اندر واسازی قهوه‌خانه و چای قندپهلو

 

 

 

 

 

تئین و کافئین که ماده‌ی اصلی تشکیل دهنده‌ی نوشیدنی‌های چای و قهوه هستند، به رده‌ای از مواد تعلق دارند که به خاطر خاصیت قلیایی‌شان آلکالوئید نامیده می‌شوند و نوشیدن‌شان به خاطر تاثیر بر دستگاه عصبی و تاثیرشان بر برانگیزاندن سیستم سمپاتیک و کاستن از تنش عصبی خوشایند شمرده می‌شود. تحلیل جامعه شناختی مصرف این مواد به مقدمه‌چینی‌هایی تاریخی نیاز دارد. آشکارترین و مهمترینِ این نکات، آن است که الگوی امروزینِ مصرف و استفاده از آلکالوئیدها، پیوندی آشکار و روشن با مدرنیته دارند.

گیاهانی مانند توتون، چای، قهوه، و کاکائو در دوران پیشامدرن نیز شناخته شده بودند، کشت می‌شدند، و توسط جوامع سنتی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. با این وجود، الگوی مصرف این مواد و «معنای» نهفته در آنها از بیخ و بن با آنچه که پس از ظهور انقلاب صنعتی شاهدش هستیم، متفاوت بود. فهمِ کارکرد این مواد در جوامع امروزین، تنها در شرایطی ممکن می¬شود که درکی روشن از الگوی تاریخی تحول این مواد داشته باشیم، و تصویری دقیق از نقش¬شان در جوامعی که گذار به مدرنیته را تجربه کردند.

در مورد این مواد چند ملاحظه‌ی عمومی ضرورت دارد. مهمتر از همه آن که در دستگاه نظری مورد نظرمان (رویکرد زروان که نگرشی سیستمی به من و نهاد است) این مواد مانند مخدرها و محرک‌های دیگر نوعی داروی روانگردان محسوب می‌شوند و از این رو آنچه از آنها حاصل می‌آید لذت دروغین است. یعنی رده‌ای خاص از لذتها، که مانند تمام انواع دیگرِ لذت، از برانگیختگی گره‌های عصبی ویژه‌ای در مغز پدید می‌آید، اما تفاوتش در آنجاست که این شبکه‌ی نورونی زیر تاثیر ماده‌ی شیمیاییِ خارجی و سمی‌ای که از راههای خوراکی یا تنفسی وارد بدن شده، تحریک می‌شود.

لذت دروغین بر خلاف لذت‌های زیستی (مانند خوردن یا جفتگیری) یا لذت‌های راستین (که از پردازش اطلاعات ناشی می‌شود،‌ مثل کتاب خواندن)، به شکلی درونزاد در درون شبکه‌ی عصبی زاده نمی‌شوند، و از تاثیر ماده‌ای بیرونی بر مغز بر می‌خیزند. از این رو متغیرهای پایه‌ی مرکزی در سیستمهای تکاملیِ مربوط به «من» را دچار اختلال کرده، و در نتیجه بختِ بقا، قدرتِ اجتماعی، معنا و (حتی در درازمدت) لذت را کاهش می‌دهد. لذت دروغین بر این اساس، تجریک شیمیاییِ دستگاه لذت در مغز است، که بر اساس الگویی خودکار، اجباری، و تکرار شونده اجرا می‌شود، و این همان است که اعتیاد نامیده می‌شود.

این نکته روشن است که خاستگاه لذتهای دروغین، زهرهایی – معمولا حشره‌کش‌هایی از رده‌ی آلکالوئیدها- است که گیاهان آن را در زمینه‌ای تکاملی برای حفاظت خود در برابر حشرات گیاهخوار می‌سازند. این مواد به عنوان سمی که بر دستگاه عصبی اثر می‌گذارد، در پستاندارانی مانند انسان به شکلی نامنتظره عمل می‌کند و در عینِ آسیب رساندن به دستگاه عصبی، شبکه‌ی لذت را نیز به طور غیرمستقیم -معمولا از مجرای سیستم دوپامینرژیک- تحریک می‌کند. در نتیجه کشفِ تصادفی اثرِ روانگردانِ این گیاهان در جوامع اولیه، به شناسایی رده‌ای از گیاهان دارویی انجامیده است که در کنارِ خاصیتِ روانگردان و گاه توهم‌زایشان، لذت‌آور و بنابراین معتاد کننده هم هستند. حال این تاثیر ممکن است در دامنه‌ی بزرگی نوسان کند. از اثر خفیف و ملایم چای گرفته تا وابستگی شیمیایی چشمگیر و مهلکِ نیکوتین.

این گیاهان در جوامع ابتدایی، پدیدارهایی جادویی و تاثیرگذار بر روح دانسته می‌شدند. تمام گیاهان یاد شده – از هوم گرفته تا برگ کوکا- در جوامعی که برای نخستین بار آنان را کشف کردند، مقدس شمرده می‌شدند و مجموعه‌ای از آیینهای دینی، مناسک اجتماعی، و معناهای فرهنگی بر آنها سوار می‌شده است. در تمام این جوامع، گیاهان یاد شده به شکلی محدود، و زیر نظر طبقه‌ای از رازآشنایان و کاهنان و شمنان برای اجرای مراسمی دینی یابه عنوان داروهایی خاص به کار گرفته می‌شدند. به همین دلیل هم در دوران پیشامدرن، با گیاهانی روبرو هستیم که به طور پراکنده در تمدنهای گوناگون کشف شده‌اند، تا به عنوان منابع لذت دروغین مورد استفاده قرار گیرند. اما این لذتهای دروغین با لفافی از معناها و آیینها و مناسک و اساطیر پوشانده شده، و به این ترتیب بدنه‌ی اصلی جامعه از آن جدا می‌شده است. به همین دلیل هم در جوامع پیشاسنتی اعتیاد به این مواد امری نادر و استثنایی تلقی می‌شده است.

با ظهور عصر مدرن، و آغاز دوران جهانگردی اروپاییان، دگردیسی مهمی در ساختارِ استفاده از این مواد رخ نمود، که فهمِ آن برای تحلیل دقیقترِ خودِ مدرنیته و عناصر برسازنده‌ی آن اهمیت دارد.

اروپاییان در زمانی که نخستین کشتی‌های اقیانوس‌پیمای خود را ساختند و به شرق و غرب دنیا سفر کردند، تنها یک منبع لذت دروغین را می‌شناختند و آن هم الکل بود. ماده‌ای که بنابر یک تصادف تکاملی جالب توجه، تاثیری شبیه به آلکالوئیدها در مغز انسان می‌گذارد، و همان شبکه‌ی لذت و دستگاه دوپامینرژیک را تحریک می‌کند.

اروپاییان در برخورد با تمدنهای دیگری که تا آن هنگام آشنایی چندانی با آنها نداشتند، با رده‌هایی متنوع از منابع جدیدِ تولید لذتهای دروغین روبرو شدن. در همسایگی آنها، در قلمرو تمدن اسلامی، تریاک وجود داشت که به همراه الکل به عنوان داروی ضد درد و هنگام جراحی‌ها به کار گرفته می‌شد. در کمربندی گسترده که از آسیای میانه تا شمال آفریقا کشیده شده بود، حشیش یاهمان سبزک هم در میان فرقه‌هایی دینی رواج داشت و همچنان کارکردِ بسیار کهنِ شمنی و آیینی‌اش را حفظ کرده بود. در این میان تنها گیاهی که کارکردی عمومی داشت، قهوه بود که استفاده از آن نیز به قلمروهای جغرافیایی خاصی محدود بود.

در شرق، چینیان زمام امور را در دست داشتند و آنان نیز تریاک و حشیش را داشتند و چای را. در جهان نو، اما، اروپاییان با تمدنهایی کشاورز و مبتکر روبرو شدند که طیفی وسیع از گیاهان را رام کرده بودند، و در این میان کاکائو، تنباکو، و کوکا نقشی مرکزی داشتند. در این قلمرو نیز این گیاهان کارکردی جادویی و دارویی داشتند و فقط در مناطق گرمسیری به عنوان حشره‌کش استفاده‌ی همگانی پیدا کرده بودند.

سر رسیدن کشتیهای اقیانوس‌پیما و مد شدن استفاده از این لذتهای دروغین، اگر به تنهایی نگریسته شود، یک معنا دارد، و در کنار سایر دستاوردهای عصر اکتشاف، معنایی به کلی متفاوت پیدا می‌کند. اگر تنها به الگوی توزیع و استفاده از گیاهان لذت‌زا بنگریم، با رخدادی قابل فهم روبرو می‌شویم. کاشفان اروپایی، در میان سایر «چیزها»ی سودمند و ارزشمندی که از سرزمینهای دور برای مردمشان تحفه می‌آوردند، حاملان لذتهای دروغین را هم به همراه داشتند. این مواد گیاهی، برای اروپاییان ارمغانی بود در میان سایر ارمغانها، دستاوردی بود از تمدنهایی که پست و وحشی دانسته می‌شدند. بنابراین معناهایی که در جوامعِ کاشفِ این گیاهان به آنها الصاق می‌شد، در چشم اروپاییان فاقد ارزش و اهمیت بود. تنباکو یا حشیش یا چای، در بافتار جامعه‌ی اروپایی قرن شانزدهم و هفدهم تداعی کننده‌ی آیینهای دوستی و پیمان، یا سفر روح و دستیابی به مکاشفه، یا رسمی مربوط به مراقبه و تمرکز نبود، که به سادگی یک ماده‌ی دود کردنی، یک سرخوش‌آور، و یک نوشیدنی گوارا بود که می‌شد آن را محض سرگرمی مورد استفاده قرار داد.

اگر تنها به مصرف گیاهان زاینده‌ی لذت دروغین در اروپای قرن شانزده و هفده بنگریم، متنهای نوشته شده در این باره را بخوانیم، و الگوی توزیع و فراگیر شدنِ تدریجی آن را وارسی کنیم، به یک نتیجه‌ی ساده و روشن می‌رسیم. اروپاییان به همراه سایر چیزهایی که از جهانهای ناشناخته‌ی پیرامونی همراه آوردند، جعبه‌ی پاندورایی خطرناک را نیز پیدا کردند و با بی‌احتیاطی درِ آن را گشودند. شبکه‌ای از معانی که در جریان قرنها استفاده‌ی محتاطانه و آزمون و خطای تکاملی در اطراف گیاهانی مانند تنباکو و چای و قهوه تنیده شده بود، با کنشِ تسخیرگرانه‌ی جهانگردان نوآمده از هم دریده شد، و آن هسته‌ی مرکزی و سختِ بیوشیمایی بود که برگرفته و تصاحب شد. هسته‌ای که دیگر چیزی جز یک گیاهِ نو، با تاثیر سرخوش کننده‌ی نو نبود.

سپری از جنس معنا که جوامع سنتی و کهن به تدریج و بی‌تردید با دادن تلفات بسیار برای خود ساخته بودند، با این کار از میان رفت، و جامعه¬ای پرتکاپو و جویای نوآوری و مستعد تغییر باقی ماند، با ترکیبات بیوشیمیاییِ زاینده‌ی لذت دروغین، و این هیچ جای تعجب نداشت که استفاده از این مواد گام به گام توسعه یافت، تولید و توزیع این ترکیبات به سرعت نهادهایی سودآور و اقتصادی را در اطراف خود ترشح کرد، و جمعیتِ وابسته به تمدنِ مدرن، به سرعت به نیکوتین، تئین/کافئین، و سایر ترکیبات نشئه‌آور معتاد شد.

آنچه که در رویارویی جوامع مدرن با لذتهای دروغینِ نویافته رخ داد، بی‌تردید در جوامع باستانی نیز بارها رخ داده بود. بی‌تردید نخستین پیشاایرانیانی که در بیابانهای آسیای مرکزی سبزک و هوم را کشف کردند، موجهایی از اعتیاد و تباهی و نابودی را تجربه کرده بودند، تا آن که همسایگان و نوادگان و بازماندگان هوشمندترشان آموختند تا با سپری از جنس معنا، و با مهارها و قید و بندهایی از جنس مناسک و آیینها و رازورزی‌ها، استفاده از این مواد را در جوامع خود محدود و کنترل کنند. شبکه‌ای پیچیده از حرمتهای دینی، موقعیت‌شناسی‌های ظریفِ اخلاقی، و قواعد حقوقی و مدنی لازم بود تا میلِ زیست شناختی و گرایشِ گریزناپذیرِ مغزها برای دستیابی به محرکی لذت‌آور و سرراست را منضبط و سازماندهی کند، و این همان بود که غربیان با بی‌احتیاطی نادیده‌اش گرفتند، در آن زمان که با بی‌احتیاطی آن محرک را بر می‌گرفتند.

با این همه، وقتی چندی پس از آشنایی اروپاییان با این مواد عصر انقلاب صنعتی آغاز شد، به سرعت ساز و کارهایی شکل گرفت که اثر روانگردان این مواد را با کارکردهای اجتماعی نوپدید ترکیب می‌کرد. کافئین و تئین و نیکوتین (چای و قهوه و سیگار) موادی هستند که از راه لوله‌ی گوارش یا سیستم تنفسی جذب بدن می‌شوند و هیچ محتوای انرژی به همراه ندارند. یعنی مقدار کالری‌ای که در یک لیوان چای یا قهوه وجود دارد، صفر است. با این همه تاثیر اصلی این مواد که برانگیختگی سیستم عضلانی و کم کردن خواب است، به ویژه برای کارگرانی که می‌بایست زمانی طولانی را صرف کار کردن در کارخانه‌های نوبنیاد کنند، سودهای فراوانی در بر داشت. در واقع الگوی تولید این مواد در مستعمره‌ها و مصرف‌شان در اروپا با روند شکل‌گیری و توسعه‌ی طبقه‌ی کارگر صنعتی گره خورده است، و در این معادله باید تولید صنعتی شکر و فراگیر شدن آن را نیز به حساب آورد، که انرژی خالص است و در کنار کافئین و تئین نیروی لازم برای تولید کار عضلانی را در طبقه‌ی کارگر فراهم می‌آورد. خلاصه آن که الگوی جدید شکل‌گیری نهادی مثل «قهوه‌خانه» یا کالایی مانند «چای قند پهلو» اگر در چشم‌اندازی تاریخی نگریسته شود، از ترکیب دو نیاز جامعه‌ی صنعتی نوظهور اروپایی ناشی شده که از سویی بیدار و فعال نگه داشتن کارگران در ساعتهای متمادی را ضروری می‌دید، و از سوی دیگر به تزریق دایمی انرژی‌ای زیاد و زودجذب به سیستم عضلانی کارگران نیاز داشت، و این همان است که شالوده‌ی قدیمیِ آن نهاد و این کالا را برساخته است.

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *