفت اختر میخوانیم:
«بیرونی در التفهیم، هفت نماد دیگر را آورده است که به گفتهی او به عنوان نشانهی هفتاختر بر اسطرلابها نقش میشده است و او آنها را رومی میداند. این نمادها با آنچه در قرون وسطا رواج یافت، تفاوت داشته است. (بیرونی، 1367: 300.)»
استادمان بیرونی در صفحهی 300 کتابش بعد از نقل نمادهای مربوط به اختران که به همان ترتیب در کتاب نقل شده، نوشته است:
«این رقمها که بر پشت اسطرلاب بُوَد چیست؟ گاه بر او حدود کواکب و وجوه و مثلثات نبیسند و آنجا جای بدان فراخی نبود که نام سیاره گنجد. پس کواکب را به رقمهای رومیان کنند که سخت مشهور شدند میان اهل صناعت بر این کردار. و هندوان نشان ستارگان نخستین حرف دارند از نام ایشان به هندوی.»
بیشک هر خوانندهی پارسیزبان فرهیخته و باسوادی به سادگی جملات بیرونی را در مییابد؛ اما برای تفهیم اوائل صناعت تنجیم برای اندک کسانی که آشکارا آن را در نیافتهاند، این شرح را بیفزاییم که در اینجا بیرونی از نشانهها و علایمی سخن میگوید که بر پشت اسطرلاب وجود دارد و هر یک از آنها نماد یکی از هفت اختر است. رقم در اینجا بر خلاف بدفهمی یا تحریف آقای غیاثآبادی، معنای عدد نمیدهد و چنان که به روشنی از متن بر میآید، یعنی نماد و علامت. بیرونی به روشنی گفته که این علامت جایگزین نام سیاره است که نوشتنش به علت جای اندک بر اسطرلاب مقدور نبوده است. بعد هم گفته که هندیان «نخستین حرف» اسم سیاره را به جای آن مینویسند. آخر اینها چه ربطی به «رقمهای رومی» به معنای عددنویسی رومی دارد؟ یا شاید منظور آقای غیاثآبادی از «رقم»، حروف الفبای رومی بوده است که آن هم به همین اندازه نادرست و بیربط است.
آقای غیاثآبادی در چند جملهای که نقل کردیم و 58 کلمه داشت، سه خطا کرده است: گفتار دکتر وکیلی را نادرست دانسته در حالی که درست است، گفته که بیرونی این نشانهها را رومی نمیداند، در حالی که میداند، و تلویحا گفته که منظور بیرونی از رقمهای رومی، اعداد رومی است که نیست. کافی بود ایشان توانایی خواندن متن پارسی بیرونی یا دکتر وکیلی را میداشتند یا در موزهای یا حتا در اینترنت به یک اسطرلاب یا تصویر آن نگاه میکردند تا دریابند که بر هیچ اسطرلاب ایرانیای نقش اعداد یا حروف رومی دیده نمیشود.
***
آقای غیاث آبادی نوشته است:
«در صفحه ۱۲۵ به نقل از بیرونی و ظاهراً برای تحقیرهای قومیتی (که در این کتاب مکرراً دیده میشود) ادعا شده که تازیان فقط سه برج از 12 برج را تشخیص میدهند و ستاره ناطح را در پیشانی شیر قرار داده بودند؛ اما سخن بیرونی (چنانکه استاد جلال همایی در پانویس آن نیز شرح داده) نامگذاری متفاوت برجهاست و نه تشخیص دادن یا ندادن آنها. همچنین بیرونی گفته است که ستاره ناطح از نظر تازیان بر پیشانی حمل/ بره است و نه بر پیشانی شیر. شایسته نیست که سخن دانشمندی پرآوازه نادرست بیان شود و از آن برای نشان دادن بیدانشی دیگران به کار رود و دستمایه تحقیرها و مقاصد امروزی قرار گیرد.»
در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه میخوانیم:
«در سالهای اخیر، شهری کوچک و مرکزی آیینی در ۷۰ کیلومتری شمال پترا خاکبرداری شد که در میان مردم محلی به «خربط تنور» شهرت داشت. این شهر بین قرنهای دوم تا چهارم میلادی، زیارتگاهی پررونق بوده و معبدی داشته است که در آن نقشی از 12 برج را کشیده بودند. این نگاره بین سالهای 100-125 م. ترسیم شده است. مردم این شهر، نیاکان اعراب بعدی بودند و گاه در همین زمان با نام «عرب» خوانده میشدند. به همین دلیل نیز میدانیم که دایرهالبروج یادشده در میانشان وامگیریشده بوده و دستاوردی بومی محسوب نمیشده است؛ چراکه تا ۱۰۰۰ سال بعد هم استفاده از نمادهای 12 برج در میان اعراب رونقی نیافت. چنانکه در التفهیم نیز آمده است که تازیان سخنی در مورد 12 برج ندارند و از میان تمام این برجها، تنها صورت فلکی بره، شیر و کژدم را تشخیص میدهند و شیر را هم با چند صورت دیگر آمیخته میپندارند، به طوری که ستارهی ناطح در پیشانی شیر قرار میگیرد. (بیرونی، 1367: 103.)»
استادمان بیرونی در صفحهی 103 نوشته است:
«و مر تازیان را اندر صورتهای 12 بروج سخنی نیافتیم مگر به سه جای، یکی حمل، و دلیل بر این آن است که آن ستارگان را که بر پیشانی اویند نطح و ناطح نام کردند و این نبود مگر از سرو زدن. و دوم کژدم است و او را همچنان دانستند که یونانیان دارند. و سیم آن است که چون نام شیر شنیدند او را از چند صورت دیگر بساختند، چونانک یکی بازوی او از دو سر دوپیکر آمد و بازوی دیگر از سگ پیشین و بینی او از صورت سرطان وز آن صورت که شیر است به حقیقت، دو چشم و پیشانی و کتف و کیسهی نر او و بر سر سر دنبال او ضفیرهای نهادند که او را گیسو گویند، و ساقهای او از هر دو سماک رامح و اعزل، تا آن صورت که کردند، قریب پنج برج بگرفت.»
استاد همایی نیز در پاورقی همین بند شرح دادهاند:
«یعنی تازیان بروج دوازدهگانه را بدین ترتیب و این نامها که میبینیم تصور نکرده بودند و تنها سخن ایشان که تقریبا مطابق نامگذاری یونانیان میباشد در سه برج است، یکی حمل و دیگری عقرب که مانند یونانیان تصور کردهاند و سدیگر اسد نه مانند یونانیان …»
اغلب پارسیزبانان به سادگی سخن بیرونی و شرح دکتر همایی را به سادگی درک میکنند؛ اما برای تفهیم آقای غیاثآبادی اشاره میکنم که «و مر تازیان را اندر صورتهای 12 بروج سخنی نیافتیم مگر به سه جای» یعنی «ما دربارهی صورتهای 12 برج نزد اعراب سخنی پیدا نکردیم، مگر دربارهی سه برج» که تازه بعدتر شرح داده که در میان آن سه نیز به جز عقرب که از یونانیان وام گرفتهاند، دو تای دیگر، ناکارآمد و نادرستاند؛ چراکه دو اختر اضافی را به بره نسبت دادهاند و شیر را هم آنقدر بسط دادهاند که پنج صورت از جمله دوپیکر و خرچنگ را در بر میگیرد و این طبعا به کار گاهشماری 12 برجی نمیآید و نشانهی غیاب گاهشماری خورشیدی در میان ایشان است. دکتر همایی هم هرگز نگفته که اعراب روش دیگری برای نامگذاری 12 برج داشتهاند، بلکه تنها سخن بیرونی را به شیوهی دیگری تکرار کرده است. بحث بیرونی اتفاقا دربارهی استفاده نکردن از 12 برج (که معیاری برای سال خورشیدی است) در میان اعراب است و گفته آنها برجها –از جمله اسد که نامش را هم میدانستهاند- را در آسمان تشخیص نمیدادهاند. تنها خردهگیری درستی که در کل نوشتار آقای غیاثآبادی یافت شد، در این بند دیده میشود و آن هم این که اعراب ستارهی ناطح را در پیشانی حمل نشاندهاند و دکتر وکیلی نوشته که در پیشانی اسد نشاندهاند. لغزش قلم در این مورد کاملا روشن است و موضوع به قدری فرعی و بیاهمیت است که کوچکترین تغییری در بحث ایجاد نمیکند. در واقع عبارت بیرونی که در اینجا با لغزشی نادیده گرفته شده، بیشتر به زیان آقای غیاثآبادی است؛ چون بیرونی نوشته که این نهادن دو ستاره بر پیشانی حمل (بره) از تلاش ناموفق تازیان برای رقابت با اخترشناسان دیگر برخاسته است: « و این نبود مگر از سرو زدن». بیرونی در جاهای دیگر کتاب التفهیم نیز همین عبارت را به معنای «سرشاخ شدنِ بیحاصل» و «تفاخرِ بیهوده» به کار گرفته است. بنابراین از این موقعیت استفاده میکنیم و ضمن سپاسگزاری از تصحیح ایشان خاطرنشان میکنیم در سخن بیرونی نشانههایی از «تحقیر قومیتی» مورد نظرشان دیده میشود که خوشبختانه در کتاب دکتر وکیلی نقل نشده است.
آقای غیاثآبادی در سه جملهای که در اینجا نقل کردیم، سه خطا مرتکب شدهاند: نخست آنکه آشکارا سخن بیرونی را نفهمیده یا آن را تحریف کردهاند. دیگر آن که تفسیری نادرست و ناروا را به دکتر همایی نسبت دادهاند و سوم آنکه تعبیرهایی مانند «تحقیرهای قومیتی» را به دکتر وکیلی نسبت دادهاند که نه ربطی به بحث دارد و نه در کتاب نشانی از آن یافت میشود. وقتی بحث دربارهی اهالی شهر خربط تنور در حدود دو هزار سال قبل است، «تحقیر قومیتی برای مقاصد امروزین» یعنی چه؟
***
آقای غیاث آبادی نوشته است:
«در صفحه ۱۳۱ ادعا شده که بیرونی جدولی به دست داده است که طبق آن میتوان دانست فلان روز از فلان ماه از فلان سال در کدام روز هفته قرار میگیرد. ایشان همچنین افزودهاند که این جدول برای تقویمهای هندی و رومی و سریانی و عربی قمری و عبری شمسی- قمری هم کاربرد دارد. این ادعا ناشی از درک نادرست یا تحریف گفتار بیرونی است. آنچه بیرونی در جدول ارزنده خود آورده، صرفاً یک صفحه نمونه از تقویم خورشیدی ایرانی است که 6 روز نخست ماه آبان را با معادلهای قمری و سریانی آن نشان میدهد و به هیچوجه برای ادعای ایشان کاربردی ندارد. افزون بر این، گاهشماری قمری را نمیتوان همچون ایشان «عربی- قمری» نامید و آن را متعلق به اعراب دانست. چنانکه بیرونی نیز چنین سخنی نگفته است.»
در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه میخوانیم:
«بیرونی این کتاب را در سوم آبانماه سال 420 ق. یعنی حدود 1000 سال پیش به پایان برده است و تا جایی که من خبر دارم، پیش و پس از او تا دوران معاصر، کتابی با این حجم اطلاعات و این دقت و روانی در اخترشناسی و احکام نجوم نوشته نشده است. یک نمونه از محتوایش آنکه، جدولهایی را ارائه میکند که نشان میدهد فلان روز از فلان ماه از فلان سال در کدام روزِ هفته قرار خواهد گرفت و این هم نه تنها در مورد تقویم خورشیدی ِایـرانی است که در مورد تقویم هندی و رومی و سریانی و عربی قمری و عبری شمسی-قمری نیز هست. (بیرونی، 1367: 278.)»
استادمان بیرونی در صفحههای 273 تا 284 کتاب التفهیم نوشته که جدولی به دست داده که در آن روزهای هفته و روزهای ماه را بر مبنای تقویم پارسیان و رومیان و اعراب به دست داده و گاهشماری هندی و سریانی را با آن مقایسه کرده است و در صفحهای که در کتاب دکتر وکیلی نقل شده، نمونهای از جدول خویش را برای همسانیهای این نظامها به دست داده است. الباقی جدول را میتوان در صفحههای 229 و 230 همین کتاب یافت. بیرونی به روشنی نوشته که «و اندر جدول دوم روزگار ماه تازیان است از ماهِ نو (ص: 274)» و منظورش ماه قمری است. بر پیشانی جدول صفحه 229 هم بر دو ستون پیاپی نوشته: «ماههای عرب اندر اسلام قمریاند و این تقدیر میانه است» و «ماههای عرب اندر جاهلیت و کافری همچنان قمری (است)». بنابراین به صراحت و بارها ماه قمری را به اعراب نسبت داده است. آشکار است که آقای غیاثآبادی تنها به صفحهی مورد ارجاع دکتر وکیلی نگریسته و چون جدولی با حروف ابجد را در آن یافته و احتمالا معنایش را در نیافته، چنین اظهار نظری کرده است. کافی است کمی پیش و پس از جدول خوانده شود تا دقیق بودن ارجاع و روایتِ متن کتاب روشن شود.
***
آقای غیاث آبادی نوشته است:
در صفحه ۱۵۹ ادعا شده که: «بیرونی در کتاب التفهیم دیدگاه فقیهان مسلمان که آغازگاه روز را سپیده بامدادی میدانستند، مردود دانسته است». این عبارت به کلی مغلطه و آشفته است. اول اینکه بیرونی چیزی را مردود ندانسته، بلکه گفته است برای آغاز شبانهروز چهارگونه مبدأ در بین مردمان وجود دارد و آن چهار مبدأ را معرفی کرده است: ظهر، نیمهشب، طلوع خورشید و غروب خورشید. دوم اینکه بیرونی از اصطلاح «فقیهان» استفاده نکرده و این از ساختههای آقای وکیلی است. سوم اینکه بیرونی گفته است: «مسلمانان آغاز شبانروز از فرو شدن آفتاب میگیرند» و نه بقول ایشان «از سپیده بامدادی». چهارم اینکه مردمانی که سپیده بامدادی را آغاز شبانروز به حساب میآوردند، اتفاقاً ایرانیان بودهاند و این دو نکته شهره عام و خاص است.»
در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه میخوانیم:
«این نکته هم جالب است که بیرونی آغاز روز را از نیمهشب گرفته و گفته است که فرض میانهی ظهر برای آن نیز درست است. این معیار نیز به احتمال زیاد در ایـران باستان ریشه دارد؛ چراکه میدانیم، عبرانیان باستان نیز که تحت تأثیر فرهنگ هخامنشی بودند، آغاز روز را به همین ترتیب محاسبه میکردند و هنوز نیز چنین میکنند. معیار موردِ نظر بیرونی از این رو مهم است که محاسباتی شدن و بنابراین انتزاعی گشتنِ مفاهیم گاهشمارانه را نشان میدهد. ظهور تقویم خورشیدی با دلکندن از ماه قمریِ ملموس و آشکار شبانه و بازتعریف کردنش در چارچوبی ناملموس، اما محاسباتی ممکن شد و بازتعریف کردنِ روز نیز به معیاری مشابه نیاز داشت. همان طور که ماه قمری با اهلههای نمایانش در آسمانِ شبانه، بدیهی و آشنا به نظر میرسد، فرضِ سپیدهدم به عنوان آغازگاه روز نیز بدیهی و ملموس مینماید. با این حال، این روشی غیردقیق است و به دلیل وابستگیِ طلوع خورشید به عوارض طبیعی، در هر موقعیت جغرافیایی، زمانی متفاوت را به دست میدهد. بیرونی دقیقاً با همین استدلال در کتاب التفهیم دیدگاه فقیهانِ مسلمان که آغازگاه روز را سپیدهی بامدادی میدانستند، مردود دانسته است. (بیرونی، 1367: 69.)»
استادمان بیرونی نوشته است:
«فاما جز منجمان همه آغاز (روز) از افق گیرند، زیراک برآمدن و فرو شدن بدوست… و به میان ایشان هیچ خلاف نیست به آغاز شب که فرو شدن آفتاب است. فاما آغاز روز به طبع برآمدن آفتاب است برابرِ آغازِ شب و بیرون مسلمانان از همه گروهان برین اجماع و اتفاق کردهاند. ولیکن دانشومندان اندر شاخهای فقه روز از سپیده دمیدن دارند، که عادت مردمان این زمانه چنین است اندر روز، و به باب روزه از وقت واجب شدنِ او. فاما نزدیک ما روزه همه روز است با پارهای از شب گذشته معلوم و محدود، پیوسته به آغاز روز.»
برای تفهیم آقای غیاثآبادی شرح کنیم که این جملات یعنی مردم به جز اخترشناسان، آغاز روز را از طلوع خورشید از افق میگیرند و دربارهی این که شب با غروب خورشید آغاز میشود توافق دارند؛ اما در مورد آغازگاه روز اختلاف هست. از دید بیرونی روز را هم باید به همین ترتیب با فراز آمدن خورشید و چیرگیاش بر شب برابر گرفت و گفته که همه چنین برداشتی دارند، جز دانشمندان شاخهی فقه که برای مرزبندی زمان روزه گرفتن سپیدهدم را آغازگاه روز میدانند. بنابراین ایراد ایشان که بیرونی نگفته «فقیهان»، گمراهکننده و بیربط است. دکتر وکیلی کلمه به کلمه متن بیرونی را نقل نکرده و بدیهی است که «دانشومندان شاخههای فقه»، یعنی «فقیهان» و در تمام متون قدیمی پارسی چنین است. آقای غیاثآبادی اگر تعریفی نو و بدیع از این ترکیب دارند، شایسته است آن را بیان کنند و آن را با مستنداتی تحریف ناشده و فارغ از دروغ به کرسی بنشانند. بیرونی بعد از آن گفته که نزد او روز با پارهای از شب که پیش از روشن شدن کامل هواست در پیوسته و آرای فقیهان را رد کرده است. پایبندی آقای غیاثآبادی به آرای فقیهان سنی دربار سلطان محمود غزنوی که از زاویهی نماز و روزه به اخترشناسی مینگریستند و بیرونی دربارهشان سخن میگوید، البته عبرتآموز و معنادار است؛ اما به هر صورت گفتار استادمان بیرونی همان است که در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه نقل شده است.
***
آقای غیاث آبادی نوشته است:
«در صفحه ۱۷۹ به نقل از بیرونی و در عبارتی نامفهوم و بیمعنا ادعا شده که پارسیان ایده نخستین محاسبه قبهالارض را مطرح کردند. در حالی که بیرونی به صراحت گفته است: «قبهالارض میانگاه طول است میان مشرق و مغرب به ربع مسکون اندر و گهگاه گویند که او را عرض نیست تا بر خط استوا شود و ندانم که این سخن و رای پارسیان است یا دیگران». بیرونی در ادامه آورده است که: «از افریدون که از جباران پارسیان بوده است حکایت کنند که زمین را بخشش به سه قسم کرده است به میان سه فرزند» (التفهمیم، صفحه ۱۹۴).»
عبارت نامفهوم و بیمعنایی که آقای غیاثآبادی بدان اشاره کردهاند را از کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه نقل میکنیم:
«بیرونی با تردید گفته است که ایدهی نخستینِ محاسبهی «قبه الارض»، یعنی وجود و شناساییِ مرکزِ ربع مسکون را برای نخستینبار پارسیان مطرح کردند. (بیرونی، 1367: 193) این همان ایدهی نصفالنهارِ مرجع است که در اروپا مدتها بعد مطرح شد و رواج یافت. در ایـرانزمین، سرزمین سیستان و شهر بُست را مرکز ربع مسکون میدانستند و این شاید به سنتی تاریخی بازگردد که این شهر را زادگاه زرتشت میدانسته است. نام نیمروز که از دیرباز به سیستان اطلاق میشده است نیز از همینجا میآید؛ چون هنگامی که خورشید بر فراز سیستان باشد، در کل ربع مسکون، روز خواهد بود. بیرونی همچنین اشاره کرده است که هندیان نیز چنین مفهومی را دارند و کوه مِرو را مرکز گیتی به شمار میآورند. (بیرونی، 1367: 193-194)»
استادمان بیرونی نوشته است:
«قبة الارض چیست؟ معنی او میانگاه طول است میان مشرق و مغرب به ربع مسکون اندر و گاهگاه گویند که او را عرض نیست تا بر خط استوا شود و ندانم کاین از سخن و رای پارسیان است یا آنِ دیگران که کتابهای یونانیان از یاد او خالیاند.»
احتمالا آنچه متن دکتر وکیلی را برای آقای غیاثآبادی نامفهوم و بیمعنا ساخته، ناآشنایی ایشان با کلماتی مثل ربع مسکون و نصفالنهار مرجع است. کمکی به تفهیم این کلمات، آنکه قدما کل گیتی را به چهار ربع تقسیم میکردند که تنها یک چهارمش در شمال خشکی دارد و مسکونی است و آن را ربع مسکون مینامیدند. بیرونی به روشنی در این عبارت میگوید که تعریف قبهالارض و روش محاسبهی جایگاه آن چنین و چنان است و با شک میگوید که انگار این تعریف به پارسیان منسوب است؛ اما ذکر کرده که به هر صورت چنین مفهومی در کتابهای یونانیان یافت نمیشود. این دقیقا همان است که در متن کتاب ذکر شده و برای نویسنده نامعلوم ماند که آقای غیاثآبادی چطور با وجود نقل جملهی بیرونی و دکتر وکیلی این گزارهها را «نامفهوم و بیمعنا» دانسته است. ماجرای فریدون و سه پسرش را که انگار آقای غیاثآبادی برای اثبات دسترسیشان به کتاب التفهیم در ادامهی حرفشان و انگار در تایید تحریفشان نقل کردهاند، به صفحهی بعد و سرفصل بعدی بیرونی -«زمین را به جز هفت اقلیم قسمت دیگر هست»- مربوط میشود و هیچ ارتباطی به بحث قبة الارض ندارد. فکر میکنم تعبیر «آفریدون از جباران پارسیان» چندان به دل ایشان نشسته که زمام اراده از دست دادهاند و آن بخش را بدون هیچ ارتباطی با رشتهی سخن نقل کردهاند. برای تفهیم ایشان گوشزد میکنم که کلمهی جبار در متون قرن چهارم هجری به معنای «شاهِ مقتدر» به کار میرفته و مثلا در تفاسیر قرآن به سلیمان و داوود هم منسوب است و متاسفانه معنای منفی مورد نظر ایشان را نداشته و ذوقزدگی ایشان بابت برخورد به این ترکیب ادبی، بیمورد است.
***
آقای غیاثآبادی در نوشتار خود در ضمن بر دکتر وکیلی ایراد گرفتهاند که چرا تعبیر برجهای دوازدهگانه و صورتهای فلکی دوازدهگانه را در برخی از جملات همچون مترادفی به کار گرفته است. برای تفهیم ایشان عرض میشود که صورتهای فلکی دوازدهگانه خوشههایی از ستارگان هستند در آسمان که در قالب نمادهایی تجسم شدهاند و هر کدامشان را یک برج مینامند و بسته به ماهِ خورشیدیای که آن صورت در اوج است، ماههای دوازدهگانه را با آن مترادف میدانند. بنابراین 12 برج و 12 صورت فلکی به واقع به هم مربوط هستند و همان جاییاند که اخترشناسی و گاهشماری در آن با هم پیوند میخورند. با مرور کاربرد این عبارتها در کتاب کاملا روشن است که استفاده از این عبارتها در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه درست است و دقیقا برابر است با هنجار مرسومی که تمام کتابهای مربوط به اخترشناسی و نجوم باستانی بر مبنایش نوشته میشوند. اگر آقای غیاثآبادی این مفاهیم را بیربط میداند یا به شیوهای متمایز از همهی پژوهشگران از آن بهره میبرد، خوب است شیوهنامهای منتشر کند و ماهیت و دلایل ابداعات خلاقانهشان را با دیگران نیز در میان بگذارند.
***
این موارد یکایک ایرادهایی است که در این نوشتار بر نقل از کتاب بیرونی در کتاب دکتر وکیلی دیده میشود. با مرور آن سه نکته برای نگارنده روشن شد و امید است که برای مخاطبان نیز روشن شده باشد:
نخست آنکه، آقای غیاثآبادی هم متن دکتر وکیلی و هم متن بیرونی و حتا پاورقی دکتر همایی را آگاهانه تحریف کرده است.
دوم آنکه، ایشان برابری دو متن و صحت نقل قولها را به ناروا انکار کرده است در حالی که هر دو متن به پارسی نوشته شدهاند و قاعدتا فردی با سواد معمولی باید بتواند این برابری را دریابد. شاید میشد بوی نادانیای که از نامهی اولیشان بر میخاست را در نظر گرفت و اشتباه پیشینشان را به ناتوانی در خواندن متن انگلیسی یا نادانی دربارهی تاریخ ایران حمل کرد؛ اما در اینجا با دو متن پارسی روان روبرو هستیم و متاسفانه بوی دروغ و تحریف در اینجا افزونتر از نادانی است.
سوم آنکه، ایشان مدام مضمونها و مفاهیمی (بیمعنا، مغلطه، جعل، گمراهی، مغلطه، شعار) را به کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه و نوشتارهای دکتر وکیلی نسبت داده است که در اصل متن نشانی از آن یافت نمیشود و گذشته از بار معنایی توهینآمیزشان، آشکارا نادرست هم هستند. سزاوار است اگر خوانندگان متنی از نوشتارهای دکتر وکیلی –از جمله پاسخشان به نامهی اول آقای غیاثآبادی- را با هر یک از سه متن آقای غیاثآبادی کنار هم بگذارد و بنگرد که این کلیدواژههای ناخوشایند شایستهی کدامیک از این دو نفر است.
نکتهای که دکتر وکیلی در پاسخشان بدان اشاره کرده بود و من نیز همچنان از آن در عجب هستم، آن است که آقای غیاثآبادی چرا این نامهها را مینویسند؟ برانگیختگی عاطفی ایشان در نوشتارهایشان به خوبی منعکس شده است؛ اما با وجود این غریب است که کسی تحریفهایی چنین نمایان و دروغهایی چنین آشکار را دربارهی متنی بگوید و منتشرشان کند. آشکار است که پیشفرض ایشان بیسوادی مخاطب، یا ناآشنایی ایشان با زبانهای دیگر یا متون قدیمی ایرانی است. چه بسا که ایشان چند تنی از این نوع مخاطبان را پیرامون خود داشته باشند که مایهی تشویق ایشان به نوشتن و انبساط خاطر سایر مخاطبان میشود، اما باید به ایشان خاطرنشان کرد که بخش عمدهی کتابخوانان ایرانی خوشبختانه با زبانهای دیگر آشناییای دارند و از گشودن کتابهای قرون گذشته هراسی ندارند و ادعاهای سستشان را وارسی میکنند و دروغهایشان بر ملا میشود. نیکوست اگر ایشان وقت گرانمایهشان را صرف مطالعه دربارهی موضوعهایی کند که دربارهاش مینویسد؛ یعنی مثلا پیش از نوشتن دربارهی دو کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه و التفهیم، نخست هر دو را مطالعه کنند یا اگر صفحههایی از کتاب بارتون را نقل میکنند آن را دست کم به کمک لغتنامه مطالعه فرماید و با پرسش از آگاهان محتوایش را دریابد و بعد دست به قلم ببرد.
حال دربارهی هیجان و عصبانیتشان؛ در پایان نوشتار آقای غیاثآبادی، عبارتی هست که دلیل آشفتگی و خشم و خروش ایشان را نسبت به کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه نشان میدهد. ایشان ظاهرا از این که برجهای دوازدهگانه در زمان هخامنشیان و به دست پارسیان و مغان تدوین شده باشد رنجیدگی خاطر دارد و این را تحملناپذیر میبیند که دورهی تاریخی 12 هزار سالهی زرتشتی نخستین نمونهی شناخته شده از فلسفهی تاریخ و مدلی غایتشناسانه از کل عمر هستی باشد. دکتر وکیلی در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه به روشنی و با انبوهی از اسناد و مدارک نشان دادهاند که صورتهای فلکی دوازدهگانه، گاهشماری بر مبنای 12 برج و رصد هفت اختر در ایرانزمین پدید آمده و تا پیش از دوران هخامنشی رواج نداشته و تا اواخر دوران کمبوجیه تثبیت شده است. اینکه آقای غیاثآبادی از مطالعهی این کتاب گریزان یا از فهم آن ناتوان است، بحثی دیگر است. دکتر وکیلی کتاب دیگری هم دارند به نام «زند گاهان» که سالهاست به خاطر ممانعت کسانی که طرز فکرشان با آقای غیاثآبادی شباهتی نمایان دارد و بر مصدر امور هم هستند در توقیف به سر میبرد. اگر زمانه دیگر گردد و آن کتاب نیز منتشر شود، آقای غیاثآبادی این بخت را خواهد یافت که آن را نیز مطالعه کند و شاید در آن هنگام به سودای نقد آن، کتاب گاهان را هم مطالعه بفرماید. چنانکه گویا برای نخستین بار بعد از خواندن اسطورهشناسی آسمان شبانه، کتاب «استادمان» ابوریحان بیرونی را تورقی فرموده است.
————————–
نوشتههای آقای غیاثآبادی در این باب: (1)، (2) و (3)
تنها پاسخ دکتر شروین وکیلی به ایشان: (اینجا)
————————–
این پاسخ از سوی نگارنده برای آقای غیاثآبادی فرستاده شد تا در همان جایی که نوشتهی ایشان منتشر شده است، بازتاب یابد تا خوانندگان خود داوری کنند که شوربختانه ایشان -بسان همیشه- به توهینهایی بسنده کردند و از انتشار این پاسخ خودداری.
————————–
آقای غیاث آبادی کارهای درخشان دیگر هم می کند. از آن جمله وهن هدفدار زرتشتیان و هخامنشیان، که گویا این دو دسته را یکی می داند. سرگرمی ایشان دادن نسبتهای ناروای تاریخی به این دو گروه مغضوب است. برای مثال خاندان سومری-بابلی اگیبی را معادل سازمانهای مالی جهان گستر امروزی می داند و هخامنشیان را هم سردمداران گونه ای پاکس آمریکانای کهن که با حمایت مذهبی موبدان و همدستی آن سازمان مالی به بهره کشی از مردم جهان پرداخته است. حتی برخی نسبتهای آشنای ضدسامی (بخوانید: ضدیهود) قرن بیستم را بر خاندان اگیبی می بندد.
اما یک نکته روشن در کارنامه او هست: نقد برنده یکی از دوستانش بر متن خود درباره خاندان اگیبی را بی کم و کاست منتشر کرده است. از این رو شاید بتوان او را از احتمال بدخواهی مبرا دانست و مدعیاتش را از سر خیرخواهی، اگرچه به گمراهی.
با درود
در میان اشکالات که آقای غیاثآبادی بر کتاب آقای وکیلی گرفتند، نکتهای دربارهی اشتباه گرفتن منطقةالبروج با دایرةالبروج بود. به نظر میرسد که این ایراد وارد باشد. در پاسخ شما و نیز خود آقای وکیلی مطلبی در این زمینه دیده نشد. آیا ایراد آقای غیاثآبادی را وارد میدانید؟
تصور مى كنم تركيب ايدئولوژى با روايت اسطوره و تاريخ، چيز خيلى مسخره اى از آب در آيد كه البته خيلى از روشنگران ما در گذشته بدان دچار بودند،اما البته در روزگار ما يك چنين طرز فكرهايى بعيد و سرشار از بلاهت است، من از كتاب دكتر وكيلى چيز كمى مى دانم، بارى آقاى غياث آبادى را خوب مى شناسم، و مى دانم ايشان همه چيز را، ولو موهن و دست و پا شكسته، به هم گره مى زند و به خورد مخاطب مى دهد، حقيقتا كه نظرات آقاى غياث آبادى نه شباهتى به مورخان تاريخ دارد،(نمونه ويل دورانت،كارلايل)، نه مى توان در آن اثر منسجم فلسفي يافت(فلسفه تاريخ هگل)، و نه به پاى آثار سترگى مثل نوشته هاى استاد نفيسى و زرينكوب مي رسد. البته براى يك فرهيخته، كسى كه از فلسفه و سيستم سياسى و اقتصادى و تاريخ و عريان شدن يك بازيگر و اخلاق و نجوم و حتى توهم توطئه دم مى زند، كسى جز يك پوپوليست نمى تواند باشد.چه بسا اينكه اين همه حاشيه سازى نيز كند، بارى هر چند در عصر ما، هنوز ايرانيان شفاهى هستند و زود باور، آنان كه بايد، خود به اين كتاب ها سر ميزنند و تحقيق مى كنند و مطمئن مى شوند.نكته ى ديگر اينكه آقاى غياث آبادى جوابى براى بحثهايى كه نزديك دو سده در اروپا بين فلاسفه رد و بدل مى شود، پيدا كرده اند و آن رد ملى گرايى و برترى سوسياليسم است، حال مخاطب ايرانى خود بايد ترجيح دهد كه آثار روسو و ماركس و سارتر بخواند،و تازه همه را نيز دربست قبول نكند، يا اينكه چند بند غياث آبادى را بخواند و چشم بسته بپذيرد.
I wish there was a definite place that people can cuss and shout outside critique room
نخستین بار است نام آقای رضا مرادی غیاث آبادی را می شنوم !
ایشان نویسنده کتاب «اسطورهشناسی آسمان شبانه» را به ارائه تخیلات شخصی جعلی و ربط آن به منابع متهم کرده. یک نمونه را هم آورده، من هم چک کردم:
شروین وکیلی در صفحه ۳۶۹ نوشته “در زمان داریوش دوم، نخستین بار اخترشناسان بابلی درخشش سرنوشت کوروش بزرگ را با زایچهاش مربوط دانستند” و آن را به بارتون نسبت داده.
غیاثآبادی لینک صفحات کتاب را گذاشته، بنده هم چندبار بنده چک کردم چنین حرفی در آن نیست و مایه تاسف است که چنین جملهای را دکتر وکیلی از خود جعل کردهاند و طوری میان جملات قرار دادهاند که گویا بارتون چنین چیزی را نوشته.
قبول اشتباه شجاعتی میخواهد که گویا نایاب و کمیاب است.
پاسخ دکتر وکیلی:
دوست گرامی
در پاسخم به آقای غیاثآبادی اطلاعات کافی برای رفع ابهام در این مورد شرح داده شده بود که گویا آن را درست مطالعه نکردهاید، از این رو بازگویش میکنم:
در عرف علمی، روشی استانده و جاافتاده برای ارجاعدادن به مطالب دیگران وجود دارد. یک روش، ارجاع مستقیم است که به کلمه به کلمهی متن ارجاع داده میشود و بخش مورد ارجاع با علامت گیومه از بقیهی بخشها مجزا میشود. در این حالت خودِ متن یا ترجمهی دقیق آن باید نقل شود. در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه انبوهی از ارجاعها از این دست وجود دارد که همین استاندهی مرسوم در موردشان رعایت شده است. اگر در آنها موردی شبیه به آنچه گفتید دیده شود، نشانهی خطاست و باید اصلاح شود. این نکته جالب است که با وجود انبوهِ نقل قولهای مستقیم در کتاب، هیچ یک از خردهگیران محترم ایرادی در این رده از ارجاعها نیافتهاند. به هر صورت اگر یافت شود از گوشزد شدنش استقبال میکنم.
روش دیگر ارجاعدادن، نقل به مضمون است؛ یعنی منظور یا محتوای کلی گزارهای به بخشی از نوشتار دیگری ارجاع داده شود. در این موارد ارجاع در پایان، گزارهای داده میشود که در ادامهی متن آمده و به نویسنده تعلق دارد، اما در اثرِ مرجع تاییدی برای محتوایش وجود دارد. موردی که بدان اشاره کردهاید به خاطر غیاب علایم سجاوندی و جملهبندی متن آشکارا از این ردهی اخیر است. در صفحهی مورد نظر از کتاب بارتون، تاریخ مشخصی برای ظهور اخترشناسی بابلی ذکر شده که به دوران زمامداری داریوش بر این شهر مربوط است و گزارهی کتاب هم دقیقا همین را میگوید، بنابراین ارجاع یادشده کاملا درست است و توقع اینکه عین کلمات متنِ نویسنده در ارجاعی محتوایی یافت شود نامعقول و نامرسوم است.
در عمل، هر کتاب علمی جدیای را که بنگرید از هر دو نوع ارجاع استفاده شده است. در این کتابها نمونههای فراوانی میتوان یافت که با همان درجهی دقتی که دربارهی تاریخ یادشده و اشاره به زمامداری داریوش دیدهاید، ارجاع صورت گرفته باشد.
بنابراین خردهگیریتان -مانند خردهگیری آقای غیاثآبادی- احتمالا به اشتباه گرفتن نقل قول مستقیم و غیر مستقیم و یکسانانگاشتن این دو مربوط میشود.
پیشنهاد میکنم برای جلوگیری از بروز خطاهایی از این دست، دربارهی شیوهی ارجاعدادن به متون و درجهی دقتی که در هر مورد باید رعایت کرد به شیوهنامههای ناشران معتبر یا نشریات علمی و تخصصی بنگرید. همچنین برای ارزیابی درجهی وفاداری متن یک کتاب – از جمله کتاب اسطورهی آسمان شبانه- به مراجع، آن را با کتابهای مرجع و معتبر در همان حوزه مقایسه کنید. اگر چنین کنید در خواهید یافت که در کتابهایم از سختگیرانهترین و دقیقترین شیوهی ارجاعدهی استفاده میکنم.
در پایان پیشنهاد میکنم همواره اگر قصد اظهار نظر دربارهی کتابی را دارید، نخست آن را به دقت بخوانید. اظهار نظرهای سطحی و مبتنی بر ناخواندن و نادانستن، باعث میشود قضاوتهایتان جدی گرفته نشود.
متاسفانه اقای غیاث ابادی هر جا در پاسخگویی منطقی باز میمانند به تکرار ادعای پیشین خود روی می اورند