بخش دوم: اسطورهی معجزهی جغرافیایی یونان
گفتار سوم: داستان یونان اروپایی
سخن سوم: قصهی یونانیان اروپایی
سوم: روایت آریستوفانس
از میان ادیبان و نمايشنامهنویسان یونانی، یکی از قدیمیترین نامها به کمدینویس مشهور، آریستوفانس، تعلق دارد. برای این که متنهاي مورد بررسیمان تنها به نوشتارهای فيلسوفان محدود نشود، مهمترين آثار آریستوفانس را هم از این نظر بررسی میکنیم.
آریستوفانس در نمايشنامههای آخارنیاس، ابرها، لوسیستراتس، صلح، و قورباغهها حتی یک بار هم واژهی اروپا و آسیا را به کار نگرفته است. تنها کاربرد این عبارت را در نمايشنامهی پرندگان میتوان دید. در اينجا سه بار عبارت آسیا به کار گرفته میشود. یک بار به طور مستقیم اشاره به آسیای صغیر است. بار دوم به کسی اشاره میشود که آسیایی است اما مشتاق به دست آوردن شهروندی آتن است، و سومین بار به عبارت طلای آسیایی بر میخوریم. عبارت اروپا هم در این متن سه بار به کار گرفته شده است. یک بار برای اشاره به فلامینگوهایی که از آفریقا به کشورهای جنوب اروپا کوچ میکنند، و بار دوم برای اشاره به بغبخش، سردار ایرانی که بعد از جنگ با سکاها در اروپا ماند و رهبری نیروهای ایرانی را در این منطقه بر عهده گرفت.
این بیتوجهی به اروپا و آسیا در دورانهای بعدی هم ادامه مییابد چنان که پِلینی کهتر در نامههایش تنها دو بار به آسیا اشاره میکند و در هر دو مورد استان رومی آسیا (معادل ترکیهی امروزین) را در نظر داشته است، و از نام اروپا هم در نامههایش اثری دیده نمیشود. به همین ترتیب در مجموعه آثار پلوتارک هم تنها شش بار به نام آسیا و یک بار به اروپا اشاره شده، در حالی که نام مصر به تنهایی 56 بار آورده شده است. در اثر مهم پلوتارک، حیات مردان نامی، که در حدود دویست ارجاع به آسیا وجود دارد عمدتاً مفهوم آسیا به حاشیهی شرقی دریای اژه مربوط میشود، نه سرزمينهاي درونیتر این قاره. و در بسیاری از موارد این عبارت با سرزمينهاي کوچکی مانند کیلیکیه و کاریه و فریگیه جمع بسته شده است که امروز بخشی از قارهی آسیا محسوب میشوند و در آن دوران سرزمينهاي محصور در، یا همسایه با آسیای صغیر بودهاند.
از جمعبندی تمام این شواهد، میتوان به این نتایج دست یافت:
نخست: مفهوم آسیا و اروپا در سدههاي ششم تا چهارم پ.م. در میان ساکنان شبهجزیرهی یونان مفهومی رایج و پر کاربرد نبوده است. به شکلی که نام کشورها (پارس، مصر، و فنیقیه) و دولتشهرها (آتن، لاکدمونیا، و…) با بسامدی بسیار بیشتر از این عبارت به کار گرفته میشدهاند.
دوم: آسیا و اروپا مفهوم امروزین خود را نداشتهاند. آسیا به ظاهر تنها به منطقهی آسیای صغیر مربوط میشده است و بسیار به ندرت به سرزمينهاي دیگری هم که مانند آسیای صغیر زیر سلطهی ایران بودهاند تعمیم مییابد. این بسط معنایی چنان که دیدیم، احتمالاً میتوانسته مصر را هم شامل شود. در واقع چنین به نظر میرسد که برخی از یونانیان باستان ساحل شرقی دریای اژه، به ویژه سرزمينهاي متصل به بخشهای شمالی آن را، آسیا و ساحل مقابل را اروپا مینامیدهاند. افق نگاه یونانیان در مورد مفهوم اروپا، ظاهراً بسیار محدودتر از روزگار کنونی بوده است. زیرا به ظاهر رهبری کل اروپا، فتح کردن آن، و مقایسهی آن با آسیا امری ساده و ممکن بوده است. از این رو گویا سرزمينهاي موجود در غرب یونان را – که معمولاً زیر سلطهی قبيلههاي نانویسای سکا یا سلت بودند – اروپا نمیدانستهاند و آن مفهوم را به طور خیلی محدود برای اشاره به قلمرو خود – در برابر دولتهاي مقتدر ساکن آسیای صغیر – به کار میگرفتهاند.
سوم: هنوز تعارض و تقابلی میان اروپا و آسیا وجود نداشته است، به این معنا که اروپا به عنوان قارهای در مقابل قارهی آسیا تعریف نمیشده و نظامی از هویت، فرهنگ، و نژاد را رویاروی قلمرو شرقی تعریف نمیکرده است. اروپا و آسیا مفاهیمی چنان محدود بودهاند که با نام لیبی همردیف فرض میشدهاند. و اهمیتشان آنقدر کم بوده که به ندرت مورد استفاده واقع میشده است.
چهارم: اروپا در سدهي ششم تا سوم پ.م. مفهومی بوده که، با مقیاسهای امروزین، به قلمرو جغرافیایی آسیا مربوط میشود. یعنی یونانیانی که در آن زمان میزیستند با منسوب کردن خود به ساحل اروپایی دریای اژه، در واقع، جایگاه خویش را در افقی مکانی میسنجیدند که با تعابیر امروزین كاملاً شرقی است. یونانیان باستان هنگام به کار گرفتن مفهوم اروپا در واقع جایگاه سرزمین ساحلی خویش را در میان سرزمينهاي همسایه و مشابه تعیین میکردند. سرزمینهایی که عبارت بودند از کرانهی خاوری آسیای صغیر، فنیقیه، لیبی، و مصر؛ یعنی، سرزمینهایی که دارای تمدنی کهنسالتر از یونان بودهاند و مانند آن به دریای مدیترانه و اژه مشرف بودهاند. به بیان دیگر، اروپای مورد نظر یونانیان گسترهای مکانی و مفهومی جغرافیایی را در بر میگرفته است که حلقهای از یک زنجیرهی همنشینی مفاهیم مرتبط با شرق/ آسیای امروزین بوده و ارتباطی با مفهوم کنونی اروپا نداشته است.
ادامه مطلب: بخش دوم: اسطورهی معجزهی جغرافیایی یونان – گفتار چهارم: داستان زایش یونان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب