پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: سیمین بهبهانی – گفتار نخست: خاندان سیمین

بخش دوم: سیمین بهبهانی

گفتار نخست: خاندان سیمین

سیمین بهبهانی در 1306 خورشیدی زاده شد و نام اصلی‌اش سیمین خلیلی بود. پدرش عباس خلیلی (1271-1350)، از ملی‌گرایان قدیمی ایرانی‌ای بود که در میانرودان فعال بود و پیش از تشکیل دولت عراق به دست انگلستان، در این قلمرو با نفوذ استعمار مبارزه می‌کرد. عباس خلیلی در خانواده‌ای فرهیخته در نجف زاده شد، و زمانی که جوانی بیش نبود، سازمانی پیکارجو را در عراق تشکیل داد که نهضت اسلام نامیده می‌شد و با سیطره‌ی انگلیسی‌ها در این قلمرو مبارزه می‌کرد. اعضای این سازمان در سال 1297 خورشیدی فرمانده‌ی ارتش انگلیس در عراق را ترور کرده و کشتند. بعد از آن اعضای این گروه دستگیر و اعدام شدند و تنها عباس خلیلی و یکی دو تن از همرزمانش توانستند بگریزند و به تهران پناه ببرند.

عباس خلیلی در آذرماه 1300 به تهران رسید و روزنامه‌ای به نام اقدام را تاسیس کرد. او در این هنگام از روزنامه‌نگاران نزدیک به سید ضیاء طباطبایی بود و در روزنامه‌ی رعد که به هواداران او تعلق داشت، مطلب می‌نوشت. روزنامه‌ی اقدام بیش از یک سال منتشر شد، تا این که در بهمن‌ماه 1301 به خاطر مقاله‌های تند و تیزش توقیف شد و خودِ خلیلی را هم به خاطر آن دستگیر کردند. چنان که از موضع‌گیری‌های سیاسی خلیلی نمایان است، چنین می‌نماید که جبهه‌گیری پایدار و استواری نداشته و در دایره‌ای به نسبت وسیع نوسان می‌کرده است. به شکلی که در نجف به خاطر مبارزه با استعمار بریتانیا و ترور یک انگلیسی فراری می‌شود و در ایران با سید ضیاء که پیوندهایش با انگلستان روشن است همکاری پیدا می‌کند.

با این همه چنین می‌نماید که غیرت ملی و شور ناسیونالیستی رانه‌ی اصلیِ او در جهت‌گیری‌های سیاسی‌اش بوده باشد. خلیلی حدود 1100 بیت از شاهنامه را به عربی ترجمه کرد و همچنین به شیوه‌ی محمد حجازی و سعید نفیسی رمان‌های عامه‌پسند و تاریخی هم می‌نوشت و در زمان خودش شهرتی داشت. داستانهایش عبارتند از روزگار سیاه (1303)، انسان، انتقام (1304)، اسرار شب (1305)، پیرچاک هندی (1306)، زندانیان (1309)، خیالات (1309)، شارلوت (1310) و غرائب عالم (1310).

عباس خلیلی با دستگاه سیاسی پهلوی مسئله داشت و در زمان ایشان هفده بار به زندان و تبعید محکوم شد. او ابتدا با سید ضیاء نزدیک بود. اما بعدتر با دکتر مصدق متحد شد و در جریان تحصن مردم در کاخ مرمر و اعتراض به تقلب در انتخابات دور شانزدهم مجلس، یکی از نوزده‌ نماینده‌ی مردم بود که به همراه دکتر مصدق انتخاب شد و به عنوان هیأت مذاکره کننده با شاه دیدار کرد.

عباس خلیلی در آن یک سالی که روزنامه‌ی اقدام را منتشر می‌کرد، با بانویی شاعر آشنا شد و به سرعت با او ازدواج کرد. این بانو فخر عظمی ارغون (1277-1345) نام داشت و از یکی از خانواده‌های قدیمی و اشرافی قدیمی برخاسته بود. پدرش مرتضی قلی خان ارغون و مادرش قمر خانم عظمت‌السلطنه بود و از کودکی زبان عربی و فقه و قرآن را به شیوه‌ي سنتی و زبان فرانسه را زیر نظر معلمی سوئیسی آموخته بود و از زمان جوانی عضو کانون بانوان ایران بود. او شعری با این مطلع را برای روزنامه‌ی اقدام فرستاد: «ملک را از خون خائن لاله‌گون باید نمود/ جاری از هر سوی کشور جوی خون باید نمود.»

ارسال این شعر به آشنایی و دوستی و ازدواج شتابزده‌ی عباس خلیلی و او در سال 1303 منجر شد. اما این وصلت دوامی نداشت. چند ماه بعد، عباس خلیلی تبعید شد و روزنامه‌اش توقیف شد و فخرعظمی که قصد نداشت همراه شوهرش به تبعیدگاه برود، پس از مدتی کشاکش در 1309 از او طلاق گرفت، در حالی که دختری از پیوندشان زاده شده بود. این دختر سیمین بهبهانی بود. کمی بعد فخرعظمی با مرد فرهیخته‌ی دیگری به نام عادل خلعتبری (1283-1356) ازدواج کرد که روزنامه‌های «آینده‌ی میهن»، «آینده‌ی ایران»، «آزادی خلق» و «فریاد دانش‌آموزان» را منتشر می‌کرد. خودِ فخرعظمی هم به تدریس در مدرسه‌های ناموس و دارالمعلمات اشتغال داشت و بنابراین از زنان کوشنده در نهضت بیداری بانوان ایران بود که در جریان مشروطه دامن گسترده بود.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: زندگینامه‌ی سیمین

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب