پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سوم: پويايى رفتار منش‌ها – گفتار نخست: كليات

بخش سوم: پويايى رفتار منش‌ها

گفتار نخست: كليات

1. فرهنگ، سطحى از رخدادهاى اجتماعى است كه همانندسازهايى از جنس اطلاعات را در خود جاى مى‌دهد. پويايى منش‌ها در اين سپهرِ اطلاعاتى، با آنچه در سطح ديگرِ داراى همانندساز – سطح زيستى – مى‌بينيم شباهت بسيار دارد. شباهت ميان اين دو، بر خلاف آنچه جامعه‌شناسان اوليه (اسپنسر، كنت و دوركهيم) تصور مى‌كردند، از تحويل‌پذيرى سطح فرهنگى به سطح زيستى يا يگانه بودن‌شان ناشى نمى‌شود. ريشه‌ى شباهت چشم‌گيرى كه در پويايى اين دو لايه مى‌بينيم، رفتار عمومى سيستم‌هاى تكاملى است؛ سيستم‌هايى كه جانداران و منش‌ها هر دو نمونه‌هايى از آن هستند.

به رسميت شناخته شدن نقش برجسته‌ى منش‌ها در تكامل اجتماعى انسان، امرى جديد نيست. ابن خلدون هم در مقدمه به نقش عوامل جغرافيايى و تأثير زيستگاه‌هاى گوناگون بر پیکربندی تمدن‌ها اشاره کرده است. این به آن معناست که مدنيت‌هاى مختلف خلق‌وخوهاى گوناگونى دارند و راهكارهايى متفاوت را براى سازگار شدن با محيط برمى‌گزينند. عناصر فرهنگى به عنوان محرکی تكاملى در آثار نويسندگان مطرحِ مدرن هم معتبر دانسته شده‌اند و بحث اصلى بيشتر بر سر چگونگى ارتباط اين دو لايه‌ى زيستى و فرهنگى بوده است، تا ترديد در اصلِ وجود آن.

2. در مورد تكامل منش‌ها و اين ارتباط بايد به چند قضيه‌ى بنيادى توجه کرد.

نخست آن كه دو سطح منش‌ و ژنوم، با وجود شباهت‌هاى بنيادى رفتار‌شان در مقام يك سيستم تكاملى، دو سطح مجزا و مستقل را تشكيل مى‌دهند. هر يك از اين لایه‌ها براى خود پويايى مستقلى دارند و خط‌راهه‌هاى ويژه‌ى خود را در فضاى حالتِ خاص خويش تجربه مى‌كنند. بنابراين تلاش براى فرو کاستنِ سپهر فرهنگى به سطح زيستى (انگلس) يا برعكس (فمينيست‌ها)، ناشی از ناديده انگاشتن ماهيت سلسله‌مراتبى سيستم‌هاى اجتماعى است.

دوم آن كه معمولاً منش‌ها و بدن‌ها به طور مستقیم با هم ارتباط برقرار نمی‌کنند. پیوند آنها با واسطه‌ي دو لايه‌ى روانى و اجتماعى، و از مجرای سیستم‌های پایه‌ی هر لايه (نظام‌های شخصیتی و نهادهای اجتماعی)، انجام مى‌پذيرد. به عبارت ديگر، سطح زيستى و فرهنگی به جایگاه‌هایی دوردست از سلسله‌مراتب پیچیدگی تعلق دارند و برهم‌کنش‌ بی‌واسطه‌شان به همین دلیل نامحتمل است. تأثير پويايى منش‌ها بر رفتارِ كالبدهاى زنده‌ی حامل‌‌شان، نه از مجراى اندركنش مستقيمِ منش- بدن، كه از راه پويايى حالات روانى و اندرکنش اجتماعی ممکن می‌گردد.

سوم آن كه تكامل در هر دو لايه‌ى زيستى و فرهنگى، از قوانين عمومى حاكم بر سيستم‌هاى تكاملى پيروى مى‌كند؛ قوانينى كه داوري‌هاى حقيقت‌جويانه، ارزش‌مدار يا زيبايى‌شناسانه در آن راه ندارند، و بنابراين ممكن است الگوی کلی‌شان خردستيزانه، غيرمنصفانه يا زشت (يا بسته به سليقه‌ى ناظر، واژگونه‌ی آن) جلوه كنند. آنچه به عنوان پژوهشى علمى بايد جست‌وجو كرد، درجه‌ى اعتبار اين صفات و چگونگى منسوب شدن‌شان به روندهاى تكاملى نيست، بلكه تنها توصيف رخدادهايى است كه توسط سيستم تجربه مى‌شوند، و تحليل عواملى كه به بروز اين رويدادها می‌انجامند.

باید در حد امکان قوانين حاكم بر سيستم‌هاى تكاملى را فارغ از اين جهت‌گيري‌ها نگریست. چرا که خودِ اين مواضع محصول شكست‌هاى تقارنى در حوزه‌ى معنا هستند، كه در درون سپهر منش‌ها پديد آمده‌اند. تكامل، فرآيندى است كه از شكست‌هاى پياپىِ تقارن در رفتار سيستم زاده می‌شود. گزينش طبيعى، تنها با معيار بى‌طرف و بی‌رحمِ شايستگى زيستى (سطح زيستى) يا قدرت تكثير (سطح منش‌ها) عمل مى‌كند. باقىِ آنچه باقى مى‌ماند – از علايق زيبايى‌شناسانه گرفته تا عقلانيت منسجمِ علمى – از محصولات اين معيار بنيادين هستند[1].

از اين روست كه در نگاهى سطحى، تكامل منش‌ها منظره‌اى سخت آشفته را در برابر چشمان‌مان پديدار مى‌سازد. انقراض ناگهانىِ پيچيده‌ترين و فاخرترين منش‌ها در اثر عوامل ناچيز و فرعىِ سطوح پايين‌تر سلسله‌مراتب، و مركزيت يافتن ناگهانى منش‌هايى ساده و گاه زيان‌بار، رخدادهايى هستند كه در تاريخ تكامل منش‌ها – و هر سيستم تكاملى ديگرى – فراوان ديده مى‌شوند. سپهر عمومىِ سيستم‌هاى تكاملى به ابزارى عينى براى تشخيص خوب و بد و زشت و زيبا مسلح نيست، هر چند مى‌توانند معيارهايى از اين دست را در همانندسازهاى زيرمجموعه‌ى خويش (يعنى ساخت روانى افراد) پديد آورند. تنها با توجه به اين استقلال گيج‌كننده‌ى پويايى سيستم‌هاى تكاملى از ارزش‌داورى‌هاى ماست كه مى‌توان در دل رفتار آشوبگونه‌ى اين نظام‌ها، قواعدى ژرف‌تر و زيربنايى‌تر را تشخيص داد. در يك كلام، تكامل در تمام سطوح خود جهت دارد، ولى غايت ندارد. اشتباه گرفتن قانونمندى رفتار سيستم‌هاى تكاملى با هدفمندى، رايج‌ترين اشتباه در قلمرو اين علم است.

3. در نظريه‌ى تكامل قاعده‌اى وجود دارد كه مى‌گويد: «در روند تكامل، افزودن يك چيز به سيستم زنده، ساده‌تر از حذف كردن آن است». اين گزاره در مورد تمام سيستم‌هاى تكاملى از جمله منش‌ها مصداق دارد.

همانندسازها سيستم‌هايى هستند كه شرط لازم و كافىِ حضورشان در محيط، كاميابى‌شان در تكثير اطلاعات درونى‌شان است. اين كاميابى، تحت تأثير حشوها و اطلاعاتِ اضافىِ بارشده بر سيستم قرار مى‌گيرد، اما توسط آن تعيين نمى‌شود. اضافه بارِ سيستم تكاملى، تا حدى كه منجر به شكست خوردنش در رقابتِ تكاملى نشود، قابل‌تحمل است.

اين اضافه بار، در همانندسازهاى زنده به صورت حجم عظيمى از محتواى ژنتيكىِ بى‌معنا و فاقد كاركرد نمود می‌یابد كه بيش از 80 درصد كل حجم ژنوم آدمیان را در بر مى‌گيرد؛ اطلاعاتی ژنتیکی که با وجود اضافى نمودنش، هم‌چنان در هر چرخه‌ى زيستى رونويسى و تكثير مى‌شود. در منش‌ها، اين امر در حشوهاى معنايى فراوانى نمود می‌یابد که در تمام منش‌ها وجود دارد.

در واقع، مقدار اطلاعاتى كه براى بقاى گونه‌ى انسان بر زمين مورد نياز است، از آنچه امروز در لايه‌ى فرهنگ انباشته شده، بسيار بسيار كمتر است. جوامع انسانى بخش عمده‌ى عمر خود را با اطلاعاتی بسیار کمتر از اندوخته‌ی فرهنگ معاصر گذرانده‌اند. عمر گونه‌ى انسان حدود صد هزار سال است، كه در طى 94 هزار سال از آن، تنها شكل سازمان‌دهى اجتماعى، گردآورى و شكارگرى بوده است؛ شيوه‌اى كه به دليل اقتصادى بودن، تعادل با زيستگاه‌هاى طبيعى، و چروكيده بودنِ سپهر فرهنگى‌اش، از جوامع كشاورز و صنعتىِ بعدى متمايز است. آنچه امروز زير عنوان جوامع انسانى مشاهده مى‌كنيم، شكلى ناپايدار از تكثير لگام‌گسيخته و موازىِ همانندسازهاى زيستى و فرهنگى است؛ الگويى آشوبناك كه ورم كردنِ جوامع انسانى و بحران افزايش جمعيت را در سطح زيستى رقم زده، و بسط يافتن ناگهانى سپهر منش‌ها را ممكن ساخته است. ریختِ عمومی جوامع انسانی در روزگار ما، به دلیلِ تشدید شدنِ متناوب و پیاپیِ تکثیر منش‌ها و بدن‌ها، مسخ شده و انسان را در زمینه‌ی منابع طبیعی به مکنده‌ای ویرانگر تبدیل کرده است.

پيدايش چنين الگوى غيرمعمولى از بسط‌يافتگي سپهر فرهنگى و گونه‌زايى افراطى منش‌ها، محصول همين انباشته شدنِ تغييرات جزئى و تحمل‌پذير در ساختار همانندسازهاى اين لايه است. ما آدميان، موجوداتى دورگه هستيم كه از گره خوردن دو مجموعه از همانندسازهاى زيستى (سلول‌هاى بدن‌مان) و فرهنگى (منش‌هاى درون مغزمان) پديد آمده‌ايم، و ميراثى سنگين از رسوبات اطلاعاتىِ كهن‌سال، بى‌ربط، و فاقد كاركرد را در هر دو سطح حمل مى‌كنيم.

از يك زاويه، تمام جوامع و تمام آدميان، موزه‌هايى غبار گرفته‌اند.

 

 

  1. Cooper, 2001.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: جهش، شاخه‌زايى، گونه‌زايى

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب