پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان – گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان – سخن نهم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اردشیر سوم

بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان

گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان

سخن نهم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اردشیر سوم

در سال 360 پ.م. شاهی بر تخت ایران نشست که هوخشا (هوخشَثیه؛ به معنی «حکومت خوب») نام داشت و نزد یونانیان بیشتر به نام اوخوس معروف است. نام رسمی او اردشیر سوم بود. نخستین کار او، رام کردن نافرمانانی بود که در اثر تحریک مصری‌‌‌‌‌‌‌‌ها در فنیقیه به سرکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختند. پس از کامیابی در این کار، به مصر حمله کرد و نکتانبو را در نبردی سرنوشت‌‌‌‌‌‌‌‌ساز مغلوب کرد. دیودور، طبق معمول، هنگام ذکر شمار سپاهیان دو طرف از اعداد نجومی بهره می‌‌‌‌‌‌‌‌برد. به روایت او، ارتش هخامنشی سیصد هزار پیاده و سی هزار سواره و سیصد ناو سه‌‌‌‌‌‌‌‌ردیفی و پانصد کشتی پشتیبانی را شامل می‌‌‌‌‌‌‌‌شده است و نکتانبو در برابر شصت هزار پیاده و بیست هزار مزدور یونانی و بیست هزار لیبیایی را زیر فرمان خود داشته است. گذشته از ناممکن بودن بسیج نیرویی ششصد هزار نفره در شرایط جمعیتی و ترابری آن روزگار، چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید که نبرد میان ایرانیان و مصریان به راستی سهمگین و پردامنه بوده باشد.

دیودور هنگام شرح این نبرد به چند نکته‌‌‌‌‌‌‌‌ی جالب اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌کند: نخست آن که مصریان و به ویژه اهالی شهر تب هوادار سپاه ایران بوده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و ایشان را راهنمایی می‌‌‌‌‌‌‌‌کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و آذوقه و سرپناه در اختیارشان می‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند؛ دوم آن که یونانیان مزدوری هم که در لشگر نکتانبو خدمت می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند علاقه داشتند تا در خدمت شاه ایران درآیند، چنان که مِنتور با چهار هزار سرباز زیر فرمانش به نکتانبو خیانت کرد و به سپاه ایران پیوست. در نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عملیات ایرانیان، نکتانبو به نوبیه و مصر زیرین گریخت و اردشیر سوم فرعون مصر شد و فرنداد (فرانداتِس) پارسی را به مقام شهربان آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا گماشت. منتور هم پاداش پیوستنش به ارتش ایران را دریافت داشت و به عنوان فرستاده‌‌‌‌‌‌‌‌ی شاه به آسیای صغیر گسیل شد و فرمان تبعید آرتاباز به مقدونیه را به وی اعلام کرد. آن‌‌‌‌‌‌‌‌گاه هرمیاسِ پارسی، جبار شهر آترنه که سرکشی می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، را شکست داد و دستگیرش کرد. او را در سارد اعدام کردند. یکی از کسانی که در رثایش اشعار سوزناکی سرود، داماد و دست‌‌‌‌‌‌‌‌پرورده‌‌‌‌‌‌‌‌اش ارسطو بود!

در مورد آرتاباز هم ذکر چند نکته لازم است. او ابتدا شهربان فریگیه بود و بعد از مغضوب شدن به نزد فیلیپ دوم مقدونی گریخت و نزد او پناهنده شد. اما او را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌توان یاغی دانست و فیلیپ هم در این دوره هنوز علایمی از نافرمانی آشکار نکرده بود و به سنت شاهان مقدونی مطیع شاه ایران بود. در واقع، شایعه‌‌‌‌‌‌‌‌ی هم‌‌‌‌‌‌‌‌دستی فیلیپ با آرتاباز را دموستنس برای کاستن از مشروعیت فیلیپ ابداع کرده است. فیلیپ در زمان سلطنت اردشیر سوم دست از پا خطا نکرد، و تنها پس از مرگ او بود که شروع به دست‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی به قلمرو شاهنشاهی هخامنشی کرد. کاری که زیر سایه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظمت تصویر پسرش، اسکندر، به ندرت به یاد آورده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

 

 

ادامه مطلب: بخش سوم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نظامی یونان – گفتار دوم: داستان جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایران و یونان – سخن دهم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی داریوش سوم و اسکندر (1)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب