پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ه

بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ه

هاجوج

این موجودات را برخی از نویسندگان در رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادهای غیرهوشمند رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. چون به صورت منزوی و دور از بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى همنوعان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در دل جنگلهاى انبوه رگا زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شكارچیانى درنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در استتار مهارتی بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند دارند. طوری که بدنشان کاملا به رنگ محیط در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و دیدنشان بسیار دشوار است. چهار پای نیرومند و چهار دست باریک و ظریف دارند که اغلب روی گردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تنها در زمان صید جانوران کوچک یا جفتگیری کاربرد دارد. دهانی گشاد با دندانهای تیز دارند که چندین زبان مسلح به سوزنهای زهرآگین و فلج کننده را در خود جای داده است و با این وسیله شکارهای خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گزند و فلج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. جثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى متوسط -به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یك خوك زمینی- دارند. اما مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند بدن خود را تا ابعادی باورنكردنى باد كنند. آنها گاهی شكارهاى بسیار بزرگتر از خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعند و در این حالت هم بدنشان خیلی متورم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند برای ساعتها و گاه روزها در کمین شکار میان نقش و نگارهاى رنگارنگ و زیباى جنگلهای رگا بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حركت باقی بمانند و در این حالت حتا شکل بدنشان هم به درختان اطرافشان شبیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. فقط جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سخت و کشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از این تقلید شكل معاف است و از همین جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان حضورشان را تشخیص داد. جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موجودات استخوانی و صاف است و اندامهای حسی خاصی بر آن دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اما در سراسر سطح آن از گیرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شنوایی حساسی قرار دارد که کوچکترین ارتعاشها را درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

حساسیت بالای دستگاه شنوایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در ضمن نقطه ضعفشان هم هست. چون یكى از راه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى شناسایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان آن است كه با دستگاهی صداهایى آهنگین پخش كنند. در این حالت هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بدن خود را در هماهنگى با صداى یاد شده حركت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود در محیط تشخیص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان داد. دلیل این رفتارشان درست معلوم نیست. برخی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند به شکلی غیرارادی از ریتم پیروی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ناخواسته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رقصند. برخی هم معتقدند که صدا را هم مانند رنگ درک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کوشند خود را با موسیقی هماهنگ کنند و به همین خاطر دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. ناگفته نماند که به خاطر غیاب دستگاه بینایی در هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها این معمایی است بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاسخ که چگونه برای استتار، رنگها و طرحهای پیرامونی را روی پوست تن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان منعکس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

مردمی که آن دستگاه آشکارگر هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را اختراع کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، نژادی دیگر از بومیان رگا هستند که کوفران نام دارند. در میان قبایل جنگاور کوفران شكار هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها یك سنت دینی محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و با مراسم اهلیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان ارتباط دارد. به شکلی که جنگجویان نوجوان باید براى اثبات بلوغ و دلاورى خود جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چكان یك هاجوج را از جنگل به دهكده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیاورند. تا پیش از اختراع این دستگاه آشکارساز صوتی توانایى استتار و درندگى هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر اشتیاق و جاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبی کوفران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نوجوان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چربید و بنابراین هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از رهگذر این مراسم شکار خوراکهایی دلپذیر به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند. بعد از اختراع دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های یاد شده شکار هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار آسان شده و به همین خاطر جمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در خطر انقراض قرار دارد. هرچند برخی از جوامع سنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرای کوفران استفاده از آشکارساز موسیقایی را ممنوع کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و معتقدند نوجوانان باید دست خالی با دشمنان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان روبرو شوند.

راه اصلی تولید مثل هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، جوانه زدن است. جوانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ظاهرا از غددی بر گردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید و به نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کوچک و شفاف از جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شباهت دارد که با ساقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بلندی به سرشان وصل شده باشد. به ویژه وقتی غذایی زیاد خورده باشند، تعداد زیادی جوانه بر سر و گردن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید و پس از مدتی وقتی بزرگتر و کدر شد و چهار پای کوچک در آورد، از ساقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش جدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بر زمین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و زندگی مستقل خود را آغاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبت به گرسنگی به شدت آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر هستند و اگر خوراک به دست نیاورند بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چروك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و كوچك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. طورى كه در نهایت از بدنشان فقط جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى محكمشان باقى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند و این علامت مرگشان است. بعدتر در شرایط مساعد، به ويژه در حضور پسمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى لاشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جانوران در محیط، هاگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه در جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جانور محفوظ مانده، جوانه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و چرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تکرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

راه دیگر تکثیرشان آن است که با هم جفتگیری کنند و این رفتاری بسیار بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برانگیز است. هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هیچ نشانی از هوشمندی ظاهر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و به همین خاطر بسیاری ایشان را به کلی نامتمدن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. با این حال رفتارهای پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارند که باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گروهی دیگر هوشمندشان بدانند. مثلا در ارتباط با فرزندان خود عاطفه و دلبستگی عجیبی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دوجنس دارند و در زمان قران سه تا از ماههای سیزده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رگا، شبانه جفتگیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. رفتار جنسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بسیار خشن است و در جریان آن اغلب نرها که درشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و زورمندتر هستند، ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به قتل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند و تخمهای درون شکم ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را با دستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند و آنها را با بذر خود بارور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و برای مدتی طولانی در زیر شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان حمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که از جفتگیری جان سالم به در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند، تا نوبت بعدی قران ماهها تخمهایی تازه را در بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ارتباط چندانی با فرزندانشان برقرار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این نرها هستند که نوزادها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرورند. با این حال فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وقتی از سنی بزرگتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، به پدرشان حمله کرده و او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند. به این ترتیب بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ماده به دست نرها و نرها به دست فرزندان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

گذشته از این روابط خانوادگی پیچیده و خشن، هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رفتارهای عجیب و غریب دیگری هم دارند. یکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش که بسیار مورد بررسی قرار گرفته، آن است که چیزهایی را از گوشه و کنار جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در جنگل دفن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. تا به حال پژوهشهای زیادی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این رفتارشان انجام شده اما هیچ معلوم نیست که انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان از این رفتار چیست. چون اشیایی که گرد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند به هیچ کارشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، هرچند چند وقت یک بار روزنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نگهداری این اشیا را باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و آنها را بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و کف جنگل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چینند و بعد از آن که همه را با دستان باریک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان لمس کردند، دوباره خاک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این اشیا اغلب فلزی و براق هستند، اما قطعات ماشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلات، خرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دور ریختنی و زباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رنگی را هم جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

مهمترین شاهدی که هوشمند بودن هاجوج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد این حقیقت است که درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی توانایی استتار خود اعتماد به نفس شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی دارند. طوری که اگر کسی بتواند تشخیص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دهد و با صدای بلند کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «هاجوج» را بیان کند، رنگشان یکدست سفید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و بلافاصله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. به همین خاطر حدس زده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که اسم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان –که البته ناشناخته مانده- چیزی شبیه به هاجوج است. ظاهرا دستگاه عصبی این جانداران نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند شوك ناشى از شناخته شدن را تحمل كند و در این شرایط دچار فروپاشی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

ریشه: نام این موجودات از شخصیتی تاریخی (حجاج بن یوسف ثقفی) گرفته شده است و در ضمن به خاطر آن که بخش عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمرشان را در جای بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حرکت و خیره باقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند و باقی رفتارهایشان، با ترکیب «هاج و واج» و لقب مشهور دیگری در پارسی هم ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

G:\draw\my works\2D Art\Untitled454554-1.jpg

هارپا

این موجودات، بندپایانى بودند كه یكى از سه نژاد متمدن اصلی در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى تِتیس به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند و این دنیایی است که در گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كهكشان راه شیرى قرار دارد. هارپاها تك جنسى و تخمگذار بودند و قامتی متوسط در حدود دو متر متر داشتند. دو چشم مرکب بزرگ و سه چشم ساده بر سرشان جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفته و یالی بلند بر کناره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پایینی جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روییده است. موجوداتی بالدار محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، اما توانایی پرواز نداشتند و بالهایشان بیشتر مانند دو دستِ اضافی و ناقص در پشت بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برخی از کارهای ساده را به انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند. هارپاها دو دست و دو پای اصلی داشتند و بر شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چندین دست و پای کوچک دیگر هم وجود داشت که اغلب زیر زرهی فلزی و سخت از چشمها پنهان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. چون پوست شکم این موجودات نرم و نازک بود و به خصوص در میدان نبرد به نقطه ضعفی تبدیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

این مردمان در دل جنگلهاى قاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بزرگ تتیس شهرى ساخته بودند كه مركز تمدن پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بود. آنها شاهى داشتند كه در عین حال نقش كاهن بزرگ بت مشهورشان بافومه را هم بازى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. هارپاها پرجمعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نژاد هوشمند سطح تتیس بودند و هر از چندى به قتل و غارت در شهرهاى متعدد آمورگا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها -نژاد متمدن دیگر تتیس- مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختند. آنها هزاران سال قبل در پى جنگ بزرگى كه بین این دو تمدن در گرفت، منقرض شدند.

ویرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شهر بزرگ هارپاها که به تازگی کشف شده، یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هیجان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیزی را برای باستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسان فراهم آورده است. یکی از آنها این که بر خلاف روایتهای مرسوم در تتیس، هارپاها موجوداتی بدوی و نانویسا نبوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و این با توجه به کتابخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگی که در شهرشان کشف شده مشخص شده است. چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که تصویر رایج از این نژاد همچون سربازانی کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هوش و وحشی و مطیع، از کلیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برخاسته باشد که دو نژاد دیگر تتیس –آمورگاها و سیمرون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها- برساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چرا که این دو رقیبان و دشمنان بزرگ هارپاها محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و در نهایت هم اتحادشان بود که نابودی هارپاها را رقم زد.

ریشه: نام هارپا شکلی تحریف شده از اسم علمی نوعی مورچه است به اسم هارپاگوس.

kfhdf

G:\draw\my works\2D Art\دیومور۷۸۲.jpg

G:\draw\my works\2D Art\maljus53.jpg

هارخاس

این موجودات بنیانگذاران تمدن مشهوری در ارمشتگاه هستند و براى مدتها موضوعی داغ برای پژوهشگران زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی و زبانشناس محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. چون هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها توانایى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى روانى غیرعادى و غریبى دارند، از جمله آن که با فعالیت دستگاه عصبى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند نیرویى تولید كنند و با آن اشیاى اطرافشان را جابه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا كند. به دلیل داشتن همین نیرو هم به ندرت اندامهاى تحلیل رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و معمولا با ذهنشان همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی كارهایشان را انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. آنها مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند افكار یكدیگر را هم بخوانند و از این رو زبان به معنای مرسوم کلمه در آنها تكامل نیافته است. با این حال از خواندن ذهن سایر موجودات ناتوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و طورى رفتار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه گویا اصلا بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادها جاندار یا هوشمند نیستند.

هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حدود نیم متر قد دارند. مغز درشت و دو تكه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در وسط سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان جای گرفته و با پوششى ظریف و محكم از غضروف حفاظت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. از بالاى این مغز، سر بیرون زده است كه داراى اندامهاى حسى فراوانى است. از پایین بدن هم دهان خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه براى چریدن در باغهاى كرم سازگار شده است. باغ كرم نامى است كه مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به مراكز تولید غذاى هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آنها در این مراكز سطوح بزرگى را از مواد مغذى كدر و نیمه سیالى پر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه براى پرورش نوعى كرم سبزرنگ و بنددار مورد استفاده قرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. كرمهاى مزبور كه فاقد اندام حركتى هستند، از این مواد تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و رشد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. بعد هم هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با پاهاى كوتاهشان روى این باغها حركت كرده و با دهان بزرگشان كرمها را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعند.

هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تولید مثل نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و گروهى معتقدند كه جاویدان هستند. علت اصلى پیرى در آنها تجمع نوعى ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سمى است كه در بدن كرمهاى خوراكیشان وجود دارد. هرگاه یكى از آنها به دلیل متراكم شدن این مواد در بدنش به اصطلاح پیر شود، بقیه اطرافش را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و به كمك نیروى مغزشان كمك مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند تا بار دیگر جوان شود! در این حالت مواد سمى به صورت بلورهایى آبى رنگ از پوست هارخاس دفع شود و هارخاس بار دیگر نیروی قدیمی خود را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد و عمر دراز خود را پی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

هنگامى كه مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قلمرو امپراتورى خود را تا ارمشتگاه گسترش دادند، در كوهستانهاى این سیاره با جوامع خودكفا و منزوىِ هارخاس برخورد كردند. بنا به گزارش نخستین مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که با این موجودات تماس یافتند، هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شهرهایى عجیب در کوههای ارمشتگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند و به ندرت از آن خارج مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. در مواقعى هم كه چنین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كاملا نسبت به سایر موجودات اطرافشان بى توجه هستند. درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم این بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتنایی وجود داشت. به همین خاطر در عمل کشمکشی بین دو نژاد بروز نکرد. مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كه مقاومتى از سوى این موجودات نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدند، برایشان اعلامیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى خواندند و به تسخیر سیاره به دست امپراتورى رسمیت بخشیدند. بعد هم یك اردوگاه کوچک در کنار شهرشان برپاى داشتند كه همچنان تا پایان عمر امپراتورى مولوك پابرجا بود و به کلی از سوی هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نادیده انگاشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.

پس از انقرض امپراتورى، هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همچنان نسبت به سفیران جمهورى چهارم بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تفاوت ماندند و هیچ نقشى در صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جهانى ایفا نكردند. برخى از صاحب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظران معتقدند كه این حالت هارخاس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در واقع بازتابى است از ناتوانى آنها براى تشخیص موجودات هوشمند از ناهوشمند. یعنى این جانداران غریب، راهى براى تمیز دادن موجودات متمدن و غیر متمدن پیرامون خود ندارند و به همین دلیل هم احتملا خود را تنها نژاد متمدن – و شاید حتى زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى- گیتى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند.

ریشه: نام این موجودات از یکی از شخصیتهای تورات –هارحاس- گرفته شده که پدربزرگ شالوم است و اسمش در عبری به معنای غنی بودن است و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیازی.

G:\draw\my works\نقاشي\08888.jpg fsrd

هَتاكون

این موجودات قوى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هیكل و بلندقد، جمعیتى اندك دارند و در ماه پنجم همستگان در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كوچكى زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. ویژگى مهم آنها این است كه جوامعشان بر اساس رقابتى كشنده و بیمارگونه شكل گرفته است. هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى كه از شهر كوچك خود خارج شوند و براى مدت كوتاهى از دیدن همنوعان خود محروم شوند، به دلایلى هنوز ناشناخته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند. آنهایى هم كه در داخل شهرشان زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، چشم و هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چشمی شدید و فرساینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای با هم دارند. موضوع رقابت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند هرچیزى باشد. هتاكونى كه به زور بازو قدرت بدنیش اهمیت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، در این مورد با همنوعانش رقابت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، و علاقمندان به بازیهاى فكرى و معماها -كه در میان هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زیادند- بر سر حل مسائل دشوار فكرى با هم رقابت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در نهایت هركس به یك یا چند موضوع علاقمند است و در این موارد با اطرافیان خود كه علایق مشتركى دارند کشمکش و درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارد. هتاکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در جریان رقابتها و مسابقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان به شدت یکدیگر را تحقیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و به هم ناسزا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند و اگر دستشان برسد از جر زدن و برنده شدن غیرمنصفانه هم پرهیزی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

هر سال مسابقاتى بزرگ در شهر هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برگزار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و در تمام موضوعات مورد علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داورانى بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طرف قضاوت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. در مورد هر زوج رقیب، رأى نهایى به نفع یكى از طرفین صادر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و بازنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى رقابت، تا قبل از غروب خورشید دوقلوى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، فرصت دارد تا به زندگى خود پایان دهد. هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها معمولا این كار را در طى مراسمى مذهبى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و با نوعى خنجر پیچیده و مارپیچى قلبهاى لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى شكل خود را سوراخ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. جسد این بازندگان در سردخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خاصى نگهدارى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به تدریج توسط سایر افراد ساكن شهر خورده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این غذاى خاص، در معده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى متفاوت با معده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عادى این موجودات ذخیره مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و در نهایت براى انجام عمل دگردیسى مصرف مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

نژادهای متمدن مستقر در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همستگان تا مدتها گمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند هتاكون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جاندارانی بالغ و بارور هستند، و این معمایی بود که جمعیت بزرگِ حذف شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در جریان خودکشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چطور جایگزین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. چون هیچ نشانی از تولید مثل در این موجودات به چشم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد. هرچند نوزادها و کودکانی در میانشان دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بعدتر به دنبال پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنجالی قتلهای بیابانی این حقیقت کشف شد که هتاکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در اصل لاروهایی نابالغ هستند و نوع بالغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان جانوری به کلی متفاوت است.

هتاکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از آن که مواد مغذی کافی از بدن همنوعان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان اندوختند، به بیابانهای اطراف شهرشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و دگردیسى خود را در زیر شنهاى کویری طى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. این موجودات پس از شفیره بستن به جانورانی درنده و شكارگر و نامتمدن تبدیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند كه در زبان مهاجران آراواک با نام اسپیتور خوانده شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اسپیتورهاى نر بلافصله پس از جفتگیرى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند و ماده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در بیابان پنهان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند تا با شكار رهگذرانِ از همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خبر، مواد غذایى لازم براى تخمگذارى را به دست آورند. سرعت زاد و ولد این موجودات بسیار بالاست و سالیانه صدها تخم در میان ماسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند. نوزادان نحیفی که از این تخمها بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند به هتاکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی کوچک شباهت دارند و با دشواری خود را به شهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانند و توسط هتاکون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مقیم آنجا به فرزندی پذیرفته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

ریشه: اسم نژاد هتاکون از بن سامی «هتک» به معنای ناسزا گفتن و برتری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جویی کردن گرفته شده است که اسم فاعلی هَتاک و حالت جمعش (هتاکون) از آن مشتق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

G:\draw\my works\نقاشي\Untitled001_009.jpg

G:\draw\my works\2D Art\یییی4353۶54.jpg

هدیش

هَدیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجودات عظیمی هستند که به صورت گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى پرجمعیت در دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خاكسترى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سورات زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آنها را تا به حال كسى ندیده، چون هرگز جز گردن و سر خود را از داخل آب تیره و کدر خارج نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها از بندپایان ریز و شفاف درون دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سورات تغذیه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و به ویژه در فصل جفتگیرى صداهاى غریبى از خود در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند كه مردم بومى معتقدند شنیدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش خوش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یمن است.

هدیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار ترسو هستند و با دیدن جانوران دیگر از فاصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دور، فرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و در بخشهاى عمیق دریاچه پناه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. تا به حال چندین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار شكارچیان بومى و غیربومى آنها را شكار كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما هربار جسدشان در دل آبهاى كدر و خاكسترى دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها فرو رفته و سودى جز افتخار كشتن نصیب شكارچى نشده است. به ویژه در دوران غلبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امپراتورى، اشراف ایكچوا به كشتار این جانور بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دفاع خیلى علاقه داشتند و از شنیدن ناله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دم مرگشان لذت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردند. به همین دلیل هم در آن دوران نژاد این جانوران در خطر انقراض قرار گرفته بود.

هدیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زا هستند و عمرى طولانى دارند. سوراخى در بالاى پیشانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دارند كه آب را مانند فواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى خاكسترى از آن بیرون مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزند. آنها به كمك همین الگوى فواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان با هم ارتباط برقرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. هرچند شکل ظاهری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هوش و تنبل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید، اما موجوداتی هوشمند هستند و به خصوص در ساخت تندیسهایی گِلی زیبا در کرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دریاچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زیستگاهشان مهارتی چشمگیر از خود نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. همچنین در معماری هم مهارتی دارند و هر خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در اعماق آبها با چسباندن گل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آبرفتی به هم قصرهای خیال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز و زیبایی درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که دوام اندکی دارد و هر سال باید از نو بازسازی شود.

ریشه: اسم هَدیش از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای همسان در پارسی باستان مشتق شده که در اصل محل اقامت معنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داده ولی در معنای کاخ و قصر رواج بیشتری پیدا کرده است.

G:\draw\my works\نقاشي\0787878.jpg

jdks

هوبار

هوبارها مردمانی بلند قامت و تنومند و زورمند هستند از بومیان سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ورجمکرد که بهترین خلبانهای کیهان از میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان برخاسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. دست و پاهایی دراز و لوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند دارند که شکلش متغیر است و بسته به نیاز زایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بر سطح و کناره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که همچون انگشت یا بازوچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی اضافی عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. حرکاتشان بسیار سریع و دقیق است و مغزشان برای پردازش اطلاعات فضایی و جهت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابی تخصص یافته است. دلیل این امر در سبک زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان نهفته است. چون از ابتدای تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با خودروهایی سریع و کوچک در بیابانهای پهناور ورجمکرد به این سو و آن سو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و از راه شکار جوندگان کوچک و چالاک آن مناطق روزگار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذرانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

هوبارها بکرزا هستند و شواهد نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به جنس مادینه تعلق دارند. پس از سن بلوغ سالی یک بار تخمهایی از پشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و چسبیده به پوست بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان باقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند. این تخمها طی سال به تدریج رشد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در حوالی پایان سال از بدن جدا شده و به مراکز ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پرورش نوزادان تحویل داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. نوزادان هوبار در این سازمانها به صورت جمعی پرورده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و مهارتهای مربوط به راندن هواپیماها و سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگون از سنین پایین به ایشان آموزش داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. تمدن هوبار با آن که جاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبی سیاسی ندارد و توسعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب نیست، یکی از نیرومند ناوگانهای سفینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جنگی را در کهکشان دارد و به همین خاطر هرگز مورد حمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نژادهای دیگر قرار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. حتا مولوک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم با آنها دوستانه رفتار کردند و به عقد قراردادی برای تابعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در امپراتوری بسنده کردند.

ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: اسم این نژاد از ترکیب دو بخش در زبان پارسی باستان گرفته شده: «هو» یعنی خوب و «بار/ بَرَه» یعنی برنده و حامل و انجام دهنده.

G:\draw\my works\Dazimda\هوبار.jpg

هوباوا

هوباوا، نوعى بندپاى پرنده است كه در میان ابرهاى درهم پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ورجمكرد زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. پیکری کشیده و بند بند دارد و بازوهایی پرشمار با خارها و زواید بسیار از زیر شکم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیرون زده است. هوباواها دو جنس دارند و به هنگام فصل جفتگیرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان -كه همزمان است با كسوف سه ماه ورجمكرد- تغییر رنگ مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و صفحات استخوانى روى بدنشان مانند رنگین كمان[1] می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درخشد.

این جاندار به دلیل دارا بودن كیسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى مملو از گاز هلیوم، بدنى سبكتر از هوا دارد و بنابراین ناچار است براى حفظ قدرت مانور خود، همواره مقدارى استخوان سنگى در بدنش ذخیره داشته باشد. از آنجا كه این موجود شكارچى است، این استخوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از بدن حیوانات گوناگون سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش به دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. این استخوانها به تدریج از بدن هوباوا دفع مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، و بنابراین اگر نتواند در فواصل مشخصى شكار كند، بدنش تمام ذخیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى وزنى خود را از دست مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و به دلیل سبك شدن بیش از اندازه، بالا و بالاتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود تا در خارج از جو در اثر فشار كم محیط بجوشد و از بین برود. بقایای اسكلت خارجى سبك این جانوران عجیب پس از چنین مرگ دردناكى به صورت تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های استخوانی خمیده و متخلخل بر زمین سقوط مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. مردم بومى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ورجمكرد، به ویژه زانشین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از این صفحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها براى ساختن خانه استفاده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

گاهى به دلایل بوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسانه جمعیت این موجودات طغیان مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و در آن مواقع هم باز احتمال مرگ بر اثر گرسنگى در میانشان بالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. مردم روى سطح ورجمکرد ازروى بارش باران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هوباوا، به طغیان جمعیتشان پى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند. چون ابرهاى انبوه جو این سیاره مانع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بالاى سر خود را ببینند و منظره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیم این موجودات را از چشمها پنهان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد. اعضای نژاد زانشین در روزهایى كه این بارانهای استخوانی ایجاد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، جشنهاى باشكوهى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند و خداى قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خود را -كه شباهت دورى به هوباواها دارد- شكر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند.

هوباواها معمولا در ارتفاعات بسیار بالای جو زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و بنابراین اطلاعات در مورد نحوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگیشان اندك است. در مقاطع خاصى ممكن است برخى از آنها پایینتر بیایند و حتى در بلندای کوهها به به جانوران سرگردان حمله كنند. این موجودات همیشه به صورت گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به قربانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان حمله مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و با گازهای سمی و اسیدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از بدنشان بیرون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاشند، او را حل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. هوباواها اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى متنوع دارند كه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند در دامنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گنجشك تا سگ نوسان کند.

نخستین برخورد موجودات هوشمند ورجمكرد با هوباواها، زمانى رخ داد كه هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خردمند به فن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورى پرواز دست یافتند و به ارتفاعات بالایى جو سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وارد شدند. آنها در آنجا با انبوهى از هوباواها روبرو شدند كه در بین یكدیگر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لولیدند و نرمتنان حباب مانند اطراف خود، یا حتا همنوعان کوچک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترِ خود را شكار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند.

نخستین برخوردهای هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با این موجودات فاجعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیز بود. از آنجا كه هوانوردهاى هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شكلى كروى داشت، گروهى از هوباواهاى بزرگ آنها را با شكارهایشان اشتباه گرفتند و پس از حمله به آنها با چنگالهاى سختشان پوسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هوانوردها را از هم دریدند. در این نخستین برخورد، کل ناوگان تحقیقاتى كه به سطوح بالایى جو وارد شده بود، منهدم گشت و فقط یكى از آنها پیش از سقوط توانست در مورد این خطر ناشناخته تصاویرى را مخابره كند.

پس از آن بود كه ساختن هوانوردهاى نوك تیز و خمیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى كنونى رایج شد. ظاهرا این هوانوردها از سوى هوباواها به عنوان نوعى هوباواى بسیار بزرگ در نظر گرفته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و بنابراین جرأت نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند به آن حمله كنند. جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هوباواها ساده است و محورش را خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی پنج شش نفره تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از فناوری یا فرهنگ و هنر در میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان دیده نشده، اما بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شک هوشمند هستند، چون سالی چند بار در گردهمایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیمی دور هم جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و با گرفتن دست و پای همدیگر شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بر بالای ابرها درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که ممکن است چند صد کیلومتر مربع را در بر بگیرد. هوباواها در این حالت جرقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های الکتریکی خفیفی را بین خودشان رد و بدل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و مغزشان به وضعیتی به کلی متفاوت با هوشیاری عادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بسیاری از محققان این گردهمایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نوعی آیین دینی دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و معتقدند این موجودات در جریان آن محتوای مغز خود را با دیگران سهیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و به این ترتیب پیوستن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به هم آنان را به چیزی شبیه به شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عصبی مانند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

ریشه: نام این موجودات از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حباب در پارسی و تازی مشتق شده است.

fgtr

هورپات

هورْپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از بومیان سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دور افتاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در خوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پروین هستند و اطلاعاتی بسیار اندک درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شکل بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان وجود دارد. چون این موجودات شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند قیافه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تمام جانداران دیگر را به شکلی کامل و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نقص تقلید کنند و هنگام تماس با نژادهای دیگر کیهانی خود را به شکل ایشان در می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند. به همین خاطر تا مدتها مسافرانی که به خوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پروین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند گمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند مهاجرنشینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از نژاد خودشان در آنجا مستقر شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. تا آن که حقیقت برملا شد و جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هورپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به طور رسمی فاش ساخت که اعضایش توانایی تغییر شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی چنین دقیق و سریع را دارند.

شکل اصلی هورپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر اساس شواهدی پراکنده بازسازی شده و به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد موجوداتی شش پا و باله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار و دوزیست باشند. هورپات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ارتباطهای خوب و دوستانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای با سایر تمدنها برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اما کسی را به شهرهای خود راه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و همیشه در قالب و قیافه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موجودات دیگر با ایشان روبرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

توانایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این موجودات باعث شده به ویژه مورد توجه سازمانهای جاسوسی و نظامی قرار بگیرند و به همین خاطر کد ژنتیکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هم در قلمرو جمهوری و هم در امپراتوری از زمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي اطلاعات محرمانه و رده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی شده قلمداد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به خاطر کاربردهایی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند پیدا کند، از دسترس گروههای سیاسی و مذهبی خارج است.

شایعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بر سر زبانهاست که بر مبنای آن تمام رهبران سیاسی كهكشان در واقع هورپاتهایی هستند كه به شكل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگون در آمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و پشت پرده برای حكومت بر جهان با هم متحد شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اما این حرفها به دلایل متفاوت نادرست است. مهمتر از همه این که هورپاتها هرگز از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زادگاهشان خارج نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و اگر از میدان گرانش سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بیرون بروند، دچار مرضی خطرناك می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرند.

ریشه: نام این نژاد از کلمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پهلوی هورْپَت گرفته شده که در عربی به حربا تبدیل شده و یعنی آفتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرست و این جانوری است که در استتار و تغییر رنگ استاد است.

G:\draw\my works\Dazimda\هورپات.jpg

هوموسا

هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خردمندترین و برترین نژادى هستند كه تا به حال در كهكشان راه شیرى تکامل یافته است.[2] این موجودات، به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى یك مگس معمولى اندازه دارند،[3] دو دست و دوپاى متناسب دارند، رنگ پوستشان در جوانى آبى كمرنگ است، اما به تدریج با زیاد شدن سنشان تیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تا سبزِ یشمى هم تغییر كند. تناسب بین اجزاى بدن این موجود شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز است و چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آن زیباترین صورتى است كه در جهان خلق شده است. تمدن پیشرفته و خیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه توسط این موجودات بنا نهاده شد، در نهایت به فروپاشى امپراتورى مولوك انجامید و جمهورى چهارم را پدید آورد كه هنوز هم در تمام بخشهاى متمدن كیهان تداوم دارد. مردمان نژاد هوموسا، در تمام منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بزرگ به شجاعت و قدرت و هوشمندى مشهورند و بخش مهمى از دستاوردهاى رایج فنى و علمى توسط این نژاد ابداع شده است.

هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو دست و دو پا دارند. پاهایشان نیرومند و بزرگ است، اما دستانی باریک و ظریف دارند و از آن تنها برای نوشتن و طراحی و انجام کارهای فنی دقیق استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. بدنى عضلانى و نیرومند دارند كه از بیرون توسط زرهى سخت، نازك، ولی انعطاف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر پوشیده شده است. در درون بدنشان استخوان دیگرى وجود ندارد و به همین دلیل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند در شرایط ویژه تغییر شكل دهند و از شكلى به شكل دیگر تبدیل شوند، اما معمولا از این توانایى خود استفاده نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. چرا كه حالت معمولى و پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان زیباترین وضعیت شناخته شده براى کل موجودات زنده است. هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بسیار دور موجوداتى جنگجو و خشن بودند، اما پس از ظهور پیشوای مقدس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان «چُرفیشِ عالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شأن»، دچار تحول شدند و در راه دانش و شناخت گام نهادند.

گفتارهاى چرفیش بزرگ تا هزاران سال از سوى خودكامگانى كوتاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فكر به صورتى ناقص و نادرست به صورتى تعبیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه استمرار حكومت ایشان را تضمین كند. این امر ادامه داشت، تا اینكه پس از جنبش نوزایى مذهبى، برداشتى جدید از سخنان چرفیش فرزانه به دست آمد، و پس از آن بود كه پیشرفت واقعى هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آغاز شد. این پیشرفت، بر مبناى برداشتى آزادانگارانه و شخصى از دین ممكن شد كه راه را بر سنت كهنِ قربانی کردن کافران مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بست.

پس از این انقلاب فكرى، هوموسا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دست اندركار ساختن تمدنى درخشان شدند. در نتیجه پس از مدتى كوتاه هزاران کوچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشین در دنیاهای قابل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سكونت همسایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تاسیس کردند و در منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى اطراف پراکنده شدند. این جوامع به زودى در قالب فدراسیونى بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ستاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى متحد شدند و هسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مركزى جمهورى سوم کیهانی را پدید آوردند. این جمهورى نژادهاى متمدن دیگر را هم در خود مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرفت و به زودى به قدرى گسترش یافت كه منافعش با امپراتورى اقتدارطلب مولوك برخورد پیدا كرد. پس از این جریان دوران هفتصد ساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى جنگهاى آزادیبخش آغاز شد كه در نهایت به فروپاشى تمدن مولوك و بنیاد شدن جمهورى چهارم انجامید. به این ترتیب مردم هوموسا كه از سوى خالق كهكشانها براى راهبرى جهان برگزیده شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، مسئولیت هدایت جهانى را بر عهده گرفتند كه خالق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به خاطر این نژاد سربلند آن را آفریده بود.

ریشه: نام این نژاد از ترکیب بخشهای آغازین «هومو ساپینس» ایجاد شده که اسم علمی گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی انسان است.

ui

G:\draw\my works\2D Art\ttt111.jpg

هونتاراى

موجوداتى هستند جنگجو و خشن، با تنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عضلانی و نیرومند و دو دست چابک. بخش پایینی تن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به مار شبیه است و با آن به چالاکی بر زمین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خزند. دستانشان مهارتی چشمگیر برای کار با انواع سلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد و اغلب جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزارهایی مرگبار را بر بدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان سوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و گاه با جراحی در درون کالبدشان جاگذاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. درازای بدن بزرگترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان به پنج متر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و در حالت ایستاده بلندای قامتشان حدود سه متر است.

هونْتارای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها براى نخستین بار در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى خوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى پروین دیده شدند و به سرعت همراه با ارتشهاى مهاجمى كه در آن محدوده تاخت و تاز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، به سایر نقاط كیهان انتقال یافتند. اصل و ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى نژادى این موجودات مشخص نیست و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زادگاهشان هم چندین نظریه وجود دارد. حتا نام هونتاراى هم برچسبی بیرونی است و واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است در زبان مولوك مزدور معنا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. یعنى در این مورد كه این موجودات در آغاز خود را با چه نامى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند هم اطلاعاتى در دست نیست. این موجودات زبان بومى ندارند و با زبان اربابان خود گفتگو مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

هونتاراى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جنگجویانى بسیار زبده و نیرومندند كه فقط در برابر پول و امكانات زیستى مناسب خدمات خود را در اختیار دیگران مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند. هیچ پایبندى به عقیده یا نژاد خاصى ندارند و هركس كه بیشترین پول را بپردازد اربابشان خواهد بود. در زمان امپراتورى مولوك بخش مهمى از آنها در خدمت ارتش امپراتورى در آمدند و در مقام سربازانى مطیع و با انظباط بسیار براى مولوك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مفید بودند. در گرماگرم نبرد بین جمهورى چهارم و امپراتورى، بخش مهمى از هونتاراى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به دست هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نژادان خود كشته شدند، چون سركردگان نیروهاى جمهورى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواه هم به ارزش جنگى آنها پى برده بودند و گروههایی از آنها را اجیر كرده بودند.

پس از استقرار جمهورى چهارم كه جنگ و خونریزى رواج كمترى پیدا كرد، این موجودات را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان در نقش محافظ شخصى و نگهبان شركتهاى تجارى بزرگ دید. عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زیادى از آنها در این مقطع زمانى در استخدام موراشو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هستند تا امنیت نقل و انتقالات تجارتى آنها را در كهكشان تضمین كنند. برخی از این موجودات در مقام استاد هنرهای رزمی یا قهرمانان ورزشی اعتبار و شهرتی در سراسر کیهان به دست آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

ریشه: نام این نژاد از ترکیب دو قوم «هون» و «تاتار» ساخته شده است.

htre

G:\draw\my works\Dazimda\hiungar1.jpg

هونو

هونوها موجوداتى خشن و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرهنگ هستند که امروز تنها گروهی اندک ازشان در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بومى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان –اوختار- باقی مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اوختار دنیایى گرم و بیابانى است كه گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بیشمارى از چرندگان قوى هیكل و وحشى بر آن زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این گله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در موج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى پیاپى بر دشتهای پهناور این سیاره حركت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و پوشش گیاهى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعند و خود به دست هونوها شكار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

هونوها موجوداتی با قد حدود یک متر هستند که سری درشت و گوشهایی پهن و دست و پاهایی کج دارند. دست هونوها گوشتالود و انباشته از رگ و پی است و با نهادن دستانشان بر هم دستگاه عصبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چفت و بست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به این شکل با هم ارتباط برقرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. اوختار جوی بسیار سنگین و غلیظ دارد. از این رو دستگاه صوتى هونوها صداهایى تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كه شدت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش از آستانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى شنوایى بیشتر نژادها پایینتر است. به همین خاطر در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگر براى سخن گفتن با سایر موجودات ناچارند فریاد بزنند و باز در این حال هم طنین فریادشان در گوشها به زمزمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای خفیف شبیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

هونوها در قبیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بزرگى در شهرهاى پرنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان در لایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى بالایى جو اوختار زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و در دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی چند هزار نفری برای شکار به زمین فرود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند. هونوهایی كه به دنیاهای خارج از منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اوختار کوچ کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند معمولا به عنوان مزدور و قاچاقچى به استخدام گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى زیرزمینى در مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند. این موجودات قواعد اخلاقی خاصی را رعایت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و در انتقامجویی از دشمنانشان یا ابراز خشونت درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی غریبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حدی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسند.

ریشه: نام این موجودات از قوم هون گرفته شده است.

G:\draw\my works\Dazimda\هونو.jpg

G:\draw\my works\2D Art\568787.jpg

هیتاسپ

هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موجوداتى هستند که به نژاد افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شباهتی دارند. مهمترین تفاوتشان این است كه در سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى وگا زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، كه به دور خورشیدى بسیار بزرگتر از خورشید زمین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. مانند آدمها داراى دو دست و دو پا و یك سر هستند. اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان بسیار بزرگتر از آدم است، و قدشان به سه و گاهی چهار متر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. مانند مورچگان در شهرهایى پرجمعیت زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و مثل موریانگان براى انجام كارهاى مشخصى تخصص یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى منظم و سازواره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند آنها، دو طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اجتماعى مشخص دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود: دانشمندان كه جمجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى متورم و جمعیتى كمتر دارند و وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان اندیشیدن است، و كارگران كه بر پیشانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان یك تیغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى استخوانى بزرگ دارند و اعضاى فعال اصلى كلنى محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. كارگران كارهاى اصلى جامعه را انجام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و به عنوان سربازان خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى بزرگشان هم عمل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند.

هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تاریخى بسیار طولانى و درخشان دارند و یكى از متمدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نژادهاى كیهان هستند. برخى از اساطیر فراموش شده، منشأ آنها را مهاجرانى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داندكه میلیونها سال قبل از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به نام زمین به آنجا كوچیدند، و نخستین مهاجرنشینهاى متمدن وگا را شكل دادند. گویا این مهاجران به تدریج با محیط غیرعادى وگا سازگار شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و تغییر شكل یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به عنوان یكى از نخستین تلاشهایشان در مسافرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى فضایى، به سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه زمین پنداشته مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد سفر كردند، اما در آنجا جز بقایاى نابود شده و قدیمى یك نژاد متمدن كوتوله چیز دیگرى نیافتند. برخى شباهت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بین اساطیر قدیمى هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آنچه در این بقایاى ویران شده کشف شد، تایید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که زمین روزگارى زادگاه این نژاد بوده است. مهمترین این مشابهت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سه بناى عجیب سنگى هرم مانند مربوط مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه در زمان فعالیت باستانشاسان هیتاسپى فقط چند متر ارتفاع داشتند، اما گویا در زیر زمین ادامه داشته و زمانى بزرگتر بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

شواهد باستانشناسى نشان داده كه این سیاره در روزگارى دور داراى تمدنى بوده كه در اثر جنگهاى اتمى به شكلى غیرعادى به حیات خود پایان داده است. در برخى از كتیبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اشاره به نبرد در بین كشورهاى انسانى شده بود، اما این مفاهیم براى هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها كه جنگ با همنوع برایشان غیرقابل تصور است، ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمود.

هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها فاقد جنسیت هستند. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مسایل مربوط به تولید مثل آنها را یك رایانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظیم مركزى كنترل مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. همین رایانه تعداد فرزندان مورد نیاز كلنى، و طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اجتماعیشان را هم تعیین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. فرزندان تازه از راه مهندسى ژنتیك و همانندسازى تولید مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. رایانه هربار خصوصیات مورد نیاز ژنومى فرزندان را تعیین مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و بنابراین همواره كلنى داراى بهینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى تعداد، و تركیبات ژنتیكى از افراد مورد نیازش است. گویا در ابتدا هم همین مهندسى ژنتیك و تركیب مصنوعى صفات وراثتى بوده كه امكان مهاجرت از سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى متفاوت مانند زمین را به آنجا فراهم آورده است.

هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در شهرهایى نفوذناپذیر و كروى شكل، در قعر اقیانوسهاى وگا زندگى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. آنها با طبیعت وحشى سیاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان چندان تماس ندارند، و از تمام آسایشى كه تكنولوژى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به موجودات زنده هدیه كند، بهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مندند. تنها جانور همزیست با آنها، نوعى مارماهى با خون اسیدى است، كه ابعادى نزدیك به اتوبوسهاى شهرى را دارد و براى حمل بار و سواركارى در اقیانوس به كار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. این جانوران كه به راحتى رام مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، هارس نام دارند. خون آنها بسیار اسیدى است و براى درمان برخى از بیماریها كاربرد دارد. هیتاسپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، از مهمترین فضانوردان كیهان هستند و از بنیانگذاران جمهورى چهارم كهكشانى محسوب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: اسم هیتاسپ به ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای اوستایی باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد و نام پهلوانی در اساطیر کهن ایرانی است.

G:\draw\my works\2D Art\141414.jpg

 

 

  1. رنگین كمان‏هاى ورجمكرد بسیار زیبا هستند چون جو آنجا از قطرات ریز آمونیاك و متان اشباع شده است و بنابراین شكست نور خورشیدها و ماه‏‌هاى ورجمكرد و تشكیل رنگین‏‌كمان‏هاى متنوع این سیاره از زیباترین مناظر كل كهكشان به شمار مى‌‏رود.
  2. از آنجا كه نویسنده‌‏ى این فرهنگ خود به نژاد هوموسا تعلق داشته، دیدگاهى تعصب‏‌آمیز و خودبزرگ‏بینانه را در مورد تمدن خود به نمایش گذاشته است. دقت داشته باشید كه بخش مهمى از عناوین مورد ادعاى نویسنده مورد پذیرش سایر نژادهاى هوشمند كیهانى نیست.
  3. تمام جمله‌ها در وصف هوموسا‌ها بنا به معیارهای زمینی، افزوده‌ی مترجم است. چون در سراسر كتاب نویسنده قد موجودات را بر مبناى اندازه‌ی هم‌نژادانش ذكر كرده و در اینجا هم اشاره‌‏اى به ابعاد خود نكرده، چون آشنایی با آن را براى تمام خوانندگان هوشمند بدیهی دانسته است.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: موجودات آشنای بیگانه – حرف ی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب