نخستین نشست دورهی آموزشی نظریهها و رویکردها در روانشناسی خودانگاره روز ۸ امرداد ۱۳۹۱ در موسسه ماهان برگزار شد. دکتر شروین وکیلی در این دوره مدل نظری جامعه شناسی روانی و روانشناسی اجتماعی و تعریفی از مفهوم من یا سوژه را بررسی میکند که با صورتبندی نظری دستگاه نظری زروان همراه است. در این دستگاه نظری چیزی که مورد پرسش است مفهوم «من» است که با رویکرد نظریه سیستمهای پیچیده و با قرائت خاصی که از این نظریه میشود، مورد سنجش قرار میگیرد.
«من», مفهومی مستقل و خودآگاه و خودارجاع و وابسته به انسان است که نظریه سیستمهای پیچیده یکی از راههای صورتبندی آن محسوب میشود .از آنجا که روششناسی، شروع جذابی برای انتقال یک مفهوم نیست، این مبحث در میان چارچوب نظریه شرح داده میشود. مرجع تبیین «من» در نظریه سیستمهای پیچیده در سطح روانشناسانه کتاب «روانشناسی خود انگاره» است.
برای ورود به بحث، چارچوبهای نظری موجود در مورد مفهوم من شرح داده می شود و پس از آن ،دلایلی را برخواهیم شمرد که نشان میدهد مدل زروان بهتر عمل میکند. سپس با پرسشهایی که مطرح میشود، میتوان وارد چارچوبهای نظری سیستمها شد.
در دوره پیشین که سه سال ادامه یافت، سیر تحول من پارسی یا من ایرانی بررسی شد که کاربست همین نظریه است و خروجی آن به صورت ارائه مقالهها و چاپ کتابهایی بوده است.
کار ما بازگشایی معمایی است که به اشکال متفاوت نامگذاری شده: سوژه (Subject، Igo) که در فارسی، کلید واژه برابر نهاد آن «من» است. مفهوم «من» خیلی مهم است و در تمام نظریات روانشناسی، جامعه شناسی و فلسفه پرسش از من هسته مرکزی را تولید میکند. بر اساس داوریای که بر مبنای من انجام میشود، نظامهای روانشناختی متفاوت فهمیده و به کار گرفته میشوند.
در حوزه روانشناسی یکی از پارادایمها یا سرمشقهای نظری که در مورد مفهوم من وجود دارد این است که این مفهوم، خود مختار و مستقل است و بدنهاش قابل تحلیل نیست؛ یعنی این من به اجزا فرو کاسته نمیشود و در واقع ،من در بین رویکرد زیستشناسانه و رویکرد جامعهشناسانه قرار میگیرد که در این مورد در کتاب روانشناسی خودانگاره به طور مفصل بحث شده است.
هنگامی که در مورد من اندیشیده میشود به پیچیدهترین چیزی که میرسیم شبکه عصبی مغز آدم است که آنقدر پیچیده است که نه تنها پدیدههای جهان اطراف را شناسایی میکند، بلکه میتواند خودش را هم بازنمایی کند.
اولین کسی که در حوزه روانشناختی برای مفهوم «من» دستگاه نظری مستقل پیشنهاد کرد فروید است. البته گمانهزنی در مورد روان و ذهن و من در این گستره خیلی کهن است ،اما از دید یک دستگاه نظری با رویه روانی، قبل از فروید به آن نگاه نشده بود.
مثلا ارسطو کتابی به نام «پِری پْسوخِه» یا «درباره نفس» دارد که در جریان نهضت ترجمه در ایرانزمین از سریانی به عربی برگردانده شد. در واقع خود ارسطو این کتاب را به عنوان یک متن سیاسی در ادامه نگاه سیاسی افلاطون به نگارش در آورده بود. دانته هم در مورد سرنوشت نفس مطالبی دارد و جالب است که این رویکرد بیشتر در روانشناسان اتریشی و آلمانی دیده میشود که به مسائل نگاهی کل گرا داشتند. در گستره علم روانشناسی پنج دستگاه نظری اصلی داریم که مفهوم من هم در آن مدلسازی «الگوریزی» میشود. هرکدام از اینها نگاهی ویژه به من دارند و بر اساس آن پرسشهایی مطرح می کنند، اما لزوما نمیتوانند به آنها پاسخ مناسبی بدهند.
1. رویکرد روانکاوانه که ادامه دیدگاه فروید است و یکی از شاخههای آن دانش روانپویایی یاPsychodynamics است. یونگ و لاکان از مبدعان آن بودند.
2. رویکرد رفتارگرایی که واتسون پایه گذار آن بود.
3. رویکرد گشتالت Gestalt که همچنان ادامه دارد.
4. رویکرد کنش متقابل نمادین
5. رویکرد پدیدار شناسانه
خواستگاه این پنج پارادایم در مورد مفهوم اصلی «من» روانشناسی است ولی پدیدارشناسی به فلسفه و تاریخ علم هم برمیگردد و همچنین رویکرد کنش متقابل نمادین به جامعهشناختی هم مرتبط است. از اینها شاخههای دیگری مثل روانشناختی و روانشناسی تکامل گرایانه هم تولید شدند.
در همه این نظریهها ویژگیهای مشترکی دیده می شوند که از این قرارند:
1. در هر پنج نظریه جدا از اینکه خواستگاه شان در فلسفه، جامعهشناسی یا حتا زیستشناسی باشد الگوی روانشناسانهای پیشنهاد میشود که به مفهوم «من» میپردازد.
2. همه نظریهها در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ شکل میگیرند. بین سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ و پایه گذاران آنها اندیشمندان اروپایی بودند که بیشترشان بعد از جنگ جهانی اول و به ویژه پس از ظهور نازیسم به آمریکا مهاجرت کردند و مکتبهای روانشناسی که در آمریکا شکل گرفتند خیلی متاثر از این افراد بود.
3. به این ترتیب همه در دوره آشوب قرن ۲۰ و عصر تمدن مدرن شکل گرفت. پیش از آن در عصر استعمار ،نگاهی خوشبینانه به «من» وجود داشت که«من» در آن عقلانی، تکاملیافته و خردمدار است. اواخر قرن ۱۹ کم کم شکافها در این تصویر زیبا نمایان میشود که یکی از دلایل آن آشکارشدن پیامدهای خطرناک صنعتیشدن و به کار گرفتن جنگ افزارها بود. از پیشگویان این امر، فیلسوفی مثل نیچه و دانشمندی مثل فروید بودند که من مدرن را در این دوران را به نقد کشیدند.
۴٫ ویژگی مشترک پایه گذاران این نظریهها دانشمند بودن آنها است. اکثر رفتارگراها زیستشناس بودند، گشتالتیها روانشناسان بالینی و برخی پزشک و ساختارگراها فیلسوفانی بودند که به علم میپرداختند. مثلا هوسرل که پدیدارشناسی را بنیان نهاد، کتاب مهمی به اسم «فلسفه ریاضی» دارد. طرفداران رویکرد کنش متقابل نمادین هم جامعهشناسانی بودند
که به علوم پایبند بودند.
در واقع این نظریه ها پاسخی برای پرسشی مهم درباره مفهوم «من» بودند و پایهی آنها نقد من عقلانی و خوبی بود که فیلسوفان و جامعهشناسان مهم اولیه مثل کانت و هگل ارائه داده بودند. نظریهها در شرایط تاریخی-اجتماعی خاصی، در زمینه سنت مدرنیته و عصر خرد شکل گرفتند. بنابراین اگر از بیرون به نظریهای نگاه شود و نقد شود، دستگاه رقیبی برای آن تولید میشود. مثل این پنج نظریه که از نقد مفهوم من و خرد خوشبینانه قرن نوزدهمی بیرون آمدند و هر کدام بر اساس مفاهیم پایهای شکل گرفتند و کلید واژههایی برای تبیین«من» دارند. رویکردشان به مفهوم «من» بیشتر بالینی است و نمونههای انسانی را که تحلیل میکنند بیشتر بیماراناند. فروید در این مورد شاخص است که مدل پاتولوژیک ارائه میدهد و فرضاش این است که انسان بیمار است و باید درمان شود. این رویکردی است که گاهی علمی به نظر میرسد.
به هر حال رویکردهای این نظریهها خیلی تفکیکشده از زیستشناسی نیستند و در مواردی روی حس هم کار میکنند. به طور مثال وونت خیلی پیشتر از این نظریهپردازان با روشهای آزمایشگاهی ابتدایی تنش را ساختارمند میکند رویکرد مقابل روانشناسی مثبتگرا است که بر عکس روی کسانی که سالم هستند کار میکند و در آینده، بیشتر در این مورد بحث میشود.
در مدل نظریه زروان کلید واژه «جم» یا «جمم» سرواژه جفت متضاد معنایی است. در اوستایی ،جم همان جمشید و به معنای دوقلوی دو قطبی است که در هند در واژه «جمنا» و در انگلیسی در ”Gemini“ (برج دو پیکر) دیده میشود. بر اساس آن، معنا که از طریق زبان منتقل میشود پیکرهای دارد که توسط دو قطبیها تولید شده در نظامهای انتقال معنا شکل میگیرد.
در رویکردهای ساختار گرایانه به طور کلی معنا در دو قطبیهای زبانی صورتبندی میشود؛ یعنی هر جا معنایی وجود دارد قطعا جفت متضاد معنایی ای در پشتاش است. البته این هم مفهومی ضمنی است!
لوی اشتراوس در این مورد میگوید که دو قطبیها وضعیت میانهای دارند که با یک دو قطبی دیگر بیان میشود. او این مفهوم را به خوبی در مقاله «خام و پخته» تبیین کرده است. مثالی که در این مورد وجود دارد حکم تورات است که میگویند جانورانی که سم شکافته دارند یا شکمبه دارند ،حلال گوشتاند، پس خوک ،حلال گوشت نیست به این ترتیب خوک در وسط این دو قطبی قرار میگیرد. در جفتهای متضاد معنایی آنچه وسط قرار میگیرد معمولا تابو است و یا با مناسکی از آن تابو زدایی میشود.
در اساطیر جمشید، با شکوهترین و در عین حال گناهکارترین پادشاه است و در درون مفهوم خود دوقطبیهای زیادی نهفته دارد. در انتهای داستاناش از وسط به دو نیم میشود و به مرگ میرسد. جمها یا جفتهای متضاد معنایی هم وقتی تفکیک میشوند مثل جمشید میمیرند. در زروان ،جمهایی که پیکره زبان را صورتبندی میکنند به عنوان ابزار تحلیلی به کار برده میشوند. منشها، دستگاههای نمادین رمزگان و متونی که حامل معنا هستند بر مبنای جمها استوارند.
1. در روانکاوی در ابتدای کار جم خودآگاه/ناخودآگاه مطرح شده است. فروید دراین عرصه بیان میکند که ما یک حیات روانی خودآگاه داریم که به آن میپردازیم، اما بخشی هست که از آن غافل میشویم و آن، ناخودآگاه ماست که درمان فروید مربوط به این بخش است.
2. در رفتارگرایی، عینیت در مقابل ذهنیت قرار میگیرد. ذهنیتهایی که بر مبنای جم صورتبندی شدهاند باعث میشوند گزینشی هم برای انتخاب یکی از آنها وجود داشته باشد. رفتارگرایان اولیه مشخصا هوادار عینیت هستند و میگویند آنچه به طور عینی دیده میشود مهم است، در واقع آنها اصولا ذهن را قبول ندارند. حدود سال ۱۹۰۰ واتسون در انگلیس پیشرو این نظریه بود.
3. در برابر رفتارگرایی، مید نظریه کنش متقابل نمادین را شکل میدهد. در آن جمهای دال/مدلول، لفظ/معنا، رمز/مفهوم همه به ذهن وصل میشوند که در رفتارگرایان کلاسیک اولیه نادیده گرفته شده بود. او ادعا می کرد که امر عینی وقتی مهم است که در آن پرسش «چرا من این رفتار را می کنم؟» در مقابل «چه طور این رفتار را می کنم؟» مطرح شود.
4. جمهای پدیدارشناسی شامل: معنا در مقابل رمز، بود در مقابل نِمود یا نومن در مقابل فنومن است. پدیدارشناسها هم مانند کنش متقابل نمادینها، جم رمزگان معنا را دارند که شبیه دال و مدلول و به همان اندازه مهم است، اما این جم برای آنها بیشتر از اینکه زبانی باشد، روانشناسانه است.
5. گشتالتیها به جم کل/جزء اهمیت میدهند به این معنی که آنچه من یا ذهن مرا می سازد کلیت یا مجموعهای را در بر دارد که بزرگتر از اجزای سازنده آن مجموعه است.
در همه این پنج نظریه روابط علی و معلولی دیده میشود به طور مثال کارکرد یک بیماری در هرکدام چنین است:
روانکاو: باید پی به علت رفتار بیمارگونه در خودآگاه برد و پس از آگاهی از آن در خودآگاه درمان میشود. فروید کتاب مفصل «تفسیر رویا» را بر این اساس نوشته که در آن ۳۰۰ رویا که ۸۰ تای آنها مربوط به خودش میشود تحلیل شده است. پیشفرضاش این است که رویا مربوط به عرصه ناخودآگاه است و با درک دلایل و بروز بیماری در ناخودآگاه فرایند درمان آغاز می شود.
رفتار گرا: در رفتار بیمارگونهای که مشاهده میشود آنچه مهم است توالی رفتاری است که تکرار میشود و در بررسی آن به چرایی و آنچه که در موردش فکر میشود کاری نداریم هدف فقط درمان رفتار بیمارگونه است و با اینکه روششناسی رفتارگراها در این مورد تنگنظرانه و سختاندیش است جالب است که در خیلی از موارد در درمان بیماریها جواب میگیرند.
اسکینر ازپیشتازان رفتارگرا کتابی علمی تخیلی به نام «ولدن ۲» داردکه در مفهوم شرطیشدن و روش علمی به کار رفته در آن تعصب دارد. آلدوس هاکسلی هم کتاب «دنیای شگفت انگیز نو» را در نقد شرطیشدگی و مدینه فاضلهای که بر اساس شرطیشده ساخته میشود نوشت و مفاهیم «ولدن ۲» را در آن به سخره گرفت. کتاب مهم دیگر اسکینر «آزادی و شان» است که ترجمه شده است.
گشتالتی بیماری را در چارچوب رفتار تحلیل میکند و هدفش فهم آن است و این رفتار را درکنار دیگر رفتارها در شبکهای بررسی میکند. گشتالت به معنای کلیت و چارچوب است. در واقع پیشفرض نظریه گشتالت این است که ذهن، کلی عمل میکند نه جزیی و از دل آن نظریه سیستمها درمیآید و بر اساس آن خود ذهن جهان را ساده میکند. در این زمینه لیبر مان گفته است که با پنج متغیر اصلی و پنج متغیر فرعی جهان ساده میشود.
پدیدارشناسها به درمان کاری ندارند. بیشتر فیلسوف هستند و به چرایی و روابط پیونددهنده در شبکه زیستجهان میپردازند. معنا و تفسیر رفتار برای آنها اهمیت دارد که بعدها پایه هرمنوتیک میشود. دریدا در مورد جفت متضاد معنایی نظری دارد که از پدیدارشناسی هوسرل برآمده است.
هوسرل فیلسوفی است که زبان را نشاندهنده ماهیت اصیل چیزها میداند. برخلاف فروید که زبان را اصل نمیداند و از آن به عنوان ابزار استفاده میکند. لاکان خود را ادامهدهنده راه فروید میداند ولی میگوید ساختار ناخودآگاه از جنس زبان است بر عکس فروید که زبان را نیرو و ابزاری برای رفتن به ناخودآگاه میداند. در واقع لاکان، فرانکل، یونگ و آدلر از روانکاوی تاثیر گرفتهاند. فوکو متاثر از هایدگر در پدیدارشناسی، نیچه در تفسیر تاریخی و فروید در روانکاوی است. در این حوزهها دانشمندان روانکاو، رفتارگرا و شناختی بیشتر در زمینههای درمانی و بالینی کار کردهاند. به طور مثال شناختگرایان میگویند که برای شناخت رفتار باید دید که دستگاه عصبی در عین انجام یک رفتار خاص (بیماری) چگونه عمل میکند؟ به لحاظ آزمایشی شناختگرایان از همه جلوتر هستند. شاخهای از آنها روانشناسان تکاملی در دهه ۸۰ را شکل دادند و باس که کتاب درسی«روانشناسی تکاملی» را نوشته در این میان از همه مشهورتر است. نمونههای آزمایشی او در مورد سلیقه جفتگیری زنان و مردان از ۱۴۰ کشور بودند.
به هرحال این پنج الگو خواستگاههای متفاوتی در علوم متفاوت دارند به همین دلیل متدولوژی و نتایج واگرا دارند. برای حل این مساله میتوان رویکرد میانرشتهای را به کار گرفت که روششناسی متفاوتی دارد و به کمک آن میتوان مدل نظریای را طرحریزی کرد که بر اساس پرسشهای برآمده از این نظریهها باشد و هدفش رسیدن به پاسخ آنها. برای این منظور رویکرد نظریه سیستمهای پیچیده پیشنهاد میشود که امکان بررسی پرسشها و نقد پاسخها را دارد. به این ترتیب که در حین کار مسائل اصیل بیرون کشیده و پاسخ داده میشود.