پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف م

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف م

مادالینا

مادالیناها جانورانی کوچک و نرمتن هستند که درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هوشمند بودن یا نبودن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بحث و جدل زیادی در جریان است. بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در حالت عادی استخوانهای سفت و تیغهایی سمی دارد، اما اگر برای مدتی در دمای خاصی نگهداری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، استخوانهایشان حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ورم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. به همین خاطر برخی از نژادهای کیهانی آنها را به این ترتیب تیمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند. هم فرایند حل کردن استخوانها برای مادالیناها دردناک است و هم خورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شدن سرنوشتی ناگوار است. از این رو برخی از فعالان حقوق نژادهای کیهانی بر ضد چنین عادتی طرح دعوا کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. هرچند خود مادالیناها تا به حال علامتی از هوشمندی بالا نشان نداده و در این دعواها نقش فعالی ایفا نکرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. با این حال این حقیقت که مادالیناها اغلب به صورت جمعی در گروههایی در هم فشرده زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، اغلب دلیلی بر هوشمندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شمرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. به خصوص که اغلب در این جماعتهایشان یکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است، در مرکز قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و انگار رفتار دیگران را تنظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

ریشه: نام این موجودات از اسم کلوچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادلَن در زبان فرانسوی گرفته شده، و شروع کتاب «دازیمدا» با آن تعریضی است به کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر پروست که با اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مشهوری به کلوچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مادلن و ارتباط بو با خاطره آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

G:\draw\my works\Dazimda\مادالینا.jpg

G:\draw\my works\نقاشي\وب\طفلک000.jpg

مالکوس

مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها یکی از دو نژاد هوشمند و خشن سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوختار هستند و در رقابتی تکاملی با هونو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شکل گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به همان ترتیبی که هونوها زیرک و حقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باز و ترسو و چرب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زبان هستند، مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زمخت و خشن و جسورند و از شکنجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دادن و کشتن موجودات دیگر لذت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بومی کوهستانهای پربرف اوختار هستند و به همین خاطر بدنی منجمد و سخت دارند و در شرایطی که دمای محیط بالاتر از ده درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سانتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گراد باشد، باید مدام با تزریق مواد سرد کننده به رگهایشان خود را خنک نگه دارند. وگرنه در اثر گرما کارکرد بدنشان مختل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و عضلاتشان تجزیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند در نیتروژن مایع یا حتا یخ عادی منجمد شوند و قرنها بعد، پس از گرم شدن دوباره به زندگی برگردند.

این موجودات بر دو پای عضلانی و بزرگشان حرکت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و چهار دست دارند که دوتایش از جلو و دوتای دیگرش همچون زائده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی زمخت از پشت بدنشان بیرون آمده است. دستهای پشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به ویژه خطرناک است چون تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تیز و برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیادی را در سطح خود دارد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند با سرعتی زیاد حرکت کند و مانند شمشیری بدن حریف را بشکافد. مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اما به ندرت و تنها در زمان خطر از دستان پشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و تمایل دارند دشمنان خود را اسیر کنند و با دستان جلویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که حرکاتی دقیق انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، به آرامی و با آزار و اذیت زیاد آنان را بکشند.

مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در سراسر کیهان پراکنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به ویژه به صورت گروههایی از مجرمان و سربازان مزدور سازمان یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به شدت بدگمان هستند و بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موجودات دنیا جز خودشان را دشمن فرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و از این رو کاملا احتمال دارد افراد بیگناه و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خبر از همه جا را اسیر کنند و به شکلی فجیع به قتل برسانند. هیچ نوع فرهنگ و هنر پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای توسط این نژاد تولید نشده و تنها آیینی که دارند پرستش یک خدای مهیب و شکنجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گر است که از نظر ظاهری به خودشان شباهت دارد و اغلب مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها علامتش را به صورت داغی بر پیشانی خود خالکوبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

G:\draw\my works\Encylopedia\w.jpg شکل ظاهری مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار همسان است و موجودات متمدن سیارات دیگر قادر به تشخیص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از یکدیگر نیستند. با این حال هویت شخصی محکم و به شدت متمایزی از هم دارند و هریک با اسم شخصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شناسایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند که به صورت دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عددی شانزده رقمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای صورتبندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که معمولا بعد از کشتن دیگران آن را روی بدن قربانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسند. با این حال هیچکس هرگز اسم خود را بروز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و معلوم نیست فلان شماره به کدام مالکوس مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. چون برملا شدن این نام باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود زنجیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از جنایتها به فرد منسوب شود و موجی از انتقامجویی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها متوجه وی شود. البته جنبشی ترقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهانه در اوختار آغاز شده که هوادار ثبت و اعلام اسم شخصی آنهاست، چرا که بسیاری از نژادها که داغدار چنین قربانیانی هستند، با دیدن هر مالکوسی با این تصور که شاید او کشنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عزیزشان بوده، وی را به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند.

مالکوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با زبانی صوتی اما بسیار گوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزار و خشن ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و زبانشان به کلی فاقد ادبیات و شعر و روایتهای داستانی است. تنها شکلی از خلاقیت ادبی که در ایشان دیده شده به نوعی خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که شرح قتل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و محققان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بخشهایی از آن با تخیل و استعاره آمیخته است.

ریشه: اسم این موجودات از «مَلکوس» گرفته شده که دیوی است در اساطیر ایرانی و همان است که جمشید شاه به هنگام نوروز شکست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش داد.

G:\draw\my works\2D Art\454646 (2).jpg

مانقوطا

مانْقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تردید از عجیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین موجوداتى هستند كه در كل كیهان تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آنها در ظاهر به توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از خطها و نقاط سرخرنگ شباهت دارند. بدنشان به توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ابر مانند و لطیفى می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند كه سر خرطوم مانندشان از فراز آن خارج شده است. اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كوچك دارند و بیشترشان تقریبا هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قد یك عقرب درشت هستند. رنگ نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درخشان برسازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بسته به خلق و خویشان دگرگون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و چون همه با هم مربوطند، کل جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مانند ابری نورانی هر از چندی تغییر رنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داراى ارتباط درونى نیرومندى با هم هستند و همیشه هر یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از مكان و وضعیت بقیه خبردار است. این موجودات در قالب اجتماعاتى میلیونى در سكوتی كامل کنار هم زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و ذهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان از راهی ناشناخته به هم متصل است. راه ارتباط برقرار کردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با سایر نژادها نوعی زبان بدن است که با جابه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا شدن نقاط درخشان و تغییر شکل خطهای سازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ابراز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زادگاه نژاد مانقوطا نامشخص است و تنها نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از تمدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم اموری است که به نمودهاى فناورى پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. چون جوامعشان به قدرى پیشرفته است كه توانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی کوچک و تندرویی براى درنوردیدن كهكشانها اختراع كنند. این نظریه در میان جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان کیهانی هوادار زیادی دارد که هر یك از مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در واقع یاخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى در یک كالبد توصیف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر و ابرآسا محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی نقره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى درخشانى كه خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دایمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است، در اصل همچون صدفی است که به شکلی فنی و پیچیده توسط این بدن ترشح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از راه تقسیم شدن تولید مثل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. یعنى در اثر گذر زمان شمار نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درخشان در بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان افزایش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. تا آن که به تدریج خرطومى كوچك هم در كنار خرطوم اصلى سر رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و در نهایت با بخشی از ابر نقطه-خط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از بدن اصلی جدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به این شکل از یک مانقوطا دو تا حاصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. منبع تغذیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موجودات انرژى حرارتى ناشناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایست كه در فضانوردهایشان تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و گویا نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی واكنشهاى هسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى باشد. به همین خاطر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند زیاد از سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دور شوند و در این حالت نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان درخشش خود را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. اگر تمام نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بدن یک مانقوطا خاموش شوند، موجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرد و در مدتی کوتاه محو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. چون با از بین رفتن نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رنگی، خطهایی که بینشان شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت هم محو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد.

وابستگی این موجودات به کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باعث شده برخی از محققان ایشان را موجوداتی مصنوعی بدانند. بر اساس این نظریه سازندگان اصلی تمدن مانقوطا در اصل همان کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی باریک و تندرویی هستند که شاید از نوعی هوش مصنوعی پیشرفته برخوردار باشند و مانقوطاها را همچون ابزارهایی فنی و زیرسیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای ساخت و نگهداری پدید آورده و به کار گرفته باشند. با این حال حقیقت در این مورد نامعلوم است. چون مانقوطاها به ندرت با نژادهای دیگر ارتباط نزدیک برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و تا به حال بیگانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نبوده که در کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مهمان شود و فضای داخلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را ببیند.

امروزه مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در سراسر كهكشان پراكنده شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این گسترش بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تردید از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوختار آغاز شده است. چرا كه نخستین گزارشها از حضور این نژاد به این منطقه مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. با این حال در قرنهای اخیر قرارگاه اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هاتور قرار دارد. اما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که بومی این منطقه نبوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و قرنها پیش به منطقه وارد شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یکی از کهنترین اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به این موجودات روایتی است حماسی در زبان آرنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که شرح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد چگونه یكى از سلحشوران فاراش در ماهِ هاتور با یك مانقوطا كه تازه از سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش پیاده شده بود، درگیر شد. کشمکش این دو به دلیلی نامعلوم شدت پیدا کرد و در نتیجه فاراش به حریف حمله كرد و او را به قتل رساند.

نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این جنایت آن بود كه مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى هزارتایى از کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان پیاده شدند و همچون ابری سرخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ و تیره با تپشهاى حرارتى مرگبارى به همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حمله کردند و بسیاری از جنگاوران مدافع را در یك چشم به هم زدن خاكستر کردند. روش دیگر حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها این بود كه روی بدن حریف خود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پریدند و با پاهاى دراز و خط مانندشان او را تنگ در بر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند. از آنجا که انگار عناصر تشكیل دهنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان براى اوریگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سمى است، این کار باعث خشك شدن بدن، و مرگ قربانیان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

در اندک زمانی جنگ میان دو نژاد ابعادی سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای پیدا کرد و انبوهی از کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوچک و تندروی مانقوطا در سراسر قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هاتور فرود آمدند و کل فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را هدف قرار دادند. البته شهسواران جنگاور بومی هم در برابر مهاجمان دفاعى جانانه كردند و تبرزین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دو سر آنها هزاران هزار مانقوطا را به خاک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انداخت. مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در ظاهر بسیار شکننده و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دفاع بودند و بیشترشان در اثر برخورد فلز تیز تبرزین تکه تکه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و با محو شدن خطهای بین نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاشیدند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردند. اما برخی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کمی بعد دوباره با روشن شدن نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند و خطهایی تازه پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند و به این شکل خود را ترمیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

با آن که فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دلیر و جنگاور بودند، اما شمار مهاجمان بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمار بود و در نهایت كشت و كشتارها به ضررشان تمام شد. این شهسواران مغرور كه هرگز نبرد سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافته و دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی را نیاموخته بودند، در برابر مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه همگی مثل یك سازواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یكتا و منسجم حمله مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند، شكست خوردند و تا نفر آخر قتل عام شدند.

از آن به بعد تمدن فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها منقرض شد و اوشتارها در چراگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سرخ هاتور دیگر وزن سواری جنگاور را بر پشت خود حس نكردند، تندیسها و معابد زیباى فاراش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دست كور طبیعت ویرانگر به تدریج نابود شد و آثار حضورشان از میان رفت. به شکلی كه قرنها بعد، وقتی باستانشناسان نژاد ارشتاد به این سیاره رسیدند، با دشواری زیاد نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حضورشان را یافتند و تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را بازسازی کردند. در این هنگام به جاى قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى رنگارنگ جنگجویان بومى، مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در شهرهای متحرک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که گنبدهایی نقره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى داشت و هریک به سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عظیم شبیه بود، بر سطح هاتور گردش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. ناگفته نماند كه مانقوطا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به ندرت رفتاری چنین ویرانگر از خود نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و رنگ سرخ تیره که علامت جنگ است خیلی دیر به دیر در ابرهای جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نمایان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در کل موجوداتی آشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو و نرمخو هستند. اما اگر مورد حمله قرار بگیرند بسیار خشن و مرگبار واکنش نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

ریشه: نام مانقوطا از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آرامی «مَنقوطا» به معنای نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار و خال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خال گرفته شده است.

rew

مرشون

مَرْشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی کوچک و خجالتی از بومیان سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اسپیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورن هستند. در حالت لاروی بدنی کوچک و چابک با دو پای بزرگ و دو زایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خرطوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند دارند و فاقد سر هستند. طوری که گوشهای بزرگ و بینی پهن و نمناک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مستقیم به تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان متصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. کم کم با بالا رفتن سن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان سر پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در نهایت روی شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان سری بزرگ با پوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دراز شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

مرشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نابالغ به تنهایی زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ظاهرا نامتمدن هستند. اما پس از بلوغ دستگاه عصبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان توسعه پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و پس از تشکیل خانواده و جفتگیری جوامعی ساده پدید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را تا سنین بالا نگهداری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و گاهی چند خانواده با هم زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این موجودات شهرسازی و معماری را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند و به صورت سرگردان در اطراف مردابهای پهناور اسپیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورن پرسه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و از جلبکها و کپک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روییده بر سنگها تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

موجوداتی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزار و ترسو هستند و چند زبان ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی را تا حدودی یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و با غلطهای بسیار از آن استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اما زبان اصلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با بینایی گره خورده و با ایجاد لکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رنگی درخشانی بر پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با هم ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بوی بدنشان برای بیشتر نژادهای دیگر ناخوشایند است و به همین خاطر در برخورد با دیگران در هر دو سه جمله که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند، یکبار بابت این بوی بد عذرخواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

یکی از زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان نامدار از نژاد سیپار در پژوهشی که طی سالها بر زندگی مرشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انجام داده، به این نتیجه رسیده که این عذرخواهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مرشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در اصل گفتاری پیچیده و روایی است که معنایی به کلی متفاوت برای خود مرشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد و نژادهای بیگانه هستند که به خاطر نامفهوم بودن بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن، به صورت عذرخواهی تعبیرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بر اساس نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این دانشمند، مرشون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شکلی دایمی برداشت و تصویر ذهنی خود را از دیگران بر زبان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و ابراز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و چون این برداشت به شدت تحقیرآمیز و بدبینانه است، میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را با جملاتی پوزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهانه نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این ظاهرا جملات نمادین و آیینی تنها بخشی است که به راحتی در زبانهای دیگر ترجمه و دریافت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از این رو چنین تصوری شکل گرفته که ایشان به خاطر بوی بد بدنشان دارند عذرخواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. در حالی که حقیقت بسیار پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر -و البته توهین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیزتر- است.

ریشه: نام این موجودات از بن عبری «مَرْش» به معنای مرداب گرفته شده است.

G:\draw\my works\Dazimda\Untitled-222.jpg

G:\draw\my works\Dazimda\مرشوم.jpg

مودرا

مودْرا واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است در زبان آراواك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نامی است برای موجوداتى به ظاهر غیرمتمدن و وحشى كه در جنگلهاى پوشیده از خزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى کوهستانهای ورجمكرد زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این موجودات بدنی بدون اسكلت و پوستی چرمی و محکم دارند. همین بافت چرمی در اطراف اندامهاى حسی و مغز درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به صورت زرهى استخوانى در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و نوعی جمجمه پدید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد که چشمهای درشت و گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حساس بویایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را در حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

مودرا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در كوهستانهاى غنى از تركیبات فلزى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و علاوه بر جانورانی که شکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، مقدار زیادی از گیاخاک حاصلخیز کف جنگلها را نیز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعند و مواد معدنی سودمندی را به این ترتیب جذب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بر پشت بدن این موجودات، برجستگى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى از جنس طلا وجود که نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همین سبک تغذیه است. چون خاک کوههای ورجمکرد از فلزاتی مثل طلا غنی است و این مواد مثل نوعی پسماند در زواید پشت مودراها انباشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. هرچه سن موجود بیشتر باشد برجستگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زرین بزرگتری دارد و به همین خاطر چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که این زواید مانند نوعی علامت شأن و اعتبار اجتماعی عمل کنند.

مودراهای نابالغ به صورت لاروى سرخ و خزنده و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آزار از خزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مرطوب و لیزی تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که بر خاک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید. این لارو پس از دگردیسى و رسیدن به سن بلوغ، به موجودى درنده و گوشتخوار تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و شکل و شمایل آشنای مودراها را پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. به خاطر همین تفاوت چشمگیر میان شکل لاروى و بالغ این موجود، جانورشناسان آراواك براى مدتها آن را همچون دو گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی متفاوت رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

دگردیسی مودراها به اجرای نوعی حرکت پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نمادین با دستشان وابسته است. هر لاروی که بتواند این حرکت را اجرا کند، دستخوش تحولی هورمونی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و سیر دگردیسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. یادگیری این حرکت دشوار است و لاروها به ندرت به تنهایی آن را ابداع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و معمولا از یکدیگر آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزند. تغییرهای بدنی مربوط به دگردیسی با ترشح صدفی زیبا و پرنقش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و نگار آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و پس از آن به تدریج رنگ لارو تیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و در این صدف مقیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و وقتی اولین برجستگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زرین بر پشتش نمایان شد، دیگر به بلوغ رسیده است. مودراها در صدف خود كمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و به رهگذرانى كه در حال عبور از گذرگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خیس جنگلهاى كوهستانى هستند، حمله مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. بازوهاى اختاپوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانندشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند در چند دقیقه کل خون هر جاندارى را تا قطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آخر بمكد، و آرواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگ و دندانهای تیزی هم دارند که گاه با آن شکار خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعند. مودراهای سالخورده گاه تا اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یك فیل زمینی رشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

مودراها با آن که منزوی و بسیار خطرناک هستند، اما موجوداتی هوشمند محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. هر از چندی در قلمرو خود از درختان سر به فلک کشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کوهی بالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و در شبهای پرستاره نوعی سرود دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند که معنای آن هنوز برای مردم نژادهای دیگر مشخص نشده است. همچنین بارها دیده شده که اگر یک مودرا مورد حمله قرار گیرد، هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژادانش از راهی ناشناخته خبردار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و از فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خیلی دور برای کمک به او نزدش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. با این حال این موجودات زندگی اجتماعی فعالی ندارند و فقط در فصل جفتگیری به صورت زوج در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و صدفهایشان را با نوعی بندِ گیاهی به هم متصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که نماد تشکیل خانواده در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان است.

در طی تاریخ بزرگترین دشمن این نژاد آراواك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چون سنتى كهن داشتند که بر مبنای آن شجاعت مردانشان بر اساس توانایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در شكار مودراها سنجیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. قاعده چنین بود که در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تنها کسانی شایستگى ورود به انجمن رهبران قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند که بتواند به تنهایى یك مودرای بالغ را بكشند. در میان آراواك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى امروزین كه موجوداتى نرمخو و پرهیزگارند، این رسم کمابیش منسوخ شده است. اما هنوز هم این موجودات كمیاب به دست شكارچیانى سودجو از سایر نژادها به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسند، و اینان آزمندانی هستند كه به توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى طلاى ذخیره شده بر پشت مودراها چشم طمع دوخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به همین خاطر امروزه مودراها در خطر انقراض قرار دارند و جز در مناطق بسیار دورافتاده و متروك یافت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

لارو سرخ مودراها که قدرت دفاعی چندانی ندارد هم از دیرباز در سفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی غذایی آراواک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها غذایى لذیذ محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است. گوشت نرم و لرزان این لاروها به قدرى طرفدار دارد كه قدیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در شهرهای آراواک پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى براى تكثیرشان تاسیس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این دامدارى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خاص تا یك قرن قبل در تمام شهرهاى بزرگ ورجمكرد وجود داشتند. اما پس از حادثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مشهور به «قیام» تمام این مراكز برچیده شدند و مودراها مشمول قانون حمایت از موجودات هوشمند در جمهوری شدند.

واقعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى قیام در اصل یك توطئه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نژادى بود كه هوشمندی مودراها را اثبات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. داستان از این قرار بود که در یکی از این پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هزاران لارو مودرا که در یك مرتع جلبک پرورش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافتند، در اقدامی از پیش هماهنگ شده در زمانی کوتاه دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دگردیسى خود راطى كردند و به جاندارانی بالغ و خطرناک تبدیل شدند که نگهبانان دامداری را کشتند و در شهر آراواک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به مردم حمله كردند و عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیادی را کشتند. رهبری این شورش را مودرای دلیر و غیرعادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای برعهده داشت که روشی ساده برای آموزاندن حرکت آغازگر دگردیسی را ابداع کرده بود و با آموزاندن آن به لاروها روند دستیابی به دگردیسی را بسیار آسان ساخته بود. این رهبر به زودی دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی طغیان خود را گسترش داد و مراکز دامپروری دیگر را یکی یکی تسخیر کرد و لاروهای مقیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به دگردیسی تشویق کرد و به این ترتیب در زمانی کوتاه ارتشی عظیم از مودراهای بالغ پدید آورد. این تنها نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ثبت شده از جنگ دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعی مودراهاست و گروهی معتقدند سرودهایی که مودراها در شبهای پرستاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند، به نوعی روایت حماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این نبردهاست.

در جریان واقعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی قیام هزاران تن از هردو نژاد کشته شدند و تا دو سال بعد ارتش آراواك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مهاجم مودرا درگیر بود و شهرهای زیادی در این میان به کلی ویران شدند و اهالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به قتل رسیدند. پس از فرو نشاندن این شورش بود که نمایندگانی از مودراها به شورای نژادهای جمهوری مراجعه کردند و با طرح ادعای هوشمند بودن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان، آراواک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را وادار کردند کل پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های لاروهای سرخ را تعطیل کنند. این کار البته به ضرر مودراها نیز تمام شد، چون دامداری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مورد نظر مراکز امن و مهمی برای تکثیر لاروها بود و در غیاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شمار مودراها به سرعت در طبیعت کاهش یافت و در این گونه در معرض انقراض قرار گرفت.

ریشه: کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مودرا از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سانسکریت مشابهی به معنای حالت و نشانه گرفته شده که به طور خاص به اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دست پیکرهای بودا و رمزگذاری مفاهیم بر اساس آن مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

Untitled-31

موراشو

این موجودات، در زمینهاى باتلاقى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات در اقلیمی بادخیز و متغیر تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. بدنی به نسبت نحیف و کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زور دارند و بلندای قامت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از یک تا سه متر تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. بدنی لاغر با شکمی متورم و سری بزرگ و سنگین دارند، که بیش از نیمی از حجم آن را دو چشم عظیم برمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد. علاوه بر چشمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دو شاخک حساس به بو و صدا هم دارند. بر بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فلسهایی رنگین هست که لکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی درخشان بر پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و بر بخشهای پایینی سرشان یالهایی با رنگهای زرد و سبز درخشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید.

موراشوها تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و براى بارور شدنِ یكنفرشان دست كم سه موراشو باید در مراسم جفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى شرکت کنند. دوتا از موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه در جفتگیرى نقش فعال ایفا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، با در هم آمیختن یاخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى جنسى خود تخمی را ایجاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند که پس از چند ساعت شکافته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و لاروی کرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند از آن بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. نفر سوم كه از نظر جنسیت با دوتاى قبلى فرق دارد و قدی بلندتر و شکمی بزرگتر دارد، بالای سر تخمها منتظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند تا شكفته شوند و بعد لاروها را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعد. این لاروها دوران اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زندگى خود را در معده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى فراخ این جنس سوم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرانند. پس از حدود شش ماهِ سوراتی، موراشوی سوم نوزادان كامل را از راه سوراخى كه بر شكمش باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، دفع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. در این مرحله نوزاد نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كوچكى از جانور بالغ است و اغلب موراشویی که او را زاده را به عنوان والد خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد و با حمایت او پرورده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

تخم موراشوها رنگ ارغوانى تندی دارد و در تاریکی شبهای سورات زیر نور ماههای این سیاره مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درخشد. اگر در زمان مقرر لارو از تخمها بیرون نیاید، سه موراشوی اولی محل را ترک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، و تخمها را به حال خود وا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند. این تخمها اغلب نابارور هستند و به تدریج از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند. اما گاهی لاروهایی درشت و مار مانند از آنها بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که برای موراشوها خطرناک است و مثل انگلی مهاجم به هر سه جنس این موجودات حمله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و اگر بتواند وارد لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گوارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شده و در شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چنبره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند. موراشوها این لاروهای بزرگ سرگردان را به محض دیدن از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند، چون ابتلا به آنها مرگبار است و در زمان زاده شدن شکم میزبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درند و او را به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند.

اعضای نژاد موراشو همواره در کنار گاژیدها دیده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و این موجودات همچون اعضاى یدكى بدنشان عمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گوارش موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حالتى ناقص و تكامل نیافته دارد و براى جذب غذا، حتما باید موادى را بخورند كه قبلا یكبار گوارده شده باشد. به این دلیل هم گاژیدها غذاهاى مورد علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اربابانشان را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند و پس از هضم كردنش، آن را از لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گوارششان بالا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و از راه خرطومى كه در زیر سرشان دارند، اربابان خود را تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. گاژیدها علاوه بر این كار مهم، تمام اعمال مورد نیاز موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را هم كه نیاز به تلاش عضلانى دارد انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به همین دلیل هم دست و پاى همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نحیف و لاغر است و عضلاتی تحلیل رفته دارند.

موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بزرگترین نژاد تاجر در سراسر كهكشان هستند. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آنها در حال رقابت با یكدیگرند، و با اینهمه در قالب یك انجمن سرى از حقوق هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژادان خود در كل كیهان حمایت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها هرگز در جنگها شركت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و نسبت به نیروهاى نظامى -از هر نژادى كه باشند- سر تسلیم فرود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. موجوداتى بدون رگ و ریشه و حس میهن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستى هستند و به خوبى خود را با هر شرایطى وفق مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. هرچند خاندانهای ثروتمند و فقیر در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تفاوت طبقاتی بسیار شدیدی دارند، اما روی هم رفته در نژادشان بزرگترین حجم ثروت در كل کیهان را گرد آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

موراشوها از ابتدای کار و هنگام اقامت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در سورات تمدن بازرگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مآب خود را شکل دادند و به محض اختراع کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فضایی در مدتى اندك در كل كیهان پراكنده شدند. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى لقب باهوشترین موجودات را براى آنها شایسته دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما گروهى دیگر آنها را به عنوان نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از موجودات پست در نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. این نکته درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مورد توافق است که بسیار سودجو و فرصت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب هستند و به اصول اخلاقی خاصی پایبندی ندارند. در عین حال تاجرانی منصف هستند و مهمتر از همه این که به دلایل عصب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی توانایی دروغ گفتن ندارند. یعنی هر گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند راست است. هرچند اغلب با پیچاندن جملات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان و استفاده از روابط منطقی پیچیده جملاتی نبوغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز برای فریب دادن مشتریان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ابداع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دوران امپراتورى مولوك از مهمترین تاجران مواد خام مورد نیاز كارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تسلیحاتى امپراتورى بودند و به این ترتیب مورد خشم و نفرت نژادهاى مغلوبى بودند كه توسط این تسلیحات سركوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند. نقش این موجودات سودپرست در تحكیم قدرت مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به قدرى چشمگیر بوده كه مورخان كنونى یكى از مهمترین علل تداوم امپراتورى مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را پشتیبانى اقتصادى موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند.

همزمان با شكل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى جمهورى چهارم، موراشو ها هم از سوى نیروهاى آزادى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخش جمهورى به عنوان نژادى منفور -شبیه به مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها- شناسایى شدند و در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مغلوبى كه از پیكره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امپراتورى جدا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، نیروهاى مردمى آنها را هم مانند مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سلطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو قتل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. این وضع ادامه داشت تا اینكه با آشكار شدن ضعف امپراتورى و قدرت جمهورى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهان، موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم ناگهان تغییر موضع دادند و به جمهورى چهارم یارى رساندند. باز هم مورخان معتقدند كه همین كمكهاى اقتصادى، یكى از علل اصلى پیروزى جمهورى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهان و شكست مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است. به این ترتیب موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در این كشاكش همواره طرف غالب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را گرفتند و همواره هم از انتقامجویى طرف مقابل مصون مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

ریشه: نام این موجودات از نام خاندانی بابلی به اسم موراشو گرفته شده که در دوران هخامنشی بانک مشهوری در این شهر داشتند و شعبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش در شوش و شهرهای دیگر ایران زمین فعال بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. خاندان موراشو قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین خاندان بانکدار تاریخ است که نام و نشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش در اسناد تاریخی باقی مانده است.

G:\draw\my works\Dazimda\جودان.jpg

zx

vdf

G:\draw\my works\نقاشي\وب\0کابال.jpg

مورانا

مورانا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی هوشمند و فرهیخته هستند که در ماه پنجم سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ورجمکرد زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. در حالت نابالغ به کرم شباهت دارند. یعنی بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دراز و مار مانند است و تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شبیه به حشرات دارند با دو دست بلند و استخوانی و یک زایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گوشتی بزرگ در انتهای دم که نیرومند و متحرک است و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند مثل دستی کارهای دقیق را به انجام برساند. از همان ابتدای تولد و در حالت لاروی هم بال دارند و بر دوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دو بال پهن نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شفاف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید که در زمان استراحت روی تن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و نمایان نیست. با این حال این بالها برای حرکت دادن بدن لاروها نیرومند نیست و به کمکش تنها جست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بلند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند.

موراناها پس از بلوغ نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دراز انتهایی بدنشان را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و به جای آن تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای با دو دست و دو پا پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در این حالت محکم و ضخیم و چرمی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به کمک آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند پرواز کنند. در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بسیار پرجمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تنها طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کوچک از افراد بارور وجود دارند، که اشرافی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اعضای جامعه در خدمتشان هستند. رهبری هر شهرشان را یک ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بارور بر عهده دارد که ملکه خوانده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ساکنان شهر فرزندانش هستند.

ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بارور در میان خود سلسله مراتب سرسختانه و دقیقی دارند و ملکه در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کسی است که بیشترین تخمها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد. هر ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بارور هر از چندی توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آلی از خود دفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که به بافتی متخلخل و بنفش رنگ از مواد سیال جوشان شباهت دارد. موراناهای پرستار از این توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مراقبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و به تدریج وقتی تخمهایی با پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی محکم در میانشان تشکیل شد، آنها را بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و در اتاقهای بزرگی نگهداری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در بدنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی درختانی غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیکر کنده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و آبشاری از مواد آلی طبیعی از دیواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش به درون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزد. تخمها که پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سخت و استخوانی دارند، وقتی مدتی در این مواد شناور باقی بمانند، از وسط به دو نیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و از میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان یک لارو مورانا بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید.

موراناها موجوداتی بسیار هوشمندند و ماهرترین نژاد صنعتگر در سراسر کیهان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به ویژه در ساخت قطعات الکترونیکی توانمندی زیادی دارند و اختراعها و محصولاتشان با قیمتی گزاف فروش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. ادیبان و شاعران و فیلسوفان نامداری هم از میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برخاسته که برخی از شالوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شکنانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ماهیت هستی در آثارشان ارائه شده است. یکی از دلایل چیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در این حوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی آن است که دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حسی بسیار پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند و چشمان مرکب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای گسترده از طول موج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را ردگیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و شاخهای پرشمارشان انواع ارتعاشها و بوها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد.

بیشتر مورانا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در تنها قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرطوب و سرسبز ماه پنجم به صورت گروهی در شهرهایی زیرزمینی و نزدیک به هم زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که هرکدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درهم و برهم شبیه است و نقشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای گیج کننده دارد. کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مراکز علمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم در همین شهرها جای دارد. مردمی صلح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو و تاجرمسلک هستند و به سفارش مشتریانشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند اختراعهای خلاقانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای انجام دهند یا نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بسیار انتزاعی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چیزهای گوناگون تولید کنند. به همین خاطر هم با مهاجرنشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آراواک ارتباطی دوستانه برقرار کردند و هم بعدتر که مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جایگزین ایشان شدند، با آنها کنار آمدند.

جالب آنجاست که از دید خودشان مهمترین فراورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان رقص است و این نوعی حرکت پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی انفرادی است که از دید ناظران نژادهای دیگر بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌معنا و ناموزون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید. اما خودشان برای این رقص اهمیت خیلی زیادی قایل هستند و در دوران پس از بلوغ هر روز زمانی طولانی را برای اجرای آن صرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. شواهدی هست که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد ورود به جرگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اشرافی بارورها به مهارت موراناها در این رقص باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد و به همین خاطر آن را این قدر حیاتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پندارند.

ریشه: اسم این نژاد از ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آریایی «مور» و کلمات پارسی مورچه و موریانه گرفته شده است.

G:\draw\my works\2D Art\5656454554563456.jpg

G:\draw\my works\2D Art\fraetus۸۷.jpg

موزدار

بهترین خلبانان كهكشان به نژاد موزْدار تعلق دارند و برخی از نامدارترین قهرمانان جنگی هم در جمهوری و هم امپراتوری از میان این مردمان برخاسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زادگاه این گونه درست مشخص نیست. اما چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که در قلمرو امپراتوری قرار داشته باشد. چون در ابتدای تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان براى قرنهای متمادى براى تسخیر فضا و تشكیل نخستین امپراتورى كیهانى دوشادوش شهسواران مولوك می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنگیدند.

این موجودات تنها یك جنس دارند و پیش از مرگ صدها تخم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند كه تنها برخى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به نوزاد تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. شواهدی هست که نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد تخمهایی نو با روندی منظم و تدریجی در درون بدن موزدارهای بالغ ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و در کسانی که سالخورده هستند بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شکمی را پر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. با این حال سیستم فیزیولوژیک بدن موزدارها رشد تخمها را مهار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به همین خاطر این بذرهای کوچک ممکن است برای زمانی بسیار طولانی در بدن والدشان در حالت نهفته باقی بمانند. بلافاصله پس از مرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان این مهار هورمونى برداشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و تخمها به سرعت شروع به رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند واز بافتهای جسد والدشان تغذیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بعد از برخی از این تخمها لاروهایى بیرون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند که به کرمی چاق و رنگارنگ شبیه است. این لاروها در اصل انگل نوعى نرمتن پهن و آبى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رنگ هستند که از هوشمندترین موجودات منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى همستگان به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و به خاطر سرودن منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی طولانی شهرت دارند. اما بسیار منزوی و گمنام هستند و در معادلات کیهانی نقشی ایفا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و از این رو اغلب با اسم موزداردار (یعنی مبتلا به موزدار) مورد اشاره قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند.

این چرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زیستی گواهی است که باعث شده بیشتر محققان زادگاه موزدارها را همستگان در نظر بگیرند. لارو موزدارها علاوه بر این نرمتن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در بدن یكى دو جین جانور دیگر در سیارات دیگر هم انگل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، اما گویا میزبان پایه و اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان همان موزدارهای همستگانی بوده باشد. لاروها پس از طی کردن دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رشد در بدن میزبان، شكمشان را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شكافند و به صورت نوجوانی با دو دست و دوپا از آن خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. آنان در این مقطع هوش سرشارى دارند و به سرعت هرنوع فنى را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزند و شواهدی هست که بخشی از این استعداد خود را مدیون میزبان خود هستند که بخشی از دستگاه عصبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به تدریج در بدن موزدارها ادغام و جذب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که متحد نظامی موزدارها بودند، اعتراضهای پر سر و صدای میزبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نگون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این نژاد را نادیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند، در همین مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نوزادی آنها را به مراکز آموزشی خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستادند و بیشترشان به بهترین خلبانهاى کهکشان تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند.

موزدارهای بالغ ارزش چندانى براى زندگیشان قایل نیستند و به همین دلیل هم جنگجویان شجاعى محسوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. با آن که هوش سرشاری دارند، اما بسیار گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیر و تكرو هستند و به ویژه نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند حضور همنوعان خود را تحمل كنند. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از روانشناسان این حالت را ناشى از چرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خاص زندگى این موجودات مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. چرا كه در دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى لاروى، اگر بیش از یك موزدار در بدن یك میزبان وجود داشته باشد، هردو به دلیل كمبود غذا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. بنابراین اولین كار لاروهاپس از ورود به بدن میزبان، جستجو كردن لاروهاى قبلى و تلاش براى كشتنشان است.

موزدارها ظاهرا فاقد زبان خاص براى ارتباط برقرار كردن با یكدیگر هستند، و گویا در تمام دوران تكاملشان هرگز آنقدر در كنار هم به صورت گروهى زندگى نكرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند كه نیاز به واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى براى ارتباط را حس كنند. با اینهمه، استعداد زیادى براى فراگیرى زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دیگران را دارند و هر خلبان عادى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه به این نژاد وابسته باشد، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند دست كم به دوازده زبان رایج در كهكشان صحبت كند. هوش سرشارشان البته تنها به آموختن كارهاى فنى و مهارتهاى حركتى محدود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و ظاهرا از تحلیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى عمیق و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى فكرى ناتوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. زبانهای گوناگون را هم به شکلی سطحی و کاربردی یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و تا به حال دانشمند، هنرمند، یا فیلسوفى از این نژاد برنخاسته است.

موزدارها بسیار به کسانی که در دوران نوجوانی حمایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کند، وفادار هستند. به همین خاطر هم در جمهوری و هم در امپراتوری پرورشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دولتی برای آنها تاسیس شده که به محض تکمیل مراحل دگردیسی و خروجشان از بدن میزبان، آنها را زیر پوشش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و در فنون مختلف نظامی آموزش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. این موجودات به خاطر شکل خاص تولید مثل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تبارنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی خطی و جدا از هم دارند و اغلب وقتی در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با اقلیمهای متنوع پرورده شوند، بدنهایی با شکل و شمایل و رنگ گوناگون پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

ریشه: نام این گونه از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «مزدور» در پارسی گرفته شده است.

t

G:\draw\my works\2D Art\44561452345.jpg

موکلاس

موكلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از موجودات هوشمند بومی سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رگا هستند. اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی به نسبت کوچکی دارند و در شهرک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کوچک در دل جنگهای انبوه زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. تا پیش از هجوم مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به قلمروشان دولت متمرکزی نداشتند و تنها پس از این حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سازمانی نظامی پیدا کردند و جسورانه با جنگاوران مولوک درآویختند. هرچند تفاوت قدرت بدنی میان این دو نژاد خیلی زیاد است و موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تقریبا همیشه از مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شکست خورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آنان ضمنِ درگیری دایمی با این نژاد، بسیار به آنها احترام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و به شکلی تناقض‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را موجوداتی مقدس قلمداد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

پیکر این موجودات در هنگام تولد آب زیادی در خود ذخیره کرده و به همین خاطر تا نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عمرشان شکمی بزرگ و خمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند دارند. اما کم کم این آب را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و در سنین بالاتر عضلات محکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از زیر این غلاف پرآب نمایان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. بافتهای اسفنجی بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هنگام زاده شدن تقریبا سیاه است و در اثر مرور زمان به تدریج رنگ خود را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. به شکلی که جوانان جنگاور این نژاد بدنی آبنوسی و توسی رنگ دارند و پیران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با لکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سفید و شفاف روی پوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و به همین خاطر از احترام زیادی برخوردارند.

موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو دست و دو پای کلفت و کوتاه دارند و سرشان دو دهان و پنج چشم پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار تیزبین را بر خود جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. هریک از دو دهان موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به یکی از بخشهای مغز دو بخشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان متصل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که هرکدامش به زبانی مجزا صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. مغز دست راستی بیشتر به امور هیجانی و احساسات و عواطف و ادراکهای هنری و ادبی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و مغز چپی امور عقلانی و منطقی و علمی را پردازش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. به همین خاطر دهان راست موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اغلب شعر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و آواز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند در حالی که دهان چپی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مطالبی عقلانی و دقیق و مستدل را بر زبان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند همزمان با هردو دهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان حرف بزنند و حرفهای همزمان همنوعان خود را نیز به سادگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند. مهمترین سنت هنری و ادبی در تمدن موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سرودن اشعار و تدوین زنجیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از استدلال است که همدیگر را تایید کند و همزمان با دو دهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیان شود. با این حال صدای حرف زدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به هر دو زبان در گوش بیشتر نژادهای کیهانی به جیغهایی نامفهوم شباهت دارد.

موکلاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی جنگاور، متحرک و زورمند هستند. با این که پاهایی کوتاه دارند، تا ارتفاعی چشمگیر جست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و دستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان که تنها دو انگشت زمخت دارد، بسیار زورمند است. آنان به طور سنتی به شکل تن به تن با هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنگند و اگر به چشمهای پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار هماوردشان ضربه وارد کنند، مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مرگ یا فلج شدن همیشگی او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. به همین خاطر هنرهای رزمی پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در میانشان شکل گرفته که محورش بر پریدن به هواست و با پا ضربه زدن به چشم حریف. برخی از قهرمانان موکلاس از این فنون هنگام رویارویی با مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و گهگاه بر دشمن غلبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و افتخاری جاویدان را نصیب خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند.

ریشه: نام این موجودات تحریفی است از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «مُخلص» در پارسی گرفته شده و به خاطر ارتباط غیرعادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به آن نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

G:\draw\my works\Dazimda\موکلاس.jpg

موگای

موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى همستگان تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، از هوشمندترین نژادهای قلمرو جمهوری سوم محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و فرماندهان و مدیران ارشد در دنیاهای گوناگون از میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیزند. هوشمندی و نظم و مهارتشان در سازماندهی و مدیریت نظیر ندارد و به فسادناپذیری و استواری اراده و عقیده مشهورند.

مردمانی به نسبت ریز جثه و چالاك هستند و دست بالا تا یک و نیم متر قد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند. بر جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارغوانى و چروكیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان خارهایی کوتاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید که گاه کوتاهش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. سه چشم درشت دارند که مردمكی عمودى و درخشان در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نمایان است. موگاى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هنگام تولد پوستى صورتى دارند كه به تدریج با افزایش سن تیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و لكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى سبز بر آن پدیدار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. از این رو با نگاه كردن به سر برهنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان سن و سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را تخمین زد.

بدنى باریك و لاغر دارند كه تمام بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش را به جز سر در پوششى چسبان از نگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پنهان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. رگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى این موجودات بیرونِ بافت متراكم بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قرار دارد. یعنی پوست فلسدار موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با شبكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى از لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تپنده و نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شفاف احاطه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. لباسهای گشاد و بلند سنتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برای پنهان کردن این رگها کاربرد دارد، چون معتقدند منظره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حركت خون زرد و گاز مانندشان از پشت دیواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نازك و نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شفاف این رگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، شرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آور و زشت است.

موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سلسله مراتبی با آداب و قواعدی بسیار پیچیده دارند که تنها خودشان از آن سر در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند، و به همین خاطر با تابوشکنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مراعات نکردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش توسط گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر روادارانه برخورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. به همین خاطر جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مهمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نواز دارند که نمایندگانی از نژادهای کیهانی گوناگون در آن حضور دارند. همین شهرهای بزرگ و چند نژاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بستر اصلی شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری جمهوری چهارم کیهانی بوده و باعت شده دولتمردان موگای به تدریج به مرتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیوانسالارانی ارتقا پیدا کنند که امور را در سطحی کیهانی مدیریت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هویت شخصی منسجم و متمایزی دارند و هرکدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان اهداف و غایتها و ارزشهایی خاص خود دارد. به همین دلیل تکثر فرهنگی و عقیدتی چشمگیری در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. با این حال به شدت نسبت به نژاد خودشان وفادارند و هر آسیبی که به همنوع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وارد شود را با انتقامجویی خشن و قاطعی پاسخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در شناسایی و پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی رفتار دیگران استعدادی چشمگیر دارند. به همین خاطر در مناصب مدیریتی بسیار درخشان عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. شواهدی هست که بسیاری از موگای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دلیل پیگیری آرمانهایی شخصی در گوشه و کنار کیهان جریانهای فکری و سیاسی و فرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مخفی مرموز گوناگونی را پدید آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

ریشه: نام این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مغ گرفته شده است.

G:\draw\my works\Dazimda\موگای.jpg

مولوك

مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتی درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندام هستند که قدشان بین سه تا چهار متر نوسان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. پوستی سرخ و درخشان دارند که با اسکلت بیرونی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مانند زرهی مشبک و استوار آن را در بر گرفته است. دو بال بزرگ با پرهای رنگین دارند که به کمکش در جو بسیاری از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پرواز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. سر بزرگشان به دو چشم مرکب عظیم و چندین شاخک مسلح است. دو دست و دو پا دارند و در حالت طبیعی دمی باریک و دراز هم دارند، که شکل و اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش مبنای تقسیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قومی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بوده و از قدیم آنها را به قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی رقیب و مجزا تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از آن که پادشاهی فرهمند و مشهور همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را زیر یک پرچم متحد کرد، از اختلافهای قومی خود دست کشیدند و به نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تعهدشان به این کار دم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را بریدند. امروز هم دم مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به محض تولد بریده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و باور عمومی آن است که این کار چالاکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را هنگام پرواز بیشتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نیرومندترین نژادهای کهکشان راه شیری هستند. اجدادشان در قالب قبایلى وحشى بر سطح سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارمشتگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیستند و مدام برای نبرد با همدیگر در لایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بالایی این سیاره صف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آرایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. در آن دوران بر مرکبهایی پرنده و تندرو سوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند که همچنان در برخی از مراسم و آیین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ورزشی سواری گرفتن از ایشان رواج دارد.

مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های باستانی تقریبا سراسر عمر خود را در آسمان می گذراندند و از گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى حشرات پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ارمشتگاه تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. در آن دوران تفریحى جز جنگیدن با دیگر گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى همنوعانشان نداشتند و فقط براى تخمگذارى و یا مردن به سطح سیاره فرود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند. همین انزوا و ظاهر باشکوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باعث شده بود که برخى از نژادهای مستقر بر سطح ارمشتگاه ایشان را مقدس بدانند و به عنوان خدایانی جنگاور بپرستندشان. از بسیاری از نژادهاى منقرض شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ارمشتگاه معبدهایی باقی مانده که بقایای بت مولوک در آن نمایان است. به دلیل رواج همین مذهب بود که وقتى مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در آسمان متحد شدند و براى فتح جهان بر سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان فرود آمدند، با مقاومت چندانی روبرو نشدند و بیشتر نژادهای بومی از ایشان پشتیبانى کردند، که كینشار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از همه مشهورترند.

این موجودات بسیار درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شرف و افتخارشان حساس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و هر توهینی به آن را با خشونت پاسخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. به ویژه نسبت به همنوعان خود ستیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو هستند و قدیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترها هر بهانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كوچكى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست باعث نبرد تن به تن دو مولوك شود. یكى از باشكوهترین صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه بسیارى از موجودات در اوایل دوران امپراتورى می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدند، منظره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دو مولوك تبرزین به دست در آسمان بود. نبردى كه همواره به مرگ یكى از طرفین منتهى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. این نبردهاى تن به تن كه بازمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سنت شهسواری دوران باستان بود، پس از شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری جمهورى چهارم و سازمان یافتن شورشیان از سوى امپراتور ممنوع شد، چرا كه باعث نابودى سلحشوران مولوك به دست همنوعانشان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. پرخاشگری مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبت به هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژادان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بعد از آن بیشتر در قالب ورزشهای رزمی و مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پرشور بازتعریف شد.

مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در زمان اوج اقتدارشان چنان رعب و احترامى در نژادهاى مغلوب برانگیخته بودند كه بخش مهمى از موجودات هوشمند معتقد بودند مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نامیرا هستند و فقط یك مولوك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند باعث مرگ مولوك دیگرى شود. كیش پرستش مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم بعدتر از ارمشتگاه به سایر نقاط انتقال یافت و همگام با گسترش امپراتورى به صورت نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی رقیب و فرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی متنوع در میان نژادهای گوناگون ریشه دواند. مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هرگز به شکلی صریح این آیین را تأیید نکردند، اما توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را با دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موافق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگریستند و مورخان معتقدند که این دین یكى از اركان پایدارى امپراتورى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بوده است.

مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با پشتیبانی نژادهاى فرمانبردار پیرو این دین در گام نخست با سرعت زیادى کل ارمشتگاه را فتح كردند و به زودى دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امپراتورى خودرا به منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های همسایه گسترش دادند. بعد طی هزاران سال در گوشه و کنار کهکشان پراكنده شدند و نخستین امپراتورى كهكشانى را تشكیل دادند. رفتار آنها با مردم و اقوام مغلوب به نسبت دادگرانه و خردمندانه بود. سیارات مغلوب حق داشتند از حكام محلى و قواعد زندگى ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خود برخوردار باشند، اما هرنوع مقاومت یا عصیانى بر ضد اربابان با شدیدترین شكل ممكن پاسخ داده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. به همین دلیل هم مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در دوران دراز حكومت خود باعث انقراض چندین نژاد نیرومند كیهانى شدند، و در مقابل نژادهای پرشمار دیگری به خاطر نظم و یکپارچگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که ایشان ایجاد کردند، به تمدنی شکوفا دست یافتند.

مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتى بسیار هوشمندند و به دانش و هنر علاقه دارند. از نوعى آیین سلحشورى نژادپرستانه پیروى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و خود را اربابان كیهان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پندارند. این موجودات بكرزا هستند و در شرایط بسیار نامساعد هم قدرت بارورى خود را حفظ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. به همین خاطر بسیاری از مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در ابتدای دوران پادشاهی متحد به دنیاهای دور افتاده تبعید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، در آنجا زاد و ولد کردند و کلنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نیرومند از جنگاوران سرخ پرنده را پدید آوردند.

ریشه: نام این موجودات از ایزدی کنعانی به نام بعل مولوخ/ مولوک گرفته شده که با آسمان و توفان پیوند داشته و برایش کودک قربانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

G:\draw\my works\Dazimda\مولوک.jpg G:\draw\my works\Dazimda\مولوک۱.jpg

G:\draw\my works\Encylopedia\nfhg.jpg

G:\draw\my works\books\111.jpg

G:\draw\my works\2D Art\مولوک.jpg

مونگال

مونْگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كوچك -به قدر یك سنجاب- دارند و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به كمك بالهاى تحلیل رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در مسافت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی كوتاه پرواز كنند. بدنشان در غلافى سخت و استخوانى پوشیده شده و ده جفت بازوی تخصص یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مانند پاى حشرات بند بند است. این موجودات به احتمال زیاد در دل مردابهاى اسیدى شوكاچین تكامل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چرا كه تنها در محیطهاى اسیدى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند زنده بمانند و هنگامى كه در كنار هم به صورت دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمعى زندگی مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، فضولاتشان چنین محیط اسیدى مطلوبی را برایشان ایجاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. این موجودات تخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند و ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان تخمهاى زرد و هرمى شكلشان را در زیر شكم خود حمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

مونگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتى هستند هوشمند و درنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خو كه به صورت گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى درهم فشرده و متحد زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. با زوائد خار مانند زهرآگینى كه روى بدن پرخارشان دارند موجودات زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دیگر را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گزند و آنها از بین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى معتقدند كه این خارها اسلحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى مصنوعى و شیمیایى این موجودات است. به جز این اسلحه و ابزار دیگرى در میانشان شناخته نشده است.

این جانوران به صورت توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى میلیونى ویرانگرى به حركت در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند و هرچه را بر سر راه خود ببینند خراب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها از لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى موجودات زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه بر سر راه خود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اما جسد تازه برایشان سمى است و باید حتما لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى در حال تجزیه را بخورند. به همین دلیل هم اجساد قربانیانشان را زمانی طولانی همراه خود حمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند تا به اصطلاح براى خوردن «برسد».

در زمان اقتدار پادشاهى كادیشو تلاشهاى زیادى براى قلع و قمع آنها انجام شد که به نتیجه نرسید. شاهان ستمگر كادیشو دست كم در یك مورد از این موجودات براى مقاصد نظامى استفاده كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و با هدایت كردنشان به سمت شهر بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در و پیكر نژاد مانانا كه دشمنان پادشاهى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بودند، باعث انقراض آنها شدند.

مونگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هرچند در دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگشان بسیار خطرناك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما به تنهایی موجوداتى بسیار شكننده و آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرند. چنان که در جریان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با ماناناها صدها هزار كشته دادند. این جانداران به محض مردن متلاشى و فاسد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و به توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى ژلاتینى و متعفن تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند كه بر همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادها از جمله خودشان اثر بیمارى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زایى دارد. به همین خاطر هم مونگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها افراد پیر و زخمی را از گروه خود طرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این موجودات برای تنفس به ترشحات اسیدی همنوعان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نیاز دارند و به همین خاطر اگر از جمع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دور بیفتند، به سرعت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند.

در مورد نحوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى و درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هوشمندى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چیز زیادى شناخته نشده است. اما روشن است که فاقد هنر، علم، و فناوری هستند. اما نظام سیاسی مقتدر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند و با زبان عجیبى كه با تغییر رنگ همراه است با هم ارتباط برقرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. هرکدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با خط نامفهوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چیزهایی را بر چهره و بدنش خالکوبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که برای خودشان اهمیت آیینی دارد اما معنایش هنوز مشخص نشده است.

مونگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از درك زبان سایر موجودات کیهانی ناتوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و حتى به نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد از زنده بودن موجوداتى كه مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اطلاع باشند. رفتارشان با جانداران نگون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بختى كه بر سر راهشان قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند، درست مثل علفخوارى است كه به مرتعى برسد. با توجه به غیاب کامل هر نوع ارتباط با سایر جانداران، گروهى از رفتارشناسان كیهانى این نظریه را مطرح کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که مونگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سایر جانداران را به عنوان موجود زنده به رسمیت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند و آنها را تنها به عنوان نوعى منبع غذایى آلىِ غیرزنده در نظر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. به همین دلیل هم گاهی جسدهای قربانیانشان را بارها نیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و در مقابل گاهی در برابر حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حریفان هیچ واکنشی نشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

ریشه: نام این موجودات از نام نژاد مغول گرفته شده است.

G:\draw\my works\نقاشي\099999.jpg

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ن

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب