بخش دهم: راهبردهای خلاقیت
راهبرد پیاده
آهسته و پیوسته رفتن، رمز موفقیت یک فرد خلاق است. چنان که به یاد دارید، تا اینجای کار بر مفاهیمی مانند پرسه زدن در فضای امکانات، بازیگوشی، و تفکر افقی تاکید زیادی شد. اما تمام اینها نباید با عدمجدیت و بینظمی مترادف فرض شود. افراد خلاق، این توانایی را دارند که در عینِ برخورد بازیگوشانه و بیقید و بند با چالشها، برای درک صورت مسئله و ارزیابی راه حل، انضباطی شدید را به خود تحمیل کنند.
خلاقیت، به معنای الهام ناگهانی راهحل به قلبها نیست. برعکس، تنها به دنبال دورههایی طولانی از کار سخت است که میتوان به نتیجهی خلاقانهی بزرگی دست یافت. از میان گام های فرآیند خلاقیت، آمادگی و اجرا که در نگاه اول فرعی و حاشیهای به نظر میرسند، بیشترین زمان و نیرو را میطلبند. فردی به راستی خلاق است که بتواند در این دو مرحله به سختی کار کند و با برنامهای منظم و تلاشی سخت بر اندیشههای خلاقانهای که در مرحلهی تیمار/ روشنشدگی تولید میکند، سرمایهگذاری نماید.
زندگینامهی افراد خلاق، انباشته از نمونههایی است که به این انضباط درونی و کنترل شدید بر خویشتن اشاره دارد. مشهور است که لویی پاستور –که در خلاقیت و نوآوریهای علمیاش تردیدی وجود ندارد،- برای دستیابی به پاسخ یکی از پرسشهایش سی هزار مادهی شیمیایی مختلف را مورد آزمایش قرار داد. در مورد ادیسون هم داستان مشابهی وجود دارد. میگویند زمانی که ادیسون به آزمایش برای ساختن لامپ الکتریکی مشغول بود، به دنبال مادهای میگشت که پس از گرم شدن با نیروی برق، نورافشانی کند، اما به سادگی نسوزد.
روزی یکی از همسایگان ادیسون که مردی سرخ مو بود و سبیل کلفتی هم داشت، به دیدنش رفت و ادیسون که هرچیزی را برای آزمودن به دو سر الکترودهای لامپش وصل میکرد، سبیل های این مهمان محترم را چید و آن را به عنوان سیمِ لامپ مورد امتحان قرار داد. در نگاه اول چنین کاری به نظر احمقانه، بیادبانه، یا مسخره میآید، اما ادیسون به همین ترتیب، پس از آزمایشهای بسیار و پیگیری ایدههایی که بسیاری ناممکنش میدانستند، توانست لامپ برق را اختراع کند. به روایتی ادیسون پیش از ساختن نسخهی نهایی لامپ، سه هزار آزمایش بر روی این سیم فرضی انجام داده بود.
راهبرد پیاده، به همین ویژگی افراد خلاق اشاره میکند. کسی که خلاق است، مانند پیادهی شترنج برای مدتی طولانی و در جهتی مشخص راه خود را با آرامی طی میکند، بی آن که به چپ یا راست منحرف شود. تنها در این حالت است که پیاده میتواند به وزیر تبدیل شود و آزادی عملی فراوان وی را به دست آورد.
راهبرد رُخ
یک شعاع نور، از مجموعهای از فوتونها تشکیل شده که هریک حامل مقدار بسیار اندکی انرژیاند. به همین دلیل هم تابش نوری مانند آفتاب باعث گرمای اشیا میشود. نورهای عادی، با وجود آن که حامل انرژیاند، قدرت اثرگذاری شدید بر مواد را ندارند. تنها یک نوع از نور است که میتواند مواد را بشکافد، و آن لیزر است. نوری که از یک یاقوت لیزری به بیرون میتابد، از نظر عناصر سازنده هیچ تفاوتی با نور آفتاب یا نور چراغ ندارد. تنها از این نظر ویژه است که تمام موجهای نوری آن هم جهت و هم راستا – و به اصطلاح همدوس– اند. قدرت نفوذ پرتو لیزر نتیجهی انسجام درونی عناصر آن و شیوهی برخوردشان با اشیاست. پرتوهای لیزری به صورت یکنواخت و هماهنگ، و مستقیما به هدف برخورد میکنند و به همین دلیل میتوانند برای سوزاندن تومورهای سرطانی، شکافتن ساختارهای ذرهبینی، و… مورد استفاده قرار گیرند. بر پهنهی شترنج، رخ بیشترین شباهت را با پرتوهای لیزری دارد.
راهبرد رخ، عبارت است از پیگیری مستقیم مسئله و پرهیز از حاشیه رفتن. افراد خلاق، بر خلاف مردم عادی، مسئله را در زیر انبوهی از شاخ و برگهای اضافی و زواید بیفایده پنهان نمیکنند. برای آنها مسئله در شکل نهایی و خالصش مهم است و پرسشهای فرعی و جزئیات غیرمهم جز در مقام کلیدی برای حل مسئلهی اصلی اهمیتی ندارند. راهبرد رخ، هجوم بردن به مسئله است، هجوم بردنی بیقید و شرط و با تمام وجود!
راهبرد اسب
افراد خلاق، چنان که گفتیم علاوه بر سرسختی و پشتکار، از نوعی بازیگوشی و آسانگیری هم برخوردارند. شخصیتهای تاریخیای که مانند خواجه نظامالملک تنها از دو راهبرد پیاده و رخ استفاده کرده باشند، کم نیستند. با این وجود آنها را افرادی خلاق نمیدانیم. چنین کسانی که آهسته و پیوسته حرکت میکنند و از مسیر اصلی خود منحرف نمیشوند و مسئلهای مرکزی را در برنامهی کار خود حفظ میکنند، ممکن است هوشمند، توانا، کوشا، یا منضبط به نظر برسند، اما لزوما خلاق نیستند. خلاقیت هنگامی آغاز میشود که این جدیت و سختگیری با نوعی شادمانی و روحیهی طنزپردازی همراه شود. این روحیهی بازیگوشانه به فرد خلاق اجازه میدهد تا در حینی که سرسختانه به کندن چاه خود مشغول است و در مسیر مسلط شدن بر شیوههای هنجارین پیش میرود، فرصتی هم برای خارج شدن از مدار مرسوم تفکر پیدا کند و کمی افقی فکر کند.
راهبرد اسب به این ویژگیِ خلاقیت اشاره دارد. افراد خلاق، به طور منظم از مسیر مستقیم و مرسوم خارج میشوند و مانند اسب شترنج به شکلی پیچاپیچ و غیرمستقیم به هدف مورد نظرشان نزدیک میشوند. اگر رخ را نماد تفکر عمودی بدانیم، اسب نمایندهی تفکر افقی بر تخت شترنج است، و هیچ یک از این دو بدون دیگری ارزشی ندارد.
راهبرد فیل
پرسه زدنهای فرد خلاق در فضای ابهام، فقط به خاطر تفریح و سرگرمی نیست. فرد خلاق به کمک این حرکات بازیگوشانه، زاویهای جدید را برای حمله به موضوع مییابد. زاویهای که با روش مرسوم و مستقیمِ رخ متفاوت است، اما در نوع خود اثرگذار و کارگشاست و میتواند به حل شدن مسئله منتهی شود. دستیابی به این زاویهی جدید، پیامد چرخشی ذهنی است که با فاصله گرفتن از چارچوب مرسومِ حل مسئله، و نگریستن به آن از سطحی بالاتر همراه است.
کسی که میکوشد مسئلهی نه نقطه را با ترسیم خطوطی داخل محدودهی نقاط حل کند، پایبند روش مرسوم است. این پایبندی زمانی از میان میرود که نگاه ما به فضاهای خالی بیرون از نقطهها بیفتد. در این شرایط، راهی تازه برای حل مسئله پیش رویمان گشوده میشود. دیدن مسئله در این چارچوب نو، همارز است با رها کردن روش هنجارین و هجوم بردن به آن از زاویهای تازه.
این همان کاری است که فیل شترنج انجام میدهد. فیل مهرهایست که مانند رخ با شدت و تمرکز زیاد به یک نقطه حمله میکند، اما زاویهای جز مسیر مستقیم را برای این کار بر میگزیند. راهبرد فیل، راهی است برای تداوم بخشیدن به ایدهها و دستاوردهایی که در اثر پرسه زدنهای بازیگوشانهی ناشی از راهبرد اسب به دست آوردهایم.
راهبرد شاه
شاه در شترنج مهمترین، و در عین حال آسیبپذیرترین مهرهی غیرپیاده است. شاه در دامنهی عمل کوچکی به خوبی حرکت میکند، و توسط تمام مهرههای همرنگ خویش حمایت میشود. با این وجود همواره در معرض خطر قرار دارد و به محض برخورد به بن بست، باعث باختن بازیگر میشود.
شاه از بسیاری جهات به روش هنجارینِ حل مسئله شباهت دارد. ستودهترین، مشهورترین، و برجستهترین عنصری است که در آغاز بازی به چشم میآید، و به خاطر موقعیت مرکزی و یگانه بودنش تمام تلاش بازیگر را معطوف حمایت و حفظ خویش میکند. با این وجود، بازیگری که بخواهد تنها با حرکت دادن شاه بازی را ببرد، بخت اندکی برای پیروزی خواهد داشت. کسی خوب بازی میکند که دیر یا زود متوجه شود شاه برای باقی ماندن در پشت جبهه و محافظت شدن ساخته شده، نه عمل کردن در خط مقدم نبرد و حمله کردن به چالشهای پیش رویش.
موقعیت شاه، شباهت زیادی با شیوههای هنجارین حل مسئله دارد. شیوههایی که باید توسط فرد خلاق شناخته شود، و سودها و زیانهای آن ارزیابی گردد. با این وجود، مسلط بودن فرد خلاق به روشهای هنجارین بدان معنا نیست که به آنها بسنده کند. فرد خلاق، هنگام شترنج شاه خود را در پشت جبهه باقی میگذارد و با سایر مهرههایش پیروزی را میجوید. در عین حال از خطراتی که این مهره را تهدید میکند هم غفلت نمینماید. خلاقیت، همان تسلط یافتن بر روشهای هنجارین و گذار از آنهاست؛ و فهمیدن این که بسنده کردن به حرکات شاه، پیامدی جز باخت نخواهد داشت.
راهبرد وزیر
راهبرد وزیر، کلید خلاقیت است. حرکت وزیر بر صفحهی شترنج، ترکیبی است از حرکات رخ و فیل. این بدان معناست که وزیر میتواند هم مانند رخ به طور مستقیم و از پیش رو به حریف حمله کند، و هم از پهلو و به شکلی نامستقیم. به همین ترتیب، فرد خلاق با ترکیب کردن حملهی مستقیم و غیرمستقیم به مسئله است که در حل کردن معمای خویش میکوشد.
راهبرد وزیر به استفادهی همزمان از مهارت رخ برای پیگیری مداوم مسئله به روش عمودی، و بهرهگیری از شیوهی «افقی» فیل برای «حمله از پهلو» مربوط میشود. امکان تبدیل شدن هر پیادهی سرسخت به وزیر را هم میتوان دلیلی بر اهمیت پشتکار و پیگیری ایدههای کوچک دانست.
ادامه مطلب: بخش یازدهم: فنون خلاقیت (۱)
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب