(برای دوستم نوید که به هنگام پرسید)
از دیرباز زبان گفتاری و نوشتاری با هم تفاوت داشته است. در سراسر تاریخ بشر – تا همین صد سال پیش- بخش عمدهی جمعیت کرهی زمین نانویسا بودهاند و در جوامع پیشامدرن نسبت باسوادان را 5-10٪ جمعیت تخمین میزنند. چنان که در نوشتارهای دیگری نشان دادهام، در عصر پیشامدرن نرخ سواد در ایران زمین نسبت به سرزمینهای همسایه بسیار بالا بوده است و این را از رواج نویسایی در روستاها و وجود نویسنده و دانشمند در همهی شهرها و روستاهای ایران میتوان دریافت، اما با این همه جسورانهترین تخمینی که من هم از نسبت باسوادان ایرانِ سنتی دارم، از 15٪ جمعیت فراتر نمیرود.
در چنین شرایطی مرزبندی مشخص و روشنی میان زبان نوشتاری و گفتاری وجود داشته است. نویسایان گروهی نخبه و کمجمعیت بودهاند که نوشتارهای خویش را برای گروه نخبهای همسان با خویش تولید میکردند. البته نقش مهمِ گوسان/ رامشگر/ جارچی/ خواننده/ نقال/ برخوان/ راوی/ حافظ/ و… را در همهی جوامع داشتهایم که بیان این متون نوشتاری را (گاه با ساز و آواز) بر عهده داشتهاند و این اندوختهی فرهنگی نخبگان را در اختیار تودهی مردم قرار میدادهاند. با این همه مرزی مشخص و شکافی عمیق میان نویسا/ نانویسا و گفته/ نوشته وجود داشته و هریک زبانی ویژه را پدید میآورده است.
گفتار روزانه که با لحن و زمینه و بافت رخدادهای پیرامونی دگرگون میشود و بسته به حال و خلق و شخصیت افراد دگرگونه ادا میشود، شکلی پویاتر، متنوعتر و گذرا از زبان است که رنگ گویشها و لهجههای محلی را به خود میپذیرد، از موجهای گذرای فرهنگی و اجتماعی تاثیر میپذیرد، و اغلب در اسناد تاریخی و ادبی ردپایی از خود به جا نمیگذارد. در مقابل این زبانِ روزانهی شفاهی، شکل دیگری از زبان را داریم که نوشته میشده است. زبانی سخته و پخته و تراش خورده که نه در زبانِ یک تن و بر اثر تجربیات یک عمر، که در زبان صدها و هزاران تن و در پیوستاری از عمرهای پیاپی بازبینی و بازخوانی و بازنویسی و بازاندیشی میشده است. از این رو هنجارهایی پیچیدهتر، معناهایی ظریفتر و ریزهکاریهایی فراوانتر را در خود حمل میکرده است. این زبانی است که در ایران زمین شکلِ غایی و آرمانیاش شعر بوده است و گرایشی تمدنی هم داشتهایم که تمام عناصر فرهنگی خود را –از حماسه و اسطوره و دین گرفته تا علم و فن و تاریخ- به شعر تبدیل کنیم. تمایز میان زبان گفتاری و نوشتاری از این ساختارهای متمایزی بر میآید که از تفاوت در رسانههایشان، تمایز در نقاط تولیدشان و دایرهی مصرفشان، و واگرایی هنجارهای دستوری و زبانی و معنایی در رمزگانشان برخاستهاند.
برای نخستین بار در قرن گذشته بدنهی جمعیت در بسیاری از کشورها از جمله ایران باسواد شدند و این جمعیت باسواد به تازگی به رسانههایی الکترونیکی و همهگیر دسترسی دارند که نوشتن را به امری روزانه و پیگیر تبدیل میکند. اتفاقی که حتا تا نسل پیش از ما سابقه نداشت و قابل تصور نبود. یعنی حجم آنچه که یک ایرانی عادی امروز میخواند و (مهمتر آن که) مینویسد، بسیار بسیار بیش از چیزی است که تا سی چهل سال پیش رواج داشت. این نکته بماند که بیشتر این زبانِ نویسای فراگیر، وقفِ داد و ستد جوک و شوخی و گپ و گفتهای روزانه است.
ورود رسانههای نو به عرصهی زبان، درآمیختگی زبان گفتاری و نوشتاری را به دنبال داشته است. در دورانی که پدری برای پسرِ مسافرش با کاغذ و قلم نامه مینوشت و نامه سه ماه در راه و دست این و آن بود تا به مقصد برسد، هر نامه میتوانست و میبایست که اثری ادبی و اندیشیده و پخته باشد. امروز هر پدری با فشردن چند کلید در چند ثانیه پیام خود را به پسرِ مسافرش در آنسوی کرهی زمین منتقل میکند و این تنها یکی از دهها پیامی است که ممکن است بین این دو در یک ماه رد و بدل شود. از این رو هنجارها و قواعد حاکم بر نوشتار از گُردهی متن برداشته میشود و آن را به زبانی شبهشفاهی تبدیل میکند. دربارهی نامههای عاشقانهای که دختران و پسران به هم مینویسند و بازتابها و روایتها و حدیث نفسهایشان از مفهوم دلدادگی و دلبردگی هم همین قاعده برقرار است. زمانی این حس و عاطفه پیش از ابراز به قدری در ذهن میماند و پس و پیش میشد و پخته میگشت که به شعری دلکش بدل شود. امروز به سادگی طی پیامکی با چند کلمه میتوان ابرازش کرد و در چند دقیقه پاسخی با همان درازا را دریافت کرد، و طبیعی است که در این شرایط دیگر کسی نتواند مثل کهفی پیشاوری بگوید که « من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم/ من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم». چرا که تخمیر عاطفه و هیجان در دل که پشتوانهی فرگشت و جوشیدن زبانِ اثرگذار است، اصولا در این هیاهوی پر رفت و آمد زندگی امروز رخ نمیدهد.
این مقدمهی طولانی را برای آن نوشتم که پیش از طرح پیشنهادهایم، بر این نکته تاکید کنم که اختلالی که امروز در سواد و نویسایی و زبان ما رخ نموده، امری جامعهشناختی است که زیربنایی فنآورانه دارد و به دگردیسی چشمگیر و بیسابقهی رسانهها در زمانهمان مربوط میشود. شرایط امروزین به خاطر نویسا شدنِ بدنهی جمعیت و امکان ارتباط گستردهی یک تن با هزاران کس در کوتاهترین زمان، فضایی مردمسالارانه و آزاد فراهم میآورد و مجال ابراز خویشتن و صدور معنا را فراهم میآورد و از سوی دیگر به همین خاطر سطحینگری و شتابزدگی در ابراز نظر و ناپخته گفتن و عجولانه شنیدن را رواج میدهد. یعنی بختی در اینجا خفته و تهدیدی در همان جا بیدار است. با این همه اگر نظر شخصیام را بخواهید، رخدادهایی از این دست را خجسته و ارجمند میدانم، چرا که پیچیدگی سیستمهای اجتماعی را افزونتر میکند، دایرهی انتخابها را میگشاید و ژرفای آزادی «من»ها را افزون میکند. بدیهی است که در این میان دورانهایی از ناپختگی و نوسان را ببینیم و شاید هنوز زود باشد فریاد برآوریم که «هین کژ و راست میروی…»
در این شرایط، در کنار گذارها و تحولهای دیگر، با نوشته شدنِ روزافزون زبان گفتاری به شکل نوشتاری نیز روبرو هستیم. موج نخستینِ گسترش نویسایی و بسط رسانههای ارتباطی که در قرن نوزدهم رخ داد و پیامد گره خوردنِ صنعت چاپ و دولتی شدنِ آموزش و پرورش بود، به تحول مشابهی دامن زد و نتیجهاش آن شد که نثرهای متکلف و پیچیده و دبیرانهی قدیمی درهم شکست و زبانی ساده و روان و به نسبت عامیانه جای آن را گرفت که صورتهای تازهای از ساختهای معنایی و پیامها (رمان، خودزندگینامه، نامهنگاری رمانتیک) را در اروپا باب کرد که در آن سامان بیپیشینه مینمود. در آن موج نخست نسلی پرجمعیت از نویسندگان ظهور کردند که بر زبان سنتی و پیچیدگیهای کلاسیک آن چیره نبودند و با این وجود نویسا محسوب میشدند و به رسانههایی برای انتشار نوشتههایشان دسترسی داشتند. در نتیجه پادشاهی مانند ناصرالدینشاه که تسلط شاهان پیشین بر ادب پارسی را نداشت، با سبکی روان و روزنامهنگارانه خاطرات خود را نوشت و چند نسل بعدتر نیما یوشیجی پیدا شد که با همین شکل و شمایل نوآوریهایی کرد و… «مرا لو، پیشوای شعر نو داد!»
موج تازهی این روند که از ترکیب گسترش تحصیلات دانشگاهی با رسانههای الکترونیکی ناشی شده، به همین ترتیب نسلی جوان و نوآور را پرورده که گاه بیش از کلماتی که در روز سخن میگویند، مینویسند و میخوانند و این برای نخستین بار است که چنین میشود. بخش عمدهی آنچه در این میان خوانده و نوشته میشود، هم از نظر محتوا و هم بافت و سبک همان است که پیشتر در زبان گفتاری باب بود و با مرزهای ادب از دایرهی نوشتار بیرون میماند. از این روست که نوشتنِ آن هنجار و قاعدهی روشنی ندارد و پیامکبازان و رخنامهنوازان (فهو: فیسبوک یوزِرْز!) در بمانند و «به من گفت» را «ب من گفت» بنویسند و «مشکل ماست» را «مشکلهماست»، که به نام غذایی میماند کمابیش!
اما آماج همهی این رودهدرازیها، پیشنهاد چند قاعده بود برای دوستانی که خواه ناخواه در این رسانههای نو زبان گفتاری را به شکل نوشتاری به کار میبرند. این پیشنهادها برای آن است که از سویی به قول غزالی اقتصاد اعتقاد رعایت شود و شمار واژگان پیام بیش از حد جیب «مشترک گرامی» افزون نشود و از سوی دیگر زیبایی سخن و درستیاش در بستر زبان پارسی نیز باقی بماند، که اگر اگر سخن در این دایره نماند، سخن نمیماند!
اینک پیشنهادهایم برای «گفتارنویسها»، یعنی گفتگوهایی در حد چند جمله که اغلب با انتظار دریافت پاسخ از رسانههایی الکترونیکی گذر میکند و نوشته میشود:
1) هنگام نوشتن واژگان غلط املایی نداشته باشید. «به» را «ب»، «راجع به» را «راجب»، و «ثواب» را «سواب» … ننویسید. این نشانهی بیسوادی و نادانیتان است، اگر املای درست کلمهای را نمیدانید، معنایش آن است که آن را در خزانهی واژگانتان ندارید، آبروی خودتان را نبرید لطفا!
2) در حد امکان پارسی بنویسید. برابرنهادهای جا افتاده یا در حال جا افتادنِ کلمات فرنگی و عربی را به کار بگیرید و توجه کنید بافتی منسجم بر سخنتان حاکم باشد. و صد البته که منظور این نیست که از خودتان کلماتی تراوش کنید که معنایش را فقط خودتان میدانید. اما «پرفورمنس اوکی شد. مسیج رو برا فرندات دلیور کن!» هم واقعا مایهی شرمساریست.
3) کوتاه، ساده، فشرده، و بیشیله پیله بنویسید. تعارف و تکلف را بگذارید برای متنهای جدیتر چند صفحهای. اگر میشود کلمهای را از پیامی حذف کنید، این کار را بکنید. ضمن لطمه به شرکت مخابرات، فکرِ وقت مخاطب را هم بکنید. این را دریابید که گاهی در همین پیامهای کوتاه ایجاز به اعجاز بدل میشود!
4) بازیگوش باشید. در دایرهی زبان پارسی میتوانید با آزادی شگفتانگیزی با کلمات بازی کنید، ترکیبهای تازه بسازید، و شوخی کنید. بگذارید گفتارنویسهایتان نکتهای و چیزی داشته باشد. ببینید این رسانههای نو و نویسا شدنِ سخنتان چه ابعاد تازه و لذتبخش و خوشایندی را میتوانند به پیام بیفزایند.
5) زیبا بگویید و شیوا بنویسید. هرچه بیشتر متون پارسی جدی را خوانده باشید، زیباتر سخن خواهید گفت و زیباتر خواهید نوشت. حتا اگر بحثِ جملهای در پیامکی باشد. گاهی یک مصراع یا بیتی هفت هشت کلمهای از شاهکارهای ادب پارسی کارِ چندین سطر را میکند و اثرگذاریاش هم بسیار بیشتر است. شعرِ خوب (منظورم نثرهای پلکانی نیست) بخوانید و حفظ کنید و به کار بگیرید تا رستگار شوید!
6) موقع پیام فرستادن به این و آن ادب را رعایت کنید، متین و زیبا و سنجیده بنویسید. کلماتی که صادر میکنید بازتاب ذهنتان هستند و نمایندهتان محسوب میشوند. آشفته و درهم و شلخته ننویسید. کوتاه و گزیده و زیبا و کارآمد و دقیق بنویسید. لحنتان را بسته به مخاطب انتخاب کنید و از افراطِ خودنمایی و تفریطِ آشفتهگویی بپرهیزید. پیش از فشردن دکمهی ارسال پیام، یک بار متنتان را بخوانید و ویرایش کنید. خلاصه،… خودتان را ضایع نکنید!
درود بر شما
مانند همیشه آموزنده
پایدار باشید