بخش سوم: فروغ فرخزاد
گفتار نخست: زندگینامهی فروغ
فروخ فرخزاد در پانزدهم دیماه 1313 در محلهی امیریهی تهران زاده شد. نام مادرش بتول (توران) وزیریتبار بود. پدرش محمد فرخزاد از افسران ارتش رضاشاهی که به مقام سرهنگی رسید و تباری تفرشی داشت. او بعدتر به ریاست شرکت تعاونی ارتش رسید که ساختمانش مقابل باشگاه افسران بود.[1] فروغ یک خواهر به نام پوران و یک برادر به اسم فریدون داشت که شهرتی دارند. با این وجود سه برادر (امیرمسعود و مهرداد و مهران) و یک خواهر دیگر (گلوریا) هم داشت.
فروغ در یکی از آخرین نوشتارهایش که «دلم برای باغچه میسوزد» نام دارد، تصویری از خانوادهاش به دست میدهد. در این توصیف، پدرش مردی قانع و دهری مسلک است که شاهنامه و ناسخالتواریخ میخواند، مادرش زنی مذهبی و هراسان از دوزخ است که به خرافات پناه برده، و از خواهر و برادرش هم یادی میکند که احتمالا منظورش پوران و فریدون است. در این تصویر خواهرش زنی مظلوم و مطیع و برادرش مردی فلسفهخوان و گریزان از دین و عقلمدار دانسته شده است. این تصویر با آنچه خواهرش پوران به دست داده همخوانی دارد. وی نیز مادرش را زنی اخلاقی و سختگیر دانسته و پدرش را مردی فرهیخته و سختگیر توصیف کرده که چندین زبان میدانسته و بسیار مهربان بوده، هرچند محبت خود را نمایان نمیکرده است.[2]
در مصاحبهای که با اعضای خانوادهاش انجام شده، این نکته روشن میشود که پدر خانواده انضباطی آهنین را بر خانه تحمیل میکرده و مثلا اصرار داشته که صبح زود بیدار شوند و دسته جمعی ورزش کنند. فرزندانش زیر تاثیر این نوع تربیت آدمهایی اهل مطالعه و خواندن و نوشتن از آب در آمدند که روحیهای یاغی و مخالفخوان داشتند و از شکستن قواعد و آداب اجتماعی ابایی نداشتند.[3] دربارهي پدرشان هم این قاعده تا حدودی مصداق داشت، چون به ظاهر خارج از محیط زناشویی روابط زیادی با زنان داشته است و همین به ازدواج مجدد او منتهی شد.[4]
ناگفته نماند که گفتارهای بازمانده از آشنایان خانوادهی فروغ تا حدودی تصویری که از مادرش به دست داده را زیر سؤال میبرد. در فیلمی که از زندگی او تهیه شده او را در سنین پیری بیحجاب میبینیم و این دقیقا سنی است که در آن زنانی که خرده پایبندیای به دین دارند، به حجاب میگرایند. اشارههای دیگر هم نشان می دهد که گویا مادر فروغ هم مانند شوهرش و خودِ فروغ سلوک جنسی آزادمنشانهای داشته باشد. این نکته و این شایعه که گویا به همین دلیل در محلهشان بدنام بوده، با مذهبی بودناش سازگار نیست، مگر آن که حس گناه و خرافه را مانند آنچه که در خودِ فروغ هم میبینیم در لایههای عمیقتر و درونیتر ذهنش عقبنشینی کرده باشند. پدرش هم بر خلاف آنچه که از برخی از شعرهای دیگرش بر میآید، مردی سختگیر و خشن و تندخو نبوده است. چرا که واکنشاش در مقابل زندگی آزادانه و خیانتهای فروغ به همسرش به نسبت آسانگیرانه بوده است.
فروغ در شش سالگی مثل سایر دختربچههای تهرانی متعلق به طبقهی متوسط نوپا به مدرسه رفت و تحصیل را تا سال اول دبیرستان خسروخاور پی گرفت. پدرش گویا در 1327 دوباره ازدواج کرد و همین عاملی بود که باعث شد فروغ به دنبال ماجرایی عاشقانه خانه را ترک کند. او در همین حدود ازدواج کرد و درس خواندن را رها کرد. ازدواج فروغ در حدود سال 1328 انجام گرفت. در یک منبع نام شوهر او به اشتباه شاپور بنیاد ذکر شده است.[5] شاپور بنیاد شاعر نوگرای به نسبت گمنامی بود که از اطرافیان بیژن جلالی محسوب میشد. اما متولد سال 1322 بود و نمیتوانست در 1328 ازدواج کرده باشد.
عاملی که ازدواج زودهنگام فروغ را ممکن ساخت، ازدواج دوم پدرش بود. او که تازه عروسی را به خانه آورده بود حضور فرزندان تازه بالغ خود را مایهی مزاحمت میدید. از این رو وقتی خبردار شد فروغ دل در گروی مهر کسی دارد، با وجود مخالفت بقیهی اعضای خانواده به این وصلت رضا داد. او به همین ترتیب پوران را هم در شانزده سالگی و تقریبا همزمان با فروغ به خانهی شوهر فرستاد و پسرش را هم در سیزده چهارده سالگی برای تحصیل راهی اروپا کرد.[6]
شوهر فروغ پانزده سال از خودش بزرگتر بوده و پرویز شاپور نام داشت.[7] او نوهی خالهی مادرش محسوب میشد و از ابتدای کار با خانوادهی فروغ رفت و آمد داشت.[8] خواهرش پوران در مصاحبهای میگوید که فروغ از کودکی شیفتهی پرویز شاپور بوده است.[9] احتمالا نامهنگاری او با این مرد پیش از ازدواج مجدد پدرش شروع شده و میدانیم که فروغ در این مورد پیشقدم بوده است. واسطهی ارتباط او و پرویز برادرش فریدون و شوهر خواهرش بودند و این گروه مدتی را با هم به گردش و تفریح میرفتند. تا آن که فروغ و پرویز شاپور در اواخر سال 1329[10] یا به روایتی 23 شهریور 1330[11] ازدواج کردند و پسری به نام کامیار نیز در ۱۳۳۱/3/۲۷ از این وصلت زاده شد.
ازدواج فروغ در عمل بعد از یک سال شکست خورد و پس از چهار سال فرو پاشید. بیشتر نزدیکان فروغ دو علت را به تصریح و تلویح برای شکست ازدواجشان قید کردهاند. علت تلویحی که همه بدان اشاره دارند، آن است که فروغ به معاشرت صمیمانه با مردان مشتاق بوده و بیبند و باری جنسیاش برای شوهرش آزارنده بوده است. علت صریحی که در کنار این امر مطرح میشود و گویا پوششی برای آن باشد، تمایل فروغ برای حضور در محفلهای روشنفکرانه و مخالفت شاپور با این کار است. اما فروغ در این هنگام تازه دختر نوجوانی در سنین 19 و 20 سال بوده و دادهای دربارهی عضویتش در محفلی ادبی در دست نداریم. در مقابل نقل قولهای فراوان از خویشاوندان و دوستانش هست که نشان میدهد ماجرا به روابط رمانتیک فروغ و مردان دیگر مربوط میشده است.
فروغ همزمان با گسترش دادن روابطش با مردان و سرد شدن پیوندش با شاپور، به انتشار شعرهایی در نشریات دست زد که در آن با صراحت از این تماسهای جنسیاش سخن گفته بود. این کار از طرفی مایهی شهرت فروغ شد و باعث شد شعرهایش بیشتر خوانده شود، اما زندگی خانوادگیاش را متلاشی کرد. فروغ علاوه بر خیانتهای پیاپی به شوهرش به بلای اعتیاد هم گرفتار شد و به این دلایل در فاصلهی سالهای 1330 تا 1333 دو بار از خانهی شوهر و یک بار از خانهی پدرش رانده شد. تا آن که در نهایت شاپور به طور غیابی طلاقش داد و در ۱۳۳۴/8/1۷ شناسنامهی مهر شدهاش را با پست برایش فرستاد. فروغ مدتی را در خانهی پدری زیست، اما بعد از مدتی او نیز از خانه بیرونش کرد. فروغ مدت چند ماه در خانهی دوستش طوسی حائری زیست. ناگفته نماند که پدرش و شوهر قبلیاش با وجود ناراحتیشان از وی همچنان حمایت مالیشان را از او قطع نکردند.[12] کمی بعد از طرد شدناش از سوی شاپور، فروغ دچار اختلال روانی شد.
فروغ پس از باز یافتن سلامت روانیاش در تهران با زنی نقاش به نام مهری رخشا دوست شد و سه ماه همراه با او زندگی کرد. در این مدت ارتباطهای او با حلقههای ادبی نوگرا و محفلهای روشنفکری گسترش یافت و اینجا بود که به سرودن شعرهای جدیتر روی آورد. یکی از شخصیتهای مهم در این میان طوسی حائری است که مدتی همسرِ احمد شاملو بود و گردانندهی محفل پررونقی از روشنفکران جوان بود. فروغ در آنجا با بهجت صدر (معلم نقاشی سابقش)، سهراب سپهری و منوچهر شیبانی صمیمیتی پیدا کرد. اما در 1333 بهجت صدر که شاگرد اول دانشگاه هنر شده بود با بورس دولتی برای تحصیل به ایتالیا رفت و کمی بعد مهری رخشا نیز رهسپار همان کشور شد. گفتهاند که فروغ نیز در 1۳۳5/4/15 به ایتالیا رفت و مدت کوتاهی را با این دوستان در این کشور گذراند. در این مدت از کمک مالی شوهرِ قبلیاش برخوردار بود. اقامت او در فرنگستان حدود یک سال به درازا کشید و در امرداد ماه 1336 به ایران بازگشت.
دربارهی دستاوردهای سفر فروغ به اروپا در زندگینامههایش اغراق فراوانی میبینیم. نادرپور طول سفر او را بین نُه ماه تا یک سال گفته و همین درستتر مینماید.[13] هرچند درازای سفر او را برخی بیش از یک سال دانستهاند و گفتهاند که در ایتالیا به عنوان سیاهی لشکر در فیلمی بازی کرد، یا کارهای متفاوتی مانند دوبلهی فیلمهای فارسی و ترجمهی شعر را انجام میداد. اما اینها همه شایعههایی نامستند است و شواهد بیرونی بر نادرستیشان گواهی میدهند.
فروغ در سال 1335 کتاب شعر «دیوار» و سال بعد از آن «عصیان» را به چاپ رساند. در میان اشعارش این یکی از نظر محتوا عمقی تازه را نشان میداد و عناصری فلسفی را در بر میگرفت که بیشتر از جنس اعتراض به خداوند بابت بیدادگریهای جهان خلقت بود. فروغ با این سه گانه در میان حلقهای از روشنفکران به شهرتی محدود دست یافت.
فروغ پس از طلاق با مشکل مالی روبرو بود و برای همین به واسطهی سهراب دوستدار و رحمت الهی در شهریور 1337 به ابراهیم گلستان معرفی شد تا در استودیو گلستان کاری اداری بر عهده بگیرد. ارتباطش با ابراهیم گلستان که در 1337 آغاز شد از همه طولانیتر و بارورتر بود و حمایتهای تاثیرگذار و سازندهی گلستان از او را به دنبال داشت. گلستان در ابتدای کار او را به عنوان منشی استخدام کرد و از همین جا معلوم میشود که تا این تاریخ هنوز شهرتی به عنوان شاعر و ادیب نداشته است. ارتباطی که میان او و گلستان آغاز شد دستمایهی ارتقای شغلیاش نیز قرار گرفت. گلستان بعد از سه چهار ماه کار تقسیمبندی نماهای فیلمهای مستند را به او سپرد. ارتباط این دو به تدریج به آنجا کشید که گلستان در نزدیکی استودیویش در منطقهی دروس خانهای برای فروغ ساخت و او را به آنجا منتقل کرد و بهای خانه را با قسطهای اندک دریافت میکرد. ارتباط فروغ و گلستان هشت سال به درازا کشید.
به فرجام فروغ در ساعت 5/5 روز دوشنبه 24 بهمن 1345 در تصادف رانندگی درگذشت. او در این هنگام بر ماشین استیشن آبیرنگ شخصیاش سوار بود. مادرش و دوستانش از جمله همسر سیروس طاهباز که دوستش بوده در مصاحبهای گفتهاند که در روزهای آخر عمر روحیهای افسرده داشته و مدام به مرگ میاندیشیده است.[14] او وقتی در خیابان لقمانیهی دروس میراند و به سوی محل کارش میرفت، با یک خودروی مدرسه تصادف شدیدی کرد. او از درون ماشین به خیابان پرت شد و به خاطر برخورد سرش با جدول خیابان ضربهی مغزی شد و درجا درگذشت.
همان شبِ درگذشتش ابراهیم گلستان به خانهاش رفت و بخشی از دستنوشتهها و نامهها و عکسهای شخصیاش را که احتمالا به روابط خصوصیشان مربوط میشده از آنجا برداشت.[15] پدر و مادر فروغ با مرگ او به راحتی کنار نیامدند. پدرش از رحمان اسدی (مستخدم استودیو گلستان) که هنگام تصادف در کنار فروغ در ماشین نشسته بود، شکایت کرد و ادعا کرد که قرار بوده او رانندگی کند و به خاطر کوتاهی در وظیفهاش فروغ را به کشتن داده است. اما بعدتر معلوم شد که رحمان اسدی اصلا رانندگی بلد نبوده و در این مورد بیگناه است.[16] مادرش هم سالها بعد در مصاحبهای ادعا کرد که در زمان مرگ او یک ماشین ساواکی آنها را تعقیب میکرده است. رحمان اسدی اما تاکید کرده است که هنگام حادثه هیچ خودرویی در تعقیبشان نبوده است.[17]
مراسم تدفین او با حمایت شخصیتهای دولتی و فرهنگی با آبرومندی تمام برگزار شد. شهبانو فرح تاج گلی بزرگ برایش فرستاد و امیرعباس هویدا موافقت انجمن اخوت را جلب کرد تا پیکر فروغ را در گورستان ظهیرالدوله در کنار بهار و ایرج میرزا به خاک بسپارند. با این وجود قاریان گورستان حاضر نشدند بر او نماز میت بخوانند و این نماز را دوستش مهرداد صمدی بر جنازهاش خواند.
- غزنوی، 1388: 31. ↑
- فرخزاد، 1380: 6-7. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 18-23. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 24-26. ↑
- غزنوی، 1388: 31-34. ↑
- نقیبی، 1382: 527. ↑
- صابری، 1373. ↑
- فروغالزمان، 1386-1387: 94. ↑
- فرخزاد، 1382: 526-527. ↑
- محمدخانی، 1391: 11. ↑
- تقینژاد، 1384: 86؛ فروغالزمان، 1387-1386: 94.. ↑
- فرخزاد، 1380: 6-7. ↑
- نقیبی، 1382: 504. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 5-7. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 15-16. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 15. ↑
- صفاریان (الف)، 1393: دقیقه 10-11. ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: آثار پراکندهی فروغ
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب