بخش دوم: تکامل سیستمی نوشتار
خط دست کم سه بار به طور مستقل از صفر در جوامع گوناگون تکامل یافته که هریک قلمرو بزرگ و مهمی از جغرافیای انسانی را را نمایندگی میکنند: پیشتر از همه در ایران زمین (سه قرن آغازین تاریخ: ۳۴۰۰-۳۱۰۰ پ.م) و کمی بعدتر در مصر (قرن دوم و سوم تاریخی: ۳۲۰۰-۳۱۰۰ پ.م) که احتمالا وامی از خطهای ایرانی بوده و به سرعت به سیستمی خودبنیاد بدل شده است. دومی بعد از وقفهای طولانی در چین (حدود سالهای ۱۶۰۰ تا ۱۸۰۰/ ۱۸۰۰-۱۶۰۰ پ.م) و سومی باز بعد از وقفهای بلند در آمریکای مرکزی (سال ۲۷۳۰/ ۶۵۰ پ.م) خطهای مایا را نتیجه داد. نگرش دانشگاهی غالب آن است که ظهور بیپیشینهی خط در زمینهای نانویسا همان سه کانون پیشگفته را دارد: سومری (ایران غربی)، چینی و مایا.[1]
علاوه بر اینها به احتمال زیاد در جزیرهی ایستر هم نویسایی به طور مستقل پدید آمده و خط رونگو-رونگو[2] (یعنی: نقل قول) را نتیجه داده، که البته به زمانهایی بسیار جدیدتر مربوط میشود. این خط احتمالا در شکل آغازیناش در حدود قرن ۴۷ تاریخی (ق ۱۳ .م) شکل گرفته و در قرن ۵۱ (قرن هفدهم میلادی) به خطی کامل با ساختار تصویری اندیشهنگار تبدیل شده است. زبان پشتیبان این خط راپانویی بوده که زبان اصلی بومیان جزیرهی ایستر به شمار میآید. کتیبههای رونگو-رونگو احتمالا از چپ به راست و از پایین به بالا در جهتی گاوآهنی نوشته میشده است. شمار نشانههای این خط را بین ۱۲۰ تا ۱۵۰ دانستهاند. این نمادها برخی اندیشهنگار و برخی آوانگار بوده و ساختی تصویری و نقاشیگونه داشته است.[3]
این خط و افراد باسواد وابسته به آن در جریان هجوم اروپاییها به این جزیره و کشتار ساکنانش از میان رفت. در حدی که در سال ۵۳۴۲ (۱۸۶۲م.) اسپانیاییهای مقیم پرو به این جزیره حمله بردند و هزار و چهارصد نفر از بومیان را به بردگی گرفتند. در دههی ۵۳۵۰ (۱۸۷۰.م) تنها حدود دویست نفر از بومیان این جزیره زنده مانده بودند که هیچ یک توانایی خواندن خط اجدادیشان را نداشتند و مبلغان مذهبی فرنگی تازه در این هنگام به وجود چنین خطی پی بردند. چنین مینماید که علاوه بر خط رونگو-رونگو دو نویسهی دیگر به نامهای «ماما» و «تائو» نیز در این جزیره تکامل یافته باشد.[4]
به لحاظ تاریخی ایران زمین خاستگاه بیرقیب نویسایی است. نخستین نشانههای خط در حدود ۳۴۰۰ پ.م در ایلام و میانرودان پدیدار میشوند، و تنها سیصد سال بعدتر است که مشابهشان را در تمدن مصری میبینیم. زایش خط در تمدن مصری احتمالا تبارنامهای ایرانی داشته و از منطقهی میانرودان و آسورستان به شمال مصر انتقال یافته است.[5] چون ظهور خط در مصر همزمان و هممکان است با مراکزی که عناصر اصلی زندگی کشاورزانه (کشت گندم و جو، پرورش بز و گوسفند) را از ایران زمین وامگیری میکنند، و شواهد محکمی هست که این مراکز احتمالا توسط مهاجرانی تاسیس شده بودهاند که بومی مناطق جنوب غربی ایران زمین بوده و از راه صحرای سینا به شمال دلتای نیل نقل مکان کرده بودند و با فرهنگ گِرزِه (دورهی نقده-۲) پیوند داشتهاند. این ارتباط فرهنگی با وامگیری گستردهی هنر و فرهنگ مادی نقده-۲ از فرهنگ ایلامی-سومری دورهی اوروک پسین (۳۵۰۰-۳۱۰۰ پ.م) و جمدت نصر (۳۱۰۰-۲۹۰۰ پ.م) همراه بوده[6] و ۲۵۰ سال به درازا کشیده است.
قدیمیترین نمونهها از خط در مصر در آبیدوس در حدود ۴۵۰ کیلومتری جنوب قاهره کشف شده و قدمتش به حدود سال ۲۰۰ (۳۲۰۰ پ.م) باز میگردد. برخی از پژوهشگران تاریخ این نمادها را تا ابتدای تاریخ (۳۴۰۰ پ.م) عقب بردهاند و آن را دلیلی بر درونزاد بودن نویسایی در مصر دانستهاند. اما این تاریخگذاری قدری اغراقآمیز مینماید. در ضمن شکل اولیهی این نمادها با آثار همزمانشان در میانرودان همسان هستند و بر خلاف نمونههای ایران غربی سیر تحول مشخصی ندارند و ناگهان در اسناد تاریخی ظاهر میشوند. این آثار نقشهایی اغلب جانوری هستند که بر لوحهای گلی یا استخوانها ترسیم شدهاند و هریک ۵/۱ تا ۲ سانتیمتر اندازه دارند.
بر خلاف خطهای تکامل یافته در میانرودان و ایلام و آسورستان، که تحول قدم به قدمشان طی سه چهار قرن گذشته به رمزپردازیهای مشابه منتهی شده، در مصر این آثار به شکلی بیپیشینه و ناگهانی نمایان میشوند و از نظر ریخت هم با آنچه که در میانرودان و ایلام میبینیم شباهت دارند.[7] منطق حاکم بر این رمزگان هم یکی است. یعنی از نشانههای عینی و ملموس (معمولا جانوری) برای اشاره به عبارتها و آواهایی استفاده شده که اغلب اسم خاصی برای مکانی یا شخصی بودهاند. علایم خط مصری آغازین و خط همزمانی که در سومر و ایلام رواج داشته بسیار به هم شبیه است و تنها با گذر چند قرن است که واگرایی در شکل رمزپردازیها آغاز میشود.[8]
نمادهای سومری آغازین، دورهی اوروک-۳، دو قرن اول تاریخی (اواخر هزارهی چهارم پ.م)
نماد «اِن» (سرور) در کنار علامت ایزدبانو اینانا، اوروک، حدود سال ۴۰۰/ ۳۰۰۰ پ.م
نمادهای آبیدوس، مصر، حدود سال ۲۰۰/ ۳۲۰۰ پ.م
این نمادها البته طی قرن چهارم تاریخی (قرن آخر هزارهی چهارم پ.م) به سرعت بافتاری بومی به خود میگیرند و خط هیروگلیف از دل آن زاده میشود. در نتیجه هرچند خط مصری مانند سایر عناصر زندگی یکجانشینی خاستگاهی ایرانی دارد، اما از نظر ریخت و ساختار مستقل است و چنین مینماید که اصل منش وامگیری شده از تمدن ایرانی، امکان ثبت اندیشه در قالب نمادها بوده و خودِ نمادهای هیروگلیف اولیه در مصر ابداع شده باشند.[9]
رمزگان پیشاهیروگلیف مقبرهی نارمر، که به نمادهای سومری شباهت دارد، سال ۲۸۰ تا ۳۳۰ (۳۱۰۰-۳۰۵۰ پ.م)
تاثیر بازگشتیِ هنر مصری بر هنر سومری: شاه پیروزمند گرز به دست با بالاتنهی برهنه که با ایزدی پرندهوار حمایت میشود و دشمنانش را اسیر کرده است:
ائاناتوم شاه لاگاش (سال ۱۳۳۰/ ۲۴۵۰ پ.م) و نارمر اولین فرعون مصر (سال ۳۳۰/ ۳۰۵۰ پ.م)
بعد از ایران و مصر که کهنترین تمدنهای کرهی زمین هستند و تقریبا همزمان به عصر نویسایی ورود کردند، چهار تمدن دیرآیندتر بسیار دیرتر نویسا شدند. چینیها در فاصلهی سالهای ۱۸۰۰ تا ۲۲۰۰ (۱۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پ.م) خط ویژهی خود را پدید آوردند، که احتمالا مثل مورد مصر با تاثیر ایدههای ایرانی همراه بوده و با واسطهی قبایل ایرانیتبار سکا به آن قلمرو انتقال یافته است. در این دوران سراسر استپهای شمالی قلمرو خاوری در اختیار قبایل سکا بوده و نخستین نمونههای خط چینی هم در همین زمان و در همین مناطق تحول یافته است. با این حال خط چینی نیز مثل مصری از نظر ریخت و نمادپردازی ابداعی بومی است و احتمالا تنها ایدهی مرکزی ثبت افکار در قالب نمادها بوده که از ایران به آن سو انتشار یافته است.
اروپاییان هرگز خط ویژهی خود را تولید نکردند و هردو خط اصلی خود (لاتین و یونانی) را از ایران غربی وام گرفتند و این به طور عمده در نیمهی دوم سومین هزارهی تاریخی (نیمهی نخست هزارهی اول پ.م) و دو و نیم هزاره دیرتر از ایران زمین تحقق یافت. در قارهی آمریکا که از نفوذ تمدن ایرانی به دور بود و به شکلی درونزاد خط را ابداع کرد هم تقریبا همزمان با اروپا نویسا شد و در حدود سال ۲۷۳۰ (۶۵۰ پ.م) نخستین نشانههای خط در آمریکای مرکزی پدید آمد.
تاریخ خط در ایران زمین علاوه بر فضل تقدمی که شرحش گذشت، از چند زاویهی دیگر نیز ویژه است و با تاریخ نویسایی در سایر تمدنها متفاوت است. یکی از این نمودهای این تفاوت پویایی زیاد خطها، شمار زیادشان، و انتزاعی شدن افزایندهشان است که به ظهور الفبا انجامیده است. این پویایی از همان ابتدای کار در نویسهها و نمادپردازیهای ایلامی و سومری دیده میشود. مسیر تکاملی خط در ایران زمین به کلی با مدار سایر تمدنها متفاوت است و این به توضیحی نیاز دارد.
خط سومری-ایلامی اولیه و هیروگلیف اولیه در همان قرون اولیهی تاریخی (ابتدای هزارهی سوم پ.م) به شکلی واگرا تحول پیدا میکنند و نظامهایی متمایز از رمزپردازی را پدید میآورند. مهمترین شاخص جدایی این دو آن است که در خط میخی سومری نمادپردازی اولیه به سرعت از ریختهای تصویری فاصله میگیرد و علایم به شکلهایی انتزاعی و قراردادی گذر میکنند. در حالی که در هیروگلیف شکل اولیهی اندیشهنگار حفظ میشود و بعدتر هم در همان شکل واکها و واکهها را نمایندگی میکند.
این واگرایی به شکلی شگفتانگیز به عواملی بیربط مثل «طبیعتگرا» بودن روحیهی مصریان منسوب شده است. در حالی که کافی است به کارکردها و بسامدهای نویسایی در این دو قلمرو بنگریم تا دلیل این تفاوت را دریابیم. خط در مصر همواره امری سلطنتی و ویژه باقی ماند که کاربردش در انحصار کاهنان و دیوانسالاران بود. در حالی که در ایران زمین خط هم در خاستگاه و هم در کاربرد عام خود به اندرکنشهای اقتصادی و حقوقی غیردرباری و غیر دینی ارجاع میداد و اصولا خاستگاهش در آنجا بود. یعنی اسناد مالی که تراکنش مالی افراد عادی را گزارش میکرد، هستهی مرکزی متون را بر میساخت و ستون فقرات تحول خط نیز همین کارکرد بود.
بر خلاف آن، در مصر خط کارکردی آیینی داشت و برای برچسب زدن بر اموال خدایان یا فرعون مورد استفاده قرار میگرفت. خط در ایران زمین برای ثبت اطلاعات خرد و جزئی اقتصادی و قراردادهای بینافردی کاربرد داشت، و از آنجا به مرتبهی ارتباط با خدایان و شاهان تعمیم یافته بود. در حالی که در مصر خط اصولا در همان دایرهی خدایان و شاهان محصور بود و به همین خاطر نوشتن متن را به کنشی جادویی و مناسکآمیز تبدیل میکرد، نه کرداری عملیاتی و دمدستی برای رفع نیازی روزمره، چنان که در ایران زمین رواج داشت.
به همین خاطر در ایران مدام خطهای تازه ابداع میشد و ورود زبانهای تازه (مثل اکدی) با نویسا شدنشان با خطهایی همراه میگشت که در آغاز برای ثبت زبانی دیگر (سومری) ابداع شده بودند. این دامنهی بسیار گستردهترِ کاربرد و آن نقشهی بسیار پیچیدهترِ زبانی و قومی در ایران عاملی بود که پویایی چشمگیر، پیچیده شدن مستمر و انتزاعی شدن گام به گام خط را در ایران زمین نتیجه داد، و این موهبتها را از مصریان دریغ داشت.
این در حالی بود که مصر از هردو جنبه با ایران زمین شباهتهایی داشت. در مصر هم جغرافیایی متنوع و تنوعی از زبانها (در شمال لیبیایی و یونانی و سامی، و در جنوب زبانهای آفریقای سیاه) را داشتهایم. اما این زبانها یکسره سرکوب میشدند و هرگز با خط هیروگلیفی نویسا نشدند. در واقع خط در مصر هرگز برای ثبت زبانها به کار گرفته نشد و به همین خاطر متون هیروگلیف اطلاعاتی بسیار اندک دربارهی زبانها و گویشهای رایج در مصر باستان به دست میدهد. این خط در اصل ابزاری جادوگرانه محسوب میشد و نوشتن جزئی از مناسکی مذهبی بود، نه کارکردی مستقل و قائم به ذات.
این در شرایطی بود که زبان مصری -بر خلاف چینی- کاملا برای ورود به خط سیر نویسههای ایرانی آمادگی داشت. زبان مصریان با یکی از زبانهای نویسای مهم رایج در ایران زمین (زبانهای سامی) خویشاوند بود و به خانوادهی زبانهای سامی-حامی تعلق داشت. هم مصری و هم زبانهای ایران غربی مثل اکدی و عبری و کنعانی از بنهایی سه حرفی ساخته میشدند که صرف کردنشان در بابها مشتقهای زبانی را به دست میداد. از این رو تحول شتابان خط در ایران غربی و زاده شدن خط الفبایی از دل همین نوشتارهای سامی، در کنار محافظهکاری و ایستایی باورنکردنی خط مصری جای توجه دارد. با توجه به این شباهتها روشن است که سازماندهی اجتماعی خط، عامل اصلی از ایستایی یکی و پویایی دیگری بوده است، و نه ماهیت زبان.
نکتهی جالب توجه دربارهی خطهای ایرانی و مصری آن است که در ایران رسانهی عام خطها از مصر سادهتر و دمدستیتر بوده است. ایرانیان خطهای اغلب میخی خود را بر لوحهای گلی مینوشتند، در حالی که مصریان از همان ابتدای پیدایش خط هیروگلیف و دوران دودمان نخست، از پاپیروس و مرکب و قلم برای این کار استفاده میکردند. استقلال نوشتن از نقاشی کردن در ایران زمین به جدایی رسانهها و فنون ثبت علایم منتهی شد. در حالی که در مصر که از نعمت رویش نیهای مناسب برای کاغذسازی هم بهرهمند بود، همان شیوهای که برای نقاشی رایج بود تا پایان برای نوشتن هم کارکرد داشت. نوشتن بر کاغذ سریعتر و سادهتر بود، حجم بیشتری از علایم را در فضایی کوچکتر جای میداد، و بایگانیهایی سبکتر و جمع و جورتر را ممکن میساخت.
لوحها البته ماندگارتر و پایدارتر از پاپیروس بودند و بعد از پخته شدن در عمل به سنگهایی جاویدان تبدیل میشدند. به همین خاطر بایگانیهای نوشتاری در میانرودان به شکل قیاسناپذیری گستردهتر و حجیمتر از مصر است. در مقابل کسی که با قلم نی بر لوح مینوشت، با مشکل محدودیت فضا دست به گریبان بود. احتمالا یکی از فشارهایی که به ساده شدن خطهای ایرانی و انتزاعیتر شدن نمادها منتهی شده، همین رسانهی ویژه یعنی لوحنویسی بوده است. این نکته را هم باید در نظر داشت که علایم خط میخی که بر لوح نقش میشدند، بر خلاف نوشتارهای مصری دو بعدی نبودند، بلکه در واقع ردی سه بعدی محسوب میشدند. یعنی عمق یک نشانه و زاویهی فرورفتگیها هم بخشی از رمزگذاری حروف محسوب میشده است.
با این حال خط مصری از این موهبت بومشناختی بهرهبرداری نکرد و در سراسر این مدت همچنان به صورت اندیشهنگارهایی بسیار پرشمار و گیج کننده باقی ماند که به معنای دقیق کلمه نقاشی میشد. وقتی قرنها بعدتر مشتقی ساده شده از هیروگلیف پدید آمد و خط کاهنانه (هیراتیک) نام گرفت، همچنان تصویری بود و بسیار دشوار، و کاربردش منحصر به تندنویسی کاهنان و دبیران بود.
خط کاهنانه نویسهای نو نبود که منطقی تازه را دنبال کند، بلکه در واقع همان هیروگلیفی بود که با قالبی سادهتر نقاشی شده باشد. در حالی که در خط سومری در حدود سال ۹۰۰ (۲۵۰۰ پ.م) نشانههای آوانگاری کامل نمایان شده بود. مثلا «مو» که گیاه معنی میداد و با علامت گیاهی نشان داده میشد، در ضمن برای نمایش مفهومی انتزاعی مثل سال (به سومری: مو) و عنصری دستوری مثل پیشوند سوم شخص مذکر (مو) و ضمیر ملکی «مال من» (مو) هم به کار گرفته میشد. قطع شدن پیوند میان این علامت با شکلِ گیاه بدان معنا بود که سومریان باستان دیگر علامتی انتزاعی داشتند که صدای «مو» را نمایندگی میکرد، و نه چیزی خاص در جهان خارج را. هرچند استفاده از سرواژهها در هیروگلیف هم ابداع شد و برخی از نمادهای تصویری واج یا هجایی را هم نمایندگی میکردند، اما این سطح از انتزاع یکسره در حاشیهی نویسهی تصویری مصری باقی ماند و گسترشی پیدا نکرد.
انتزاع پیشروندهی خط در ایران زمین تا حدودی به این حقیقت بازمیگشت که تنوعی زبانی در این اقلیم وجود داشت و وامگیریهای سریع خط میان اقوام باعث میشد مردمی با زبانی به کلی متفاوت، از خطی پیشاپیش موجود استفاده کنند که با زبان خودشان سازگاری چندانی نداشت. به این ترتیب شکافی میان زبان و خط پدید میآمد و ارتباط بین علایم نوشتاری و گفتار مسئلهبرانگیز میشد. همین طرح مسئله بود که راه را برای انتزاعی شدن افزایندهی نمادهای نوشتاری هموار ساخت و پیدایش خط الفبایی را ممکن ساخت.
نمونهی این پدیده را در خط اکدی میبینیم که صورتی وامگیری شده از خط سومری است، ولی برای زبانی به کلی متفاوت به کار گرفته میشود که ساختار دستوری و آوابندیاش کاملا متمایز است. همین خط اکدی بعدتر توسط هیتیها هم وامگیری شد که به زبانی کاملا متفاوت سخن میگفتند که به خانوادهی زبانهای آریایی تعلق داشت. یعنی سومریهایی که زبانشان هیچ همانند امروزین ندارد، خطی ابداع کرده بودند که اکدیها (با زبانی شبیه عربی) آن را به زحمت بر زبان سامی خود سوار کرده بودند و هیتیها همین نسخهی اخیر را گرفتند و بر زبان خود (شبیه پارسی باستان) منطبق ساختند.
هریک از این وامگیریها خواه ناخواه به بازبینی، ویراست، نوآرایی قراردادها و از همه مهمتر بدیهیزدایی از نمادهای زبانی منتهی میشد. به این ترتیب در ایران زمین صرف تنوع زبانی و شمار بالای خطهایی که زبانهایی متفاوت را نویسا میساخته، عاملی بوده که پویایی درونی خط را بالا میبرده و سرعت تکامل آن و چینهبندی پیچیدگی رسوب کرده بر آن را افزایش میداده است.
در این بافت بوده که همان خط میخی قدیمی، در عمل به نوعی خط الفبایی تبدیل شد. چنان که گفتیم این روند نخست در ایلام آغاز شد. خط سومری و ایلامی در حدود سال ۹۰۰ (۲۵۰۰ پ.م) به خطهایی بدل شده بودند که هم اندیشهنگار داشتند و هم آوانگار و هم شناسههای دستوری یا مفهومی. در حدود سال ۱۴۰۰ (۲۰۰۰ پ.م) خط ایلامی با ۱۱۳ علامت یک نظام نشانهگذاری آوانگار خالص محسوب میشد که عناصر اندیشهنگار یا شناسههای خود را کامل از دست داده بود. در خط ایلامی تنها هفت شناسه و ۲۵ اندیشهنگار باقی مانده بود که همه به وامواژههای سومری مربوط میشد.
الگویی مشابه در فاصلهی سالهای ۱۹۳۰ تا ۲۱۳۰ (۱۴۵۰ تا ۱۲۵۰ پ.م) در اوگاریت نمود یافت، که بعدتر از مراکز مهم فنیقیه شد. در این شهر هم خطی میخی پدید آمد که یکسره آوانگار بود. ریخت بیرونی این خط همان میخی کهن سومری-ایلامی بود، اما ریخت درونیاش کاملا الفبایی شده بود و این موازی بود با شکلگیری خط کنعانی قدیم که الفبایی بود. جالب آن که در اوگاریت همین خط ساده شدهی میخی برای نوشتن زبانهای اکدی (که مانند کنعانی سامی بود) و هوری (که بیشتر به سومری و گوتی نزدیک بود) نیز به کار گرفته میشد.
با مقایسهی سیر تحول خط در ایلام و قلمرو کنعان باید به این نکته توجه داشت که روندی مشابه و موازی از حرکت به سمت الفبایی شدن پیشتر از کنعان در ایلام آغاز شده است. بر خلاف سادهسازی و الفبایی شدن تدریجی خط در کنعان که به خاطر تماس با فرهنگ مصری تحقق یافته، و ساختار آغازین خط را از نقطهی ابتدایی تصویرنگاری آغاز کرده، چنین مینماید که در ایلام با سیری پیوسته و تدریجی از انباشت پیچیدگی سر و کار داشته باشیم. در ایلام خط به تدریج سادهتر شد، عناصر دستوری و تصویریاش را از دست داد، و روندی را طی کرد که تا ابتدای دوران هخامنشی به زایش خط پارسی باستان منتهی شد.
اغلب در شرح تاریخ ظهور الفبا مورخان تنها بر زبانهای سامی و به ویژه خط فنیقی تاکید میکنند و روندهای موازی و گاه کهنتری که در باقی نقاط ایران زمین در جریان بوده را نادیده میانگارند. این البته برای پژوهشهایی که نگاهی سیستمی ندارند و کلیت حوزهی تمدن ایرانی را همچون یک سامانهی یکپارچه نمینگرند، نقصی طبیعی است و نابینایی برخاسته از آن دور از انتظار نیست.
اگر حوزهی تمدن ایرانی را همچون یک سیستم منسجم بنگریم، در مییابیم که ظهور خط الفبایی فرایندی پیچیده و شبکهای بوده که در جریان تداخل نظامهای زبانی در قلمرو تمدن ایرانی رخ داده است. کلید داستان گویا ناسازگاری زبانها و خطها بوده باشد، و این تنها زمانی رخ میدهد که مردمی نانویسا خطی را از مردمی دیگر با زبانی به کلی متفاوت وامگیری کنند. در این حالت ناسازگاریای میان زبان و خط رخ مینماید که به بدیهیزدایی از خط، انتزاعی شدن نمادها و ساده شدن افزایندهی نشانهها منتهی میشود.
نخستین گام در این مورد در حدود سال ۱۰۳۰ (۲۳۵۰ پ.م) برداشته شد و این زمانی بود که شروکین اکدی در مقام شاه سامیهایی که تازه چند قرن بود در میانرودان مستقر شده بودند، این قلمرو را فتح کرد و بعد از زاگرس گذشت و شوش را هم گرفت. در همین حدود دو نمونه از وامگیریهای خط منتهی به ناسازگاری مورد نظرمان رخ داد. نخست دربارهی زبان اکدی که خط سومری را وامگیری کرد، و دیگری دربارهی خط ایلامی که پیشاپیش وجود داشت و روند تحولی موازی با سومری را به شکل درونزاد طی کرده بود، اما طی چند قرن بعد به تدریج از دستاوردهای آوایی شدن افراطی خط اکدی بهره جست و آن را یک گام پیشتر برد.
به این ترتیب تا حدود سال ۱۴۰۰ (۲۰۰۰ پ.م) زبانهای ایلامی و اکدی و سومری را داشتیم که هر سه نویسا بودند و در جریان وامگیریهایی پیچیده و متداخل از خط اندیشهنگار قدیمی به آوانگاری کامل ایلامی گذر کرده بودند. در همین دوران برخی از زبانها مثل گوتی خط و زبان اکدی را با هم وامگیری کرده بودند و برخی دیگر مثل هوری نسخههای ویژهی خود از خط میخی را با وامگیری از شبکهی سومری-اکدی-ایلامی پدید آورده بودند.
آنگاه در میانهی دومین هزارهی تاریخی (ابتدای هزارهی دوم پ.م) تحولی تازه در خط الفبایی نمایان شد که با موج تازهای از وامگیریها و ناسازگاریهای نوپدید زبان-خط مصادف بود. کانون این تحول در محور شمالی-جنوبی ایران غربی بود. در شمال هیتیها و میتانیها که زبانشان خویشاوند اوستایی و سانسکریت بود و نیای پارسی امروز، همزمان سه خط پدید آوردند. یکی خط تصویری شبیه هیروگلیف که ساختاری درونزاد داشت، دیگری خط میخی وامگیری شده از اکدی که با زبان آریاییشان ناسازگار بود، و سوم خط میخی ویژهی خودشان که بیشتر ادامهی خط میخی هوری بود.
هیتیها مردمی بسیار نویسا بودند و ده هزار لوح به زبانشان باقی مانده که تنها بخشی ناچیز از آن خوانده و منتشر شده است. میتانیها که زبانی نزدیک به ایشان داشتند و آنان هم آریایی بودند آمیختگی بیشتری با اکدیها داشتند و خط میخی اکدی را برای زبانشان وامگیری کردند. همزمان با این تحول، در کنعان خط الفبایی سینایی قدیم شکل گرفت و این مدیون ارتباط با مصر بود و با نوعی عقبگرد به سمت خط تصویری و دوباره آغاز کردن از آنجا همراه بود. در جنوب، محور میانرودان و ایلام با استیلای قوم کاسی همراه بود که باز شکلی از همین وامگیریها و اثرگذاریهای متقابل میان زبانها و خطها را نشان میداد.
هرچند پیدایش خط الفبایی تحولی مهم و تاریخساز بود، اما به کرسی نشستناش قرنها بعد تحقق یافت. تثبیت و رواج این خط به پشتوانهای سیاسی نیاز داشت که در منطقهی پرآشوب و خلأ سیاسی فنیقیه یا صحرای سینا غایب بود. این پشتوانه زمانی فراهم آمد که یکی از نیرومندترین دولتهای ایرانی شکل گرفت و این دو ناحیه را فتح کرد، و آن آشور بود. دولتی مقتدر که هم صحرای سینا را زیر سلطه گرفت و هم بر آسورستان چیره شد و هم برای مقطعی کوتاه به خود مصر حمله برد و آنجا را به شکلی شکننده و زودگذر اشغال کرد.
تا پیش از پیدایش دولت جهانی هخامنشی، تمام نظامهای سیاسی مستقر بر کرهی زمین در لبهی حدی از پیچیدگی توقف کرده بودند، و این را «پادشاهی» مینامیم که با نظام شاهنشاهی بعدی پارسیان متفاوت است. با ظهور دولت آشور بود که نظام سیاسی پادشاهی به بیشینهی پیچیدگی خود دست یافت. آشوریان در دورهی تیگلت پیلسر سوم (سال ۲۶۳۵ تا ۲۶۵۳/ ۷۴۵-۷۲۷ پ.م) هم اورارتو در شمال و هم بابل در جنوب را فتح کردند و از غرب هم تا دریای مدیترانه پیشروی کردند و به این ترتیب کل قلمرو آبریز دجله و فرات را در اختیار گرفتند.
این فتوحات البته شکننده بود و اورارتیها و بابلیها به سرعت سر به شورش برداشتند و زنجیرهای از سرکشیها را آغاز کردند که تا صد سال بعد و نابودی دولت آشور تداوم یافت. با این همه عزم آشور برای ادغام دو پادشاهی همسایهاش و دستاندازیهای گذرایش به مصر و ایلام باعث شد نظام پادشاهی در قلمرو پیچیدهی ایران زمین به بیشینهی گسترش جغرافیایی و انسانیاش دست یابد.
چنان که آلن میلارد[10] نشان داده، پیامد ظهور این دولت متمرکز رواج کلی نویسایی بود. الگویی که مثلا در فراوانی بیشتر تیلهنوشتها و کوزهنوشتها نمود یافته است. در همین تاریخ برای نخستین بار کاربرد خط از انحصار دربار و معبد خارج شد و به لایههایی پایینتر از طبقات اشرافی نیز تعمیم یافت. این البته الگویی بود که رگههایی ناملموس و خفیف از آن را در آغاز کار داشتهایم و تنها پس از ظهور دولت هخامنشی است که آن رواج مورد نظر میلارد تحقق مییابد. هرچند میلارد به بیماری «پارسکوری» مبتلاست که در میان مورخان و نظریهپردازان اجتماعی غربمدار همهگیر است و توانایی نگریستن به کلیت تمدن ایرانی و نظمهای هویتی مستقر در آن را منتفی میسازد.
به هر روی، هردوی این الگوها -رسمیت یافتن تدریجی خط الفبایی و خروج نویسایی از انحصار کاهنان- طی دو قرن پیش از ظهور دولت هخامنشی در قلمرو آشور نمونههایی مقدماتی دارد. این مقدمه قاعدتا پیششرطی ضروری برای تاسیس نخستین دولت جهانی هم بوده است. چون تثبیت نظام فکری پیچیدهی پارسها در این زمینهی جامعهشناختی از رونق نویسایی ممکن میشده و خود پیامدی بود از شتاب گرفتن روند انباشت اطلاعات و سریع شدن جریان انتقال معنا که پیامد طبیعی این دگرگونیها بود.
خط پارسی باستان دوران هخامنشی در ادامهی این روند شکل گرفت و خاستگاهش ایلام بود. این قدیمیترین خط مصنوعی شناخته شده در تاریخ است که توسط یک گروه از فرهیختگان و طی یک نسل پدید آمده است. خط پارسی باستان نوعی خط الفبایی-آوانگار با ۴۱ علامت بود که چهارتایشان اندیشهنگار بود. این خط از نظر ریخت بیرونی با خطهای میخی قدیمی و از نظر بافت درونی با خط الفبایی فنیقی و آرامی نزدیکی داشت، اما بیش از آنها ادامهی سیر تحول خط ایلامی محسوب میشد. چنان که گفتیم پارسی باستان تنها ابداع این دوران نبود و خط آرامی نیز در همین بستر بازبینی شد و به خط الفبایی استاندهای تبدیل شد و به صورت خط میانجی شاهنشاهی هخامنشی درآمد.
ابداع و رواج خط الفبایی پیامدهایی چشمگیر به دنبال داشت. نویسایی که تا پیش از آن مهارتی مبتنی بر تکرار بود و با صرف زمانی بسیار طولانی به دست میآمد، ناگهان به فنی ساده و دمدستی بدل شد که میشد طی چند هفته یا چند ماه آن را به خوبی فرا گرفت. به این ترتیب طبقهی کاهنان و دبیران که پیشتر بر اساس خاستگاه خانوادگیشان و در بافتی محافظهکارانه و وراثتی سازمان مییافتند، انجماد خود را از دست دادند و به سیستمی پویا و تراوا بدل شدند که هوشمندترین و لایقترین افراد از طبقات پایین هم بدان راه پیدا میکردند. با ظهور خط الفبایی نه تنها شمار کل افراد نویسا در جامعه افزایش پیدا کرد، که ساخت طبقاتی و قشربندی دانش در جوامع قدیمی نیز دستخوش تحول شد و در شکلی پویاتر و کارآمدتر بازآرایی شد. ظهور دولت هخامنشی پیامد مستقیم ابداع خط الفبایی بود، و این نظام سیاسی مهمترین نیروی تاریخ بود که خط الفبایی را در جوامع کهن تثبیت و تکثیر کرد.
پیدایش خط الفبایی گذشته از پیامدهای جامعهشناسانهاش، نتایج شناختشناسانه هم داشت. تا پیش از آن خط و نویسایی حاملی بیناییمدار بود که در نهایت ریخت چیزها را –در شکلی بسیار انتزاعی و نمادین- بازنمایی میکرد. یعنی نوشتار تا پیش از الفبا رونوشتی از امرِ دیدنی و مشاهدهپذیر بود. زبان البته با آن پیوندی برقرار میکرد. اما این پیوند سرراست و صریح نبود و نوعی رخنه کردن نمادهای هجایی بود در اندرونِ علایم تصویری.
با ظهور الفبا اما خط پیوند خود با تصویر را گسست و به شکلی کامل قراردادی شد، تا زبان گفتاری را بازنمایی کند. یعنی خط الفبایی بر خلاف خط هیروگلیف یا میخی دیگر قرار نبود شکل چیزها را نشان دهد، بلکه تنها صدای مربوط با واژگان را نمایش میداد. به این شکل با الفبا خط از چشم به گوش و از چارچوب همزمان تصویری و همنشینی چیزهای همسایه به قالب زبان و توالی واژگان پیاپی گذر کرد. تحولی که پیامدهای شناختشناسانهاش هنوز درست مورد پژوهش و واکاوی قرار نگرفته است.
- Rogers, 2005: 4-5. ↑
- Rongorongo ↑
- Daniels and Bright, 1996: 183-184. ↑
- Daniels and Bright, 1996: 183. ↑
- Barraclough and Stone, 1989: 53. ↑
- Hartwig, 2014: 424–425. ↑
- Larkin, 1999. ↑
- Hartwig, 2014: 427. ↑
- Sampson, 1985: 78. ↑
- Alan Millard ↑
ادامه مطلب: بخش سوم: تاریخ کتاب و سواد
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب